ریم بنا، صدایی علیه اشغال، بانگی برای مقاومت

ریم بنا، صدایی علیه اشغال، بانگی برای مقاومت

خسرو گلسرخی نوشته است که در جامعه دو نوع فرهنگ وجود دارد: فرهنگ پویا و فرهنگ مومیایی‌شده. فرهنگ پویا، در پی تغییر، تکامل و آگاه‌سازی از واقعیت‌های جهان و ریشه‌های بدبختی آنان است که مردم را به ایستادگی در برابر بی‌عدالتی‌ها و جنایت‌ها وا‌‌داشته و در سرنگونی نظام‌های خودکامه نقش بنیادین ایفا می‌کند. متقابلا، فرهنگ مومیایی‌شده، ایستا، خرافی و بی‌تحرک است که برای تیره‌ساختن ذهن به کار می‌رود؛ کشورهای استیلاگر آن را چو ابزاری برای سرکوب اعتراضات و خواسته‌های برحق مردم به کار می‌‌بندند.

هرچند نظام‌های استعماری و غارت‌گر از امکانات و بلندگوهای تبلیغاتی فراوانی برای ترویج این فرهنگ مرده بهره می‌برند، اما در برابر آن همواره صدای اعتراض بلند بوده و شاعران، نویسندگان، فلم‌سازان و آوازخوانان باوجدانی برخاسته‌اند تا درد توده‌ها را بازتاب دهند. یکی از این هنرمندان، ریم‌بنا آوازخوان فلسطینی بود.

آریانا سعید با شکریه بارکزی و مسیح علی‌نژاد

آریانا سعید تنها به الفت با دوستم‌ها، فوزیه کوفی‌ها، شکریه بارکزی‌ها، سیما سمرها و ... اکتفا ننمود بلکه خود را به «اپوزیسیون» مادرفروش ایرانی چسباند که بهتر مصدر خدمت به اسراییل و خیانت به آرمان فلسطین شود تا همچون شاهین نجفی–پهلوی به نان و نوایی چرب‌تر نیز برسد.

ریم زاده سال ۱۹۶۶ و متعلق به یکی از خانواده‌ها‌ی مسیحی و زحمت‌کش شهر ناصره می‌باشد. در «موسسه عالی موسیقی گنسین» مسکو آواز مدرن را نزد آهنگ‌ساز نامدار ولادیمیر کارابوکا آموخت و در ۱۹۹۱ فارغ‌التحصیل شد. هم‌زمان با انتفاضه اول به شهرت رسید و هرگز نگذاشت هنرش در خدمت دستگاه اشغالگر قرار گیرد و میان توده‌هایی که خود را وقف آرمان رهایی کرده بودند به محبوبیت رسید. برای ریم، تنها فلسطین و رنج‌های مردمش اهمیت داشت. آن‌گاه که می‌خواند «مسیحیان و مسلمانان، فتح و حماس، غزه و رام‌الله یکی می‌شدند» موسیقی‌اش در سراسر جهان عرب محبوب بود زیرا از اشعار شاعران برجسته‌ چون توفیق زیاد، سمیح‌القاسم، محمود درویش و مادرش زهیرا صباغ بهره می‌برد.

او همواره از درد و ستمی می‌سرود که بر فلسطینیان می‌رفت. اشعار و موسیقی‌اش ساده اما چنان ژرف و اثرگذار بود که شنونده را به هیجان می‌آورد. آهنگ‌هایی چون «فارس عوده» به یاد نوجوان شهیدی که در آغاز انتفاضه دوم هنگام پرتاب سنگ به سوی نیروهای اسراییلی کشته شد و یا «سارا» -‌کودک یک‌ساله‌ای که هدف گلوله تک‌تیراندازان قرار گرفت، از سیاسی‌ترین آثارش به شمار می‌روند. برای زندانیان سیاسی که در شکنجه‌گاه‌های رژیم صهیونیستی مورد آزار قرار می‌گرفتند، آلبوم «آینه‌های وجود من» را خواند تا نام و مبارزه‌شان در حافظه مردم فلسطین جاودان گردد. کنسرت‌هایش اغلب ساده، بی‌زرق‌وبرق و بدون امکانات زیاد برگزار می‌شدند چون می‌خواست صدایش بازتاب رنج و الم کسانی باشد که در محرومیت و ستم زیسته‌اند.

