بشرنورزی، سگ‌ ماهی يا شارك‌ خونخوار؟

در ۲۵ اپريل‌ ۲۰۰۵ رسانه‌ها از دستگيری بشرنورزی در امريكا خبر دادند. گويا پليس‌ امريكا قبلاً از سفر قاچاقبر جهادی ـ طالبی از دوبی به‌ آن‌ كشور آگاهی داشت‌ و خواست‌ تا او را در امريكا گرفتار كند.

اگر چه‌ برخی رسانه‌ها او را از مهره‌های مهم‌ مافيای هروئين‌ افغانستان‌ معرفی كردند كه‌ امريكا از مدتها پيش‌ خواستار به‌ دام‌ انداختنش‌ بوده‌ است‌. اما برای مردم‌ افغانستان‌ زياد اهميتی ندارد زيرا بشرنورزی نه‌ وزير بود نه‌ رئيس‌ نه‌ سفير نه‌ معاون‌ رئيس‌جمهور و نه‌ والی نه‌ قومندان‌ امنيه‌ و نه‌ قومندان‌ اين‌ و آن‌ به‌ اصطلاح‌ فرقه‌ عسكری و نه‌ رتبه‌ی مارشال‌، ستر جنرال‌، دگرجنرال‌ يا حتی جنرالی را پيش‌ نامش‌ داشت‌ كه‌ با استفاه‌ از آنها هم‌ به‌ قاچاق‌ هروئين‌اش‌ ادامه‌ دهد و هم‌ به‌ مردم‌ خيانت‌ و ستم‌ روا داشته‌ و قانون‌ و مانون‌ را «انگ‌ شرمگاهش‌» نمايد همانطوری كه‌ «مارشال‌» و جنرال‌ها و سفيران‌ و وزيران‌ و... معين‌ مینمايند. بشرنورزی به‌ يقين‌ قربانی اختلافات‌ بين‌ شبكه‌ مافيای افغانی و امريكايی شده‌ است‌. امريكا او را بنابر حساب‌های خود دستگير كرده‌ است‌ و نه‌ هرگز به‌ خاطر پاكسازی دولت‌ تحت‌الحمايه‌اش‌ در افغانستان‌ از وجود سلاطين‌ جنايتكار هروئين‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ در حساس‌ترين‌ مقامات‌ جا گرفته‌ اند.

امریكا و دولت‌ كرزی‌ ربایندگان‌ كانتونی‌ را می‌شناسند

در دیگر كشورها كه‌ اختطافی‌ رخ‌ می‌دهد، مردم‌ تنها یك‌ درد را درد خود واقعه‌ و احتمال‌ از دست‌ دادن‌ اختطاف‌ شده‌ را می‌كشند. اما تحت‌ دولت‌ بسیار بسیار اسلامی‌ آقای‌ كرزی‌، مردم‌ ما و مردم‌ كشور متبوع‌ قربانیان‌ اختطاف‌، علاوه‌ بر تحمل‌ رنج‌ اصلی‌ باید متحمل‌ عذاب‌ دیگری‌ نیز شوند: كتمان‌ نام‌ و نشان‌ ربایندگان‌ و عدم‌ پیگیری‌ قضیه‌ با چنان‌ وقاحت‌ و رذالتی‌ انجام‌ می‌گیرد كه‌ در هیچ‌ سرزمین‌ بی‌ قانون‌ و پر فساد و پر رهزن‌ دیگر در جهان‌ نظیر ندارد.

سال‌ گذشته‌ سگان‌ «ائتلاف‌ شمال‌» سه‌ كارمند ملل‌ متحد به‌ شمول‌ دو زن‌ و یك‌ مرد را ربوده‌ (۲۸ اكتوبر ۲۰۰۴) و بعد از چند هفته‌ آنان‌ را رها كردند اما به‌ مردم‌ افغانستان‌ و دنیا هرگز گفته‌ نشد كه‌:

