وحید - كـابل
شفاخانه وزیراكبرخان یا محبس زنانه كابل؟

چلی بچه در حال قیچی کردن موهای یک هموطن بی پناه ما در یکی از جاده های شهر کابل.
شفاخانه وزیر اكبرخان حدود ۲۱۰ بستر داشته و شعب فعال آن فزیوتراپی، لابراتوار، رادیولوژی (ایكسری) با موجودیت دو یا سه ماشین كهنه، بخش مركز دیابت و شعبه عاجل زنانه و مردانه میباشد كه تقریباً ۶۵ داكتر در این بخشها فعالیت مینمایند. منبع كمك به شفاخانه آیسیآرسی (صلیب سرخ) بوده كه این مؤسسه مواد غذایی و ادویه مریضان داخل بستر و مدد معاش برای نصف پرسونل مسلكی را تادیه میدارد. معاش ماهوار یك داكتر مانند معاش یك مامور به اساس رتبه دولتی تعیین میگردد. ۱۶ لك افغانی به داكتران، ۱۲ لك برای نرسها و حدود ۹ لك افغانی به كارگران پرداخت میشود كه تعداد شان محدود است. یعنی از جمله ۴۰۰ نفر پرسونل شفاخانه برای صرف دو صد نفر كه حدود ۳۰ نفر داكتر و متخصص و متباقی نرس و كارگر و تخنیكرها را در بر میگیرد، پرداخت میشود.
طالبان كار زنان حتی داكتر و نرس زن را منع قرار دادند اما بعد از كسب اجازه از «وزارت صحت عامه» و شورای طالبان تنها در شفاخانه وزیراكبرخان كار آنان مستثنا بود زیرا مریضان داخل بستر همه زنان بودند و نمیشد كه آنانرا از شفاخانه جواب دهند. فعلاً سرویس زنانه كاملاً جدا از مردان میباشد.
به شفاخانه وزیر اكبرخان كه در گذشته وسایل و سامان آلات طبی توسط كشور جاپان كمك صورت گرفته بود، تا همین اواخر با وجود كهنه شدن آنها استفاده میگردید.
یك نرس آلمانی كه كمك تعدادی از وسایل عملیات را به عهده گرفته و پیهم كمك میكرد و به تاریخ ۶ جدی ۱۳۷۵ مورد لت و كوب رئیس شفاخانه قرار گرفت و چند ساعتی زندانی بود، كمكهایش را قطع نمود. از جمله شفاخانههای فعال در سطح شهر كابل مركز یك كشور، تنها شفاخانه وزیراكبرخان، جراحی كارته سه و شفاخانه جمهوریت بوده و آنهم نه به كمك «طلبهی كرام» بلكه به كمك مؤسسات خارجی. دروازه شفاخانههای چهار صد بستر، صحت طفل، ابنسینا، علیآباد، ملالی و شفاخانه مركزی باز است. اما نه به مریض غذا میدهند نه گرم اند، نه برق دارند و نه هم ادویه. بناءً آنها را فعال گفته نمیتوانیم.
سرویس زنانه شباهت به محبس زنانه ولایت كابل دارد. دروازهاش مسدود و بوسیله پهرهدار مرد دخول و خروج زنان كنترول میگردد و وضع داكتران، نرسها و كارمندان زن شبیه اسیرانی است كه اجازه خارج شدن از وارد را ندارند.
تعداد متخصصین و داكتران سابقهدار بسیار محدود است و یگانه دلیل همین تعداد باقیمانده همانا كمكهای آی سی آر سی میباشد.
وضع دوا و دارو از بركت حاكمیت طالبان
دوای با كیفیت تنها دوای چینی و ایرانی است كه بوسیله تاجران به مقدار محدودی وارد كابل میشود. گر چه منابع با صلاحیتی وجود ندارند كه كیفیت دوا را معلوم نمایند اما دواهای متذكره در مقایسه با دواهای پاكستانی و هندی قاچاقی به مراتب بهتر اند. دواهای مهم و عاجل در بازار یافت نمیشوند و اگر پیدا هم شوند تاریخ آنها گذشته میباشد. نرخ دوا بلند است كه مناسبت با اسعار خارجی دارد. و به همین علت اكثریت مردم بینوا توانایی خرید آنها را ندارند.
ش.ر.
حاكمیت طالبی و شفاخانه جمهوریت
شفاخانه جمهوریت به كمك مؤسسه MSF باداشتن ۲۲۰ بستر و شعبههای جراحی، داخله، لابراتوار و اكسری و تداوی روزانه تعداد زیاد مریضان بصورت اوپیدی، از فعالترین شفاخانهها در شهركابل محسوب میشد.
شفاخانه در جدی ۷۵ به وسیله طالبان غصب و عدهای از داكتران آن كه به نظر طلبهكرام خوش نخوردند تبدیل و به عوض داكتران مورد اعتماد خود را گماشته شدند. در این شفاخانه تنها مریضان طالب تداوی شده مریضان غیر طالب پذیرفته نمیشوند.
مؤسسه MSF با دیدن این وضع از كمك و همكاری به شفاخانه جمهوریت دست كشید. تعدادی از داكتران نیز فرار كردند. از همه مهمتر پروگرام تربیه داكتران جوان در رشته جراحی و داخله كه درین جا صورت میگرفت قطع شده و بدین ترتیب شفاخانه در حال فلج شدن است.
در كابل هیچ شفاخانهای توسط «دولت طالبان» فعال نبوده و فقط با كمك صلیب سرخ و بعضی NGO ها كار میكنند.
نرسهای شفاخانهها را فعلاً اشخاص بیسواد كه فقط دو یا سه ماه كورسهای ابتدایی طبی را خواندهاند، تشكیل میدهد. نرسهای با تجربه بسیار كم اند.
اسماعیل
چلـیها و بـانـك
متأسفانه درین اواخر بالاخص در مدت حاكمیت بنیادگرایان جهادی سكتور بانكها نیز متلاشی گردیده طوریكه بنیادگرایان طالبی و جهادی، با در خدمت قرار دادن بانكها جهت بهرهبرداری سیاسی از مسیر اصلی آن كه عبارت است از رشدو انكشاف معاملات تجارتی، صنعت، زراعت، حمل و نقل و مواصلات میباشد انحراف نموده است. فعلاً یگانه وظیفه عمده و اساسی بانكهابه مثابه ذخیره پولی و حیف و میل نمودن در راه تمویل و بخشش مبالغ هنگفت به قومندانان خطوط اول جبهات و اجیر نمودن نیروهای مخالف میباشد. از زمان استقرار حاكمیت اخوان و «طلبای كرام» تمام دارایی های عامه تحت پوشش مال بیتالمال به یغما برده شده و بانكها نیز خالی گردیده اند.
اگر احیاناً برای كاركنان ادارات دولتی معاشات توزیع گردد پولهای پنجاه افغانگی و صد افغانگی در حدود چهل و یا پنجاه فیصد ضمیمه پول كلان برای ایشان تادیه میگردد كه اصلاً در بازار دارای ارزش نمیباشدو پول های كلان با یك پرزه ناچیز از طرف مقامات بالایی بدون در نظر داشت پرنسیب و مقررات بانكی مورد استفاده قرار داده میشود. اگر وضیعت به همین منوال دوام نماید شاید در آینده قریب بانكها به افلاس كامل مواجه گردند. قبلاً بانكها پول مورد ضرورت را تا حدودی میتوانستند از طریق پس اندازها و حسابات جاری و امانات مفادی بدست آورند اما درین اواخر نسبت مشكلات زیادی كه در توزیع پول برای دارندگان حسابات ایجاد نموده اند (با مراجعه غرض اخذ آن با هزاران توهین و تحقیر و با جیره بندی روبرو میگردند.) و بخصوص از زمان استقرار «طلبهیكرام» كه مفاد پساندازها از بین رفته حجم حسابات پس انداز به تناسب سالهای قبل سیر نزولی خود را میپیماید و این منبع تمویلی پولی را از دست داده از درك شمول حسابات پس اندازها و حسابات جاری با مشكلات عظیم مواجه میباشند.
«طلبای كرام» جهت پیاده نمودن «شریعت غرای محمدی» مفاد تعدادی از بانكهای كشور را كه در لندن، امریكا، هامبورگ، و پاكستان نمایندگی دارند و از سابق در آن جاها مبالغ هنگفت اسعار به طور دیپوزیت گذاشته شده بود و از این ناحیه مبالغ قابل ملاحظه مفاد نصیب كشور میگردید، مغایر شریعت دانسته و مفاد دیپوزیت را لغو قرار داده اند. بساط عواید ملی ازین ناحیه در كشور چیده میشود. طالبان دستور داده اند تاآن همه دارایی های اسعاری از كشور های خارج به داخل افغانستان انتقال و در خدمت سیاست های ضد ملی و ضد ترقی آنان قرار گیرد. در شرایط فعلی كه اتباع كشور از فقر و گرسنگی جان شان به لب رسیده اسعار مذكور را میخواهند غرض رفع نیازمندی های شخصی و گروهی خود مصرف نمایند بدون آنكه با دادن قرضه برای تاجرانیكه خواهان وارد نمودن مواد غذایی و دیگر ضروریات اولیه مردم اند، اقداماتی را روی دست گیرند. و این خود باعث آن گردیده كه حجم ورقه اعتبار رو به كاهش گذارد. طالبان با وجود آنكه از جانب كشورهای خارج مبالغ هنگفتی دریافت مینمایند درصدد اند تا اسعار موجود در بانكهای مختلف كشور را به بانك مركزی انتقال داده و سپس در جهت اهداف نظامی ضد ملی خویش به مصرف برسانند. افراد مسلكی كه در اصول بانكداری صاحب تجربه باشند و بتوانند سیاستهای معقول را جهت تحت كنترول در آوردن سیستم پولی كشور طرحریزی نمایند وجود ندارند و در بانكها ملایان و آخندهای بیسوادی قرار گرفته كه از امور بانكداری بویی نمی برند و صرف به این توجه دارند كه كاركنان طبق تقسیم اوقات مرتبه به دروس دینی و نماز حاضر گردند!
ضیاء
وضع وزارت داخله طالبی
وزارت داخله به مثابه یك كاروان سرای درآمده برای شبباش یكتعداد اوباش كه هویت اصلی آنان معلوم نبوده در آن اعاشه و اباته میگردند. از طرف روز یكتعداد منسوبین سابقهدار صرف برای امضای حاضری بدون معاش كه مدت ۴ ماه میشود برایشان داده نشده آمده و بعد از امضا به منظور اعاشه فامیل راهی بازار میشوند تا لقمه نانی بدست آرند. از امور اداری كدام خبری نیست. صرفاً ریاستهای پاسپورت، ثبت احوال نفوس، جنایی، ترافیك و لوژستیك در وزارت داخله فعال اند كه آنهم برای اعاشه قاتلین مردم و چرب كردن شكم شان بوده و كدام منظور دیگر ندارند.
عملكرد ریاست پاسپورت: نظر به وضع موجوده در كابل كه عرصه زندگی بالای مردم بكلی تنگ شده، یك تعداد زیاد فامیلها با فروش خانه و كاشانه و اثاثیه منزل خود میخواهند كابل را ترك و هر چه زودتر خود را بجایی برسانند تا از شر نكبت طالبان نجات یابند. بدینصورت تعدادی به منظور اخذ پاسپورت به وزارت داخله مراجعه میكنند. اما مقامات طالبان قیودات زیادی را وضع نموده تا از فرار فامیل ها جلوگیری نمایند. مثلاً عدم اجرای پاسپورت فامیلی، توقف اجرای پاسپورت، بلند بردن قیمت پاسپورت و بهانههای در مورد عكس ریشدار و لنگیدار و هزار یك بهانه دیگر، اما با آنهم جلو فرار مردم را گرفته نتوانسته و صرف قیودات وضع شده باعث گردیده تا رشوه ستانی و استفاده جویی آنان بیشتر و بهتر صورت گیرد. صف مراجعین عقب ریاست پاسپورت همه روزه طویلتر میشود. مامورین و كمیشن كاران پاسپورت در زدوبند با همدیگر عاید كلانی دارند. تعدادی از مامورین سابقه دار كه در رشوه ستانی دست بالایی دارند با تغییر رژیمها یكسان تغییر قیافه داده و هركس كه در راس كار آنان قرار گیرد میتوانند هرچه عاجلتر مزایای چوكی را برایش بفهمانند و سرمایه دارش سازند. فعلاً طالبان بی خاصیت را رشوههای دبل مست و الست ساخته و كمیشن كاران نیز شتر سواری دارند.

جاهلان طالبی اكنون كه به كلاشنكوف و تانك و طیاره دست یافته اند میدانند كه چگونه هزار و یك عقدهی دیرین خود را با انتقام از مردم ما وا كنند.
وابستگی به قدرتهای خارجی + ارتجاع + تروریزم + زن ستیزی + جهالت = بنیادگرایی
قیمت پاسپورت ۲۰۶۰۰۰ افغانی و توسط كمیشن كار دو چند و باز اگر بخواهند آنرا فامیلی بسازند، مبلغ بیستلك تمام میشود. البته فامیلی ساختن قسمی است كه بعد از اجرای پاسپورت بنام شخص، ستون فامیلی آن طور جعلی با نصب عكس، خانه پری و مهر گردیده، خپوچپ به مراجعین داده میشود كه پول آن قبلاً اخذ شده است.
ریاست ثبت احوال نفوس: آقای شیخانی رئیس اداره توزیع تذكره ـ از نیروهای شر و فساد و فعلاً طالب شده ـ برای توزیع تذكره مقررات جدید و ضد مردمی وضع كرده است، مثل تفكیك روزهای توزیع برای زنان و مردان، داشتن ریش و كلاه برای مردان بمثابه حجاب مردانه، رعایت حجاب زنانه وغیره. آقای شیخانی در زمان زمامداری احمدشاهاحمدزی وزیر داخله و صدراعظم ربانی به دستور سیافخان كه وزارت داخله تحت قیمومیت وی قرار داشت به ۸۰۰ نفر عرب تروریست و فراری تذكره تابعیت افغانستان و پاسپورت توزیع كرد كه به ممالك دیگر جهت انجام وظایف دهشت افگنی بنام افغان اعزام گردیدند. اما فعلاً شیخانی طالب شده برای خود افغانها خصوصاً زنان بیچاره، فقیر، بیسواد و نابلد كه اكثراً بخاطر دریافت كمكهای مؤسسات خارجی ضرورت به تذكره دارند مقررات وضع نموده است. وقتیكه زنان به روزهای شنبه و چهارشنبه به خاطر اخذ تذكره مراجعه مینمایند اولاً به دروازه دخولی وزارت داخله از طرف طالب بچهی كیبل بدست، كیبلكاری شده و هیچ مردی حق ندارد حتی خانم بی سواد و نابلد خود را همراهی نماید. بعد از اینكه داخل وزارت میشوند پیشروی دهلیز ریاست طالب بچه دیگر كیبل بدست بازهم با روش غیر انسانی، عین جریان قبلی را تكرار نموده و با زدن كیبل و چوب به فرق و تن زنان بیچاره آنها را صفبندی میكند. زنان این وضع را در روزهای معینه باربار تحمل میكنند تا اینكه بعد از سپری شدن چند هفته تذكره بدست شان میرسد. مثل اینكه از رژیم پوشالی خلق و پرچم ترخیص گرفتن مشكل بود فعلاً تذكره گرفتن چنین حالت دارد.
ریاست جنایی: این ریاست نیز در كشوگیر و زجر و شكنجه دادن سابقه طولانی دارد. بگیروبزن و ببند و پول بگیرورها كن وظیفه اساسی آنرا تشكیل میدهد. خوی بد را بهانه بسیار است. سلاح خود را چه كردی؟ مخابره را بیار، با نیروهای شروفساد چه رابطه داری؟ موتر دولتی را چه كردی؟ افراد مسلح را نشان بده و امثالهم. اگر هیچ سوالی آنان به حالت مطابقت نداشته باشد در تاریكی شب و در محوطه قاتلان حرفوی كیبل كاری چیز معمول است. همین وضع در حوزههای امنیتی، قومندانیهای امنیه كابل و ولایات و ولسوالیها نیز جریان داشته و وحشی گریهای آنان مرز و حدی نمیشناسد.
ریاست ترافیك: با ورود طلبههای كرام به شهر كابل و دستیابی آنان به ادارات دولتی یك تعداد وسایط نقلیه كه از نزد برادران همزاد شان باقیمانده و برده نتوانسته بودند به دسترس آنان قرار گرفت. به شوق موتر یابی چشمان خود را تیزتر سرمه نموده گروپ وار هر كوچه و سرك و سرای و گاراجها را جستجو میكنند تا موتری دستگیر شان شود كه هم پول است و هم وسیله. این مهم نیست كه موتر شخصی است یا دولتی. اگر موتر شخصی میبود یك گروپ اسناد موتر را از مالكش گرفته باطل میسازد و گروپ دیگر موتر را به جرم اینكه اسناد ندارد گرفته صرف تكه سفید را در آنتن آن نصب و به طرف خوست، جلالآباد و قندهار و از آن طریق به مرزهای پاكستان در موتر فروشیها غرض فروش انتقال میدهند. فعلاً ریاست ترافیك و نمایندگی های آن در ولایات، محل ترتیب اسناد جعلی، جوازسیر وغیره عوارض ترافیكی به منظور خریدو فروش آن میباشد. چنانچه در تعیین پست مدیریت ترافیك كابل و ولایات بزكشی است. ولایات مرزی كه محل تجمع موترهای غنیمت گرفته شده است كه قبلاً ترافیك آن شعبه جوازسیر نداشت فعلاً به منظور رفع مشكل دزدان كه جابجا موتر دزدی شده خرید و فروش گردد امر تشكیلاتی آنرا از وزیر صاحب داخله طالبان اخذ و شعبه مذكور ایجاد و فعال گردیده است. مثل شهر خوست در ولایت پكتیا.