طاهر و صدیق شباب با ضیامسعود و امرالله صالح

طاهر و صدیق شباب که از نسبت برادری با ظاهر اغبر ام‌الخیانت و ام‌الفساد در المپیک و سفارت‌ها و ... حساب شان را جدا نکردند، ایستادن در کنار این دو رکن دیگر جمهوری خیانت و رذالت را چرا بیشرافتی و ننگ بشمارند؟

ریم که خود مسیحی بود توده‌ها را فارغ از دین یا قوم گردهم می‌آورد. وی کودکی بود که با فقر و فلاکت رشد کرد و از همان روزگار تصمیم گرفت تا برای میهن‌اش کاری انجام دهد. این تصمیم به خلق سیزده آلبوم موسیقی انجامید. از جمله مشهورترین آنها «اشک‌هایت ای مادرم» (۱۹۸۶)، «رویا» (۱۹۹۳) و «آینه‌های وجود من» (۲۰۰۵) اند، آثاری که همه با یک خواست مشترک گره خورده‌اند: پایان اشغال فلسطین.

ریم از زمره هنرمندانی بود که با دل و جان عاشق وطنش بود. با وجود بارها تلاش رژیم صهیونیستی برای تطمیع وی،‌ ریم کینه‌ای عمیق از اشغال و سرکوب به دل داشت. گفته بود: «من ریاکاری آنانی را درک نمی‌‌توانم که از مقاومت می‌‌‌خوانند اما در کشور اشغالگر اجرا می‌نمایند.» برخلاف هنرمندانی که خیانت‌شان را با تیوری «هنر برای هنر» توجیه می‌کنند، ریم به خشم انقلابی باور داشت و مبارزه خشونت‌آمیز مردم فلسطین را ارج می‌نهاد. خود می‌سراید:

«با خاکستر تنم، بوتلی پُر از نفت و آتش‌زا بساز،
تا کوکتل مولوتوفی شود در دست یک مبارز،
تا بر سر دشمنان عشق فرود آید.»

در گفت‌وگویی (۲۰۰۵) افزود:

«انتفاضه برای هنرمندان فضایی ویژه آفرید که الهام‌بخش بسیاری در موسیقی و آواز شان بود. ما را بیش از آن ‌که هنرمند باشیم به مبارز بدل ساخت... کنسرت‌های زیادی لغو شده‌اند و عبور از ایست‌های بازرسی با ساز موسیقی دشوار است.

برای من موسیقی بسیار سیاسی شده است. با موسیقی می‌جنگم و می‌خواهم بر دل مخاطبان اروپایی اثری عمیق بر جا گذارم. می‌خواهم در ذهن و احساسات‌شان تغییری پدید آید و به حمایت فعالانه از فلسطینیان برخیزند چون مردم می‌توانند اراده سیاسی حکومت‌های‌شان را دگرگون کنند.»

چنانچه ریم عاشق مردمش بود، آنان نیز این فرزند خویش را بی‌چون‌وچرا دوست داشته و رهبر خود می‌دانستند. ریم عنبر، نوازنده عود اهل غزه می‌گوید:

داریوش اقبالی «فکر می کنم تداوم خط مشی که در انتخاب اشعار داشتم و شناختی که طرفداران من از من پیدا کردند و این که من همیشه سعی کرده‌ام درد مشترک جامعه را در اشعاری که در اختیارم گذاشته شده است بیان کنم.» داریوش

«او برای وطن، صلح، عشق و زندگی می‌خواند. من وی را یکی از نیرومندترین زنان‌مان می‌دانم، موسیقی‌دانی که مرزهای مذهبی و اجتماعی را درنوردید. با وجود آن که با سرطان می‌جنگید آوازخوانی را ترک نکرد. تنش ضعیف شد اما روحش همچنان قوی مانده و موسیقی خلق کرد. حتی آنگاه که مرگ نزدیک بود، از زندگی می‌خواند.»

