داكتـر اكـرم‌ عثمان‌، اجنت‌ یا اجنتِ اجنت‌؟ (۱)

می‌خواستیم‌ در اول‌ نوشته‌ داكتراكرم‌ عثمان‌ را چاپ‌ كنیم‌ ولی‌ از آنجایی‌ كه‌ وی‌ آن‌ را در جهادی‌نامه‌های‌ «فردا» و «امید» انتشار داده‌ و نیز از آنجایی‌ كه‌ قسمت‌های‌ زیادی‌ از آن‌ در خلال‌ پاسخ‌ ما نقل‌ شده‌است‌، چاپش‌ را زاید دانستیم‌.


هنوز لگدزدن‌ به‌ پوزه‌ی‌ نرشیر ا.نگارگر از سوی‌ خوانندگان‌ به‌ پایان‌ نرسیده‌، «پیام‌زن‌» جوابی‌ از برادر وی‌ داكتر اكرم ‌عثمان‌ دریافت‌ داشت‌. هر چند او بسیار كوشیده‌ طوری‌ اكت‌ نماید كه‌ گویا نوشته‌های‌ «پیام‌زن‌» را علیه‌ «اهل‌ پژوهش‌ و تحقیق‌» جدی‌ نمی‌گیرد و موجب‌ خنده‌اش‌ است‌ و... اما بهرحال‌ بنظر می‌رسد خنجر افشاگری‌ «پیام‌ زن‌» كارش‌ را كرده‌ و «كاندید اكادیمسین‌» را سخت‌ به‌ تیتك‌ درآورده‌ طوری‌ كه‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ ناآگاهانه‌ مطالبی‌ از خود و كارنامه‌اش‌ در دوران‌ نوكریش‌ به‌ رژیم‌ پوشالی‌ نجیب‌ را ذكر كرده‌ كه‌ نه‌ تنها بر گفته‌های‌ ما صحه‌ می‌گذارد بلكه‌ بُعد و عمق‌ محكومیت‌ او را بمثابه‌ یكی‌ از پر لكه‌ترین‌ چهره‌های «فرهنگی‌» اشغـالگران‌ روسـی‌ و سگان‌ پـرچمـی‌ و خلقی‌ آنان‌ نیز ثابت‌ می‌سازد.

از شـوخی‌ هـای‌ وزیر خارجه‌ امریكا

خانم‌ آلبرایت‌ وزیر خارجه‌ امریكا در اول‌ مارچ‌ ۱۹۹۷ اظهار داشت‌:

«ما عمیقاً نگران‌ هستیم‌ كه‌ طالبان‌ خود در كشت‌ تریاك‌ و قاچاق‌ مواد مخدر دست‌ داشته‌ باشند»!

یك‌ مادر و اینهمه‌ بی‌خبری‌ از وضع‌ فرزندان‌؟

اگر روح‌ سی‌آی‌ای‌ و دولت‌ امریكا از ورود و پخش‌ صدها تن‌ مواد مخدر در ایالات‌ متحده‌ خبر نیست‌، آنگاه‌ طالبان‌ هم‌ از صدها هكتار زمینی‌ كه‌ پیش‌ چشم‌ و زیر كنترل‌ شان‌ خشخاش‌ كشت‌ می‌شود و دهها كارخانه‌ی‌ چرس‌ و هیروئین‌ سازی‌ مطلع‌ نیستند!

جالب‌ است‌ كه‌ خبرگزاری‌ فرانسه‌ در ۲۵ اكتبر ۱۹۹۷ از ملل‌متحد گزارش‌ داد كه‌ طالبان‌ پس‌ از ۶ ماه‌ مذاكره‌ موافقت‌ كردند تا از كشت‌ خشخاش‌ و تجارت‌ تریاك‌ جلوگیری‌ كنند.