ریاست لوژستیك: طالبی چنانچه از نام آن پیداست یعنی ریاست بخور بخور. در شرایط فعلی كه قیمت مواد ارتزاقی بشدت بالا رفته، رهبری ریاست لوژستیك بهترین چانس را بدست آورده تا هم شكم «طلبههای كرام» را چرب نگهدارد و هم مشكلات خود را بوجه احسن مرفوع سازد.
آذرنوش
كوتاه آمدن طالبان در دراز ساختن ریش مردان
طالبان طی عملیات «از اله منكرات» شان در یكروز ۷۰۰ تن از مردانی را كه ریش شان را اصلاح نموده بودند در شاهراه كابل ـ قندهار مورد مجازات قرار دادند. این تفتیش بیسابقه ریش در حضور ملانورالدینترابی سرپرست وزارت عدلیه صورت گرفت.
«خلاف ورزی» شرعی زمانی از متخلفین سر میزند كه دو ماه از حكومت طالبان در كابل میگذرد و طی این مدت آنان با استفاده از شلاق و برچه و زندان، اهالی شهر كابل را كوچه به كوچه تحت تفتیش و تعقیب قرار دادهاند اما هنوز نتوانستند بصورت كامل به ریش مردم برسند تا طول شرعی پیدا كند.
بین یك میلیارد مسلمان در جهان هیچ ملت، گروه یا فردی بخاطر شخصیترین مسئله زندگیشان مثل ملت تیره بخت ما اینچنین مورد تحقیر و مجازات قرار نگرفتهاند.
بیناموسی طالبان
درین اواخر كه تعداد زیادی از طرفداران طلبا شنیدهاند «نرخ» زنان در كابل بمراتب ارزان تر از زنانی است كه در مناطق جنوبی خرید و فروش میشوند، به شهر كابل ریختهاند تا به خریداری دلخواه شان بپردازند.
عقبماندگی تاریخی و سنتی مردم ما بخصوص در جنوب كشور كه موجب میشود با زنان مثل حیوان رفتار شده و در معرض خرید و فروش قرار گیرند عدهای طالب را كه تمام خواب های خوش شان در مسایل جنسی خلاصه میشود تحریك نمود تا از بركت حكومت اسلامی شریعتی به تجارت زنان در كابل مشغول شوند. اینان كه شنیده بودند فقر و فلاكت و گرسنگی، خانوادهها را ناگزیر میسازد در بدل مبلغ ناچیز دختران شان را به عقد دیگران در آورند، به رهنمایی امارتیان طالبی میخواستند تا بعد از جان و مال مردم به تباهی سیستماتیك ناموس شان دست زنند.
اما برخورد مردان و زنان كابل به این بیناموسان تازهوارد چنان كوبنده و قاطع بود كه با جیبهای پر و دستان خالی و كوههایی از حقارت درخور شأن خود دوباره به محل شان بازگشتند.
تعداد قابلملاحظه این افراد را مردان بالاتر از پنجاه سال تشكیل میداد تا كلكسیون زنان چهارتایی شان را تكمیل كنند.
قتل به جرم استفاده از ویدیو

مردم بیچاره:
به برادران تان حمله میكنند و شما چشمهای تان را میبندید
او را میزنند و به صدای بلند ناله میكند و شما خاموش هستید؟
آن جانور در پی شكار میگردد، قربانی خود را بر میگزیند.
و شما میگویید: او از ما چشم پوشیده است
چون ما ابراز نارضایتی نمیكنیم.
این چگونه شهری است؟ شما چگونه مردمی هستید؟ آنگاه كه
بیعدالتی در شهر روی داده میبایست كاری كرد. در غیر اینصورت
بهتر است كه شهر پیش از آنكه شب فرا رسد
در آتش ویران شود!
برتولت برشت
نوجوانی در قلعه فتحاله خان بجرم دیدن فلم ویدیویی زیر شكنجه طالبان جان باخت. وی كه گنگه بود و ضمناً تكلیف قلبی داشت همراه با برادر و شش تن از دوستانش در اوایل ماه سرطان بجرم دیدن فلم ویدیویی توسط طالبان دستگیر و زندانی شد.
او زمانی زیر شكنجه جان سپرد كه برادرش از تكلیف قلبی وی به طالبان هشدار داده و داوطبانه میخواست خود هرگونه جزا را بپذیرد.
طالبان بعد از ارتكاب این جنایت، جسد او را به سردخانه شفاخانه وزیراكبرخان انتقال داده و به فامیلش اطلاع میدهند تا از مریض خود عیادت كنند. اما فامیل تیرهبخت فرزند شان را كه آثار شدید شكنجه در بدنش مشاهده میشد، مرده مییابند.
برادر نوجوان از زندان آزاد میگردد ولی از شش تن دیگر هیچ خبری در دست نیست.
طالبان از طریق استراق سمع مستقیم و یا از طریق جاسوسك های خود فامیل های كابل را تحت نظارت دارند تا نه فلم ویدیویی تماشا كنند و نه كاست موسیقی بشنوند.
آنان در این اواخر تعداد قابل توجهی از اهالی شهر را به همین جرم به حوزه های امنیتی برده بعد از شكنجه و رشوهگیری آزاد میسازند.
وحشت طالبی، دوست و دشمن نمیشناسد
كلینر یكی از بس های زنانه در لین مكروریان در حالیكه در دفاع از طالبان با خانمی مشاجره داشت، تصادفاً موتر امر بالمعروف طلبا بس را بخاطر تفتیش متوقف نمود.
چون هوا گرم بود زنان داخل بس همه پیشبندهای چادری خود را بالا زده بودند. سركردهی امر به معروف به افراد خود امر كرد كه بخاطر این خلاف رفتاری زنان، اول كلینر را شرعاً به «اقامه معروف و از اله منكرات» دعوت كنند، یعنی وی را پیشروی زنان چپه كرده با كیبل به حدی بزنند تا منبعد در برابر «فحشای» زنان بیتفاوت نماند. این امر به معروف اجراء شد. وقتی دریور به دفاع از كلینر پرداخت او را نیز مثل كلینرش به «اقامهمعروف» دعوت كردند. بعد از آن زنان را با كلمات «فاحشهها»، «چشمپارهها»، «ماچهسگها»، «بداخلاقها»، «بازاریها» و... توصیه اسلامی نمودند كه دیگر حق ندارند از خانه برآیند و یا روی خود را به مردان نشان دهند.
وقتی موتر امر به معروف رفت، آهستهآهسته فضای متشنج آرام شد و خون در رگهای همه دوید. در این اثنا خانمی كه با كلینر در مورد بیناموسی، رذالت، وطنفروشی وغیره طالبان در مشاجره بود از وی پرسید: «چطور بود بیادر جان، مثلی كه طالبها مردم بدی نیستند؟!» كلینر لجوج كه از یكطرف اعصابش خراب بود و از طرف دیگر نیشخند زن به رگ غیرتش برخورده بود گفت: «هر روز مرغپلو نمیباشد. یگان وقت آدم نان و دوغ هم میخورد.»
اما زنان همه در محكوم كردن كلینر همصدا شدند. یكی گفت:«خوبست چند بار دیگر هم امربهمعروف شوی تا سر عقل بیایی.»
كار زن در مؤسسه خارجی فساد است!
بتاریخ ۴ جوزای سال جاری پنج زن كارمند مؤسسه (CARE) بخاطر «بدحجابی» و محشور بودن با خارجیان بصورت دستجمعی و در محضر عام مورد لت و كوب قرار گرفتند. این زنان در حالی مورد لت و كوب قرار میگیرند كه همهی شان رسماً اجازه كار داشتند. لشكریان «رنج و عذاب » ضمناً اعلام كردند هر زنی كه در مؤسسه خارجی كار میكند فاسد است.
مؤسسه مذكور به عنوان اعتراض به این ماجرا تمام فعالیت های خود را متوقف ساخت تا آنكه طالبان رسماً از این حركت وحشیانه خود عذر خواهی كردند. ولی رادیوی «صدای شریعت» به تكذیب این عذرخواهی پرداخت و باینصورت طالبان هم كذب خود را به نمایش گذاشتند و هم باثبات رساندند كه در قاموس آنان كلمهای بنام عذرخواهی جا ندارد.
جرم پنجشیری بودن
مرزا شكیب استاد كورس تایپستی كه «جرم» دیگری جز پنجشیری بودن نداشت حین صرف چای در یكی از رستورانها از طرف طالبان ربوده میشود.
فامیل وی بعد از تلاش زیاد پیبردند كه او در ریاست ۳ خاد تحت شكنجه قرار دارد.
طالبان از فامیل شكیب خواستند تا مبلغ ۲۰۰ لك افغانی را در بدل رهایی وی بپردازند. چون پرداخت این مبلغ از توان آنان بسیار بالا بود در صدد میشوند تا از طریق چنهزدن و پیداكردن واسطهای، پول رهایی را كمتر سازند.
نكبت هدیهی یونسقانونی
طالبان مردی را كه بیشتر از هفتاد سال عمر داشت در ریاست پنج زندانی میسازند و موترش را به بهانه اینكه آن را یونسقانونی برایش خریداری نموده ضبط مینمایند و به خود وی میگویند دو میل كلكوف را تسلیم كند و یا معادل آن پولش را بپردازد. موصوف در بدل پرداخت مبلغ ۱۳۰ لك افغانی و از دست دادن موترش آزاد میگردد.
اختاپوت عذاب طالبی
طالبان فردی را به بهانه داشتن یك میل كلكوف زندانی نموده زیر شكنجه قرار میدهند. او چون بیگناه بود «اعتراف» نمیكند. اما وقتی یكی از چوكرههای طالبان به او اندرز میدهد كه مقاومت در برابر طالبان دیوانگیست و بهتر است كلكوف را به آنان تسلیم نمایی، وی میپذیرد و در بدل تضمین آزاد میگردد و كلكوف را خریده به طالبان میدهد. ولی این بار طالبان او را بجرم اینكه چرا در حالیكه كلكوف داشتی به ما دروغ گفتی زیر شكنجه میگیرند. وی اعتراف میكند كه اصلاً كلكوف نداشته آنرا از فرد دیگری خریداری كرده است. این بار شكنجه چند برابر میشود و از او میخواهند كه آن سلاح فروش را معرفی كند.
این فرد كه در مخمصه عجیبی گرفتار آمده بود بالاخره راه خود را مییابد و چنین اعتراف میكند:
«طلبای عزیز، همان ادعای اول تان كاملاً درست بود. من سلاح داشتم اما انكار كرده بودم. شما زحمت تان را ببخشید! این همان سلاح است، مبارك تان باشد.» بالاخره به این ترتیب هم آن دوست خود را نجات میدهد كه سلاح برایش تهیه دیده بود و هم به ماجرا پایان میدهد.
«نیت كردم ادا سازم چهار ركعت نماز برای طالبان»
یكی از دانشمندان مشهور وطن ما كه در پستهای مهم دولتی نیز كار كرده سفری داشت به ولایت قندهار. مؤظفین پاتك های كنترول ریش و نماز در شهر، وی را مجبور ساخته بودند تا نماز عصر را سه بار بخواند.
وی ادای نماز را برای بار دوم اندكی بعد از اعتراض و مقاومت و قسم خوردنها پذیرفت. اما وقتی چند قدم دورتر او را برای سومین بار مجبور ساختند نماز بخواند، با صدای بلند این طور نیت بست: «نیت كردم ادا سازم چهار ركعت نماز برای طالبان. رو آوردم....»
وقتی طالبان خواستند او را تكفیر كنند در جواب گفته بود: «من یك بار نماز را برای خدا و دوبار بخاطر شما خواندهام!»
حدود نفرت مردم از لنگی و قیافه طالبی
خانوادهای به منزلی كه تازه به كرایه گرفته بودند كوچكشی میكند. اینان هنوز در حال جمع و جور كردن سامان خانه خود بودند كه همسایهها یكی پشت دیگری میآیند و هر یك به نوبه از این خانه بدگویی میكنند كه این خانه دعوایی است، در این خانه كسانی كشته و دفن شده اند، این خانه آب ندارد، آینده این خانه وخیم است و ممكن بلایی بر سرتان بیاید و.... همچنان تمام خانوادهها با فامیل تازهوارد توأم با سردی و نفرت برخورد میكردند به حدی كه وقتی برای اطفال خود آب آشامیدنی خواستند هیچ همسایهای حاضر نشد به آنان آب بدهد.
بالاخره خانواده تازهوارد صلاح خود را در آن دید كه دوباره به جایی برگردند كه آمده بودند ولی برخورد غیرعادی و استثنایی همسایهها همچون معمایی برایشان باقی بود تا آنكه بعدها دانستند كه یكی از اقارب همین خانواده كه با لنگی سیاه و قیافه طالبی در كوچ كشی به آنان كمك كرده بود سبب شد كه همسایهها از آنان نفرت نمایند. مخصوصاً تحقیقی كه بعدها در مورد آن خانه صورت گرفت هیچ جنجال و كشیدگیای از آنگونه نداشت. اما دیگر دیر شده بود.
مسئله شریعت طالبی در بسهای شهری
طالبان با افكار و قوانین قرونوسطایی شان با تمدن امروز شدیداً در مخمصه هستند. چیزی كه تا حال هیچ سر نگرفت مقررات رفت و آمد زنان در بسهای شهری است. گاهی باید زنان محرم داشته باشند تا جایی بروند و گاهی هم در بسهای خاص زنان، محرم را نمیگذارند كه آنان را همراهی كنند.
اخیراً فرمان صادر شده كه زنان قبل از سوار شدن به بس باید كرایه خود را به كلینر بپردازند زیرا كه با پایین و بالا شدن كلینر در موتر زنانه كه محرم شرعی هیچ یك از زنان سوار در بس نیست هر دو جانب غرق گناه میشوند.
زن سن و سالداری در اعتراض به این قانون طالبان با تمسخر گفت: «خوبست طالبان بعد از این خواهران و زنان خود را بیاورند تا كرایه ما را جمعآوری نمایند زیرا در وقت تادیه پول نیز دست ما به دستان نامحرم كلینر میخورد.»
در عصر طالبی نماز عصر ۱۲ ركعت میشود
طالبان از مردی كه بخاطر ریش كوتاهش زندانی شده بود پرسیدند نماز عصر چند ركعت است او در جواب گفت ۱۲ ركعت. طالبان خواستند این فرد را بجرم كفرگویی دستگیر و جهت تكفیر و سنگسار با خود ببرند. اما توضیحات او طالبان را به سكوت واداشت وقتی گفت: «چهار ركعت را در مسجد وزیراكبرخان خواندم، چهار ركعت در مسجد حاجییعقوب و چهار ركعت دیگر را در مسجد حنظله در شهرنو بالایم خوانده شد.»
وقتی طالب دیپلماسی میكند!
دیپلماسیهای خام و جاهلانه طالبان مبنی بر تكذیب حضور نیروهای پاكستانی در كشور ما از پروسههای مختلفی گذشته است. در ابتداء سران طالب كاملاً منكر حضور این نیروها بودند. وقتی مردم موجودیت پاكستانیها را در كوچه و بازار ملاحظه نمودند سران طالب گفتند كه اینان پاكستانیها نه بلكه طلبای افغانیای هستند كه در مدارس پاكستانی درس خوانده و به زبان پاكستانیها صحبت میكنند.
اما زمانی كه تعداد قابل ملاحظهای از پاكستانیها توسط نیروهای مخالف شان دستگیر و با كارتهای هویت پاكستانی به خبرنگاران نشان داده شدند كه به پاكستانی بودن خود صریحاً اعتراف میكردند، لحن طالبان تغییر كرد. بخصوص وقتی جسدهای كشته شدهی پاكستانیها به كشور شان انتقال یافت، نمیشد آفتاب را با دو انگشت پنهان كرد. بالاخره آقای خیرالله خیرخواه سرپرست وزارت داخله در نهم اسد طی مصاحبهای با خبرنگاران خارجی چنین اعتراف كرد: «بلی، با ما پاكستانیها هستند اما اینان داوطلب های جنگیای هستند كه در "جهاد مقدس" در كنار طالبان مشغول نبرد اند.» وقتی مصاحبه خیرخواه از رسانههای خبری غرب پخش شد فردای آن (۱۰ اسد) سران طالب و منجمله خیرخواه درك كردند كه خرابی بزرگی كردهاند. بلافاصله كنفرانس مطبوعاتیای ترتیب دادند كه ضمن آن رادیوی بیبیسی را محكوم نمودند كه گویا خبر را غلط و ناقص پخش كردهاند و اینطور به تصحیح گفتههای خود پرداختند:

پیرمردی برنج های ریخته شده از یك لاری را در یكی از سرك های كابل جمع میكند. وتا زمانی كه رهزنان خاین بنیادگرا واژگون نشده اند، آتش این رنج و تحقیر، كماكان پیر و جوان ما را خواهد سوخت.
«بلی، در كنار ما پاكستانیها هستند ولی اینان همان كسانی اند كه در جنگ با روسها نیز شركت داشتند. اما تعداد شان در تمام افغانستان بیشتر از ۵۰ نفر نیست.»
آقای خیرخواه و سران طالب باید بدانند كه دیگر حنای این نوع دیپلماسیها نزد مردم ما رنگ باخته است. ۵۰ نفر گفتن آنان فقط دیپلماسی نوع خلقی و پرچمی های وطنفروش را بیاد میآورد كه تهاجم نظامی روسها را «حضور قطعات محدود نظامی» میخواندند.
