آقای محیط آیا «رهبران سبز» معتمدترین یاوران جلاد نبودند؟

قسمت دوم

قسمت اول:‌ آقای مرتضی محیط تاریخ ما را از دید میهنفروشان یاد نگیرید!


همچنین ما با پشتیبانی شما از رهبری موسوی و کروبی و رفسنجانی و امثالهم مخالفیم. به نظر ما فقط بخشی از این جنبش عظیم از آنان پیروی می کند ولی بخش هایی با توجه به لکه های خون در آستین آقایان مذکور، نمی توانند و نباید آنان را قبول داشته باشند و حق دارند آنان را کسانی بشناسند که می کوشند بقای رژیم خون و خیانت را با عبای دیگری طولانی تر سازند. آقایان بار ها از تمکین شان به «ظام» و اصلاح «نظام» با توسل به «نظام» حرف زده اند. مگر ممکن است مردم سوگوار ایران نقش موسوی، کروبی، رفسنجانی، گنجی و... را در جنایات بیمانند جمهوری اسلامی از یاد ببرند و آنان را ببخشند؟

ما معتقدیم که از دل این جنبش رهبران واقعی مردم سر بلند خواهند کرد.

 شماره مسلسل ۶۸ و ۶٩ پیام زن

مخالفت با حسین ‌موسوی و کروبی و خاتمی و نظایر از سوی نیروهای انقلابی، مآل اندیشی، رشد، آگاهی و درسگیری از اشتباهات گذشته را می‌رساند. مسئله ابدا مخالفت با دیانت اینان نیست. رمز پیروزی یک جنبش فراگیر اینست که اختلافات عقیدتی در آن راه نیابد. ولی آیا سابقه موسوی و غیره حکایت از قصابی هولناک چپ ها و دگراندیشان ندارد؟ موسوی و کروبی و خاتمی میتوانند در جنبش شرکت داشته باشند اما نمی دانیم چه اتفاق افتاده که آنان را به لحاظ ماهوی و ایدئولوژیک از خامنه‌ای و احمدی نژاد و بقیه جنایت پیشگان متمایز پنداشته و باید با شور و هلهله به استقبال از رهبری شان شتافت؟ چرا این نیروها بگذارند رهبری جنبش در دست چهره هایی باشد که مکررا اعلام می‌دارند خواهان سرنگونی ماشین کشتار نیستند؟ چرا طبقه کارگر و پیشروانش قربانی دهند ولی بگذارند ثمرات مبارزات شان بار دیگر توسط کسانی ربوده شود که دیروز دستیار جلاد بودند و امروز هم متضرعانه و متملقانه سوگند می‌خورند که قصد براندازی را ندارند؟ موضعگیری شما علیه این نیروها و برله «رهبران سبز» در واقع مخالفت علیه قد برافراشتن و تصمیم آنانی است که می‌خواهند نه خون هزاران انقلابی شهید زیرپا گردد و نه جانبازی هزاران هزار دیگر هدر رود.

عجیب است که شما کل جنبش را «سبز» دانسته، رهبری آن را در وجود موسوی و... خلاصه می‌کنید و در عینحال همرزمان و دوستان و خانواده های جانباختگان و انقلابیون دربند، هزاران هزار زن و روشنفکر و کارگر آگاه و به جان آمده از ستمکارترین و خون‌آشامترین رژیم در کره زمین را که در جنبش شرکت دارند و در حقیقت قلب جنبش اند، موظف به قبول رهبری افرادی می دانید که با توجه به پیشینه‌ی شان در بهترین حالت چیزی بیش از محمد غنوشی نیستند. ابتدایی‌ترین درس و تجربه از قیام پرشکوه مردم تونس ـ و عنقریب مصر ـ اینست که وقتی رییس جمهور فراری زایده هایش را در کشور باقی می‌گذارد تا با وعده و وعید عوامفریبی کرده و سد اعتلا و عمق یابی جنبش شوند، مردم میراث‌خواران خاین را به هیچوجه اجازه نمی دهند در قدرت سهیم بمانند بلکه میخواهند همه در زندان‌ بپوسند. و شما آقای محیط میل ندارید انقلابیون و به طور کلی مردم آگاه ایران این ابتدایی ‌ترین درس از جنبش تونس را سرمشق قرار دهند؟