ملاشینـواری‌، چاكـر یا احمق‌؟

ملا فضل هادی ‌شینواری‌ ـ این‌ گلها بروی‌ خوانندگان‌ رئیس‌ ستره‌ محكمه‌ (قاضی القضات) كشور اسیر ما ـ آخرالامر ماسك‌ نازكش‌ را درید و با نامه‌ای‌ عبودیتش‌ را به‌ دولت‌ امریكا و مشخصاً همه‌ كاره‌ آن‌ كشور در افغانستان‌ آقای‌ زلمی‌خلیلزاد مسجل‌ نمود. ملاشینواری‌ همان‌ فردی‌ كه‌ جز شیر گلبدین‌ خوردگی‌، كبرسن‌ و مدرسه‌بازی‌ و روابط‌ طالبی‌ از هیچ‌ كرامت‌ انسانی‌ و علمی‌ و فرهنگی‌ برخوردار نبوده‌ و از اول‌ تا حال‌ جز ضدیت‌ با كیبل‌ تلویزیونی‌ و پخش‌ صدای‌ آوازخوانان‌ زن‌ وظیفه‌ دیگری‌ برای‌ خود نمی‌شناسد، در نامه‌اش‌ به‌ پرزیدنت‌ بوش‌ استغاثه‌ كرده‌ است‌ تا «مدت‌ ماموریت‌ زلمی‌خلیلزاد را به‌ دلیل‌ عملكرد مثبت‌اش‌ تمدید كند» (بی‌بی‌سی‌، ۵ اپریل‌ ۲۰۰۵). چون‌ كوس‌ رسوایی‌ این‌ عمل‌ ملاشینواری‌ بالا گرفت‌، یك‌ به‌ اصطلاح‌ «مقام‌» ستره‌ محكمه‌ با سراسیمگی‌ اعلام‌ داشت‌ كه‌ شینواری‌ به‌ عنوان‌ رئیس‌ شورای‌ سراسر علمای‌ افغانستان‌ نظر شماری‌ از روحانیون‌ و علمای‌ دینی‌ را مطرح‌ كرده‌ است‌! (همانجا)

آیا «راوا» انتخابات‌ راتحریم‌ كرد؟

طارق‌ ـ كابل‌،

«... البته‌ من‌ به‌ سهم‌ خود از موضع‌ اصولی‌ پر افتخار "راوا" كاملاً آگاهم‌ و شرم‌آور می‌دانم‌ كه‌ مدعی‌ شوم‌ موضع‌ "راوا" با موضع‌ جنایتكاران‌ طالبی‌ و گلبدینی‌ یكی‌ است‌. منتها در روزهای‌ داغ‌ انتخابات‌ در كابل‌ این‌ افواه‌ حتی‌ از چند رادیو هم‌ پخش‌ شد كه‌ طالبان‌، گلبدین‌ و "راوا" انتخابات‌ را رد كرده‌ اند. و اتكای‌ لااقل‌ "رادیو آزادی‌" بر بیانات‌ سحرصبا از "راوا" در كنفرانسی‌ مطبوعاتی‌ در پشاور بود.

می‌خواستم‌ در "پیام‌ زن‌" هم‌ معلوماتی‌ در زمینه‌ ارائه‌ شود تا در سطح‌ وسیعتری‌ روشنگری‌ شده‌ باشد.»

آیا اسماعیل‌خویی‌ حق‌ دارد به‌ بـاقر پـرهام‌ ایراد بگیرد؟

«من‌ هم‌ از دوستداران‌ جدی‌ شعر و شخصیت‌ اسماعیل‌خویی‌ بودم‌ تا اینكه‌ مطلب‌ "آقای‌ اسماعیل‌خویی‌، "لطیف‌ جان‌" دیریست‌ "خوانده‌" است‌" را در "پیام‌ زن‌" شماره‌ ۵۷ و ۵۸ دیدم‌. تكان‌ خوردم‌. به‌ قول‌ خود آقای‌ خویی‌ "دردم‌" آمد منتها دردی‌ همراه‌ عق‌ و انزجار چرا كه‌ شاعری‌ نامدار و حماسه‌سرای‌ سیاهكل‌ و سعید سلطانپورها و شكراله ‌پاك‌نژادها و موسی‌خیابانی‌ها، زبانش‌ را با لحن‌ ستایش‌ یك‌ ملا بچه‌ی‌ خادی‌ و قلم‌باشی‌ امیر برهان‌الدین‌ربانی‌ و سایر جلادان‌ "ائتلاف‌ شمال‌" می‌آلاید! باور كردنی‌ نیست‌ ولی‌ واقعیت‌ است‌. مثل‌ واقعیت‌های‌ بسیار تلختر دیگر كه‌ مردم‌ ما در این‌ ۲۵ سال‌ اخیر با آنها مواجه‌ بوده‌ اند. نمی‌دانم‌ با توجه‌ به‌ سقوط‌ آقای‌ خویی‌ در پای‌ یك‌ جاسوس‌ رژیم‌ ایران‌ و سگان‌ وطنی‌اش‌ چرا ضرب‌المثل‌ "گوشت‌ گر بگندد به‌ آن‌ نمك‌ زنند، وای‌ از روزی‌ كه‌ نمك‌ بگندد" در ذهن‌ تداعی‌ می‌شود.

زمانی‌ شعر اسماعیل‌خویی‌ می‌توانست‌ منفذ هوایی‌ پاك‌ و آزاد و نیروبخش‌ باشد در كشتارگاه‌ جلادان‌ دینی‌ ایران‌ و افغانستان‌، ولی‌ با سرودن‌ برای‌ یك‌ شكنجه‌گر خادی‌ ـ جهادی‌ شعرش‌ و ناگزیر شخصیت‌اش‌ را با نجاست‌ بنیادگرایان‌ افغانی‌ اندود می‌كند. او "نمك‌" بود كه‌ حالا خود می‌گندد.