بعد از حاکمیت سیاه طالبان جانی برای بار دوم در میهن زخمیمان، تمام افغانستان غرق در تاریکی شد، اما اینجا بامیان شهری که حتا خاک و سنگ آن از وحشت و بربریت طالبان در دهه هفتاد در امان نمانده بود، بیشتر از سایر مناطق غرق در وحشت و ماتم و سراسیمگی بود. تعدادی به سمت خانههای شان میدویدند و تعدادی هم به طرف ایستگاه کابل و ولسوالیها؛ موترها بسیار معدود بودند و کرایه فی نفر به پنج هزار افغانی رسیده بود، اکثریت حتا پول رفتن به قریه یا کابل را نداشتند؛ عده زیادی از مردم به طرف کوهها پا به فرار نهاده و صحنه خیلی دردناکی با صدای رفت و آمد موترهای پرسرعت، گریه کودکانی که به دنبال والدین شان میدویدند به چشم میخورد؛ تمام دکانها بسته شدند حتی در جادههای پر ازدحادم؛ کاروبار کاملا مسدود بوده و فقر بیداد میکند؛ در هر قسمتی از بازار کودکان به چشم میخورند که با در دست داشتن اسپند با چشمان ناامید گدایی میکنند؛ و....