نمی گوییم «رهبران سبز» سر در آخور کدام منبع امپریالیستی دارند، ولی در افغانستان وضعیت طوری است که امریکا اگر از کرزی واقعا دلزده ‌شود چندین جاسوس ذخیره‌اش را در آستین دارد تا به منظور تداوم اشغال و حاکمیت مافیایی، و دردست داشتن مهار جنبشی که از راه رسیدنیست به موقع بر سر مردم ما تحمیل کند. یکی از این گماشتگان «سی آی ای» داکتر عبداله عبداله است که حیف در کابل نیستید آقای محیط تا ببینید که امریکا از عروسک جنایتکار نکتایی پوش‌اش چه می‌سازد و چگونه می‌خواهد او را که تا دیروز وزیر خارجه کرزی و نماینده ‌خاصش بود، ناگهان به عنوان «رهبر اپوزیسیون» کرزی آرایش نموده، بیشترین رای را در انتخابات ریاست جمهوری برایش در صندوق‌ها می‌ریزد و به رسانه‌ها می‌فهماند او را به نحوی تبلیغ ‌نمایند که گویی از پدر پدر دلباخته‌ی «دموکراسی» و «خدمت به مردم» و «وحدت ملی» بوده و در خیانتکاری‌ها و بی‌ناموسیهای وحشتبار پیشوایانش احمدشاه مسعود و برهان الدین ربانی دست نداشته است! و عروسک عبداله در حالیکه حزب جدیدش را «تغییر و امید» نامیده (بدون هیچ گونه پیشوند و پسوند اسلامی و سبز و حتی ملی!)، با لباس آخرین مدل و تبختر و افاده‌ای خاص ظاهر می شود و رسانه ها هم او را منحیث «رهبر محبوب» و بدون چون و چرای ملت و جانشین کرزی پمپ مینمایند! درد و احساس وهن مردم ما را شاید بتوانید حدس بزنید آقای محیط اگر لحظه‌ای تصور کنید یکی از سرشکنجه گران واواکی بدون عمامه و عبا و با تبسمی خاتمی وار بر لب را رسانه های رسمی ایران شب و روز به عنوان رییس جمهور آینده ایران رکلام نمایند و خاینان حزب توده و اکثریتی ها هم برایش سر و دست بشکنند. البته عبداله یک چیز از موسوی کم دارد: او هنوز در تردید است عیالش را چگونه به میدان آورد که موجب اعتراض برادران نگردد!

یاد تان باشد آقای محیط که هرگونه و به هر بهانه‌ای دفاع از داکتر عبداله دفاع از تجاوز امریکا و دولت پوشالی مافیایی و یکی از پلیدترین دژخیمان تاریخ کشور و خاینانه ترین برخورد به منافع آنی و آتی مردم غمزده‌ی ما به شمار خواهد رفت.

نصب داکتر عبداله همچون غلام سرسپرده تر و وفادارتر از کرزی ‌بهترین تضمین برای امریکا در کنترول افغانستان خواهد بود.

لیکن کودکان ما هم می دانند که عبداله یعنی ربانی، یعنی سیاف، قانونی، محقق، محسنی و غیره قاچاقبران میلیاردر که طی چهار سال حکومت خون و خیانت شان کابل را منهدم و دهها هزار باشنده اش را سر به نیست کردند. مردم ما در هراسند که این بار «سی آی ای»، فرانسه و رژیم ایران داکتر عبداله را حاکم بسازند و بدینترتیب باز از همان سوراخی گزیده شوند که گزیده شدند و زخمش کماکان خونچکان است.

تحولات جنبش در ایران مستقیما و عمیقا بر اوضاع در افغانستان تاثیر خواهد داشت. اگر رهبری جنبش را «رهبران سبز» قبضه کنند و شاهد روی کار آمدن مجدد موسوی‌ها باشیم، داکتر عبداله و کلیه جنایت‌پیشگان بنیادگرا و ایادی امریکا و نیز خود فروختگان پرچم و خلق تشبحیع شده، توهم «امکان اصلاح رژیم در چهارچوب رژیم» و «یکسرشت نبودن گردانندگان رژیم» و «انشاءاله کار ها درست خواهد شد» ذهن مردم ما را مشوب خواهد کرد. ولی اگر جنبش ایران سیری واژگون سازنده و چیزی نظیر تونس را به خود بگیرد، به یقین آگاهی مردم ما ارتقا یافته و یاد خواهند گرفت که دولت پوشالی مافیایی ساخت امریکا در افغانستان آنقدر خیانتکار و فاسد و متعفن است که تنها با دفن آن می‌توان از شرش خلاص شد و بس؛ یاد خواهند گرفت که با غلبه بر دولت پوشالی مافیایی، آدمکشان اجیر طالبی نیز از جست و خیز و پریدن به میخ «آی اس آی» خواهند ماند.