وی که از بیماری سرطان رنج می‌برد ولی تا آخرین روزهای عمرش تسلیم نگشته و به آوازخوانی ادامه داد، ضمن یکی از مصاحبه‌های خود می‌گوید:

«من با دو سرطان می‌جنگم: یکی اشغال، و یکی درون بدنم. آن‌طور که اشغال سرزمین‌مان را بلعید این سرطان هم تنم را تسخیر کرده است.»

ریم با وجود فلج شدن تارهای صوتی‌اش، آخرین آلبوم خویش «صدای مقاومت» را با دکلمه اشعاری در جنوری ۲۰۱۸ منتشر ساخت. و سرانجام به تاریخ ۲۴ مارچ ۲۰۱۸ پس از نه سال مبارزه با سرطان سینه در زادگاهش ناصره درگذشت. هزاران تن در مراسم خاک‌سپاری‌اش با سرود «موطنی، ای میهن من» بدرقه‌اش کردند، آهنگی که ریم بارها اجرا نموده بود.


فرهاد دریا با جنایتکاران جهادی هنرمندی که در کنار مافیاسالاران و میهن‌فروشان بایستد و از قاتلان ۷۵۰۰۰ کابلی و «جهنم سازان» افغانستان انتظار «فردوس‌ساختن» آن را داشته باشد، نه‌تنها شاعر یا خواننده خودفروخته بلکه شریک جانیان است.


ریم ‌بنا شکوه و جبروتی از یک هنرمند متعهد و عاشق وطن و آزادی‌اش به نمایش می‌گذارد که اگر هنرمندان وطنی را با او قیاس نماییم، به یقین ما را درد و احساس سرافکندگی مقابل فلسطین درهم خواهد پیچاند که اگرچه امپریالیزم و صهیونیزم از همه چیز به استثنای امید و اراده به آزادی را از آنان گرفته، اما در حال حاضر به تابناک‌ترین ستاره شرف و غیرت انسانی بدل گردیده‌اند. گپ را طولانی نمی‌سازیم. به این سوال ساده پاسخ دهیم که چرا در فلسطین غرق خون و آتش و ماتم، ریم ‌بناها ظهور می‌نمایند اما در افغانستان ما اغلب هنرمندان و مشخصاً آوازخوانان نه «سرطان اشغال» را می‌بینند و نه «سرطان تحقیر و بی‌آبرویی و پستی» را که در تاروپودشان ریشه دوانده؟ دور نرویم از دوران سه ابر خاین ملی (کرزی، غنی و عبدالله) به غیر از سه چهار تن چند هنرمند معترض را سراغ می‌توانیم؟ هیچ. و در مقابل، آوازخوانان، آهنگ‌سازان و شاعران مشهور را داریم که از سراییدن برای دولت‌های خیانت و سران جهادی خیانت‌کار، جانی، فاسد و جاسوس پیشه عار ندارند و حتا از عکس‌گیری با آنان به خود می‌بالند. مثال‌ها بی‌شمار اند: فرهاد دریا، به تبهکاران وطن‌فروش سفیده می‌مالد که گرچه این وطن را جهنم ساختند، مهم نیست، صبر کنید آنان افغانستان را فردوس هم می‌سازند! وحید قاسمی برای یکی از سر بنیادگرایان و قاتلان افشار احمدشاه مسعود می خواند؛ خیرمحمد چاوش، جواد غازی‌یار، امیرجان صبوری، آریانا سعید و تعدادی دیگر تا توانستند برای «مارشال» دوستم و یارمحمد دوستم گلوی خود را آلودند.