سران طالب باید به سه نكته توجه كنند:
۱ـ ملت افغانستان را بشناسند كه نمیتواند خارجیان و مداخله آنان را به هر لباسی چه «انترناسیونالیزم» و «خدمت به خلق» باشد و چه «اسلام» و «جهاد مقدس» تحمل كنند. سیل خروشان مردم نیروی بادار خارجی و مزدور را چون خس و خاشاك هم در گذشته روبیدند و هم در آینده روبیدنی هستند.
۲ـ «داوطلبهای جنگی» و «طلبای پاكستانی» چرا به «جهاد مقدس» شان در كشور خود نمیپردازند كه آنجا ملتش موسیقی میشنود، زنان و دخترانش به مكاتب و دفاتر میروند، هیچ زن پاكستانی چادریپوش نیست، شاه تا گدا ریش میتراشد، لااقل در دو نوبت زن رهبری تمام كشور را داشته و همین حالا پستهای مهم دولتی را عهدهدار هستند، ویدیو، تلویزیون و آنتنهای بشقابی حتی به دهات راه یافته است. جهاد طالبی در این كشور كیف میكند كه هیچ عمل مردمش با اسلام طالبی مطابقت ندارد، نه اینكه سرزمین «كفرزده» خود را میگذارند و میآیند به افغانستانی نزار كه هنوز نتوانسته زخمهای جنگ فرسایشی قریب ۲۰ ساله خود را التیام بخشد.
۳ـ شورش مذهبیون (گروه نفاذ شریعت) در ملاكند پاكستان كه در سال ۱۹۹۵ سركوب شد و كودتای گروهی از نظامیان پاكستانی (امیرالمومنین) وابسته به ارتجاع سیاه مذهبی كه در ۱۹۹۶ ناكام شد و عكسالعمل بشدت منفی مردم نسبت به هر دو حادثه ثابت ساخت كه اسلام طالبی دیگر جایی برای تطبیق بین مردم ندارد. پس نباید به عبث بكوشند تا تجربه شكستخورده در پاكستان را در كشور ما بیازمایند.
آقای خیرخواه و سایر سران طالب اگر خیر باداران خود را میخواهند بهتر است عاقلانه بیاندیشند كه نه به ناحق خون پاكستانیها را در كشور ما جاری سازند و نه خون افغانها را بوسیله پاكستانیها.
همچنان مقامات استخباراتی و نظامی پاكستان اگر خواهان حكومت ارتجاعی و مذهبی در كشور خود نیستند نباید زباله هایشان را بر كشور ما بریزند.
رادیو كاست، باج بیناموسی طالبی
شبی از خانهای در قسمت اخیر تایمنی صدای موسیقی بلند بود. گروپی از دزدان طالب به همین بهانه داخل منزل میشوند. دزدان بعد از وارسی مكمل خانه چون آن را بیش از حد فقیر یافتند و چیزی قابل ربودن در آن گیر نیآوردند هنگامی كه منزل را ترك میكردند رادیو كاست قراضه و كهنهای كه موسیقی دلنشینی از آن برمیخاست نیز از چنگال «امر به معروف و نهی از منكر» شان نجات یافت.
اما همین دسته دزدان به خانه دیگری واقع در قلعهفتحاله هجوم میبرند كه در حال برگزاری مراسم شب خینه بودند و با صدای بلند موسیقی میشنیدند.
با ورود آنان به خانه، تمام مردان از ترس به خانه همسایه فرار كرده و «لشكریانمحمدی» كه از طرف روز زنان را بخاطر «بدحجابی» لت و كوب مینمایند، از زنان تقاضا میكنند كه باید یكی از آنان با طالبان به حوزه امنیتی برود.
زنان وحشتزده به زحمت فراوان توانستند این رجالهها را متقاعد سازند تا رادیو كاست گرانبهای شان را قبول نموده و از بیناموسی بر آنان دست بردارند.
«مكلفیت شرعی» طالبان
گزمه های طالبان و مؤظفین حوزههای امنیتی بخصوص در شهرنو به مجردی كه شنیدند خانوادهای مراسم عروسی دارد، چندین ده نفر شان بخاطر یك شكم نان و چشمچرانی، از شروع مراسم تا آخرین دقایق آن بعنوان مهمانهای ناخوانده در محفل میآسایند تا «مكلفیت شرعی» خود را انجام دهند.
سیستم رشوهگیری «لشكریان محمدی»
طالبان سیستم رشوهگیری خود را نیز «صد در صد اسلامی» و در مطابقت با «شریعت غرای محمدی» خود ساختهاند تا نه در این دنیا سرافكنده و گناهكار باشند و نه در آن دنیا!
آنان قربانی خود را از میان شهریان كابل نشانی و شكار میكنند. سپس وی را به حوزه امنیتی برده، بزور كیبل از نزدش اعتراف میگیرند كه سلاح دارد. چون سلاح نزد «مجرم» موجود نیست ناگزیر به پرداخت بهای معادل آن میگردد كه در این روزها ۵۰ لك افغانی است. طالبان پول را در جیب زده و در مقابل سندی به شكار میدهند كه گویا سلاحش را به طالبان تسلیم نمود.
و با این سیستم رشوهگیری علاوه از آنكه در گناه را محكم بروی خود میبندند، تیرشان چندین هدف دیگر را نیز نشانه میرود:
۱ـ نزد دزدان كلان خود فرد فعالی معرفی میشوند كه گویا قادر به كشف و بدست آوردن سلاح اند و طبعاً پاداش را در همین دنیا میگیرند.
۲ـ «جرم» قربانیان خود را مسجل میسازند كه بیدلیل دستگیر نشده بلكه سلاح داشتهاند.
۳ـ اثری از رشوهگیری بجا نمیگذارند تا مبادا نزد خدا گناهكار باشند زیرا روز محشر جواب دادنی خواهند بود!
۴ـ قربانیان خود را با همان سند دلخوش میسازند تا بار دوم گرفتار نشوند و با این كار برای آخرت خود ثواب كمایی میكنند زیرا معتقد اند كه: «دل بدست آوردن حج اكبر است».
دزدی به اتكای مسجد
اوایل اسد سال جاری دو تن از اهالی كابل كه سوار بر بایسكل ها راهی خانههای شان بودند، نزدیك مسجد باغبانباشی توسط یك طالب مسلح متوقف شده و مجبور میشوند تا به نماز بروند. دو نفر هرچند اصرار میورزند كه چند دقیقه پیش نماز را در فلان مسجد ادأ نمودند فایده ندارد و گوش طالببچه هیچ نمیشنود. بالاخره میگویند كه ما بایسكل های خود را كجا بگذاریم، مبادا گم شوند. طالب مسلح میگوید: «مگر شما كور هستید و نمیبینید كه در دوران حكومت طلبایكرام دزدی و شر و فساد از بین رفته است؟ فوراً بایسكل های تان را پیش روی این دكان بگذارید و یك بار دیگر امتحان كنید كه آیا كسی پیدا میشود كه در جوار خانه خدا و حاكمیت اسلام دزدی كند». آندو كه دیدند چارهای ندارند، ناگزیر بایسكلها را پیشروی دكان پهلوی مسجد گذاشته و خود داخل مسجد شدند. چون آنان قبلاً نماز خوانده بودند دور از نظر طالبك خود را در مسجد دقیقهای گرفتند و بعد از گذشت چند دقیقه وقتی برگشتند، متوجه شدند كه بایسكل یك تن آنان كه جدید بود در جایش نیست. از دكاندار پرسیدند كه بایسكل چه شد؟ دكاندار گفت كه همان طالب بایسكل را سوار شد و رفت و گفت تا چند لحظه دیگر بر میگردم!!
از جنایتهایی به سبك طالبی
در اوایل برج اسد ۷۶ نیروهای مسعود و دیگر مخالفین طلبهها قسمت وسیعی از مناطق ولایات پروان و كاپیسا را به شمول پایگاه هوایی بگرام در یك عملیات جنگی تحت نفوذ خود درآورده و تا ۲۰ كیلومتری شهر كابل رسیدند. طالبان در این جنگ نیز همانند شكست در مزار تلفات سنگینی را متحمل شدند. تعداد كشته شدهها و افراد زخمی و اسیر آنان به مراتب بیشتر از طرف مقابل بود. به تعقیب این حادثه ملیشههای طالب با سراسیمگی خاصی برای جبران این شكست و بخاطر تبادله اسیران، موج عظیمی از بازداشت های افراد غیر مسلح ملكی را زیر نام شمالیوال، هزاره و تاجیك به راه انداختند. در ظرف كمتر از یك هفته شب و روز بصورت داره های مسلح به خانههای مردم هجوم برده پیر و جوان را بازداشت مینمودند. اكثر این بازداشت شدگان به ریاستهای امنیتی (خاد سابق)، حوزه های امنیتی ۱۲گانه شهر و همچنان زندان پلچرخی انتقال داده میشدند. آنانی كه به حوزههای امنیتی برده شدهاند، چون جایی برای نگهداری وجود ندارد اكثراً در كانتینرها محبوس اند. عواقب برخورد طالبان جنایتپیشه در برابر این محبوسین معلوم است. در گرمای ۴۰ درجه سانتیگراد، نگهداری حدود ۲۰ ـ ۳۰ نفر در كانتینرهای بدون آب و نان و هوای آزاد، به معنی زنده به گور كردن است و اگر كسی از این نوع شكنجه طالبی جان سالم برد، بعداً كیبلكاری شروع میشود تا زمانیكه اجباراً اعتراف نماید كه سلاح داشته و یا با مخالفین در ارتباط است. اگر محبوس پولدار بود متناسب با وضعیت مالیاش باید از یك تا پنج میل و یا بیشتر سلاح تهیه نماید. قیمت هر میل كلاشنكوف ۵۰ لك افغانی است. اگر سلاح تهیه نمیتواند باید قیمت آن را پرداخت نماید. آنهم طوریكه آمر حوزه نمبر سلاحی را كه نزد خودش قید است بنام اسیر ثبت نموده و بعد از تأدیه قیمت آزاد میگردد. اگر اسیر پول نداشت (كه اكثریت شان ندارند) همانجا میماند تا زیر شكنجه بمیرد و یا با اسرا تبادله شود. نمونه این نوع معامله طالبی در حوزه امنیتی شهرنو و هوتل ۵۵۵ كه مربوط به ریاست كشف وزارت دفاع به سرپرستی ملاستار بوده بارها بعمل آمده است.
و اما وضعیت محبوسین در زندان پلچرخی كه در این اواخر آن را فعال كردهاند طور دیگریست. حدود سه هزار الی سههزار و پنجصد نفر در این زندان اند كه اكثراً از اهالی شمالی بخصوص پنجشیری و تعدادی هم از ملیت هزاره و تاجیك میباشند. در ۲۴ ساعت فقط یك قرص نان و مقدار كمی برنج (شوله) برای هر نفر داده میشود. از آب آشامیدنی خبری نیست. یكی از مؤسسات ملل متحد كه میخواست آب آشامیدنی آنجا را تأمین نماید بعد از چند روز فعالیت هایش محدود گردید. محبوسین اكثراً با تیمم نماز میخوانند. انواع امراض بخصوص اسهال دامنگیر اكثر آنان شده است.
اقارب زندانیان وقتی به ملاقات میروند باید در در ورودی زندان نامنویسی شوند. آنانی كه به زبان پشتو تكلم نمیتوانند از ثبت نام محروم میشوند. تا كنون تعداد زیاد پایواز ها زمانیكه خواستهاند از زندانی شان احوال بگیرند و نان و لباس برسانند خود نیز به زندان كشانیده شدهاند. چنانچه در هفته دوم برج اسد زمانیكه تعدادی از اقارب و دوستان زندانیان برای ملاقات داخل زندان پلچرخی شدند، دیگر هرگز برنگشتند.
تحمیقنامه قرن بیست
تحمیقنامه ذیل در اكثر مساجد كابل پخش گردیده. این نامه را شخصاً از مسجد قریه خواجهبغرا بدست آوردم و جهت نشر به «پیامزن» فرستادم.
خواب هایی كه انگلیسها برای بچه سقاء میدیدند حالا بعد از گذشت ۶۸ سال آن خوابها را خود انگلیس زادگان میبینند.
این متن صد در صد مطابق اصل است و تصور نكنید كه من در نقل آن دچار اشتباهاتی شدهام یا اینكه نوشته از دیوانهای بیسواد است. نه. این سطح و لحن و سبك فاشیستهای طالبی است البته از آن بخشی كه استفاده از كلمه «پروسه» را (كه از قهرمانان معروف طلبه كرام عبدالمنانخاننیازی به آن رغبت فراوان داشت) هم مغایر شریعت محمدی میداند.
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه حضرت محمدرسولالله (ص)
برادران عزیز اسلام ذریعه این وصیتنامه معلوم میشود كه در مدینه حضرت شیخاحمد میفرماید كه در شب جمعه قرآن كریم را تلاوت میكردم ناگاه در خواب رفتم كه جناب حضرت محمدرسولالله (ص) را در خواب دیدم كه به من فرمود كه در این زمانه زنها متابعت شوهر را نمیكنند، زكات نمیدهند. شما مردم را به نیكی راهنمای كنید ای احمد مسلمانان را خبر كن كه كار های خوب را انجام دهند كه قیامت نزدیك است و ستاره در آسمان پیدا میشود و در آن وقت دروازه های توبه بسته میشود و بعد از آن حروف قرآنشریف در آسمان میرود آفتاب یك نیزه پایان میآید جناب حضرت محمدرسولالله (ص) میفرماید كه هر كس این وصیتنامه را بخواند و به دیگران تقسیم كند من در روز قیامت شفاعت او را میكنم تمام خاندان وی را به جنت جای میدهم و هركس این كار را نكند از رحمت خداوند(ج) محروم میشود هركس كه آن را تكثیر و توزیع كند خداوند پاك(ج) او را از دولت مالامال میكند اگر قرضدار تقسیم كند قرضش ادا میگردد به هر مقصود كه تقسیم كند مقصود وی برآورده میشود و شیخاحمد صاحب میفرماید كه اگر كس وصیتنامه را دروغ باشد مرگ من همرای كفار باشد از شفاعت حضرت محمدرسولالله(ص) محروم باشم از عموم مسلمانان خواهش میشود كه به حضرت محمد(ص) درود بفرستند این بود كه جناب حضرت رسولالله (ص) به شیخاحمد خادم مدینه مشوره بشارت دادند كه قیامت نزدیك است از گناهان توبه كنند و به روز دوشنبه روزه بگیرند نماز بخوانند و زكات بدهند هركه این وصیت نامه ۳۰ پارچه تقسیم كرد برایش (۱۴) یوم خوشحالی حاصل میگردد و این تجربه حاصل شدهاست كه یك نفر از وصیت نامه ۳۰ پارچه تقسیم كرده مبلغ (۲۵۰۰۰) هزار یافته است و یك نفر (۱۵۰۰۰) هزار فایده كرده است هر كه زیا تقسیم كرد زیاد مفاد دارد یك نفر این را دروغ گفته است مالی و جانی برایش تاوان رسیده است كسیكه این پارچه را تقسیم نكند ضرری غم برایش میرسد این وصیت نامه را دیدن و تقسیم نكردن گناه است بزرگ. وسلام
تغییر نام «باغ زنانه» كابل
طالبان طی ابلاغیهای از طریق رادیو نام «باغ زنانه» در كابل را به «باغ بهار» تغییر دادند و باینصورت ثابت ساختند كه تا مغز استخوان ضد زن هستند و میخواهند حتی نام زن را هم از اجتماع حذف نمایند.
این اعلان در حقیقت تف سربالایی است كه بروی خود طالبان مینشیند زیرا شهریان كابل علاوه بر آنكه این «انقلاب فرهنگی ـ اسلامی» طالبان را به مسخره میگیرند، بخاطر تبارز ضدیت خود به هیچصورت حاضر نیستند آن محل تاریخی خود را بنام «باغ بهار» یاد كنند.
واقعیت سرسخت دیگر اینست كه هر قدرت ارتجاعی، مزدور و ضد مردم وقتی بر ارگ كابل تكیه میزند، عقل خود را نیز از دست میدهد و درینگونه موارد نه روحیه و تمایلات مردم رادر نظر میگیرند و نه موقعیت خود را بمثابه مشتی اجیر بیگانهی جدا از مردم و پوقانههای لحظهای روی آب درك میكنند.
اگر به چند مورد مشابه در گذشته نظر اندازیم بسادگی به این نتیجه میرسیم كه رژیمهایی كه در شوق تغییر نامهای تاریخی كشور ما میسوختند چطور خود را مسخره كردند. نه ظاهرشاه توانست «دارالامان» را «دارالفنون» سازد، نه خلقیها توانستند شهر جلالآباد را «ترون شار» بسازند، نه میهنفروشان خلقی و پرچمی توانستند «ارگ» را به «خانه خلق» تبدیل نمایند و نه خاینان جهادی توانستند «مسجدپل خشتی» را به «مسجد ضیاالحق» تغییر نام دهند و...
طالبان نیز باید از همین سیلی محكم تاریخ درس عبرت بگیرند و به عبث نكوشند كه نه «باغ زنانه» «باغ بهار»، نه «مكتب» «مدرسه»، نه «شاگرد» «طلبه» میشود و نه بالاخره «ملانصرالدین» «نصرالدین». علاوتاً عمر شان كوتاه تر از آنست تا ثمره این تلاشهای بیهوده اصلاحات «فرهنگی - اسلامی» را به چشم ببینند.
