فمینیزم پنتاگونی موسادی‌پسند یا فمینیزم انقلابی و ضدامپریالیستی؟

مزدا مهرگان، سائمه سلطانی، هلن فرمان

سه هموطن، سایمه سلطانی، هلن فرمان و مزدا مهرگان - گویا هر سه «فمینیست»- نامه‌ای عنوانی زنان ایرانی نوشته اند که هم اکنون از سوی امریکا و اسراییل و مزدوران زیر بمباران قرار دارند. آنچه بلافاصله در نامه توجه را جلب می‌نماید بکاربرد مفاهیمی مثل سرمایه‌داری، امپریالیزم، ستمگر و ستمگری و از این قبیل است که زیر حاکمیت فرهنگ اراذل جهادی از چهل سال به اینسو همانند اصطلاح «سکیولریزم» تابو شمرده می‌شوند و پرمدعا‌ترین روشنفکران هم به منظور حفظ روابط حسنه با حکام و سرجنایت‌سالاران کلمات مذکور را محکم‌تر از «سکیولریزم» همیشه در نیفه زده‌اند.

نکته اینجاست که آشنایی و لابد کم و بیش اعتقاد سه دوست به آن مفاهیم خواهی نخواهی توقع را از آنان بالا می‌برد. زنان ایرانی مخصوصا اسیران در اوین اطلاعات محدودی از وضع واقعی زنان ما خواهند داشت. ولی ما و شما همدیگر را بهتر می‌شناسیم و با هم بهتر محاسبه می‌توانیم. یعنی ممکن است نامه‌ی شما مورد استقبال ایرانیان واقع شود لیکن ما تعارفات را کنار گذاشته به مقداری از مسایل در نامه اجمالا مکث می‌نماییم، زندگی و مبارزه ما در یک زمین است.

شما از همان آغاز ره به ترکستان زده‌اید دوستان. جنگ بین اسراییل، امریکا و کل دنیای غرب از یک طرف و ایران از طرف دیگر را «نمایش قدرت‌نمایی مردسالاران تشنه قدرت» می‌نامید که بیشتر به شوخی می‌ماند تا صدور یک حکم بدخوی فمینیستی! کولونتای یک قرن پیش اظهار داشت که پیکار برای رهایی زنان پیکاری طبقاتی می‌باشد. پدرسالاری به این معنی نیست که «اکثر مردان بدذات و شیطان‌صفت هستند» بلکه نظامی طبقاتی است که در طول تاریخ، بر پایه‌ی پول، زمین، قدرت اقتصادی و روابط اجتماعی شکل گرفته است، نان ده همیشه فرمانده بوده. این نظام درعینحالی که به مردان مزیت‌هایی می‌دهد، زنان را از آنها محروم نگه می‌دارد. پدرسالاران یا رهبران زن «بدذات» علت عمده جنگ‌ها اقتصادی و سیاسی است(۱) که وقتی سیاست کاری از پیش برده نتواند، امپریالیست‌ها در کشمکش برای قاپیدن هرچه بیشترمنابع طبیعی به وسیله دیگر – جنگ – سینه‌ی یکدیگر را می‌درند. در این میان، فمینیست‌های عزیز، چیزی که قطعا مطرح نبوده و نمی‌تواند باشد مونث و مذکر بودن امپریالیست‌هاست. ترامپ به هر گوشه دنیا چک می‌اندازد و کف بر دهان حرص و آز بلعیدن کشورها را دارد. آیا شما فکر می‌کنید اگر مثلا هیلاری کلنتن، کامالا هریس، کاندولیزا رایس یا نیکی هیلی که با درنده‌خویی بیمارگونه روی بمب‌های آماده پرتاب بر غزه نوشت «کار شان را تمام کنید!»، روی ترامپ را در خون‌آشامی سفید نمی‌کردند؟ می‌کردند. زیرا جنسیت تعیین‌کننده ماهیت هیچ امپریالیست، صهیونیست یا فاشیست یا مستبد جلاد نیست و نه این امر در ژن ضدانسانی یا مرض «پدرسالاری» اینان منشا دارد بلکه سیستم مشمول مرد و زن امپراتوری امریکاست که جهان را می‌خواهد زیر سیطره داشته باشد.