در قرون گذشته که نه از ماشین چاپ خبری بود و نه از رسانه‌ها و برق، هنرمندان اعم از شاعر و نوازندگان و خوانندگان، به مقتضای شرایط اقتصادی و اجتماعی آن زمان‌ها عموماً سعی می‌کردند به دربار شاهان و حکام راه بیابند تا خوانده و شنیده شوند و یکی از دلایل اصلی مدیحه‌سرایی و تلاش هنرمندان برای تقرب به طبقات حاکم همین امر بود. ولی امروز که دیگر چاپ و پخش مسئله‌ای به حساب نمی‌آید، آن‌چه هنرمندان ما را به ریختن گوهرخود به «پای خوکان» وامی‌دارد چیزی نمی‌تواند باشد جز رسیدن به مشتی پول یا مقام و منزلت در ازای شکستن شخصیت و کرامت شان. در عین‌حال، امروز به علت نفوذ موساد و ابزارهای آن نظیر ملک ستیز، شفیع عیار، سردار محمد رحیمی، افغانستان اینترنشنال و ایران اینترنشنال برای عده‌ای از هنرمندان ضدمردمی و بیگانه از حس وطن‌دوستی، جلب موساد نیز به صورت مکمل اقتدأ و تقدیس آنان از امپریالیزم امریکا درامده است. مثلاً آریانا سعید به چسباندن خود به فوزیه کوفی‌ها، شکریه بارکزی‌ها و سیما سمرها اکتفا نه ورزیده، به افتخار وصلت با «اپوزیسیون» مادرفروش ایرانی نایل می‌آید تا بهتر و موثر‌تر با اسراییل و کمپ خاین به آرمان فلسطین در مغازله باشد و نتیجتا مثل شاهین نجفی - پهلوی به نان و نوایی چرب‌تر دست یابد.

هنرمندان را توده‌ها در هر جامعه‌ای به خصوص در کشوری چون افغانستان ویران و برباد، دوست می‌داشته باشند. اما مردم از هنرمندان تنها عرضه خوشی، «تمدداعصاب» و رهایی ولو لحظه‌ای از اندوه‌ها را تمنا ندارند؛ مردم مهمتر از همه مشتاقند هنرمندان سربلند زیسته و به‌هیچوجه نباید با دشمنان عشق و نشاط و رویاهای‌ دوستداران شان هم‌آواز و هم‌دست شوند. این، شاید در کوتاه‌مدت چندان محسوس نباشد – هنرمندان به عنوان گل خوش‌بوی مجالس بزم و طرب مردم به مناسبت‌های مختلف حضور می‌یابند و قضیه با خرسندی هر دو طرف خاتمه می‌یابد. اما در درازمدت این ریم‌ بناها اند که به مثابه نماد هنرمندانی نجیب و درفش‌دار غرور ملت خود در تاریخ ماندگار می‌شوند اما هنرمندان هرچند بسیار مستعد لیکن در خدمت اجنبی و حکومتیان هرزه و میهن‌فروش بومی را تاریخ در تف‌دانی‌اش پرتاب می‌کند.

بگذار در کنار مبارزان انقلابی، دل مردم ما به قدبرافراشتن هنرمندان آزادیخواه و معترض نیز شاد و گرم شود!


تهاجم فرهنگی مانند درختی پرشاخ ‌و برگ است که نمی‌گذارد خورشید، آسمان و ستارگان خودمان را ببینیم. پس برای آن‌که بتوانیم آسمان بالای سرمان را ببینیم، وظیفه‌ی ما این است که این درخت را از ریشه برکنیم.

ویکتور خارا

Mikis Theodorakis

هنر چه موسیقی باشد چه سینما یا هر چیز دیگری، تنها زمانی واقعاً هنر است که با مردم در ارتباط باشد - و مجبور باشد به رنج‌ها، شادی‌ها و آرزوهای آنها پاسخ دهد.

* * *

از نظر من ریشه شر امروز، سیاست رئیس جمهور بوش است. این یک سیاست فاشیستی است. من نمی‌توانم بفهمم که چگونه یهودیان، که قربانی نازیزم بوده‌اند، می‌توانند از چنین سیاست فاشیستی حمایت کنند. هیچ ملت دیگری در جهان از این سیاست‌ها حمایت نمی‌کند جز اسراییل! این وضعیت مرا اندوهگین می‌کند.

* * *

من می‌خواهم این دنیا را به عنوان یک کمونیست ترک کنم.

* * *

بزرگترین قربانی دوران ما مردم امریکا هستند، به دلیل تمام جنایاتی که به نام آنها انجام می‌شود.

میکیس تئودوراکیس