فوران خشم و انزجار در مقابل نسل‌کشی غزه

آرون بوشنل و سامویل مینا و نسل‌کشی غزه

یک سال از آغاز نسل‌کشی دهشتناک غزه توسط رژیم صهیونیستی اسراییل گذشت. در این مدت ارتش جنایتکار اسراییل ۳۶۵۴ مورد قتل‌عام انجام داد که در نتیجه طبق آمار رسمی ۴۱۸۷۰ فلسطینی شهید و دههاهزار تن دیگر ناپدید اند. اما ۹۹ کارمند صحی امریکایی که داوطلبانه در غزه خدمت کردند، طی نامه سرگشاده عنوانی کاخ سفید تعداد واقعی قربانیان را ۱۱۸۹۰۸ تن (۵/۴ درصد نفوس غزه) ذکر کرده اند. بر اساس آمار «اداره دفاع مدنی در نوار غزه» ۲۰۰۰۰۰ واحد مسکونی با استفاده از ۸۵۰۰۰ تن مواد منفجره که معادل شش بمب هیروشیما است، تخریب شده‌اند. ۳۱۳۰ کیلومتر شبکه برق، ۳۳۰۰۰۰ متر شبکه آب، ۶۵۵۰۰۰ متر شبکه فاضلاب، و ۲۸۳۵۰۰۰ متر شبکه جاده و کوچه تخریب شده است.

داکتر امریکایی رضاکار در غزه: «تک‌تیراندازان اسراییلی عمدا کودکان را هدف قرار می‌دهند»

داکتر مارک پرلمَتر

فلسطین، این سرزمین غسان‌کنفانی‌ها، محموددرویش‌ها و لیلا‌خالدها، بیش از هفت دهه می‌شود که شجاعانه میرزمد، و هرباری که صهیونیزم همدست با امپریالیزم امریکا و شرکا تلاش به ریشه‌کنی درختان زیتون‌اش می‌کند، این درختان ستبر دوباره جوانه می‌زنند.

۷ اکتوبر، نیز حاکی از همان جوانه‌زنی دوباره بود. هجوم وحشیانه و نازی‌وار اسراییل به مردم غزه وجدان‌های بیدار جهان را تکان داده است. هرچند دم و دستگاه اسراییل، امریکا و شرکای جرم سعی می‌ورزند این جنگ ناعادلانه را جنگی میان «اسراییل قربانی» و «حماس مهاجم» ترسیم کنند اما واقعیت طور دیگری‌ست: این جنگ میان اسراییل اشغالگر و ملت زخم‌خورده فلسطین است؛ جنگ میان صهیونیزم و کودکان فلسطینی است که تا هنوز کارت تولد شان گرفته نشده کارت مرگ شان صادر می‌شود؛ جنگ میان عساکر متجاوز اسراییلی و زندانیان آزاده‌ی فلسطینی؛ جنگ اسراییل استیلاگر برضد زن، مرد، کودک، شفاخانه‌ها، مکتب‌ها و تمام هست و بود فلسطین؛ جنگ انسان‌ها، هنرمندان، روشنفکران، داکتران، محصلان باشرف و آزاد‌اندیش مدافع ستم‌کشان فلسطین علیه دولت‌ها، رسانه‌ها، شخصیت‌های حامی دولت فاشیستی اسراییل و در راس آن نتانیاهو؛ جنگ کودکان بی‌دفاع فلسطینی که گلوله بر سر شان شلیک می‌شود برضد ارتشی مجهز با توپ، تانک، طیاره، اسلحه و مهمات امریکا، انگلیس و دیگر دولت‌های غربی...

مرگ آخر واصف باختری

... و سگ‌هایی که هیچگاه شتر نشدند!



واصف مطلوب و واصف مقلوب

واصف باختری در امریکا مرد! لاکن این خبر برای ما و کلیه دوستداران ادبیات خنجرآسا بر حنجره‌ی جلاد، نه تازگی داشت و نه اهمیت چون او قبلا با پشت کردن به سازمانی انقلابی و آغوش گشودن به دشمنان، ناقوس دردناک مرگ خود را به صدا درآورده و ما را در اندوهی بیکران غرق کرده بود. اما برای دلدادگا‌ن بی‌عار و سازشکارش، زمینه کارزار نوحه‌سرایی فراهم شد تا در شرایطی که زیرچشم امریکا و متحدان، طالبان روح و جسم مردم ما را جویده و افغانستان دریده می‌شود، در شرایط ضعف و حتی خلا نیرویی امیدآفرین، اعلام نمایند که دنیای آنان کماکان ادامه ترسیم اعجوبه‌ای استثنایی از واصف می‌باشد بدون مطلقا کوچک‌ترین اشاره به لکه‌های سیاسی او و تحلیل و عبرت از آنها.