فضل محمود فضلی رئیس عمومی اداره امور ریاست جمهوری دوران غنی با تعدادی از زنان در ارگ
دریغا سائمه، هلن، مزدا که فمینیزم تان نه تیری بود که به قلب فضلی سردلال روسپی‌خانه‌ غنی و رولا بنشیند و نه تکانه‌ای برای صدها دختر که شرافت و کرامت شان را والاتر از هر مقام و مکنت دانسته و تماس با زن و مرد ارگی را سوراخی ننگین در پیشانی خود تلقی کنند.

با تقلیل جنگ امریکا و اسراییل با ایران به جنگ پدرسالاران و نمایشی جنسیتی، شما عملا یاور امپریالیزم امریکا، اسراییل و متحدان در شکست مقاومت تاریخساز فلسطین و حامیانش در یمن، لبنان، عراق می‌شوید؛ شما بر توطئه‌های بلاوقفه امپریالیست‌ها برای براندازی دولت‌ها و ترور رهبران استقلال‌طلب و مترقی بورکینافاسو، نایجر و مالی بی‌اهمیت چشم می‌بندید و خلاصه با تمرکز کودکانه بر «نمایشی جنسیتی» به کسی می‌مانید که حین سیلابی بنیان کن فریاد بزند «امواج سیلاب مردانه هستند و فقط با زنانه کردن امواج ممکن است جلو تباهی را گرفت!» تکرار می‌نماییم: مبارزه برای رهایی زنان نمی‌تواند از نبرد گسترده‌تر علیه نظام‌های ستم‌گر جدا باشد. فمینیزمی که مبارزه خلق‌ها بر ضد جنگ، نسل‌کشی در غزه، گرسنگی، فقر، مرگ و قتل‌عام‌ها، اشغال، تروریزم، تحریم‌های تبهکارانه و هر ستم سالاری امپریالیستی، ارتجاعی و وابسته (جهادی و طالبی در افغانستان) را حیاتی و مبرم نشمارد، قربانیان اصلی جنایات امپریالیستی و صهیونیستی را به باد فراموشی سپرده و آگاهانه یا نااگاهانه نظام‌ها و قدرت‌های جبار و سلطه‌جو را همراهی کند، فمینیزمی اصیل و رهایی‌بخش نه بلکه فمینیزمی با چاشنی غلیظ لیبرالیزم غربی از جنس محبوبه سراجی، شهرزاد اکبری، حبیبه سرابی، ماری اکرمی، نرگس نهانی، فرخنده‌نادری، سیما سمری، شکریه بارکزیی، رنگینه حمیدی، ظریفه غفاری، اصیلا وردکی، رویا رحمانی، عادله رازی، ناهید فریدی، شاه گل رضایی، شریفه زرمتی، فوزیه کوفی‌ای، شینکی کروخیلی و... به حساب می‌رود که مایل اند زنان ما را به بندگی اجنبی بکشانند.

«نمایش سه‌گانه» شما از این منظر هم مسخره است که امریکا و اسراییل متجاوز را همردیف ایران قربانی تجاوز دانسته اید. از دهه‌هاست که هدف اساسی امپریالیزم امریکا نه امحای برنامه هستوی و صنعت اسراییل‌لرزان موشکی ایران، بلکه تجزیه و نابودی آن است تا اسراییل این توپخانه هستوی نازدانه‌ی امپریالیزم، کماکان اشغالگر فلسطین، بدمعاش منطقه و دژخیم سیری‌ناپذیر خون فلسطینیان باقی بماند و صاحبان امریکایی‌اش مسلط بر خاورمیانه و دریاهای نفت آن.

جنسیت تعیین‌کننده ماهیت هیچ امپریالیست، صهیونیست یا فاشیست یا مستبد جلاد نیست و نه این امر در ژن ضدانسانی یا مرض «پدرسالاری» اینان منشا دارد بلکه سیستم مشمول مرد و زن امپراتوری امریکاست که جهان را می‌خواهد زیر سیطره داشته باشد.

اگر شما صرفا وضعیت در غزه ۳۶۵ کیلومتر مربعی در محاصره کامل را از یاد نمی‌زدودید، به سان ملک ستیز «پژوهشگر» سیا و موساد، و شفیع عیار که مقاومت فلسطین را جنایتکار و ویرانگر غزه نامیدند، متجاوز و قربانی آن را یکی نپنداشته و درمی‌یافتید که جنگ «مرد‌سالارن تشنه قدرت» اسراییلی و امریکا، متجاوزانه و غیرعادلانه و از طرف مقابل مشروع و برحق است. و این منافی مخالفت با سیاست های داخلی دولت ایران نیست.