«مورچه كه مرگش برسد بال میكشد»
«لشكریان اسلام» كه هیچكدام حتی خر لنگی در زندگی نداشتند امروز به آخرین مودل موترهایی دست یافته اند كه با تیزرانیهای شان هر روز حوادثی میآفرینند. اما از همه تكاندهنده تر چشمدیدی است كه نشان میدهد اینان از جنس دیگری هستند:
روزی كه تازه بارندگی صورت گرفته بود طبق معمول طالبان سرمست تر از برادران جهادی شان رانندگی میكردند و موتر یكی از آنان آب كثیف جمع شده در سرك را بر روی جوانی میپاشد و سرتاپای بدنش راآلوده میسازد. جوان با نفرت و عصبانیت اعتراض كرده و برای اینكه طالب را بهتر سرعقل آورد با زبان خودش استدلال میكند كه لباسهایش را بینماز كردند. معمولاً درین گونه موارد اگر دریوری از تربیت عادی برخوردار باشد عذر خواهی میكند ولی طالب بچهی سرمست وكم ظرف چه میكند؟ وی از موتر خود پایین شده و چند سیلی محكم بروی جوان میكوبد و با دندانخایی و قلقله حروف در تهترین حصه حلقومش بلاوقفه داد میزند «خبیث، زندیق، مرتد، كافر دهری... چرا سرت لچ است؟ او ولدالزنای حرامی ملای مسجد تان كیست؟ آیا برایت نگفته كه باید سرت را پت كنی؟ او بی دین لامذهب چرا تقلید نصارای لعین را میكنی و...»
طالب بچه بعد از این «امرالمعروف و نهی عنالمنكر» نفسك زنان بر موترش سوار و با سایر برچه دارانش محل را ترك میكند.
جوان مذكور خشم سوزناك خود را فرو خورد اما عابرین به عنوان حمایت از وی بدون هراس از كسی چنین ابراز تنفر میكردند: «اینها (طالبان) سالها گدایی كرده اند، از طرف مردم تحقیر و توهین شده اند، از احترام و محبت مردم محروم بودند، امروز كه قدرت را بدست دارند اینطور عقدههای چندین قرنه خود را خالی مینمایند، مورچه كه مرگش برسد بال میكشد، خدا پای ترقیده را موزه نده، روزهای آخر اینهاست ، این ها همه مست دالر و كدار هستند»، «پرچم و خلق و روس نتوانست مردم را تابع خود سازند این مزدوران پاكستانی هم زیاد دوام نمیآورند و...» وقتی این تبصرههای مردم را شنیدم مطمئن شدم كه خشم فروخوردهی توده ها حتماً روزی زبانه كشیدنیست.
كاش گلبدین با طالبان یكی شود!
یكی از دوستانم با من گفت كاش گلبدین با طالبان یكی شود وقتی پرسیدمش كه مردم از حاكمیت طالبان سیر آمدهاند چطور جنایتكاری مثل او را آرزو میكنی با طالبان كنار بیاید در جواب گفت چون سیر آمدهام این آرزو را میكنم زیرا:
گلبدین با حفیظاله امین جلاد یكی شده و باعث سقوط و مرگ آن جانی گردید، با تنی خلقی یكجا شدهمه شان را بدنام و فراری ساخت، بادوستم گلمجمع یكی شد از سالنگ به بالا فراری گشت، باحزب وحدت مزدور ایران یكی شد باعث مرگ مزاری و شكست آنان در كابل شد و بالاخره وقتی خود را به پای مسعود و ربانی انداخت باعث سقوط دولت آنان گردید. حال بگو، اگر خواهان برچیده شدن سلطه سیاه طالبان هستی آیا یكجا شدن گلبدین باآنان را بهترین وسیله سقوط شان نمیدانی؟
كتابفروشیهای كابل در آستانه انحلال
طالبان از تمام كتابفروشیهای شهر استحضاری گرفته اند كه نباید كتابهای «خلاف شرع» را بفروش رسانند. همچنان هیأتی از سانسورچیها و شلاقداران «امربالمعروف» تاحال چندین بار به كتابفروشیها هجوم برده كتابها و مجلات تصویردار، كتابهای علمی و تاریخی را جمعآوری و كتابفروشان را به شدت تنبیه نموده اند. بطور مثال یكی از كتابفروشیها بخاطر داشتن كتاب «قرارداد اجتماعی» ژان ژاك روسو توهین و تنبیه گردید زیرا نویسندهاش «نصارای گمراه و خبیث» بود.
تمام كتابفروشیهای كابل در بلاتكلیفی بسر می برند كه تا حال طالبان روشن نساخته اند كه كتابهای «خلاف شرع» و «مطابق شرع» كدام ها اند. ولی بخوبی ازین فشاری كه طالبان بر آنان وارد میسازد میتوان حدس زد كه اینان میخواهند بساط همه كتابفروشیها را در كابل جمع نمایند زیرا تمام كتابها با معیارهای «طلبه كرام» شرعی نیستند و كمتر كتابی پیدا میشود كه یا تصویر نداشته باشد و یا نویسندهاش دانشمند غیر مسلمان نباشد.
در حالیكه مردم جهان در آستانه قرن بیست و یكم به بزرگترین پیشرفتهای علمی دست مییابند، طالبان در كشور برباد رفتهی ما اینگونه به تفتیش عقاید بدتر از دوران قرون وسطی پرداخته و مردم را از داشتن ابتدایی ترین حقوق انسانی آزاد محروم میسازند.
كتابی به نام «قصههای نصرالدین»
روزی در یكی از كتابفروشیهای شهر كابل چشمم به كتابی افتاد تحت عنوان «قصههای نصرالدین»، وقتی از كتابفروش توضیح خواستم گفت كه منظور همان «ملانصرالدین» مشهور است.
متوجه شدم كه واقعاً ملاها از شرم و خجالت كلمه «ملا» را از «نصرالدین» حذف كردهاند. این حقیران به اینصورت میكوشند لودگی تاریخی ملاها را كه نماینده سمبولیك آن نصرالدین است از سرخود دور نمایند.
این ملانصرالدینهای معاصر نمیدانند كه با سانسورهایی ازین نوع مردم بیشتر به ریش شان میخندند و فكاهی دیگری به مجموعه فكاهیات همتای تاریخی شان می افزایند.
وقتی از كتابفروشی پرسیدم كه چرا تمام حماقتهای دنیا را به پای ملاها در سمبولی بنام نصرالدین ختم میكنند و نمیگویند مثلاً انجنیر نصرالدین یا داكتر نصرالدین و یا معلم نصرالدین چنین كرد و چنان كرد؟ در جواب گفت: «تو كه در كابل زندگی داری نباید این سوال را بكنی زیرا هر روز نه به قصههای كتابی بلكه به كارنامههای خندهدارتر و در عین حال اسفناكتر و زندهای از همین ملاها سروكار داری. این ملاها اگر سمبول حماقت و جهالت نمیبودند فرد نامداری بنام ملانصرالدین را تاریخ تولد نمیكرد.»
با این توضیحات كتابفروش قانع شدم و میخواستم خارج شوم كه كتابفروش صدا كرد: «كتاب را نخریدی؟» گفتم: «نه، چون به قول خودت طالبان كتاب زندهای از فكاهیات ملانصرالدین اند و من هم قصههای زنده را بر قصههای كتابی ترجیح میدهم.»
با خود در فكر بودم كه متوجه شدم طالبان عابری را از گردن گرفته و ریشش را در شیشه اریكن داخل نموده اند. چون ریش كوتاهی كرد و از انتهای دیگر شیشه برآمده نتوانست، عابر مذكور را بخاطر ریش غیر شرعی اش چند ضربه شلاق كوبیده و كشان كشان به حوزه امنیتی بردند. با این عمل طالبان خاطره ملای مستوفی در ذهنم زنده شد و هم به استدلال كتابفروش بیشتر صحه گذاشتم و قانع بودم كه خوب شد كتاب را نخریدم.
زمری
قتل اسیران هزاره
احمدشاه قومندان قوای ۱۵ زرهدار در سنبله ۷۶ از قندهار آمده و در مورد وضع زندانیان اظهار داشت كه اسیران هزاره را اكثراً به قتل میرسانند و تاجیك ها و ازبكها را بعد از استنطاق توأم با شكنجه و لت و كوب به زندان عمومی برده به كارهای شاقه میگمارند. به این زندانیان در مدت یكشبانه روز یك قرص نان میدهند، از لحاظ صحی وضع شان فوقالعاده خراب است و لباس های بینهایت چرك و ژولیده به تن دارند.
فاشیزم طالبی و مردم شمالی
در اواخر اسد حدود ۱۰۰ نفر از اهالی شمالی با عبور از خط اول طالبان از طریق كوه خیرخانه به «قره دشمن» منطقه تحت نفوذ مسعود داخل شده تا به خانههای خود باز گردند. ولی در آنجا از طرف طالبان مدت سه شبانه روز معطل گردیدند. بعداً موترهای طالبان سر رسیده جوانان را به جای نامعلومی برده و زنان را با قمچین لت و كوب میكردند. مردم از فرط بیچارگی بهر طرف پراكنده شدند و تعدادی دوباره به كابل بازگشتند.
ریش معضل اصلی دیكتاتوری طالبی
به تاریخ ۵ میزان ۷۶ ساعت ۳۰:۸ روانه وظیفه بودم. وقتی به چهارراهی محمدجانخان وات متصل به سفارت ایران رسیدم متوجه شدم كه افراد مسلح طالبان در حدود ۲۰ الی ۳۰ نفر ایستاده و قیافه مردم را كه آیا به شرایط غرای طالبی برابر است یا نه كنترول مینمایند. آنهم با صدایی مناسب با شرافت و تربیت طالبی مثل: «او نفر»، «هی»، «ایستاد شو»! یكی از عابرین كه توقف نكرد دو طالب مسلح رفتند تا او را بیآورند. چون ریش كم داشت چند دره در دستهایش زدند. بعداً سیفالدین كه در ریاست سروی معادن انجنیر است نسبت كمی ریش چند دره خورد. اگر كسی از شرایط غرای طالبی سرباز میزد او را به څارنوالی میبردند و حبس مینمودند. در آن نزدیكیها هركس را كه میدیدم با انگشتان گفته میشود چون طالبان در مدرسهها و... هرگونه شخصیت و غرور خود را باخته اند، بنابرین جنبهی توهین و تحقیر كشندهی این نوع اعمال كثیف شان را نمیتوانند درك كنند.
شاید. ولی مهمتر از آن حتماً درك نمیكنند كه این رفتار پست شان بذر چه خشم و كینهای را در دل مردم فلكزدهی ما میكارد كه به یقین روزی گل دادنیست! دست میكوشید ریش خویش را پراكنده و انبوهتر سازد. تا مبادا دره و یا زندان نصیبش شود. نفس در سینهام حبس شد. اما كور شدند و مرا دیدند. بعد با خود گفتم شكر كه امیرالمومنین امر نكرد كه همگی باید از یك چشم محروم شوند چون خود امیرالفاسقین و رهبر رنج و عذابدارای یك چشم میباشد.
قیچی زدن ریش و موی
در اوایل سنبله ۷۶ طالبی با قیچی كلان گوسفندان در سرك پنج تایمنی مقابل هوتل زرافشان ایستاده و موهای هر فردی را كه غیر «شرعی» تشخیص میداد قیچی زده رها میكرد. ولی در مقابل كسی حق نداشت لب از لب بگشاید كه این فرد چه كاره است و از كجا آمده. مردم میگویند كه چون طالبان دارای عقدههای دوران بچگی و جوانی اند بنابرین هر كدام در هر فرصتی كه بدست میآورند به نحوی از انحا عقده هایشان را بر مردم خالی میكنند.
تجارت انسان
طالبان تعدادی را بنام پنجشیری، شمالی و یا هزاره زندانی میسازند و با لت و كوب زیاد خواستار سلاح یاپول میگردند. كسانیكه به عنوان پایواز به زندان مراجعه میكنند برایشان گفته میشود كه بروید از مسعود فلان قندهاری یا فلان هلمندی را رها سازید، ما زندانی شما را آزاد میكنیم. وقتی پرسیده شود كه اگر اسیر جلالآبادی، خوستی و یا لغمانی را بعوض بیاوریم چطور؟ جواب میدهند: «گمكو».
از قرار معلوم به استثنای طالبان قندهاری و هلمندی سایر طالبان اسیر هیچ ارزشی برای آنان ندارند. اینان حتی حاضر اند كه به پایوازان اسیران چند صدلك افغانی پول بدهند تا بروند و از نزد مسعود زندانیان مطلوب آنان را خریداری كنند و بعد با اسرای خود تبادله نمایند. تا حال چندین بار این نوع معامله روی انسان صورت گرفته است.
ن.شجر
بیناموسی طالبی
در حمل ۱۳۷۶ خانمی (نامش محفوظ است) برای خریداری لباس به بازار لیسه مریم در خیرخانه میرود. وقتی برمیگردد در مسیر راهش موتر داتسن حامل تفنگ بدستان طالب متوقف شده بعد از گفتگوی مختصر او را در موتر میاندازند.
وی از ولسوالی پنجشیر بود و در قوای مركز كه تعداد زیادی اهالی پنجشیر در آن محل بود و باش دارند، زندگی مینمود. شوهرش تكسیران بود.
چون زن به منزل برنمیگردد، فامیلش به جستجو میپردازند. ابتدا به شفاخانهها سر میزنند و بعد به ریاستهای استخبارات تا آنكه شاهدان عینی محل، قضیه ربوده شدن وی را به شوهرش میگویند. او بدون معطلی به وزارت داخله، صدارت و بعضی ریاست های دیگر عارض میشود و به داد و بیداد میپردازد. طالبان برای جلوگیری از رسوایی بیشتر و خاموش ساختن مرد درمانده، او را نیز زندانی میسازند و آنقدر لت و كوب میكنند كه فلج میگردد و بعد رهایش میسازند. فامیلش او را جهت تداوی به پاكستان انتقال میدهند.
طالبان بعد از یك ماه و بیست و پنج روز خانم مذكور را با وضع بسیار فجیع به خانهاش آورده و با بیشرمی به خانوادهاش اخطار میدهند كه بعد از هفت ماه میآییم و طفل خود را از شما میخواهیم. چون خانواده مذكور آبروی خود را برباد رفته دید و نتوانستند جلو خشم خود را بگیرند، او را آنقدر لت و كوب نمودند كه بعد از دو روز جان داد و جسدش را بدون كفن، به وقت نماز صبح، پنهان از انظار مردم در قبری گور كردند.
پول در برابر قلمفروشی «ادبأ»
در وزارت اطلاعات و كلتور كارمندان زن از ماه حمل به اینسو نه تنها معاش نگرفتهاند كه از تشكیل آن وزارت هم اخراج گردیدند. اما عبدالرحمان هوتكی رئیس اداری و امیرخانمتقی وزیر میگویند كه ما بخاطر كار زنان تجویز میگیریم. این از همان «تجویز» گرفتنهایی است بخاطر خاك پاشی به چشم زنان.
ملامتقی صاحب كه مسئول جریده «شریعت» است، «نویسندگان» و «شعرای» زن را در شعبه خود به طور جداگانه ملاقات نموده در بدل قلمفروشی و مداحی شان پول میپردازد.
خالی كردن عقده شكست بر مردم
به تاریخ ۱۶ میزان ۷۶ مردم نمیدانستند گناه شان چیست كه حق و ناحق مورد لت و كوب و توهین طالبان قرار میگیرند. اما وقتی اخبار رادیو را شنیدند، فهمیدند كه طالبان توسط جنبشیها از بندر حیرتان رانده شده اند و به این سبب دیوانه شده عقده این شكست را بر مردم خالی میكنند.
همانروز طالبان دیوانه زن سرسفیدی را لت و كوب نمودند و به او میگفتند: «خودت كه اینطور بیسیرت هستی به خدا معلوم كه اولادت چطور باشد.»
رابعهلطیف
رفیق بازی طالبی
رئیس شعبه پاسپورت وزارت امور داخله، رفیق شخصی خود را كه محصل پوهنتون نام نهاد كابل میباشد به كارمندان رسماً معرفی كرده كه در صورت عدم موجودیت وی و یا زیاد بودن كار میتواند عرایض را احكام دهد و تمام امور را كنترول نماید.
كشتار مردم كوهدامن
در اثر جنگهای اخیر اكثریت اهالی كوهدامن به زور توسط طالبان از مناطق شان كشیده شده و مهاجر شدند. آنان هنگام جمعآوری محصولات جرأت نداشتند كه آزادانه به منطقه خویش بروند. تعدادی برعلاوه داشتن خط راهداری از عبدالسلامراكتی سردمدار طالبان در منطقه، جهت جمعآوری محصولات رفتند. ولی همه به بهانه اینكه به مخالفین مهمات میرسانند به خطوط مقدم جنگ فرستاده شده هدف گلوله قرار گرفتند و جان های خود را از دست دادند.
شیوه طالبی تصاحب خانه
طالبان شوهر و پسر ۱۲ ساله زنی را كه در یكی از لیسههای خیرخانه معلم بود و فعلاً در حصه اول خیرخانه سكونت دارد، به جرم پنجشیری بودن بردند و از منزل شخصی وی كه دارای چندین اتاق میباشد صرف یك اتاق را در اختیارش گذاشته و متباقی را مهر و لاك كردهاند. زن مظلوم را كه با شش طفلش بیسرپرست ساخته اند میخواهند بیسرپناه هم بسازند.
«لشكریان محمدی» هر روز او را شكنجه میدهند كه خانهاش را ترك نماید. زن بیدفاع كه جز اشك چشم وسیله دیگری ندارد، نزد وحشیان بییال و دم عذر و زاری میكند كه با اولادم اگر از خانه برآیم كجا بروم؟ سرپناه و سرپرست دیگر هم ندارم. آیا در اسلام همینقدر ظلم رواست؟ ولی این التماس های او فایده ندارد و هر روز بلاوقفه تحت فشار قرار میگیرد تا خانهاش را صاحب شوند.
میرویس
جرم پنجشیریبودن
طالبان به مسجد محاذ بلجبل واقع در كارته پروان هجوم برده عبدالجلال امام آن مسجد را به جرم اینكه علیه طالبان تبلیغ میكند دستگیر و زندانی ساختند. بعداً به منزل امام داخل شده مبلغ ۱۵ لك افغانی او را نیز دزدیدند. جرم مولوی، پنجشیری و دری زبان بودنش بود.