اگر قسمت‌ اعظم‌ این‌ كشت‌ و تجارت‌ پردرآمد مستقیماً زیر نظر طالبان‌ انجام‌ نگیرد، می‌توانند ۶ ماه‌ تمام‌ در مورد جلوگیری‌ از آن‌ چانه بزنند؟

غفورزی‌ سوخت‌، جایش‌ را كدام‌ خاین‌ خواهد گرفت‌؟

گویا فیصدی‌ «مسلمانی‌» غفورزی‌ هم‌ چندان‌ با معیارهای‌ بعضی‌ «برادران‌» جور نبود. این‌ عكس‌ را نشریه‌ «دعوت‌» آورده‌ با شرح‌ ذیل‌:
شاغلی‌ غفورزی‌ با سكرتر شان‌
اگر این‌ مسجد باشد این‌ ملا
حال‌ مردم ‌بیچاره ‌ما كه‌ هویداست‌

عبدالرحیم‌ غفورزی‌، روشنفكری‌ وزارت‌ خارجه‌ای‌ كه‌ خود را به‌ بنیادگرایان‌ فروخته‌ بود و پس‌ از رانده‌ شدن‌ «پرزیدنت‌» ربانی‌ از كابل‌، به‌ ننگ‌ قبول‌ «صدارت‌» نیز گردن‌ نهاده‌ بود، با سقوط‌ طیاره‌اش‌ مرد. او همانند«صدراعظم‌»های‌ پوشالیان‌، بی‌اختیار و نام‌ نهاد بود لیكن‌ بار ننگی‌ كه‌ به‌ علت‌ همكاری‌ با جنایت‌ پیشگان‌ بنیادگرا برشانه‌هایش‌ سنگینی‌ می‌كرد كمتر از بار «صدراعظم‌»های‌ دست‌نشاندگان‌ مسكو حساب‌ شده‌ نمی‌تواند. عنوان‌ «وزیر» و «صدراعظم‌» بروكراتهایی‌ حقیر مثل‌ او را به‌ رقص‌ درمی‌آورد ولی‌ این‌ فرصت‌طلبان‌ دون‌مایه‌ نمی‌دانند كه‌ با هرگونه‌ سازش‌ و همدستی‌ با فاشیستهای‌ مذهبی‌، خود را در ردیف‌ اول‌ پلیدترین‌محكومان‌ قرار می‌دهند كه‌ اگر در جریان‌ سگ‌ و پشك‌ شدن‌های‌ خود كشته‌ نشوند، در محكمه‌ی‌ مردم‌ ما به‌ یقین‌ شایسته‌ اشد مجازات‌ تشخیص‌ می‌گردند. بعد از سوختن‌ رحیم‌غفورزی‌، خاینان‌ جهادی‌ و شركاء، در خلاء «صدارت‌» شان‌ گیر كرده‌ اند. اول‌ قرار بود داكتر غفور روان‌ فرهادی‌ را «صدراعظم‌» بسازند ولی‌ داكتر روان‌ از آن‌ دسته‌ بروكرات ـ جهادی‌های‌ بی‌شرم‌ و راحت‌ طلب‌ بشمار می‌رود كه‌ فقط‌ حاضر خواهد بود در اروپا و امریكا یوغ‌ پست‌ خدمت‌ به‌ بنیادگرایان‌ را به‌ گردن‌ نهد و نه‌ در افغانستان‌ ویران‌. به‌ هر حال‌ اگر «اتحاد» خاینان‌ جهادی‌ با پهلوان‌ دوستم‌ باقی‌ ماند، باید دید جنایتكاران‌، كدام‌ روشنفكر خود فروخته‌ی‌ دیگری‌ را موفق‌ خواهند شد برای‌ «مقام‌ صدارت‌» جلب‌ كنند.