حال باید فهمیده باشید که توده‌های ایران علیرغم داغ‌های خونچکان از ستم رژیم، چگونه یک تن و یک جان به دفاع از یکپارچگی هستی شان ایران برخاسته و مادرفروشان طرفدار اسراییل و امریکا را تحویل مقامات دولتی می‌‌دادند و بدینترتیب در عمل خروش برآوردند که تغییر رژیم کار خودشان است و نه هرگز کار سگ‌های زنجیری ترامپ و نتانیاهو از قماش محمد رضا پهلوی‌ها و مریم رجوی‌های خاین به مادر. این درس و تجربه‌ی عظیم برای مبارزان انقلابی‌ماست که چگونه با اجیران و اوباش تجزیه‌طلب وطنی باید معامله کرد. این آموزه هم اکنون بی‌نهایت ارزنده است که قوله‌های تجزیه‌طلبی وسیع‌تر از هر زمانی گوش اغلب مردم ما را می‌خراشد. مزدا جان اگر «افغانستانی»، فیشن استعمال اصطلاحات متداول در ایران و نیز تحقیر زبان پشتو و سایر زبان‌های غیرفارسی را از خاینان تجزیه‌طلب تقلید نموده‌ای، همه را دور بینداز که به آدم اعتباری نبخشیده و برعکس رقصیدن به دهل تجزیه‌طلبان است که هلاک و مرده توته شدن سرزمین ما می‌باشند. در حال حاضر که تعیین سرنوشت این خطه در دست صاحبانش قرار ندارد حفظ یکپارچگی آن امری حیاتی به شمار می‌رود. و مهمتر اینکه تجزیه‌طلبان بی‌تاب انقسام افغانستان، به نحوی غیرمستقیم به طالبان برچسب «پاسداران و مدافعان» وحدت کشور اعطا می‌نمایند که طالبان هم از آن علیه هر روشنفکر غیرپشتون استفاده می‌برد. تا زمانی که مردم کلیه اقوام ما زنجیر امپریالیزم و پادوانش را پاره نکرده و به استقلال و دموکراسی دست نیافته اند، پرداختن به حل مسایل به غایت ظریف و پیچیده ملی آنهم با دیدی شوونیستی پشتونی یا ناسیونالیستی ارتجاعی غیرپشتونی، عملا کوشش برای تداوم سلطه و دست‌درازی‌های تازه‌ی امپریالیزم و صهیونیزم در افغانستان خواهد بود. در سینه‌ی فرد یا گروهی که شعله‌ی عشق به وطن متحد زبانه نکشد، ادعای هر عشق دیگر از سوی آنان کاذب و متظاهرانه خواهد بود.


پست زهرا موسوی در مورد رهنورد زریاب


شما و فلسطین

شیلا روباتام، فمینیست نامدار انگلیس گفته بود که برای فعالان نسل او جنگ ویتنام رویداد سیاسی تعیین‌کننده‌ای بود که جهان‌بینی آنان را شکل داد درست مثل جنگ داخلی اسپانیا برای نسل قبل از من. جنگ ویتنام نمایانگر عذاب، وحشیگری، بی‌عدالتی و استثمار و هرچیز دهشتناک ناشی از امپریالیزم بود که مانند جرقه‌ای قدرتمند اعتراضات و ناآرامی‌های دامنه‌دار سال‌های ۱۹۶۸ و ١٩٧٥ را برانگیخت که با نارضایتی وسیع ازکل نظام و باخواست عدالت اجتماعی، اقتصادی و نژادی درآمیخت و تمام آن سرخوردگی‌ها و ناامیدی‌ها را در سطحی کره ارضی به منصه ظهور درآورد.

عملیات هفتم اکتبر مقاومت فلسطین، اگرچه نسبت به جنگ ویتنام محدود بود،(۲) با اینهم در دل جنگاوران استقلال‌طلب و عدالت‌خواه در سراسر گیتی نور امید و اطمینان به پیروزی در دشوارترین اوضاع ممکن را افشاند و تردیدی نداریم که با مرور زمان به صورت مشعل راه، سرچشمه الهام و تابنده‌ترین نماد پیکار آزادیخواهانه‌ی ضدامپریالیستی درخواهد آمد.