همچنان طالبان از منزل فرد دیگری در كارتهپروان مبلغ ۲۵ لك افغانی را حین تلاشی زدند.
ش.ب.
تجاوز به دختر چهارساله
به تاریخ ۱۰ میزان سال جاری ساعت ۸ صبح دختر چهار سالهای از مقابل منزل شان از كارتهنو توسط طالبان مسلح موترسوار ربوده شد. فردا صبح دخترك را با حالت فوقالعاده فجیع در نزدیك خانهاش رها كرده و خود فرار نمودند. پدر و اقارب نزدیك، او را به ملالی زیرنتون انتقال دادند. بعد از معاینه روشن شد كه مورد تجاوز دستجمعی قرار گرفته است. سپس جهت معالجه به شفاخانه صحت طفل تسلیم داده شد كه حالش وخیم است.
ش.ب.
بیوجدانی و بیشرمی وزیركی طالبی
وزیر معارف طالبان سیدغیاثالدینآغا همراه با هئیتی متشكل از چند طالب مسلح جهت تفتیش به «مدرسه نادریه» میریزند. در حالیكه تنها در صنوف دوازدهم این لیسه نام بیشتر از ۵۰۰ شاگرد ثبت بود. دستگیر منیر معاون تدریسی توانست حدود ۲۰ نفر شاگرد صنف دوازدهم را جهت تفتیش وزیر صاحب در یك صنف جمع نماید. معاون تدریسی برای دلخوشی وزیر ادعا كرد كه این شاگردان متشكل از سه صنف الف، ب و ج دوازدهم اند. وزیر صاحب برای اینكه اكت مفتشین را كرده باشد از بیمضمونی فرمان میدهد: «حاضری صنف را بگیرید.» حاضری گرفته میشود فقط سه نفر دست خود را بعنوان حاضر بودن بلند میكنند. وزیر صاحب با تعجب میپرسد: «طلبه های دیگر از كجا شدند كه در حاضری نام شان نیست؟»
یكی از معلمان لیسه جواب میدهد: «شاگردان این صنف متشكل از تمام صنوف دوازدهم لیسه میباشند.» وزیر صاحب میپرسد: «باقی طلبهها كجا هستند؟» جواب میشنود: «محترم وزیر صاحب، آرد در كابل فیسیر هفتادهزار افغانی است شاگردان همه برای پیدا كردن پول فقط نان خشك سرگردان هستند؛ مكتب كتاب نمیدهد و شاگردان توان خرید آن را از بازار ندارند؛ خریدن كتابچه و قلم و كاغذ از بازار شكم سیر میخواهد؛ شاگردان حتی توان پرداخت كرایه سرویسها را ندارند و...»
وزیر صاحب كه از انحلال مكاتب كابل (این دروازههای دوزخ) به اینصورت غرق در ذوق و شادی نامریی بود. با شنیدن این جواب با بیوجدانی و بیشرمی تمام از صنف بیرون میشود و تفتیش پایان مییابد.
كریم
«جشنـواره های ورزشـی» در قبـرستان

اعضای تیم فوتبال پاکستانی که بخاطر مسابقه به قندهار آمده بودند ولی چون لباس اسلامی بر تن نداشتند بوسیله طالبان دستگیر و موهای همهی شان تراشیده شد.
طالبان در این اواخر سلسله مسابقات ورزشی را در شهر كابل براه انداختند تا به جهانیان وانمود سازند كه گویا مخالف ورزش نیستند و افواییكه در زمینه وجود دارد غلط است!
در مسابقات فتبال كه طی ماه های جوزا و اسد امسال در استدیوم ورزشی شهر كابل دایر گردید، بجای قوانین و مقررات بینالمللی ورزشی، قوانین و مقررات طالبی تطبیق گردید. تمام ورزشكاران و مربیان آنان و حتی ریفری ها در همان گرمای طاقتفرسای تابستان با پوشش طالبی وارد میدان ورزش میشدند كه بجز سر، دیگر تمام بدنشان را پوشانده بودند. هیچكس حق نداشت ورزشكاران را با كف زدنها و ابراز احساسات تشویق كند. باید بجای آن نعره تكبیر گفته میشد. در وقفه مسابقه، ادای نماز عصر تحت امامت طالبی در صحن استدیوم برگزار میگردید. كسانی كه از رعایت قوانین آن سرپیچی میكردند توسط تفنگداران طالب مورد تهدید قرار میگرفتند.
هر مسابقه را با قرائت سورهای از قرآن پاك شروع میكردند. به تاریخ ۲۳ سرطان یك تن از سران طالب در ختم قرائت مبلغ یك دالر امریكایی به قاری بخشش داد. این لطف طالبی چندین بار از طریق سخنگوی مسابقات بمردم ابلاغ شد كه هر بار با تمسخر تماشاچیان بدرقه گردید. مردم بین خود تبصره میكردند كه واقعاً طالبان مزدوران امریكا و پاكستان اند زیرا مصارف شان بجای افغانی به دالر و كلدار صورت میگیرد.
از جانب دیگر در حالیكه مردم ما اكثراً نان خود را بمشكل بدست میآورند، ریاست المپیك طالبان تكت دخول به استدیوم را مبلغ دوهزار افغانی و نگهبانی بایسكل را پنجصد افغانی تعیین كرده بودند. تعداد زیاد تماشاچیان كه قادر به پرداخت آن نبودند از راههای دیگر و یا از طریق كنارهها بدون اخذ تكت وارد استدیوم میشدند كه با دو و دشنام و حتی دره طالبان مواجه میشدند. فضای استدیوم به گورستان وحشتناكی میماند كه مردگان متحركی با بیمیلی به نمایش میپرداختند و عده دیگری فلاكت زدهتر از آنان نظارهگر بودند. سایه شلاق و تفنگ و گزمه با چهرههای عبوس ریش و لنگی سیاه و ساختمانهای زخم خورده و خسته اطراف استدیوم همخوانی مناسبی داشت.
شور و شعف و شادمانی در دل و لب و حنجره مردم «جراحی» شده بود زیرا فریاد و هلهله و كف زدن كار ابلیس بود و ممنوع.
در اوضاعی با این وصف براه انداختن «جشنوارههای ورزشی» بین مردمان گرسنه و ورزشكاران بیشیمه كابل رذالت و عوامفریبیای بیش نیست. تاسفآورتر از همه اینكه برخی ورزشكاران مستعد و پاكدل كابل ناآگاهانه مورد سؤاستفاده دستگاه تبلیغاتی طالبان قرار میگیرند.
لطیفه
«ملا صاحب بایسلكم گم شده»
«چرا كلاه به سر نداری؟»
در میزان ۷۶ از بركت امنیت طالبان بایسكل یكی از محصلان پوهنځی طب در داخل پوهنځی به سرقت رفت. قرار گفته طالبان امنیت در شهر كابل برقرار است و مال كسی دزدی نمیشود ولی تنها در داخل انستتیوت طب كابل امنیت برقرار نبود!
محصل درمانده به پوسته امنیتی طالبان مراجعه و حادثه را حكایت كرده از آنان خواستار كمك میشود. اما طالبان مسئول امنیت بیتوجه به مسئله و حرف او میگویند: «چرا كلاه بر سر نداری و ریشت كم است؟» محصل با شنیدن آن فوری فرار نمود تا در دام بلای دیگری گرفتار نشود.
شریعت برای دیگران، عیش و خوشی برای طالبان!
محفل شیرینیخوری طالبی با موزیك، دایره، رادیوكاست و رقص در خانهای مجلل واقع پروژه جدید خیرخانه برگزار گردید. فامیل طالب كه از خیرخانه به خانه دختر در كارتهپروان میرفتند در مسیر راه زنان سوار به موتر های كرولا با كف زدن و آواز خوانی پرداخته بودند و بدون هیچ مانعی از پوسته های امنیتی رد میشدند. زیرا محفل شیرینیخوری یكی از طالبان قندهاری بود.
سحر
طالب و پولیتخنیك
به تاریخ ۴ میزان ۱۳۷۶ استادان پولیتخنیك كه از پنج ماه بدینسو معاش خود را اخذ نكرده بودند، نزد ملاعبدالرب معاون دوم د افغانستان بانك رفته و مشكلات خود را با وی در میان گذاشتند. معاون در جواب گفت: «ما پول نداریم اگر بطور رایگان درس میدهید خوب در غیر آن میشود كه دروازه های پولیتخنیك را بسته و شما را هم از طرف خود رخصت كنم.»
در شروع سال جدید ۱۳۷۶ ملاعبدالقدوس آخوند سرپرست وزارت صحتعامه در بیانیه خود چنین گفت: «این علم نیست كه در پوهنتون وجود دارد» و غرض اثبات آن خود چند مثال از طبابت و انجنیری آورد و چنین فرمود: «زمانی در هندوستان شادیای مریض شد و با خوردن برگ درخت جور شد. خداوند برایش این شعور را داده كه برگ را بخورد و مریضیاش جور شود. پس این طب و طبابت علم نیست. یك شادی هم خود را تداوی كرده میتواند.» و در مورد انجنیر شدن عنكبوت را مثال آورد كه به چه مهارت جال میسازد كه انجنیر نمیتواند آن را بسازد!
اولین سؤال در قبر !
معلم علومدینی در صنوف هفتم لیسه نادریه به شاگردان تبلیغ میكند كه نه كیمیا بدردتان میخورد و نه بیولوژی و فزیك. و بخاطر اینكه شاگردان را بیشتر شستشوی مغزی داده باشد یكی از آنان را پیشروی صنف میخواهد و برایش میگوید: «فرضاً از مكتب به خانه میروی و ترا موتر میزند و فوت میكنی، اولین سوال از نزد خودت در قبر از نماز است و یا كیمیا و بیولوژی؟» شاگرد بلافاصله باید جواب بدهد كه از نماز. بعد معلم مثل اینكه دنیایی را فتح كرده باشد نتیجه میگیرد كه «ببینید طلبههای محترم، هیچكدام از مضامین ساینسی بدرد تان نمیخورد. شما فقط به فكر یاد گرفتن علوم دینی باشید.»
ظریف
دندان تلا و طالبان
بتاریخ ۲۹ اسد ۱۳۷۶ از جلالآباد بكابل میرفتم كه در قسمت پلچرخی طالبان به تلاشی موتر پرداختند. در این جریان متوجه فردی شدند كه دندان تلا داشت. او را از موتر پایین كرده داخل خیمهای بردند و از وی خواستند تا دندان تلایی خود را بكشد. مرد بیچاره با عذر و زاری میگفت: «زیر آن دندان اصلی من است و كشیده نمیشود». طالبك های دزد مرد را چند كیبل زده و به او میگفتند كه همرای دندان اصلیاش بكشد. بالاخره مردم جمع شده و تضمین كردند كه به مجرد رسیدن بكابل دندان خود را خواهد كشید.
زرلشت
بیناموسی طالبان پاكستانی
جنگ در شمال منطقه غوربند یكبار دیگر مردم فلكزدهی ما را مجبور میسازد كه خانه و زندگی خود را رها كرده و به طرف كابل كه به اصطلاح منطقه امنتری است پناه برند. اینبار زن و مرد و پیر و جوان از ترس جنایات باند خلیلی از غوربند تا استالف پیاده به راه میافتند تا به كابل فرار كنند بیخبر از اینكه گروه خونخوارتر از آنان سر راه در كمین اند. زمانیكه به منطقه استالف میرسند به موترهای ملیبس سوار میشوند. بعد از لحظهای طالبان موتر را متوقف میسازند و از مردها كه خانه و زندگی خود را رها كرده و میخواهند به منطقه امنتری برسند بیشرمانه تقاضا میكنند كه زن های خود را امشب نزد آنان بگذارند. مردها به عذر و زاری آغاز میكنند و قرآن و خدا را روی دار میآورند ولی جنایتكاران بیناموس طالبی كه دین اسلام را بازیچه قرار داده اند به التماسهای آنان اعتنایی نكرده میگفتند: «هر طوری كه شده امشب باید زنان اینجا بمانند چون ما مدت یك ماه میشود خانه نرفتهایم و خود را "پاك" نكردهایم» و از این قبیل حرفهای بیناموسانه. تقریباً دو ساعت موتر را متوقف میسازند. طالب پلید دیگری كه قومندان همان منطقه است اجازه میدهد كه موتر حركت كند. اكثر طالبانی كه موتر را متوقف ساخته بودند پاكستانی بودند.
تطبیق شریعت بر اهالی تایمنی
شب ۲۸ سرطان ۱۳۷۶ رادیوی ایران خبری را پخش میكند كه گویا گروه مسعود در سر كوتل خیرخانه رسیده و طی ۲۴ ساعت داخل شهر میگردند و طالبان در حال فرار هستند. شب بعد یك گروه ۳۵ نفری مربوط شورای نظار و گروه خلیلی به حوزه ۱۰ حمله برده و دو نفر طالب را زخمی میكنند. طالبان كه قبلاً تحمیق شده بودند دست و پاچه شده به سلاح پناه میبرند و كوركورانه به فیر شروع میكنند. چون كسی بدست شان نمیآید به آزار و اذیت اهالی تایمنی میپردازند و مردان نواحی مختلف آنجا را با خود میبرند. یكی از قربانیان كه استاد پوهنتون بود چنین قصه كرد: «روز اول هیچ یك نمیدانستیم كه چرا و برای چه ما را زندانی كردهاند. همهی ما كه تقریباً ۱۸۰ نفر بشمول بچههای خرد سال و ریش سفیدان بودیم در كانتینرها زندانی شدیم. هوا برای تنفس وجود نداشت. بعد از یكساعت در اثر تنفس ما سقف كانتینر مرطوب شده و آب به شكل قطرات باران بر سر ما میریخت. برای همه سرگیجی و دلبدی شدیدی دست داد. دو نفر كه هزاره بودند وضع شان به كلی خراب شده به فریاد و غالمغال و لگد زدن به كانتینر آغاز كردند. بالاخره دروازه را باز كردند و طالبی یك شاجور مرمی را به سقف كانتینر خالی كرد و دروازه را دوباره بست كه در اثر فیر او یك مرمی به پایم اصابت كرد و وضعم را بدتر ساخت. هرچه داد و فریاد میكردیم كسی توجه نداشت. شب سه نفر را جهت «تحقیق» بردند. زمانیكه برگشتند یارای گپ زدن نداشتند و نیمه جان روی كانتینر افتادند. بعد من و دو نفر ریش سفید دیگر را بردند كه بشدت لت و كوب كردند. فردای آن یكی از قومندانان طالب كه قبلاً با هم آشنایی داشتیم واسطه شده و من آزاد شدم. فعلاً در خانه هستم و با آنكه مدت یك هفته از رهاییام میشود فكر میكنم دست و پا از من نیست. تا حال قادر نیستم خود به تشناب بروم. بعد از دو روز خبر شدم كه دو نفر هزاره كه همرای ما زندانی بودند در كانتینر جان دادهاند. این است شریعت و انسانیت طالب.»
