نمونه هایی از فساد و چپاول قدیر فطرت

قدیر فطرت رئیس د افغانستان بانک که به امریکا گریخته است استعفا داد و ظاهرا علت آنرا تهدید یک عده زورمندان وانمود ساخته و گفته است که زندگی‌اش در افغانستان به خطر جدی مواجه بوده است.

فطرت در سالهای آخر حکومت وحشت ربانی رئیس بانک مرکزی شد، بعد در دوران کرزی به حیث معاون دوم د افغانستان بانک مقرر گردید. بعد از اینکه پول جدید چاپ و قرار شد پول های کهنه جمع آوری و حریق گردد، وی منحیث مسئول زون شمال برای این کار تعیین گردید. او به تمام اعضای گروپ خود دستور داده بود که پول جنبشی را با ارزش نصف پول دولتی آنزمان تبادله نموده ولی مساوی با پول دولتی گزارش دهند. درین معامله وی میلیون ها افغانی را به جیب زد. از طرف دیگرخودش شخصا در حریق کردن پول های کهنه شرکت کرده و میلیون ها افغانی را حریق شده گزارش میداد ولی این مبالغ هنگفت را توسط گماشتگان خود دوباره به بانک آورده با پول جدید تبادله میکرد. حتی وی بانکنوت های با شماره د- ی را که دولت ایران برای نوکران وحدتی خود چاپ میکرد و در بامیان، دایکندی و دیگر مناطق مرکزی با ارزش بسیار کم در مقایسه با پول دولتی در گردش بود، به همان نرخ معمولش با پول جدید تبادله کرده ولی به قیمت پول دولتی گزارش داده که از این طریق نیز پول فراوانی به جیب زد.

نوبل صلح بار دیگر آلوده شد!

یکی از کاندیدهای جایزه نوبل صلح سال ٢٠١٠ استاد سیماسمر از رهبران «محترم» حزب وحدت و از همرکابان مشهور استاد خلیلی و استاد محقق بود. اگر چه در آخر از دادن جایزه به او دست گرفتند اما نفس کاندید شدن یک سرکرده حزبی جنایتکار، خاین و چوبدست رژیم فاشیستی ایران به خودی خود نشان می دهد که صلح نوبل چه جایزه آلوده ایست که بنابر ملحوظات سیاسی به هر کس و ناکس داده میشود. به یاد داریم که چند سال پیش به میمنت تجاوز امریکا به افغانستان و احیای آدمکشان جمعیت اسلامی و شورای نظار، و تحقق پروژه «قهرمان» سازی از پلیدترین و منفورترین موجودات تاریخ، احمدشاه مسعود را هم در شمار نامزدان آن جا دادند.

تلاش های «راوا» و سایر سازمانها و شخصیت ها در هر دو مورد فوق به یقین نقشی داشته ولی قرار معلوم بالا شدن بوی افتضاح بیسابقه و غیر قابل کنترول این خاینانه ترین انتخاب موجب شد که کمیته نوبل صلح از اهدای جایزه به مسعود و سیما سمر خجالت کشیده منصرف شود.

پایگاه‌های امریکا ملجاء و متکای روشنفکران و «کارشناسان» خودفروخته

ما همواره گفته‌ایم که خیانت تجاوزکاران روسی تنها در تباهی اقتصادی و سیاسی کشور خلاصه نمی‌شود، بلکه به فحشا کشانیدن جمع کثیری از روشنفکران ما و قطع نیش شرف و شخصیت مبارزاتی آنان هم بود که آثارش تا به حال برجاست. نکته اساسی‌ای که در مسخ روشنفکران برازندگی کسب می‌کند روحیه بردگی، مزدوری و جاسوسی است که در تار و پود آنان ریشه دوانده و گویی مگر با مرگ دست از سر شان بردارد. آنان قسمی حقنه شده‌اند که هرطوری است باید به یک قدرت خارجی به مثابه منجی و مراد خود بنگرند. آنان در نیروی شوروی و دست نشاندگان دنیای شان را آباد کرده بودند و با زوال شوروی و تار و مار شدن و خزیدن سگ‌های وطنی‌اش به غارهای خود، روشنفکران وابسته به آنان، خود را مطرود و بی پدر و مادر و وامانده در وادی سرافگندگی و خواری تنها یافتند. اما از آنجایی که با شیر چاکری به یک قدرت کلان شده و خو گرفته بودند، با تسلط امریکا بر کشور، قیم جدید را در وجود او دیدند و بی درنگ سر بر آستانش نهادند.

آقای محیط آیا «رهبران سبز» معتمدترین یاوران جلاد نبودند؟

قسمت دوم

قسمت اول:‌ آقای مرتضی محیط تاریخ ما را از دید میهنفروشان یاد نگیرید!


همچنین ما با پشتیبانی شما از رهبری موسوی و کروبی و رفسنجانی و امثالهم مخالفیم. به نظر ما فقط بخشی از این جنبش عظیم از آنان پیروی می کند ولی بخش هایی با توجه به لکه های خون در آستین آقایان مذکور، نمی توانند و نباید آنان را قبول داشته باشند و حق دارند آنان را کسانی بشناسند که می کوشند بقای رژیم خون و خیانت را با عبای دیگری طولانی تر سازند. آقایان بار ها از تمکین شان به «ظام» و اصلاح «نظام» با توسل به «نظام» حرف زده اند. مگر ممکن است مردم سوگوار ایران نقش موسوی، کروبی، رفسنجانی، گنجی و... را در جنایات بیمانند جمهوری اسلامی از یاد ببرند و آنان را ببخشند؟

ما معتقدیم که از دل این جنبش رهبران واقعی مردم سر بلند خواهند کرد.

آقای مرتضی محیط تاریخ ما را از دید میهنفروشان یاد نگیرید!

قسمت اول

قسمت دوم: آقای محیط آیا «رهبران سبز» معتمدترین یاوران جلاد نبودند؟


محترم داکتر محیط،

من و بسیاری از اعضای خانواده ام مدتی بودکه به دو سه سی دی حاوی گفتار هایی از شما گوش می دادیم که دوستی از امریکا برای ما فرستاده است. احاطه شما به مارکسیزم و تاریخ و مسایل جاری در ایران و جهان به گفتارهای شما جذابیت خاصی می بخشد. باید همین جا به خاطر بهره ای که از آن ها برده‌ایم از شما تشکر کنیم.

اما در یکی از گفتار ها چیزی شنیدیم که باور ما نمی شد ولی واقعیت بود. باور ما نمی شد که دانشمند متبحری که از تحلیل اخبار روز اقصی نقاط جهان و از پیدایش حیات تا ضرورت مبارزه علیه امپریالیزم و ارتجاع بنیادگرایی سخن می گوید چگونه در مورد افغانستان چند نامه از میهنفروشان پرچمی مقیم امریکا را بنیاد قضاوت و «درس گیری»اش از تاریخ افغانستان قرار میدهد.