خواهران عزیز،‌ شما چرا بین خود و به‌اصطلاح «فمینیست‌»های افغانی و ایرانی متعلق به سیا و موساد خط‌کشی نکردید که در خصومت با مقاومت فلسطین دست کمی از ترامپ ندارند؟ چرا خون فلسطین و غزه و داغ شهادت صدها خبرنگار و نویسنده و شاعر و فرهنگی و هنرمند فلسطینی یا استخوان‌شکنی کودکان فلسطینی یا دیدن سیمای تکیده از شکنجه‌ها و رنج‌های وصف‌ناپذیر خالده جرار و دیگر زندانیان رها شده، نه شعری در شما جوشید و نه نثری و نه مخصوصا حواله نفرینی به لشکریان واصف، رهنورد، ناظمی، سمیع حامد، منیژه باختری که یابووار به فاجعه‌های لاینقطع در غزه نگریستند ولی قلم شکستند اما سکوت شرم‌آور و خم‌چشمانه‌ی خود را نی؟

این به هیچ وجه بدان معنا نیست که ما شق‌القمرها کرده‌ و از فعالیت‌های خود راضی هستیم؛ تنها می‌خواستیم بگوییم که ما به عنوان یک سازمانِ معتقد به فمینیزم انقلابی، از موضع ضدامپریالیستی، ضد بنیادگرایان جهادی و طالبی و در درجه اول روشنفکران درخدمت آنان، در خواب غفلت و بی‌مسوولیتی خروپف نزده‌ایم. اما متاسفانه شما به کاینات شعر و شاعری و پرداختن به افراد مصروف بوده اید تا به ساختارهای مادی و طبقاتی حامی «مرد‌سالاری» و ضعف شخصیت و بی‌اخلاقی «اکثریت مطلق شاعران مرد». مثلا از پستی رهنورد زریاب حرف می‌زنید بدون افشای ذلت سرکاری بودن و پشت و پناه عطا محمدی او، واصف باختری وغیره. البته از هیچیک از شاعران و نویسندگان زن سازشکار با مافیای جهادی و ارگی «نقد»ی به زبان نمی‌رانید چرا؟ به خاطر گل روی زن بودن شان؟

ام‌سعد غسان کنفانی

ندای قلب فلسطین


«ام سعد زن معمولی‌ای نیست. او خودِ فلسطین است، وقتی در چادری کوچک می‌نشیند، به چهره‌ی پسرش نگاه می‌کند که به کوهستان رفته، و نمی‌داند آیا بازخواهد گشت یا نه.
او می‌داند که زندگی در اردوگاه، زندگی نیست. نان، نان نیست. آب، آب نیست. اما می‌گوید: می‌مانیم. اگر خاک نداشته باشیم، خار می‌کاریم. اگر سنگ نداشته باشیم، با بدن‌هایمان دیوار می‌سازیم.
او روزنامه نمی‌خواند. خطابه‌ها برایش مهم نیست. اما وقتی حرف می‌زند، حرف‌هایش از هر سخنرانی سیاسی تکان‌دهنده‌تر است.
می‌گوید:
– پسرم رفت تا بجنگد، چون سکوت ننگ است و زندگی بدون کرامت، مرگ.
می‌گوید:
– من نمی‌خواهم عمر دراز داشته باشم؛ فقط می‌خواهم پیروزی را ببینم، یا در راه دیدنش دفن شوم.
ام سعد، صدای اردوگاه است؛ وقتی خشمگین می‌شود، وقتی گرسنه است، وقتی نمی‌خوابد.
او کسی است که می‌گوید: فلسطین، قصه‌ای برای روایت نیست؛ آتشی‌ست که در رگ‌ها جریان دارد.»
غسان کنفانی

با درنگی گذرا به چند پست شما، گپ را خاتمه می‌بخشیم.

مزدا مهرگان کسی که «در نوزده سالگی تا عمق لجن فضای فرهنگی افغانستان را تجربه کرده‌» به دختران نوجوان هشدار می‌دهد: به «شاعر مرد افغانستانی» اعتماد نکرده و شعرهای شان را برای اصلاح به آنان نفرستند که «اکثریت مطلق شان» همچون گرگان گرسنه در انتظار دریافت شعر اند تا به بهانه اصلاح شعر دختران به عفت آنان دست ببرند. درست مثل اراذل مافیای کرزی- غنی- عبدالله که دختران و زنان جوان را فقط در ازای گذشتن از شرافت شان به کارمی‌گماشتند.