روشن
اخاذی به سبك جنایتكاران طالبی
سیدامین یكی از صرافان ماركیت صرافی آریانا در شهر كابل بعد از اینكه به تاریخ ۳۱ جوزای سال جاری اطلاع یافت كه قیمت فروش روپیه پاكستانی در صرافی سرای شهزاده خوب و مناسب است مبلغ ۰۰۰ ۱۱۸ روپیه را از سیف دكان خود كشیده و همهی آن را كه نوت های یكهزاری بود، در جیب گذاشته راهی دهافغانان میگردد و بعد از گرفتن ۰۰۰ ۲۰ روپیه دیگر از نزد دكانداری نزدیك هوتل «پلازا» بطرف سرای شهزاده حركت میكند. درست در نزدیكی كتاب فروشی های پلباغ عمومی طالبی او را صدا میكند: «د انگریز بچیه چیری حی؟!» سیدامین دفعتاً به لسان پشتو جوابش را داده میگوید كه من بچه مسلمان هستم. بعداً طالب بچه بخاطر ثبوت گفتهی خویش میگوید كه اگر تو بچه انگریز نیستی پس موی سرت را چرا مثل انگریز ها درست كردهای؟ سیدامین میگوید كه موی سرم به طور طبیعی همینطور تابدار است. طالب او را مجبور میسازد كه به پوستهی سیار كه پیشروی هوتل آرین قرار دارد برود. همین كه سیدامین به پوسته سیار میرسد طالب دیگری به وی اشاره میكند تا در موتر ولگا كه بیرق سفید طالبان روی آن نصب است بنشیند. او داخل موتر میگردد و میبیند كه دونفر هزاره و یك نفر تاجیك نیز در آن نشستهاند. بعداً موتر با دو طالب راهی حوزه اول امنیتی شده و هر سه نفر را نزد آمر آنجا میبرند. آمر میپرسد اینان كی هستند. طالب بلافاصله میگوید اینان همان چهار نفری اند كه دیشب خانهای را در ناحیه اول سرقت كرده بودند و امروز از طرف طلبههای مسئول حوزه اول گرفتار گردیدهاند. سپس آمر حوزه با خشونت تمام به تلاشی جیب های شان میپردازد. در جیب دو نفر هزاره مبلغ ۰۰۰ ۸ دالر و از جیب سیدامین ۰۰۰ ۱۳۸ كلدار و از نفر چهارمی مبلغ ۰۰۰ ۸۰۰ افغانی تثبیت میگردد ولی پول غصب نمیشود. بعداً همان فردی كه مبلغ ۰۰۰ ۸۰۰ افغانی نزدش بوده بیرون برده میشود، رویش سیاه میگردد و در یك موتر پیكاپ سوار و اینچنین كلمات برایش دیكته میشود كه «هر كی خانهای را دزدی نماید وای بحالش، روزش مثل من خواهد بود.» وی كه از بیان آن امتناع میورزید با ضربات قنداق كلاشنكوف از این طرف پیكاپ به آنطرف پیكاپ میافتید. این در واقع زهر چشم نشان دادن به سه نفر دیگر كه مبلغ كلانی در جیب داشتند بود. با نظاره این وضع سیدامین به طالبان و آمر حوزه اظهار میدارد كه من در ماركیت آریانا دكان صرافی دارم و آندو هزاره میگویند كه ما در مندوی چای فروشی داریم و تجارت چای مینماییم. لطفاً از شخصیت و هویت ما از دكانهای همسایه جویا شوید. بعداً آمر حوزه برایشان میگوید كه مسئله شما بزرگ است. شما را بخاطر تحقیق جای دیگر روان میكنیم و با سرگوشی به طالبی وظیفه میدهد تا آنان را بجای مورد نظر ببرد. سپس هرسه نفر سوار موتر شده بعد از چند دقیقه داخل ساختمان بالاحصار شده و در آنجا به یك «ملاصاحب» معرفی میشوند كه اینها دزدهای ناحیه اول هستند و دستگیر شدهاند. حوزه اول آنان را بخاطر تحقیق خدمت شما فرستادهاند. ملا صاحب به طالب محافظ وظیفه میدهد كه یكیكی را داخل روان كند تا از نزد شان تحقیق صورت گیرد. دو نفر هزارهها را بیرون میكشد و تحقیق سیدامین شروع میشود. از وی پرسیده میشود كه «تو شرم و حیا نمیكنی كه در این جوانی دزدی میكنی؟» سیدامین به زبان پشتو جواب میدهد ملاصاحب من دزد نیستم. ملا با خشونت تمام برایش میگوید: «پس طالبان ما دروغ میگویند و شما را به ناحق اینجا آوردهاند؟» و در همین حال با عجله به تلاشی جیبهایش میپردازد و مبلغ ۰۰۰ ۱۳۸ روپیه را از جیبش بیرون كشیده میگوید این چه است؟ سیدامین فریاد میكشد كه بخدا قسم كه من كار و بار اسعار میكنم، دزد نیستم ملاصاحب. ملا، طالبی را صدا میكند و برایش میگوید كه این دزد را در تهكوی بیندازید و نفر های دیگر را بخاطر تحقیق بیاورید. سیدامین به تهكوی های بالاحصار میافتد. بعد از یكساعت فردی نزد وی مراجعه كرده و برایش میگوید كه ترا ملاصاحب خواسته است. ملا از او میخواهد تا واقعیت را بگوید كه چه كاره هستی تا برایت كمك كنیم. سیدامین میگوید كه من در میدان هوایی خواجهرواش پیلوت هستم و از اینكه معاش كفایت زندگیم را نمیكند چند نفر پیلوت ها پول خود را برایم دادهاند تا كار صرافی كنم. پولی را كه از نزدم گرفتهاید پول چند نفر میباشد. بعداً ملاصاحب برایش میگوید از اینكه آدم خوب هستی ترا رخصت میكنیم به شرطی كه برای هیچ كس چیزی نگویی. سیدامین میگوید خوب است برای هیچ كس نمیگویم. لطفاً پول هایم را بدهید. ملاصاحب میگوید كه اگر از پول یاد كردی زندگیت در خطر میشود. حركت كن و عقبت را نهبین. سیدامین از اینكه زنده مانده است از چنه زدن بخاطر پول صرفنظر كرده راهی خانه خود میگردد.
تصادفاً بعد از سپری شدن چند روز او یكنفر از همان هزاره ها را میبیند و جویای نفر دومی و پول شان میگردد كه به این خبر تكاندهنده و هولناك مواجه میگردد: «نفر دیگر برادرم بود كه بخاطر ندادن پول استخوان هایش زیر لت و كوب سیاه میگردد و بعد از سه روز حالت كوما فوت میكند.»
فردای آن روز سیدامین نزد دوستانی كه در وزارت داخله داشت میرود و چند و چون قضیه را به آنان در میان میگذارد. وقتی آنان به حوزه امنیتی نامبرده میروند برایشان گفته میشود: «ما این چنین افرادی را نه دیدهایم و نه میشناسیم، روزانه صدها نفر اینجا میآیند و میروند ما نه میتوانیم و نه وظیفه داریم كه به قضایایی از این نوع رسیدگی كنیم.»
وقتی افراد وزارت داخله به بالاحصار میروند با خشونت برایشان جواب داده میشود كه: «بالاحصار در قضایای جنایی هیچ دخالتی ندارد. این كار مربوط حوزه های امنیتی است. و افرادی كه شما از آنان یاد میكنید در این جا اصلاً وجود ندارند.» ضمناً به آنان توصیه میكنند كه بیجهت به طالبان برچسب دزد نزنند و وقت خود را به این كارها تلف ننمایند.
شیما
شریعت، شونیزم یا پول؟
بتاریخ ۱۱ سرطان ۱۳۷۶ در مكروریان ۴ بلاك ۱۷ ساعت ۱۲ شب در حالیكه فامیلی فلم ویدیویی میدیدند، طالبان متوجه شده دزدانه از راه كلكین داخل اتاق میشوند. یكی از طالب ها با عصبانیت و تهدید میگوید: «مگر نشنیدهاید كه دیدن فلم و شنیدن كاست مخالف شریعت اسلام است؟» طالبها میخواهند كه ویدیو و تلویزیون را با خود برده و به لت و كوب آنان بپردازند ولی در این اثنا یكی از زنان فامیل كه پشتون بود به آنان میگوید: «ما هم پشتون هستیم و شما هم. اگر ویدیو و تلویزیون را ببرید و یا لت و كوب كنید فردا همسایههای ما كه تاجیك هستند ما را طعنه میدهند.» طالبان بخاطر آنكه «آبروی» پشتون ها را حفظ كرده باشند و هم جیب شان پر شود خواستار دهلك افغانی میشوند. بالاخره ماجرا با اخذ پنج و نیم لك افغانی پایان مییابد. یكی از طالب بچه ها هنگام خارج شدن میگوید: «حالا میشود تا صبح فلم تماشا كنید.»
مرغلره
«تلخی تحقیر لت و كوب بیشتر است و یا توبه كشیدن دربرابر جاهل؟»
به تاریخ ۱۵ سرطان ۱۳۷۶ ساعت یازده بجه قبل از ظهر در نزدیكی وزارت شهدا و معلولین واقع شهرنو میرفتم كه ناگهان طالبی كه كیبل سفید بدست داشت در مقابلم ظاهر شد. من كه سراپا حجاب شرعی را مراعات كرده بودم در حیرت شدم كه چه جرمی را باید مرتكب شده باشم. طالب به زبان پشتو از من پرسید كه: «این جراب را كه پوشیدهای جالی است یا نه؟» گفتم است. گفت: «چرا جراب دبل نمیپوشی؟ در روز آخرت چه جواب خواهی داشت؟ در آتش دوزخ خواهی سوخت.» با عجز برایش جواب دادم كه اشتباه شده دوباره تكرار نخواهم كرد. بعداً گفت: «قلم، سبق، نوشته یاد تان نمیرود، حجاب شرعی یاد تان میرود، اشتباه میشود؟» دیدم كه با آدم بسیار «طالبی» روبرو هستم، خاموشی اختیار نمودم. او كه دیگر بهانه نیافت برایم گفت كه: «زود توبه كن كه بار دیگر جراب جالی به پا نمیكنی.» من هم در حالیكه همهی مردم ناظر این صحنه بودند ترجیح دادم توبه بكشم تا اینكه در محضر عام شلاقكاری شوم. شاید تا مدت های طولانی با تحقیری از این نوع احساساتم جریحهدار باشد.
تا حال با خود در مجادله بودهام و نمیدانم كه آیا تلخی تحقیر لت و كوب در محضر عام بیشتر است و یا توبه كشیدن در برابر شلاقداران مزدور و جاهل؟
نوعی شریعت، نوعی اسلامیت!
بتاریخ ۲۶ ثور ۱۳۷۶ در قسمت شمالی پارك حصه اول خیرخانه مینه از كنار مغازه نمبر۳ ارزاق زن جوانی پیشبند چادری خود را كمی بالا كرده با كودكش از سرك فرعی میگذشت. در این اثنا دو طالب كه سلاح هم بدوش نداشتند یكی رو به دیگرش كرده گفت بیا كه این زن را لت كنیم. همراهش موافقت نكرده راه خود را گرفته و رفت. طالبی كه قصد لت و كوب را داشت اولاً به زن نزدیك شده از پشت سر موهای او را گرفته و به صدای بسیار بلند فریاد میزد كه چرا پیشبند چادری را بلند كردهای. زن نیز متقابلاً به مقابله پرداخت و به سختی با سنگ در پایش كوبید. طالب پیوسته دو و دشنام میداد و از مویش گرفته سرش را به زمین میزد كه توبه بكش. در مقابل زن همچنان مقاومت میكرد كه همه مردم از شهامتش در حیرت بودند. زن در برابر هر ضربه و یا فحش طالب به وی، جواب متقابل میداد. آخرالامر طالب كه در بین مردم بسیار خجالتزده و تحقیر شده بود از منتهای بیچارگی به دكان خوراكه فروشی حمله برده و خواست تخته های دكان را كه دكاندار تركاری خود را بالایش گذاشته بود بكند و زن را بوسیله آن لت و كوب كند. دكاندار و سایر مردم به شكلی مانع عمل طالب شدند.
طالب بعد از لحظهای درنگ باوحشیگری بیماننددوبارهبه زن مذكور حمله كرد و چادریاش را پاره پاره نمود. زن هم بدون ترس و تشویش پیشبند پاره شده را از روی خودش بالا كرد و گفت: «دستت خلاص! هیچ رویم را نمیپوشانم.» طالب تحقیر شده راهش را گرفت و رفت. مردم در حالیكه از شهامت او به وجد آمده بودند بین خود میگفتند: «لعنت به این طالب ها، این چه نوع شریعت است، چه قسم اسلامیت است، آخر اسلام خو نگفته كه به جسم و جان یك زن نامحرم دست اندازی شود، با دُره و یا قمچین و چوب بزند، آخر در كدام كتاب گفته شده كه مثل درنده به یك زن حمله كو؟ كجای این عمل شرعی است و....»
شفیقه
سیمای كابل در چنگـال طـالبـان
با ظهور طالبان فقر و گرسنگی دامنهی خود را در كشور ما هرچه بیشتر گسترده است. كسانیكه در شهر كابل زندگی مینمودند اگر سطح اقتصادی خوب داشتند نادار شدهاند و آنانی كه زندگی متوسط داشتند دچار چنان فقر شدهاند كه به نان شب و روز خود حیران اند و آنانیكه از قبل وضع اقتصادی شان خوب نبود با هزاران فلاكت و بدبختی دست و گریبان اند.
نمونه متبارز این مصیبت همگانی ازدیاد سرسامآور فقرا و گدا های كه شامل زنان و مردان كهن سال اند میباشد كه از صبح تا شام عقب دروازه ها، بازار ها، دكان ها، موترها، جادهها و غیره دست به تگدی میزنند. در این جمله دختران نسبتاً نوجوان خانوادهها هم شامل اند كه از منتهای مجبوری به گدایی رو آرودهاند.

دختركی گدا در یكی از خیابانهای مزدحم شهر كابل.
گدایی و مرض و ریش و كثافت و ماتم و... ارمغان جنایتكارانی است كه پنجسال است با شعار «اسلام» و «شریعت» بر مردم ما خیانت و استبداد روا میدارند.
این گدا ها از مردم و مردم از آنان بكلی به تنگ آمدهاند كه چقدر آخر به كدام آنان باید كمك كرد در حالیكه خود نیز در همین وضع قرار دارند.
كودكان، جوانان و نوجوانان كه باید در این دوران زندگی شان كسب تحصیل مینمودند بار سنگین نفقه فامیل را بدوش دارند.
طالبان ماموران ادارات دولتی را به بهانه های مختلف از كار شان برطرف میكنند. معاش وجود ندارد. استادان، معلمان، محققین، متقاعدین همه و همه روزگار بسیار تلخ دارند. طالبان نه تنها به حل مشكلات مردم نمیپردازند بلكه هر روز برایشان مشكلات جدیدی را بوجود آورده، و روزی ناچیز را از ایشان میگیرند. آنان زندگی را برای مردم كابل زندان ساخته اند.
رشوت ستانی و دزدی روز به روز اوج میگیرد. طالبان اندازهگیری ریش مردان و حجاب زنان و لت و كوب آنان را یگانه وظیفه خود میدانند و بس.
تعداد بیوه زنان و دخترانی كه نانآور فامیل ها بودند و از طریق كار در ادارات دولتی، مؤسسات تعلیمی و خارجی با فامیل های شان امرار معاش میكردند، اكثراً از معاش ماهوار خود محروم شدهاند. بجز كاركنان زن كه در بانك ها معاش دریافت میدارند متباقی همه از وظیفه منفك گردیدهاند.
نسیم
درهزنی وظیفه مقدس طالبان
در منطقه بیبیمهروی شهر كابل به بهانههای مختلف مردم را شلاق میزنند. گروههای تاریكاندیش و احمق طالبان خانه به خانه میروند از مردم استفسار میكنند كه چرا به نماز جماعت حاضر نمیشوند و با سخنان توهینآمیز حرمت و كرامت آنان را به تمسخر میگیرند. آنانی كه در خانه نماز خوانده یا نخوانده اند باید دُرههای طالبان را تحمل كنند و آه از جگر بیرون نكشند. شكنجهگران وحشی طالب به اصطلاح متهمان را در كنار چاه آب برده و بر سرشان آب میریزند و سپس با دُرهها بر سرو روی شان میكوبند و احمقانه خوشحالی میكنند كه گویا دستورات شرع را جاری و نافذ ساختهاند!
رذالت طالبی
یكی از معلمان لیسه عایشهدرانی كه جهت گرفتن معاش ماهوار خویش به مكتب رفته بود پهرهدار یعنی جناب طالب او را خواسته كه بیاید داخل مكتب و معاش خویش را اخذ نماید. معلم مذكور كه چادری نیز بسر داشت به شعبه معاشات در منزل دوم میرود. درین اثنأ طالب بیناموس سوی معلم دست دراز میكند. معلم از اینكه دیگر راه و چارهای نمیبیند، با رها كردن چادری خویش دویده و از مكتب خارج میشود. قضیه را در بیرون با مردم در میان میگذارد و زمانیكه دوباره با جمع مردم به مكتب داخل میشود، طالب مذكور فرار میكند.
وفا
جنایت نوع طالبی
خانمی از اهالی چهلستون مهاجر در مكروریان اول از شدت فقر و تنگدستی به اجازه شوهر خویش دست به دروغی زده خود را بیوه معرفی نموده و مقدمات بیوگی را تكمیل مینماید. وی به اداره بخش رسیدگی به بیوهها مراجعه و با آمر هرزه طالب مواجه میگردد كه برایش میگوید: «تو خانهات را نشانی بگو من مواد را به خانه میفرستم.» زن بیچاره كه وی را «مرد خدا» میپندارد، خانه رانشانی میگوید. چند روز بعد چند نفر بوجی آرد، برنج و كمی لوبیا و یك پیپ روغن را به منزل وی میآورند. او بعد از دعای زیاد مواد را میگیرد و چند صباحی شكم فرزندان خویش را سیر میكند. هنوز یكی دو هفته نمیگذرد كه آمر طالب با یك مولوی و تعدادی تفنگدارانش به منزل خانم مذكور میروند. ولی اینبار دروازه را شوهر آن خانم باز میكند و متعجبانه میپرسد چه میخواهند؟
آنان نیز كه انتظار ندارند مردی رادر آن خانه ملاقات كنند میپرسند ما خانم فلانی را كار داریم. مرد جواب میدهد چه میخواهید من شوهرش هستم. ناگهان مولوی صاحبان به غضب شده او را زیر لت و كوب میگیرد كه تو دروغ میگویی و آن خانم بیوه است. شوهر كه از دروغ خانم آگاه بود متوجه شده به وارخطایی میگوید «بلی من دروغ گفتم وی خانمم نیست خانم برادرم است كه شهید شده.» با شنیدن این حرف لت و كوب را بس نموده داخل خانه میشوند و میگویند خانم در پشت پرده حاضر شود. آمر هرزه به شخص پهلوی خود امر میكند كه مولوی صاحب خطبه را بخوان و آن مولوی فرومایه نیز شروع به خواندن خطبه نكاح میكند. درین اثناء شوهر خانم كه میبیند موضوع جدی شده غالمغال میكند كه من شوهر او هستم و شما چنین حقی را ندارید. باز وی را در اتاق دیگر زیر لت و كوب میگیرند و خطبه را خلاص نموده خانم رابه زور به موتر شیشه سیاه سوار و به طرف نامعلومی برده و شوهر را كه از شدت ضرب و جرح بیهوش شده تنها میگذارند. روز بعد شوهر بیچاره به حوزه عارض میشود البته چون مستقیم نمیتواند جریان را قصه كند میگوید كه چند نفر از لباس «طلبهی كرام» استفاده كرده چنین كاری را مرتكب شدند و آمر صاحب حوزه به او اطمینان میدهد كه بزودترین فرصت آنان را دستگیر خواهد نمود. ولی تا كنون آمر صاحب طالبی دستگیر نشده است.