... و دروغی دیگری از دروغستانی

نگاهی به‌ سوگنامه‌ی سياوش ‌كسرايی «شمعی در شبستانی» از رهنورد زرياب‌
مندرج‌ ماهنامه‌ «كلك‌» شماره‌ ۷۹ ـ ۷۶

يكی در چشم‌ درآمدن‌ است‌ و يكی هم‌ در چشم‌ درآمدن‌ با هر آنچه‌ برتن‌ است‌! آقای رهنورد زرياب‌ كه‌ علی‌الرغم‌ مماشاتش‌ با روسها و سگهای پرچمی و خلقی آنان‌ از روز اول‌ تا سقوط‌ رهبرش‌ نجيب‌، ادعای «نبودن‌» و حتی «مخالفت‌» با تجاوزكاران‌ و ميهنفروشان‌ را دارد، واقعاً شامل‌ آن‌ تيپ‌ از انسانها می‌باشد كه‌ با كالا وبوت‌ خود در چشم‌ آدم‌ می‌درآيند.

در شماره‌ ۴۶ «پيام‌ زن‌» موضوع‌ را تا حدودی روشن‌ ساختيم‌. شماره‌ ۷۹ ـ ۷۶ ماهنامه‌ «كلك‌» چاپ‌ تهران‌، خاطره‌هايی از آقای رهنورد را در باره‌ سياوش‌ كسرايی شاعر معروف‌ به‌ چاپ‌ سپرده‌ كه‌ خوشبختانه‌ يا بدبختانه‌ سند ديگريست‌ دال‌ بر درستی آنچه‌ قبلاً راجع‌ به‌ موضع‌ سياسی ايشان‌ يادآور شديم‌. بهر حال‌ اميدواريم‌ يادداشت‌ حاضر به‌ مثابه‌ تكمله‌ی «... و لاكن‌ سازشكاران‌ يجتمعان‌!» و پايان‌ توجه‌ به‌ رهنورد زرياب‌ و كارنامه‌اش‌ باشد.

دستیابی‌ باند ربانی‌ و شركاء به‌ اسلحه‌ كیمیاوی ‌ به‌ دلالی‌ داكتر روان‌ فرهادی‌

دست‌ پروردگان‌ بیگانگان‌ عمدتاً نه‌ به‌ مقتضای‌ عقیده‌ی‌ خویش‌ بلكه‌ بخاطر برآورده‌ ساختن‌ اهداف‌ شوم‌ استعماری‌ مالكان‌ شان‌ بمثابه‌ تشكلی‌ بوجود آمده‌، نمو كرده‌ و حركت‌ دارند، كه‌ بنابران‌ دارای‌ خصوصیات‌ وعملكردهای‌ همگون‌ می‌باشند. اگر دیروز باندهای‌ مزدور خلق‌ و پرچم‌ از «داس‌ و چكش‌» مزورانه‌ برای‌ كوبیدن‌ و دریدن‌ كارگر و دهقان‌ و سایر اقشار استفاده‌ كردند و تا آنجا پیش‌ رفتند كه‌ از موجودیت‌ صرف‌ ۲ میلیون‌ نفر از جمعیت‌ ۱۸ میلیونی‌ افغانستان‌ سخن‌ گفتند، هیچ‌ تعجبی‌ ندارد اگر اكنون‌ بشنویم‌ بنیادگرایان‌ حاكم‌ بر كابل‌ كه‌ با نام‌ اسلام‌ به‌ میدان‌ جنایت‌ پانهاده‌اند می‌كوشند تا وسایل‌ كشتار دستجمعی‌ مثل‌اسلحه‌ كیمیاوی‌ را امروز برای‌ مقابله‌ با برادران‌ طالبی‌ خود و فردا برای‌ مقابله‌ با مردم‌ قیام‌ كرده‌ی‌ ما بدست‌ آرند.

«آیینه‌ افغانستان‌» در شماره‌ ۶۰ـ۶۱ خود به‌ نقل‌ از عبدالرحیم‌ غفورزی‌ می‌نویسد كه‌ ربانی‌ ـ مسعود تلاش‌ دارند تا اسلحه‌ كیمیاوی‌ را با استفاده‌ از روابط‌ شان‌ با روسیه‌، هند و ایران‌ توسط‌ دلال‌ معروف‌ خود داكتر روان‌ فرهادی‌ بدست‌ آورده‌ و علیه‌ طالبان‌ بكار گیرند.