پرسش: مزدای «سرمایه‌داری»، «امپریالیزم» و «امپریالیزم پدرسالار»شناس چرا باید آنقدر از کشورت بیگانه باشی که نفهمی چه جاسوسان و غداران شیر سیا و موساد خورده بر آن حاکم اند؟ غیر از سه ابر خاین ملی، نشنیده بودی که فضل محمود فضلی، حمدالله محب، حنیف اتمر، امرالله صالح، عمر زاخیلوال و صدها دلال -جاسوس دیگر چه جانورانی اند و بر این کشور چه کرده اند؟ شعورت یاری نمی داد درک نمایی که با وصف تسلط آن میهنفروشان به مراتب وابسته و مزدورتر از پرچم و خلق، چطور ممکن است «اساتید» حکومتی شده‌ی مذکور پاکیزه و مردم‌دوست باقی بمانند؟ مگر نمی‌دیدی که دختر واصف باختری با باندبازی عطا محمد و رنگین سپنتا به سفارت رسید؟ رهنورد زریاب معین وزارت اطلاعات شد؟ سمیع حامد تاوقتی که تشت دزدی‌اش از بام افتاد مشاور مخصوص غنی بود؟ پرتو نادری با «لبخند شاعرانه» و اینجوی‌اش با پوشالیان ایل و غیل بود؟ که مجیب مهرداد پادو وزیر معارف شد؟ یعنی جمیع «اساتید» جزئی از نظام متشکل از خشت و گل سیا بودند که زیر نام «شعر» و با «سجده به پای سپید و مرمرین عشق»، قیمتی لفظ دری را به پای خوکان ریخته، به شعر و ادب خیانت ورزیده و از آن چون وسیله‌ای فریبا برای «رسیدن از سکس چتی به سکس حضوری» استفاده برند؟(۳)

تو مزدا جان هم اگر در شعر برق سلاح مبارزه را می‌دیدی به واصف و مریدانش بهایی نمی‌نهادی زیرا نمی‌خواستی فنون شعر ارتداد، شعر خیانت، شعر متضاد با اصل بزرگ «خنجری به حنجره‌ی دژخیمان» را بیاموزی...

عجبا مزدا جان، با توصیه کی و حرکت از کدام آگاهی و تحلیل اجتماعی افغانستان، واصف باختری، رهنورد زریاب، مجیب‌مهرداد، لطیف ناظمی، ادهم‌کاوه، سمیع حامد، یاسین ‌نگاه، وحید بکتاش و... را منحیث «اساتید» پیشوا و آموزگار شناختی؟ ما به نوبه خود در پرتو اندک آگاهی ما مجموع «اساتید» کلان و خرد شما را به مثابه قلم‌بدستانی عموما آلوده به ننگ نوکری به پرچم و خلق و بریدن از ادبیات مردمی و انقلابی می‌دیدیم که باید وظیفه دریدن ماسک آنان باشد و نه چهارزانو نشستن در محضر و کوک ماندن به لفاظی‌های ارتدادی و ارتجاعی شان.