از اعمال دژخیم بیسواد موسوم به ملانجیبالهآخند
چندی قبل ملا نجیبالهآخند رئیس شفاخانه ستوماتولوژی داكتری را كه نخواست اسمش فاش گردد در حضور چند داكتر، نرس و باغبان آن شفاخانه كفپایی برداشت. قضیه ازین قرار بود كه داكتر مذكور در یكی از جمعهها نوكری داشت و نسبت مریضی به نوكری حاضر نشده بود. رئیس شفاخانه ملا نجیبالهآخند (به علاوه اینكه ریاست شفاخانه ستوماتولوژی را عهدهدار است معاون حوزه دوم امنیتی نیز میباشد و پدرش در دستگاه طالبان پست حساس دارد) به قهر آمده قسم یاد كرد كه فردا داكتر مذكور را نزد همه پرسونل شفاخانه كفپایی خواهم برداشت. فردا داكتر به شفاخانه آمده و توسط رئیس احضار و به همه پرسونل نیز احوال داده شد كه بیایید و تماشا كنید. چند نفر پاهای داكتر را بسته كرده و جناب رئیس با قمچین كیبلی خویش كه در حوزه از آن استفاده میكند و همیشه در كمرش آویزان است، شروع به زدن داكتر نمود و آنقدر زد كرد كه از حال رفت و بعداً رهایش كرده نفس زنان گفت: «هر كس كه به نوكری حاضر نشود جزایش همین است.»
بـلخ
جریان مختصر تبانی و سپس سگجنگی طالبان و عبدالملك
فاخره
راز پنهانی عبدالملك و طالبان
دو ماه قبل از كودتای ملك علیه دوستمبای، گزارشها حاكی بود كه كشورهای تركیه و تركمنستان بین ملك و طالبان میانجی شدند، تا این دو جناح ضد مردمی و میهنی را باهم نزدیك و متحد بسازند كه در نتیجه توانستند این مزدور (ملكبای) و اجیران پاكستان (طالبان) را طبق پروتوكول هایی (تقسیم منطقه، خلعسلاح نكردن نیروهای ملك خان، عدم مداخله در امور امنیتی و نظامی مناطق تحت تسلط ملك، سهیم بودن طالبان فقط به كارهای فرهنگی و اداری، از بین بردن حزب وحدت توسط طالبان) متحد سازند. در ضمن شایع است كه ملك با گرفتن دوصد ملیون دالر سمت شمال را به طالبان فروخته كه مبلغ صدمیلیون آن را قبلاً دریافت داشت و صدمیلیون دیگر آن را قرار بود بعد از تسلیم نمودن كل منطقه تحت سیطرهاش در سویس دریافت كند.
كودتای ملك علیه دوستم به تاریخ ۲۵ ثور ۱۳۷۶ ملك جمعی از سران جنبش از قبیل مجیدروزی، گلمحمدپهلوان، غفارپهلوان، ایشانكمال، شیرعرب، دوستمبای و تعدادی از پهلوانان دیگر را به میمنه دعوت نموده جلسهای را دایر میكند. تمام افراد حاضر میگردند جز دوستم، كه برحسب تصادف از مرگ نجات مییابد. دوستم قبل از حركت به میمنه با زینیپهلوان تماس مخابروی گرفته و به او وظیفه میدهد كه امنیت جلسه را بگیرد. زمانیكه زینی با تعدادی از افراد خود وارد منطقه میشود فوراً از طرف ملك خلع سلاح شده به اسارت میرود. در این میان یكی از عساكر زینی فرار میكند و خود را به یكی از پوسته های امنیتی راه رسانده مستقیماً با خود دوستم در میدان هوایی شبرغان ارتباط گرفته میگوید: «قوماندان صاحب، حركت نكنید. زینی را خلع سلاح و اسیر نمودهاند.» دوستم از میدان برگشته به مقر خود در شبرغان برمیگردد. از گفته شاهدان عینی چنین بر میآید كه ملك میخواست دوستم را بنابر خصومت های دیرینه شخصی و سیاسیایكه داشت اسیر نموده به سرنوشت نجیب میهنفروش دچار سازد.
موضع ملك علیه دوستم
ملكبای دو روز بعد از كودتا، رسماً به نفع طالبان تغییر موضع داده پرچمهای سفید آنان را در میمنه، بلخ و تاشقرغان بلند كرده و شعار های ضد دوستم را سر میدهد.اسماعیلخان را تسلیم طالبان میكند و از دوستم میخواهد هرچه زودتر خود را تسلیم نماید. ولی دوستم میخواست با سیاستهای «مسالمتآمیز» و فرستادن هیأتی از ریش سفیدان به سرپرستی والی مزار (مولوی عثمان سالكزاده) ملك را دوباره از خود بسازد كه مؤفق نشد. بناءً گلی(گلمحمد) پهلوان (برادر ملك پهلوان) با نیروهای جنگی خود از میمنه و غفارپهلوان از سرپل بطرف شبرغان حركت میكنند. اندخوی را تصرف كرده و در ده كیلومتری شبرغان در اولین كمربند با نیروهای دوستم به مقابله میپردازند. طالبان نیز از موقع استفاده كرده با افراد جنگی خود علیه دوستم وارد جنگ میشوند. این جنگ از ساعت ۴ صبح الی ۱۱ قبل از ظهر ادامه یافته و نیروهای دوستم شكست میخورند. همزمان با این زد و خورد حیدر جوزجانی میخواهد لال (لعل)پهلوان یكی از قومندانان مهم دوستم را در شهر شبرغان ترور كند. ولی او نمرده، فقط زخمی میشود كه به تاشكند انتقال مییابد.
گریز دوستم
وقتی جنگ بین دوستم و ملك در ساحه شبرغان در میگیرد دوستم خود نیز در آنجا میباشد. او به نیروی هوایی دستور میدهد تا ساحه نیروهای ملك را بمباردمان كند. طیاره از میدان هوایی مزار پرواز كرده بمب خود را بالای نیروهای دوستم میاندازد و مستقیماً در میدان هوایی كابل مینشیند. دوستم به میدان هوایی مزار تماس گرفته میگوید: «چه كار میكند؟ بمب را روی نیروهای خود ریختند.» و نیز با معاون خود (محقق) تماس میگیرد كه «همه جا را از دست دادهایم.» محقق در جواب میگوید: «من گیج شدهام، نمیدانم چه كار كنم». این بمباردها و زخمی شدن لعلپهلوان توسط حیدرجوزجانی، به اصطلاح ستر جنرال صاحب را بشدت بیچاره و دست و پاچه میسازد و او مثل تمام برادران خاین جهادیش كه فقط به فرار و دالر هایشان میاندیشد با ۱۷ نفر از بادیگاردهایش و چند بكس دیپلمات پر از دالر به طرف میدان هوایی شبرغان میگریزد. از این میدان پرواز نتوانسته بطرف میدان هوایی مزار میآید كه از آنجا نیز استفاده نتوانسته با موتر از بندر حیرتان خارج گردیده و یكی دو روز بعد از تركیه سر بیرون میكند.
حمله و گریز طالبان از شبرغان و مزار
بتاریخ اول جوزای ۱۳۷۶ بعد از شكست و فرار دوستم، ملكبای با مهمانان طالبش وارد شبرغان شده، «امنیت» شهر را بدست گرفته به چور و چپاول اموال دوستم و طرفدارانش میپردازد.
بیش از یك روز از تصرف شبرغان نگذشته بود كه اختلاف بینپهلوان و برادرش گلیپهلوان بخاطر خلع سلاح شدن شان از طرف طالبان بروز میكند. گلی به ملك میگوید: «این دیگر چه كاری است كه طالبان بحق ما میكنند و ما را نیز خلع سلاح مینمایند.» ملك به برادرش جواب میدهد: «چه فرق میكند حالا دیگر سلاح بدرد ما نمیخورد.» گلی به برادر خود ملك: «هر كاریكه از دست ما برآمد بحق این مردم نمودیم. از كشتن، غارت، زنده بدریا انداختن، تجاوز به ناموس شان دریغ نكردیم. به مرد، زن، خرد و بزرگ شان رحم ننمودیم، حالا كه اینها ما را خلع سلاح كنند مردم ما را آرام نمانده همه را از بینمیبرند.» ملك چندان توجهی به گفتههای برادرش نمیكند. گلی به ملك میگوید: «من سلاح خود را تسلیم نمیكنم، تو راهت را برو و من راهم را.»
قبل از آمدن طالبان به مزار بتاریخ اول جوزا، قومندانی بنام گدگدی با افرادش كه از پشتونهای بلخ و از طرفداران ملكپهلوان میباشد، دوبار خانه، دكان و سرای های مردم را در شهر مزار مورد غارت و چپاول قرار داد و توسط افراد همین قومندان و افراد «امنیتی» «كفایت ماركیت» چور و اموال مردم تاراج گردید. البته در این چور و چپاول افراد «حركت اسلامی» (محسنی) به قومندانی سیدحسینشاهمسرور و پسرش سیداسد نیز بیبهره نماندند، آنان بعد از غارت مردم و دستیابی به ۲۲ اراده موتر باربری پر از اموال و تیزرفتار به سوی مقر اصلیاش (چهاركنت) فرار میكنند. وقتی گدگدی در مزار بالای خانه های مردم حمله كرد، حزب وحدت (محقق) بطرف شولگره گریخت كه بعد از سقوط طالبان به تاریخ ۷ جوزا دوباره از شولگره به مزار بازگشت و دو روز بعد از تار و مار شدن طالبان، به دزدی و وحشیگری پرداخت.
قبل از آنكه پای طالبان به مزار و شبرغان برسد، تلویزیون دوستم تبلیغات وسیعی را برضد طالبان براه انداخت. سر بریدنها، اعدامها، شكنجه و اعمال ضد زن طالبان را بنمایش میگذاشت و میتنگ هایی در پوهنتون بلخ و روضه علیه شان برپا میكردند تا ضمن آنكه طالبان را در اذهان مردم زده، ستمگری های قومی و ملیتی دار و دسته دوستم را بپوشانند. ولی با آنهم عدهای از مردم به ویژه ملیت پشتون از طالبان جانبداری كردند. چنانچه همزمان با آمدن طالبان به شبرغان تعدادی از اهالی پشتون نشین این شهر نزد آنان آمده مسلح شدند. طی چار پنج روزیكه طالبان در این شهر بودند افرادی از ملیت پشتون بنام اینكه دیروز ازبك ها ما را چور و چپاول كردند و امروز روز ماست، با پشتیبانی طالبان به قریهجات ازبكها حمله كرده رمه های گوسفند خود را به مزارع گندم شان رها كردند و هرقدر توانستند دست به دزدی و غارت زدند. بعد از آنكه طالبان شكست خورده و فرار كردند، افرادی از ملیت ازبك بخاطر انتقامگیری عین عمل را علیه ملیت پشتون انجام دادند.
بتاریخ سوم جوزا طالبان وارد مزار گردیدند كه در شهرداری، محبس، كمیته امنیتی (مقر قادر دوستم)، میدان هوایی و مراكز دیگر جا گرفتند و با عجله فراوان دست به خلع سلاح كردن قومندانانی مثل مجیدروزی، شیرعرب، ماما ابراهیم و غیره زدند و همزمان با خلع سلاح كردن این افراد به ملك نیز اعلان میكنند كه وظیفهاش ختم است و باید به كابل برود. در این گیر و دار دو هزار نفر نیروی جنگی دیگر خود را نیز از طریق هوایی در مزار پیاده كردند. مجیدروزی و شیرعرب نزد ملك رفته اعتراض كنان میگویند كه: «اینها ما را نیز خلع سلاح میكنند كه این كار در قرارداد ما گنجانیده نشده بود. ما سلاح خود را تسلیم نمیكنیم و میجنگیم.» خلاصه اخطار گلیپهلوان به ملك در شبرغان، اعتراض قومندانان در مزار، فرستادن خود ملك به كابل، اینها همه زنگ خطری بود برای ملك كه باعث تغییر موضع او مقابل طالبان گردید.
جنگ در مزار
یك روز قبل از جنگ، ملك و قومندانانش نقشهی جنگ علیه طالبان را میریزند. تاكتیك آنان طوری بود كه اول باید مسئولان طالبان را اسیر نموده میدان هوایی را تصرف و بعد جنگ را شروع كنند. به اسارت گرفتن رهبران طالبان بدوش ملكخان و مجیدروزی گذاشته شد. مسئولیت حمله به میدان هوایی به «حركت اسلامی» به قومندانی سیداسد و وظیفهی آغاز زد و خورد را ماما ابراهیم بعهده گرفت. هنگامیكه ملك و مجیدروزی به دستگیری سران طالبان موفق میشوند، دستور حمله به میدان هوایی را میدهد. با اسیر نمودن سه صد تن از افراد طالبان در میدان هوایی مزار، ماما ابراهیم حملهای را بالای كاروان طالبان كه معلوم نبود كجا میرود، آغاز نمود. همزمان با این حمله ملك دستور زدن طالبان را در تمام ساحه شهر صادر میكند كه «در هر جاییكه طالبان را میبینند، حمله كنند!» بدینترتیب جنگ در شهر مزار از ساعت ۴ عصر روز سهشنبه ۷ جوزای ۱۳۷۶ شروع شد كه تقریباً ۲۴ ساعت ادامه یافت.
در این جنگ صد ها نفر طالب كشته، تعداد زیادی اسیر و متباقی فرار نمودند. در میان كشته شدگان احساناله رئیس بانك ملی در كابل و در جمع اسیران ملاعبدالرزاق والی سابق هرات كه بعنوان مسئول كل سمت شمال تعیین شده بود و ملا هاشم شامل میباشند.
در طول ۲۰ سال جنگ در افغانستان، شهر مزار شاهد چنین سگجنگی شدیدی نبود.
جنگ شبرغان
بعد از شروع جنگ در مزار، ملك با گلیپهلوان در شبرغان به تماس شده میگوید: «نیروهای ما در مزار علیه طالبان در نبرد اند و شما نیز در آنجا طالبان را غافلگیر و همه را خلع سلاح و اسیر كنید.» بتاریخ ۷ و ۸ جوزا ساعت ۳۰:۱۰ شب، نیروهای گلیپهلوان در شبرغان حمله را علیه طالبان آغاز نمودند كه تا ۶ صبح ادامه یافت. گفته میشود كه تعداد نیروهای طالبان در شبرغان به هزار نفر میرسید كه از آنجمله دوصد نفر اسیر و متباقی كشته شده و یا فرار نمودند.
از گروپهای ده نفری افراد گلی در جنگ، ۶ نفر آن با طالبان میجنگیدند و ۴ نفر دیگر دكانهای مردم را باز و اجناس قیمتی و خوب را با خود میبردند. فعلاً تمام اسرای جنگی طالبان در سمت شمال، به میمنه انتقال داده شدهاند.
سومین ازدواج محقق در جنازه «وحدتیان»
بعد از شكست طالبان در مزار، نیروهای ملك، حزب وحدت و حركت اسلامی بدنبال طالبان به پلخمری لشكركشی میكنند. در یكی از عملیات حزب وحدت بالای طالبان در مسیر ولایت سمنگان و پلخمری یك سرویس ۳۰۳ به كمین طالبان برابر شده، ۴۱ نفر سرنشین سرویس كشته میشوند. در بین كشته شدهها سه تن از قومندانان سرشناس از جمله آقامحمد اخلاقی مسئول سوق و اداره حزب وحدت و قوماندان میثم شامل بودند. مرده ها را به مزار انتقال میدهند. ۲۱ نفر از كشته شدگان را در مزار دفن و متباقی را به زادگاه هایشان میفرستند. در همین گیر و دار كه هنوز فاتحهگیری قربانیان این جنگ انجام نشده و ماه محرم كه مخصوصاً برای شیعیان یك ماه مقدس است به پایان نرسیده بود، آقای محقق دختری بنام وحیده را كه محصل سال چهارم پوهنځی ادبیات در پوهنتون بلخ است، با شیربهای ۵۰۰۰ لك افغانی و جواهرات و تلای عربی بیشمار به عقد خود در آورده و برای سومین بار «داماد» میشود.
محصلان پوهنتون دختر را همواره به تحقیر میگیرند كه چرا قومندانی جنایتكار و در سن و سال بزرگتر از پدرش را انتخاب كرده است.
نفرت مردم از حزب وحدت
در اواخر جوزای سال جاری حزب وحدت به منطقه سیدآباد مزار مردم را جمع و اعلان میكند: «بیایید سلاح بگیرید تا در آینده از گزند طالبان مصون باشید.» ولی مردم این منطقه در جواب مسئولان حزب اظهار میدارند كه: «ما سلاح گریزی ها را نمیگیریم، در روز جنگ كجا بودید كه امروز حامی ما شده، سلاح توزیع میكنید؟ بگذارید طالبان بیایند و همهی ما را از دم تیغ جلادی شان بكشند. ما مرگ را میپذیریم ولی جنگیدن به نفع شما را نه!»
ك.ر.
قتل حیدرجوزجانی
به تاریخ ۲۹ اسد ۱۳۷۶ جنگ شدید میان نیروهای ملك و افراد غلامحیدرجوزجانی یكی از قومندانان مشهور وی در شهر مزار درگرفت. حیدرجوزجانی تصمیم میگیرد تا مردم میمنه را از شبرغان خارج كند. گلمحمدپهلوان برادر ملك در مقابل حیدرجوزجانی سنگر گرفته و جنگ شدیدی میان آنان در میگیرد كه تقریباً مدت سه روز دوام مییابد. وضع طوری بود كه نصف شهر بدست گلمحمدپهلوان و نصف دیگر تحت كنترول حیدرجوزجانی قرار داشت. در این میان تعداد زیادی از مردم بیگناه توسط نیروهای دو جنایتكار كشته و زخمی شدند. در جریان همین جنگ ملك به غلامحیدر احوال میفرستد كه به شهر مزار بیاید تا موضوع را از طریق مذاكره حل نمایند. غلامحیدر فریب خورده راهی شهر مزار میگردد. وقتی آنجا میرسد افراد ملك او را دستگیر كرده و به دستور ملك به قتل میرساند.