شک دارید آقای محیط که موسوی و کروبی و... فردای روزی که بر صحنه بیایند،‌ برسر قبر خمینی رفته و دعای شکرانگی بجا خواهند آورد؟ شک دارید مادامی که گور خمینی و تمامی نماد‌های شکنجه و سرکوب ولایت فقیه به دست مقتدر مردم ایران درهم نشکسته، آزادی و دموکراسی به ایران باز نخواهد گشت؟ موسوی و همراهان ممکن است جمله های زیبایی را در اعلامیه‌های شان بگنجانند. این مصلحت و اقتضای زمان است. اگر خمینی هم سر از قبر بیرون آرد، برای عوامفریبی شعارهای «رهبران سبز» را به زبان خواهد راند. مگر او نبود که اول «همه با هم» را جار زد ولی به محض آن که رژیم‌ را محکم‌بندی کرد به مستی در شط خون شریف‌ترین فرزندان ایران پرداخت؟ چه تضمینی وجود دارد که آقایان موسوی و کروبی و شرکا پس از کسب قدرت،‌ به راه «امام راحل» تف کنند؟ نباید خودفریبی کرد. موسوی و کروبی و خاتمی و خانم موسوی ...امتحان خود را منحیث سرفروشان خمینی و ولایت فقیه به مردم ایران داده اند. مگر خانم موسوی همانی نیست که نامش را به «زهرا» و نام خانوادگیش را به رهنورد به قول خودش «رهنورد در مسیر اسلام و قرآن و پیروزی اسلام» تغییر داد؟ و اکنون نیروهای انقلابی و مردم آگاه ایران از روی خون ده‌ها هزار قهرمان شان و خانه خرابی روزافزون، آزمودن مجدد آنان را خطایی جبران ناپذیر پنداشته و اجازه نمی‌دهند تاریخ در سرزمین نمناک از خون فرزندان شان تکرار گردد. به این آگاهی و اراده باید آفرین گفت و از آن آموخت. ولی متاسفانه شما ظاهرا فقط تخطئه مخالفان انقلابی «رهبران سبز» را وجیبه خود تعیین کرده اید. چنانچه گفتیم توده‌های تونسی و مصری که طرد و محاکمه غنوشی و حسنی مبارک و همدستان را خواهان اند، با بخش اصلی جنبش ایران تشابه دارند که مرگ بر دیکتاتور و دیکتاتوری ولایت فقیه را فریاد می کنند. نباید پهلوی غنوشی ها و مبارک های ایرانی ایستاد‌.

موسوی با سایر جلادان رژیم جنایت
موسوی و کروبی و خاتمی و خانم موسوی ...امتحان خود را منحیث سرفروشان خمینی و ولایت فقیه به مردم ایران داده اند.

و در رابطه با افغانستان باید با دریغ گفت که از هم اکنون در کنار داکتر عبداله دیده می شوید. اگر احیانا این سرجنایتکار فردا به فرمان امریکا و جناحی از مافیای حاکم با تظاهرات چند هزاری، کرزی را مجبور به استعفا سازد، منطقا باید به حمایت از او گفتارهایی را اختصاص داده و تقررش را به مردم ما تبریک بگویید، چرا که معتقدید همانگونه که «جنبش سبز» از درون خمینیزم و طالبان شیعه رویید یک جنبش سبز در افغانستان هم الزاما باید از درون جانیان جهادی-رژیمی بیرون آید؛چراکه سابقه وی ــ مانند سابقه موسوی و... ــ از نظر شما زیاد مهم نیست و علاوتا در حزب «تغییر و امید» ایشان، «عزیزان» پرچمی و خلقی شما از جمله جنرال علومی و گلابزوی و... نیز تشریف دارند! علومی را در عکس می‌بینید که مثل یک بقچه وردار پست و چاکر خانه‌زاد داکتر عبداله خودش را به نمایش گذارده است. یاد تان باشد آقای محیط که هرگونه و به هر بهانه‌ای دفاع از داکتر عبداله دفاع از تجاوز امریکا و دولت پوشالی مافیایی و یکی از پلیدترین دژخیمان تاریخ کشور و خاینانه ترین برخورد به منافع آنی و آتی مردم غمزده‌ی ما به شمار خواهد رفت.

دردناک است آقای محیط که از «رهبران سبز» هیچ نگرانی‌ای به دل راه نمی دهید اما از رهبری جنبش به دست انقلابیون بیمناکید! چرا باید علیه مردان و زنان بهادری تاخت که اکثرا با وصف تجربه موحش ترین شکنجه‌ها و از دست دادن اندیشمندترین و تابناکترین همرزمان شان، ماءیوس نشده، با استواری شگفت‌انگیز بر ایده های انقلابی به مثابه یگانه راه رهایی از ستم و استثمار و استبداد دینی پای می فشرند، و ضمن طرد «جنبش همه چیز و هدف هیچ چیز»، جان بر کف می خواهند بر اساس نقشه و سازماندهی رزمنده، توده های به پا خاسته را کمک کنند تا کوه نفرت و خشم شان فرق ولایت فقیه و پاسدارانش را یکبار و برای همیشه متلاشی کرده و نظامی مبتنی بر آزادی و عدالت را برقرار سازند؟ به باور راسخ ما منبعد تاریخ ایران را نیرویی رقم خواهد زد که این حرف مشهور در گوشش طنین دارد: «ریشه معضل در انقلاب ما عبارتست از توهم خرده بورژوایی، توهم عدم تمایل به قبول این که در یک انقلاب طبقات دشمن باید شکست بخورند، قدرت دولتی مدافع آن‌ها باید واژگون گردد و این که"اراده اکثریت مردم" در انجام این امر ناکافی است. آنچه بدان نیاز است عبارتست از نیروی طبقات انقلابی که می‌تواند و خواهد جنگید، نیرویی که در لحظه و موقعیتی تعیین کننده نیروی دشمن را خرد خواهد کرد