مزدا، آگاهی ما مسئله‌ای بسیار بسیط و عامه فهم بود و است: به طور مثال ما لحظه‌ای به این حقیقت شک نکردیم که وقتی واصف باختری به گذشته پرافتخار مبارزاتی‌اش نفرین بفرستد، باشه‌ی سر دست سرجنایتکار عطا محمد شود و به سفارت دخترش سر از پا نشناسد، باید فاقد اعتبار تلقی گردد هرچند خلاف رهنورد زریاب عاری از لکه اخلاقی می‌بود. تو مزدا جان هم اگر در شعر برق سلاح مبارزه را می‌دیدی به واصف و مریدانش بهایی نمی‌نهادی زیرا نمی‌خواستی فنون شعر ارتداد، شعر خیانت، شعر متضاد با اصل بزرگ «خنجری به حنجره‌ی دژخیمان» را بیاموزی، شعر ولایت فقیهی، جهادی و طالبی‌پسند و شعری که مثل رضا محمدی، سمیع حامد، پرتو نادری و... به برکت آن از دست پرخون و خیانت سه ابرخاین ملی و یا این و آن نماینده هرزه شان جایزه بگیری. اصلا اجازه بده بپرسیم که چه الزامی بود تا شما از شعر و شاعری کاینات بیکرانه‌ای بسازید که در آن هم خود را چنان جانگداز گم کنید و هم استعداد تان را؛ هم با فوران خون شاعران شهید کشور (انیس آزاد، داوود سرمد، عبدالاله رستاخیز و ده‌ها قهرمان پرجلال دیگر) آشنا نشوید و هم شاعران شهید رژیم محمد رضا پهلوی و جمهوری اسلامی (خسرو گلسرخی، مرضیه اسکویی، سعید سلطانپور، بکتاش آبتین و صدها نام شکوهمند دیگر)؟ وای که عمر تان بی‌اندیشیدن به و آموختن از آن هنرمندان جاودانی گذشت. حرف آخر اینکه مزدا جان و دو دوستت، آیا شما واقعا فمینیست‌هایی هستید که اراده مبارزه‌ای مصممانه در راه آزادی و بیداری وطنداران زن هردم شهید، خوار و توهین شده، محروم از هر حق ابتدایی انسانی را دارید؟ اگر بلی، پس ١) چرا آنانی را که به خودت (مزدا) زخمی ناسور زدند رسوا ننمودی و چنانچه ما در اعلامیه‌ای گفته بودیم «خواهران، خودکشی نکنید، به دشمن کشی برخیزید!» چرا به مجازات سزاوار آنان برنخاستید؟ چون دولت رذالت اینگونه دادخواهی ها را به سخره می‌گرفتند به‌خصوص که پای وزیر یا نوکر وزیر در میان می‌بود. طبعا از اشتباهات خود هم نباید سرسری گذشت.

٢) انتشار چپ و راست عکس‌های قدنمای تان برای چیست؟ برای آن که بهانه‌ی برنگشتن به میدان اصلی پیکار- افغانستان طالبی- در جیب تان تیار باشد؟ ٣) مختارید لیکن به عقیده ما بر شناخت از امپریالیزم، وضعیت کشور و دفاع از مقاومت فلسطین پای بفشرید تا صرف انرژی جهت کند و کاو در ریشه‌های احتمالا زن‌ستیزانه‌ صفات «حرامزاده»، «فاحشه سیاسی»، «اخته سیاسی» و... طالبان و توطئه‌های امریکا بر افغانستان سایه انداخته اند دوستان نه تعدادی کلمه‌ی بیزبان و چند نگارنده نادقیق و بدسلیقه!

پایان


حمدالله محب با زن امریکایی‌اش و عادله راز، ناهید سرابی، مقدسه یورش و غیره
و باز دوستان فمینیست، نفهمیدید که تا تورن اسماعیل پلید پشت شوهر بی‌غیرت نادیا انجمن نمی‌بود نه انجمن به شهدا می‌پیوست و نه اگر تکیه‌گاه حمله‌آوران بی‌ناموس بر مزدا، عبدالله و عطا و محب نمی‌بود، آن حادثه رخ نمی‌داد و شما در تمرکز مبارزه بر دشمنان اصلی میهن و مردم ما راه گم نمی‌شدید.




یادداشت‌ها:

۱- با اینحال عوامل دیگری چون ایدئولوژی، ناسیونالیزم و رقابت‌های ژئوپلیتیکی نیز می‌توانند موجد جنگ شوند.

۲- یک دلیل عمده این بود که در زمان جنگ ویتنام جنبش‌های چپ و مترقی مثل امروز ضعیف و متشتت و در سرگشتگی ایدئولوژیک قرار نداشتند و ویتنام سمبول مبارزه ضد امپریالیستی و مبارزه .برای استقلال و عدالت اجتماعی به شمار می‌رفت و دلیل دیگر اینکه جهان در آن هنگام جنگ سرد، مانند امروز یک قطبی نبود که همه قدرت‌های امپریالیستی به طرز بی‌سابقه‌ای خاینانه از نسل‌کشی و جنایتکاریهای اسراییل در فلسطین و به‌خصوص غزه بی چون و چرا به دفاع برخیزد.

۳- در باره تمامی این مسایل و افراد دهها مطلب در «پیام زن» آمده است که علی الظاهر هیچیک از سه فمینیست آنها را ندیده است.