جنگ و غارت و تجاوز در مزار
بتاریخ ۸ میزان ۱۳۷۶ بعد از آنكه طالبان مناطق پلحیرتان، بلخ، كودبرق و قلعهجنگی را تصرف و شهر مزارشریف را محاصره كردند جنگ سختی بین طالبان و مخالفین شان درگرفت كه در اثر آن تمام مناطق علیچوپان، كارته آریانا، كارته صلح و منطقه تصدی تخلیه شده و اهالی آن مناطق با یك جوره لباس نیمه شب به طرف مركز شهر فرار نمودند. تعدادی از خانه های مردم توسط نیروهای حزب وحدت، حركت اسلامی، جمعیت ربانی و فرقه ۵۱۱ كه مربوط ملك میباشد چور گردیدند. مهاجران كابل كه كمپ شان از هر دو جانب در معرض راكتپرانی قرار داشت، روزهای بدتر از جنگ كابل را تجربه كردند و همهی شان كلبههای خود را ترك و در روضه و مكاتب داخل شهر پناه بردند. مرمیهای سلاح ثقیله پیهم در شهر منفجر میگردید. تعداد زخمیها بیشتر از گنجایش شفاخانههابود. از یك طرف جنگ و از طرف دیگر چور و چپاول داخل شهر، سرایها، دكانها و منازل و بیناموسی بیداد میكرد.
در مناطقی كه مردم مهاجر شده بودند كرایه یك كمپل برای یك شب مبلغ ۰۰۰ ۵۰ افغانی و یك تنور نان (كه صرفاً یكبار میشد در آن نان پخت) مبلغ ۰۰۰ ۱۰۰ افغانی بود.
هـرات
عباس رضایی
طالبان بنگلهدیشی
به تاریخ ۱۳ سرطان ۱۳۷۶ در قطعه ۶۱۳ ترانسپورت هوایی در شمال شهر هرات به تعدادی ۲۵ نفر بنگلهدیشی و ۱۳ نفر پاكستانی در انتظار اعزام به خط اول جبهه مروچاق ـ میمنه روز شماری میكنند.
شلاق جزای استمداد
تعدادی دزدان مسلح بتاریخ ۱۵ سرطان ۱۳۷۶ به منزل حاجی محمدصادق تاجر در بكرآباد (محلهی شیعه نشین) میریزند. چون قبل از ۱۲ شب بود و هنوز افراد خانه بخواب نرفته بودند یكی از اعضای فامیل به بام رفته چیغ كشیده طلب كمك میكند كه دزدان مجبور به فرار میشوند. صبح شماری از اعضای خانواده بجرم داشتن سلاح زیر شلاق میروند و پس از تنبیه مفصل رها میشوند.
حدود ۱۲۰ نفر از متنفذان و روحانیان شیعه مركز هرات به زندان انداخته شدند كه معروفترین آنان عبارت اند از شیخحسنوثیقی مسئول مدرسه صادقیه، روحانی شیخرجبجبریلی، فاضلی، حاجیباقر ۸۰ ساله و مریض، توفیقكاكهزادهمغازه دار «امید ماركیت» و مالك ماركیت كاكهزاده، میرویسكاكهزاده مغازهدار، ج.كاكهزاده كه ایشان را در باغ فرامرز خان نگهداری میكنند. داوودكاكهزاده، حاجیحبیبعزیزی معروف به حبیبسوز مالك چند ماركیت و حمام و كوتی، حاجیهمایون و محمدزاهد مغازهدار «عزیزی ماركیت» و «امید ماركیت»، حاجیناصرجان و تعدادی دیگر بموقع به ایران گریختند. توفیقكاكهزاده با داماد و برادر زادهاش با دادن ۱۳۰میلیون افغانی رشوه رها شدند.
شنبه ۲۴ جوزا ۷۶ نثاراحمد (رحیم) تلا فروش فرزند سرمعلم محمدعوضخان را بدون دلیل زندانی و بعد از جزای مفصل اسلامی كه منجر به معیوبی موقت نامبرده شد در بدل بیش از چار میلیون افغانی، تحفه و هدیه و فدیه به امنیت قومندانی حارندوی هرات رها شد.
خشم مردم و اضطراب طالبان
مردم در روز جمعه ۱۶ جوزای ۷۶ در بادمرغان، چارراهی زمانجان و در آخر جاده لیلامی فروشی نزدیك مسجد جامع خرسكهایی از پنبه كهنه و تكه و كاغذ پر نموده بشكل آدمك درآورده به نمایش عابران قرار داده بودند كه یك چشم آن كور، عصایی به یك دست و قوتی نسوار در دست دیگر داشت.
طی هفتهی اخیر جوزای ۱۳۷۶ اقلاً در سه نقطه پالحیصار، چارسوی كهنه، پیشروی «خراسان ماركیت» در شمال شهرنو كاست های تبلیغی علیه «طلبه كرام» در تیپ هایی بالای بایسكلها تعبیه گردیده كه بصدای بسیار بلند علیه طالبان و سركردگان شان شعار دادن ثبت شده بود. تكرار این عمل اضطراب فراوانی را بین طالبان ببار آورد.
لت و كوب زنان هزاره
به تاریخ ۲۱ اسد ۷۶ حدود پنجاه زن از ملیت هزاره كه در شهرك جبرئیل نزدیك گمرك جدید مسكون اند، با اطفال خود جهت رهایی بستگان شان به دروازهی قومندانی امنیه رفته بودند. طالبان قومندانی از آنان با قمچین استقبال كرده و تعدادی را زیر لگد گرفته و به تیله و تنبه از آنجا بیرون كردند.
مسدود شدن حمام های مردانه
به تاریخ ۱۲ اسد ۷۶ به سلسله بستن حمام های زنانه از طرف اداره مركزی امربالمعروف، حمامهای عمومی مردانه شهر و حومه كه نمره نبودند نیز مسدود گردیدند.
جمیل
دامن كی بالاست؟
لیلیه پوهنځی طب هرات اتاق های بسیار كوچكی داشته و در هر اتاق چهار یا پنج محصل زندگی میكنند كه از هیچگونه امكانات رفاهی برخوردار نیستند. از چند ماه به اینسو تنها از طرف شب برای چند ساعت برق دارند و بس. محصلان مجبور اند طی همین چند ساعت غذا بخورند، نماز بخوانند و همچنان به حرفهای عقلخان كه از طرف رئیس فاكولته به حیث سرپرست و نماینده محصلان تعیین گردیده است، گوش دهند. عقلخان محصلان را تهدید و تحقیر و توهین میكند و از آنان میخواهد هرچه زودتر به مسجد لیلیه كه قبلاً لابراتوار بود حاضر شوند. وی در یكی از شب ها چنین سخنرانی نمود: «باید همهی تان در اسرع وقت به خاطر ادای نماز صبح در مسجد حاضر باشید در غیر آن چشمان تان را از حدقه بیرون میكنم.» فردای آنروز كه موصوف طبق معمول دیرتر از همه به نماز حاضر شد، مورد تمسخر محصلان قرار گرفت. عقلخان محصلی را كه دیرتر به ادای نماز میآید و یا به علت مریضی در نماز جماعت حاضر شده نمیتواند به كسی تشبیه مینماید كه دامن مادر خود را چند مرتبه بالا كند.
ولی عقلخان و همدستان پلیدش نمیدانند كه تا كنون با اعمال غیر انسانی شان دامنی برای مادران و تنبان و پیراهنی برای خود نمانده اند كه بالا كنند.
دهقانتبار
بیناموسی رئیس پوهنځی طبهرات
در اواسط ۷۶ ملامحمدناصر آخند رئیس پوهنځی طب هرات شبی به لیلیه محصلان سر میزند. وقتی متوجه میشود كه در یكی از اتاقها تیپ بلند میخواند و نیز محصلان با سر های برهنه نشسته اند، همه را دو و دشنام داده و صاحب تیپ را شدیداً لت و كوب كرده به محافظین خود هدایت میدهد كه مویش را قیچی و خودش را زندانی كنند. چند روز بعد كه یكی از اقارب ملا زخمی میشود به محصلان رجوع كرده از آنان خون میخواهد كه عدهای به آن پاسخ مثبت میدهند. بعد از سپری شدن چند روز محصلان اطلاع مییابند كه زخمی خوب شده و در اتاق رئیس صاحب بستر است. همه دستجمعی به عیادت مریض میروند. وقتی میخواهند داخل اتاق شوند میبینند كه دروازه اتاق باز و رئیس با بچهای كم سن و سال یكجا همبستر است و مریض در گوشه دیگر اتاق افتاده است. همه خود را عقب میكشند و دروازه را میكوبند. رئیس میگوید: «راشی.» وقتی محصلان داخل اتاق میشوند، ملا ظاهراً با خجالت از حركت آن شب خود معذرت خواسته میگوید: «اعصابم به علت دیگر خراب بود و شما به دامم افتادید.»
اما بیناموسی آن شب خود را اصلاً به روی نیآورد.
سایر ولایات
خ.ل. ـ فراه
رذالت و جنایت والی فراه
به تاریخ ۲۵ جوزای ۱۳۷۶ روشن دختر معلم محمدانور باشنده قریه دارآباد فراه كه نمیخواست به ازدواج تحمیلی تن دهد، با پاشیدن تیل بر سرش، خود را آتش میزند. پدر و اقارب نزدیكش وی را در شهر فراه نزد داكتر میبرند. داكتر بعد از معاینه میگوید كه فیصدی سوختگی بسیار زیاد است هرچه زودتر وی را جهت تداوی به ایران انتقال دهید در غیر آن تلف میشود. بستگان غمدارش جهت اخذ اجازه نامه نزد والی فراه مراجعه میكنند تا طالبان در مسیر راه مزاحم آنان نگردند. والی از دادن اجازه نامه خودداری كرده و با كلمات توهینآمیز به پدر روشن میگوید: «شما زنان خود را به خاطری به ایران میبرید كه ایرانیان در بغل آنان بخوابند.» فامیل دختر با دیدن رذالت مابی والی ناچار مریض را به هرات انتقال میدهند. روشن ناكام نارسیده به هرات جان میدهد.
بهادر ـ فراه
گدایی طالبی
در حالیكه مردم ما با آمدن طالبان حتی از بدست آوردن نان خشك هم محروم گردیدهاند، شعبه زكات امسال اعلان نمود كه تمام مردم اعم از زمیندار، دهقان، دروگر، تركاریفروش وغیره عشر و زكات را به ملاهای قریهها نداده به شعبه عشر و زكات تحویل دهند.
به این وسیله طالبان براداران ملای شان را از طفیلیخواری محروم میسازند تا همه چیز را در خدمت سگجنگی با برادران خاین جهادی خود بگیرند.
رشوه ستانی پیرآغای طالبی
به تاریخ ۱۵ حمل ۱۳۷۶ افراد خاد طالبان به قریه یزده هجوم برده پسران صفدرخان، قربان و سرورخان را به جرم داشتن سلاح دستگیر و زندانی مینمایند. بعداً پدران آنان نزد پیرآغا معاون خاد مراجعه كرده و هر یك در بدل پرداخت پول پسران شان را آزاد مینمایند. طی این معاملهی نهی از منكر صفدرخان ۸۰ لك افغانی، قربان ۷۰ لك افغانی و سرورخان ۴۰ لك افغانی به معاون خاد فراه پرداخته اند.
حمزه ـ فراه
توفندهتر باد خشم بر طالبان!
به تاریخ ۵ سنبله ۷۶ سه طالب تحت قومندانی ملاداوود آمر میدان هوایی فراه به دكان نظرخان میآیند و میخواهند پسر وی محمد را به اتهام داشتن سلاح با خود ببرند. نظرخان هرقدر به آنان میگوید كه سلاح ندارم طالبان بیمغز قبول نمیكنند. بالاخره وی به خشم آمده با چهار پسر خود طالبان را خلع سلاح و مفصلاً لت و كوب میكنند. در این اثنا موتری پر از «طلبهكرام» سر رسیده نظرخان را با چهار پسرش به ولایت برده زندانی مینمایند. همان روز اهالی محل اعتراض میكنند و تمام دكان های شهر بسته میشود. موسفیدان و اعتراضكنندگان به مقام ولایت میروند و خواهان رهایی نظرمحمد میشوند. سرانجام در اثر پافشاری و اعتراض مردم آنان بعد از سپری نمودن ۵ روز زندان و شكنجه های جسمی، آزاد میشوند.
سلیمی ـ فراه
افزایش انتحار دختران
در این اواخر فیصدی انتحار دختران و زنان در سمت غرب بخصوص در ولایت فراه و هرات بالا رفته است. در حوت ۷۵ دختر عارفی یكی از تاجران ولایت هرات با ریختن تیل خود را آتش زده جان سپرد. علت خودسوزی او این بود كه میخواست با جوان مورد علاقهاش ازداوج كند ولی عدم رضایت پدر و مسدود بودن سایر راهها منجر به خودكشی وی گردید.
راحله دختر خواجهمحمد باشنده قریه ذهكن ولسوالی اناردره به تاریخ ۶ جوزای ۷۶ با ریختن تیل بر سرش، خود را آتش زد. وی نارسیده به نزدیكترین مركز صحی جان سپرد. علت خودكشیاش تا هنوز بطور دقیق معلوم نیست.
ش.ر. ـ فیضآباد
بیناموسی وهابیها
وهابیهای باند سیاف در حمل ۷۶ پسر ۱۲ سالهای را از منطقه زردیو ربوده مورد تجاوز قرار میدهند. شب كه پسرك میخواهد فرار نماید در اثر اصابت گلوله وهابیها كشته میشود.
فراد صبح قاتلین، مردم را به جنازه دعوت كرده و بیشرمانه میگویند كه پدرش در زمان نجیب یك میل راكتی راكه از دشمن گرفته بود به ما نه بلكه به افراد ربانی تسلیم كرد. چون او را بدست نیآوردیم پسرش را اعدام كردیم.
بعداً معلوم گردید كه خاینان تجاوزكار بخاطر كتمان جنایت خود وی را به قتل رساندهاند. مردم از این واقعه سخت به خشم آمده به دفتر سیدامین به اصطلاح والی بدخشان هجوم بردند تا هرچه زودتر دفتر وهابیها از شهر جدید فیضآباد برچیده شود.
در اواخر سرطان ۷۶ زمریخان، وكیلعبدالرسول و ایشاناولیا از متنفذین بدخشان مربوط جمعیت ربانی جهت انتقال سه موتر مملو از مواد ارتزاقی از مزار به فیضآباد به حیث هیأت تعیین گردیدند. آنان به مزار رفته بعد از گذشت چند روز دست خالی بر میگردند و گزارش میدهند كه موترها در جریان جنگ طالبان چور گردیدند. وقتی جریان تعقیب مسئله به مولوی خردمند قومندان حارندوی محول گردید، روشن شد كه مواد را در شهر تالقان به فروش رساندهاند.
فرید ـ كاپیسا
ستمگری شرعی طالبان
بعد از غصب مناطق پروان و كاپیسا بار دوم ساعت ۹ صبح دلو ۱۳۷۵ طالبان، ملاغلام باشنده قریه دهقاضی ولایت پروان را كه معلول و سنش بالاتر از شصت سال میباشد از خانه كشیده با خود به قرارگاه برده توسط كیبل مورد لت و كوب قرار میدهند تا حدی كه خون از تمام بدنش جاری شده بیهوش میگردد. سپس موصوف را به خانهاش آورده و از فامیلش میخواهند تا جای سلاح و موترسایكل را نشان دهند ورنه دست بردار نخواهند بود. وقتی چیزی عاید شان نمیشود مجدداً پیرمرد را در قرارگاه كیبلكاری كرده و بعد به حالت نیمه جان رهایش مینمایند.
«طلبهی كرام» با دومین بار مسلط شدن بر ولایت پروان و كاپیسا به آزار و اذیت مردم پرداختند، تا جاییكه آب را نیز به اساس فتوای خویش بالای مردم پروان قطع كردند كه درنتیجه بهار مناطق سرسبز پروان به خزان مبدل گردید. این وضعیت تا زمانی دوام داشت كه مردم محل دست به مقاومت زده پوزهی آنان را به خاك مالیدند.
شونیزم ضد هزارهی طالبان
مردم هزاره كه زندگی را در شهر كابل دشوار دیده و هرآن مورد مجازات طالبان قرار دارند میخواهند از شهر فرار نموده به سایر ولایات پناه برند. در منطقه پلچرخی و سروبی طالبان افراد این ملیت را از موترها پایین كرده و به زندان میفرستند. تعدادی از آنان به ریاست آریانا مراجعه نمودند تا از طریق هوایی به جلالآباد و از آن جا به پاكستان بروند. ولی در این اواخر به تكت فروشی داخلی آریانا دستور داده شد كه از انتقال مردم هزاره خودداری ورزند.
ش.ی. ـ غزنی
قاچاقبر مشهور قومندان امنیه
طالبان ارسال مواد غذایی را به مناطق هزارهنشین تحریم كردهاند و اگر كسی یك كیلو روغن یا برنج و غیره مواد را داشته باشد شدید مجازات میشود. به تاریخ ۱۴ اسد ۱۳۷۶ سه موتر حامل مواد غذایی كه به منطقه هزارهجات میرفت توسط افراد والی ولایت غزنی متوقف گردید. بعد از تحقیق كه معلوم گردید وسایط از حاجیملا قومندان امنیه ولایت غزنی میباشد به آنها اجازه حركت داده شد. حاجیملا كه شخص اعتمادی ترابی وزیر عدلیه میباشد قاچاقبر مشهور هیروئین است كه در حال حاضر چند اراده موترش كه توسط اشخاص مسلح حمایه میشوند به انتقال هیروئین در سرحد ایران و افغانستان وظیفه شرعی طالبی را انجام میدهند.