ما در مبارزه علیه ز‌ن‌ستیزی، گریزاندن و اغوای جوانان از تفکر ترقی‌خواهانه، ترویج بی‌سابقه‌ی ایده‌ها و فرهنگ مسلط ارتجاعی و امپریالیزم دوستانه‌ی جهادی، واصف را از عرش پایین آورده و کیش‌تراشی برای او و سیاست‌اش را به روی مریدانش زدیم لیکن توفیق قابل اعتنایی نیافتیم.

هیچ وقاحتی چاره‌ساز خیانت و رذالت نیست

هیچ وقاحتی چاره‌ساز خیانت و رذالت نیست

زمانی یک مبارز ایرانی که زخم رژیم شاه و رژیم خیانت اسلامی را در جسم و جانش داشت به ما گفت: «دیگر توان و عمری از من باقی نمانده تا از "زیبایی‌های زندگی" بگویم اما این آرزو در من تنوره می‌کشد که در فردای تلاشی جمهوری اسلامی، عده‌ای از سران آن در سلول‌های اوین و آشویتس‌های ایران مدت‌ها قصه‌گوی جنایات‌شان باشند تا دیگر هیچ نسلی از مردم ما فاشیزم غیردینی و دینی را از یاد نبرده و تجربه نکنند.»

در افغانستان، بسا قصه‌های قتلگاه پلچرخی ناگفته مانده و سران و شکنجه‌گران پرچمی و خلقی در پناه بنیادگرایان هرگز روی محاکمه و مجازات را ندیدند و در نتیجه هنوز مردم ما آن طور که باید راجع به جنایات آنان آگاهی لازم را ندارند. و آگاهی مردم از کارنامه موحش‌‌‌‌‌‌‌تر جنایت‌سالاران جهادی بیشتر از داستان‌های ترس‌آور پرچم و خلق، بنا بر تسلیم‌ شدن‌شان به امریکا و کِلک‌هایش کرزی و غنی و عبدالله مدفون ماندند چون در ۲۰ سال حکومت شعارشان بود: تا می‌توانی خیانت کن و بکش و به روی آن‌ سفیده بزن!

دست امریکا در کار است:

کله‌پز برخاسته و سگ بر جایش خواهد نشست؟


دست امریکا در کار است: کله‌پز برخاسته و سگ بر جایش خواهد نشست؟

بعد از برقراری فاشیزم دینی طالبی و مخصوصا این روزها، باز گویی ابر و باد و مه و خورشید در کار اند تا دل امریکا به رحم آمده و افغانستان درمانده و گیرمانده و آینده‌باخته را از جهنم موجودات طالبی‌شان نجات دهند. در حالی که طالبان شکنجه کرده و می‌کشند و بر زنان و مردان ما دم و دستگاه تفتیش عقاید قرون وسطایی را حاکم گردانیده‌اند.

چرا چنین است؟ چرا مردم افغانستان همانند دوران اگسایی و خادی خلق و پرچم، چهار سال خون و خیانت جهادی و دو دهه مادرفروشی و فسادسالاری کرزی، غنی‌-عبدالله در بیدادی بی‌‌پایان می‌سوزند و می‌سوزند؟ سیاف، گلبدین، عطا، خلیلی، دوستم و بقیه سرجنایتکاران و طالبان در حد سواد و معرفت مگسی و عوام‌فریبانه‌ی خود جواب سوال را «خواست و قهر خدا» می‌گویند و روشنفکران خودفروخته هم در توجیه این جواب خاینانه تقلا می‌کنند. اکثر روشنفکران مذکور زیردل می‌دانند که توده‌ها را تحمیق‌ می‌کنند ولی لب نمی‌گشایند و به همین علت که «می‌دانند و نمی‌گویند تبهکار اند.»