درس‌های برآمده از خون و رنج بیکران ملیون‌ها انقلابی صحت این حرف را ثابت نموده اند.

با «رهبری سبز» جنبش از مسیر رهایی بخش خود منحرف شده و خون آشامان دوباره قدرت‌ را تحویل خواهند گرفت. و اگر زمام در دست پاک و توانای آزادیخواهان انقلابی استقلال طلب قرار گیرد، سرانجام طلوع خورشید استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی را بر فراز ایران شاهد خواهیم بود. درس‌های شکست انقلاب در اندونیزیا، در چیلی آلنده، انقلاب بهمن ایران و خطراتی که انقلاب نیپال را تهدید می‌کند پیش چشم اند. پیروزی واقعی انقلاب در تونس و مصر و یمن و الجزایر و... منوط به جلوگیری از تکرار شکست های بالا و در درجه اول دزدیده شدن انقلاب ایران به وسیله‌ی بنیادگرایان است. امید آزادیخواهان سراسر گیتی و بخصوص افغانستان به انقلابیون ایران است که چگونه با رهبری هوشیارانه‌ی جنبش، بالاخره درفش ظفرنمون انقلاب را بر لاشه‌ی بوگرفته‌ی ولایت فقیه به اهتزاز درخواهند آورد.

با «رهبری سبز» جنبش از مسیر رهایی بخش خود منحرف شده و خون آشامان دوباره قدرت‌ را تحویل خواهند گرفت. ... اگر خمینی هم سر از قبر بیرون آرد، برای عوامفریبی شعارهای «رهبران سبز» را به زبان خواهد راند.

و سومین دلیل عدم موافقت ما با شما خصومت شدید تان با استالین است. نخستین کسانی که از تبلیغات علیه استالین خشنود شده و استفاده خواهند برد امپریالیزم و نوکران مذهبی و غیر مذهبی‌اش اند. یکی از دلایل ساده‌ی آن اینست که مارکسیزم بدون استالین، برای کلیه دشمنان مارکسیزم تا حدودی قابل تحمل می باشد. مائوتسه دون که خود اشتباهات استالین را سی درصد و خدماتش را هفتاد درصد ارزیابی می کرد، پس از غلتیدن حزب شوروی به رویزونیزم و ظهور خروشچف، گفت دو شمشیر وجود دارد یکی لنین و دیگری استالین. اکنون روس ها شمشیر استالین را به دور انداخته اند و رویزونیست ها و امپریالیست ها از این وضع برای ارتکاب جنایت استفاده می کنند.

به نظر ما آنانی که مدعی کمونیست بودن اند، با دور انداختن شمشیر استالین در واقع خود را تصغیف و دشمن را تقویت و تشجیع می کنند. حمله و لجن پاشی به استالین را امپریالیستها و عمال متنوع آنان بهتر از هر کسی انجام می دهند. اما ادامه بحث در اینجا مقدور نیست و باشد برای فرصتی دیگر.

و کلام آخر این که چقدر خواستنی و شایسته است که از پخش گفتارهای تان از ورای تلویزیون «پیام افغان» بگذرید ــ طبعا در صورت امکان و مطرح نبودن «غم نان» ــ زیرا متعلق به حزب گلبدین حکمتیار و مشخصا عمرخطاب از تروریست‌های کثیف آن است. احتمالا از موضوع آگاهی نداشتید ورنه چطور ممکن است هر روز با این جنایتکار خوش و بش کرده و حساب و کتاب داشته باشید؟ اگر قبل بر این به همین مناسبت امتناع و انزجار خود را از حضور در تلویزیون او اعلام می‌داشتید، مسلما تحسین و درود مردم ما را کمایی می‌کردید که می‌دانید از دست این حزب میهنفروش و تیزاب پاش چه کشیده اند. باری، هنوز هم مجال است که با گسست از تلویزیون اخوانی،‌ اصولیت و بیزاری تان را از یکی از گروههای بیمار و قسم خورده ی مردم ما عملا ابراز بدارید.

با احترام مجدد و آرزوی پیروزی مردم مبارزایران

شهباز داوود ـ کابل