زنـان‌ آزادی میخواهند، ارتجاع‌ جهادی افسـار پاره‌ میكند

حيدر ـ اسلام‌آباد

خواهران‌ مبارز،
پس‌ از يك‌ كنفرانس‌ مطبوعاتی «جمعيت‌ انقلابی زنان‌ افغانستان‌»، (٢۰ دلو ١٣۷٣) «اتحاد اسلامی» نشريه‌ی باند سياف‌، در پنج‌ مورد بر «راوا» حمله‌ كرد. من‌ درين‌ نوشته‌ كوتاه‌ به‌ آنها پرداخته‌ام‌ كه‌ اگر در «پيام‌ زن‌» جايی برای آن‌ وجود داشت‌، چاپش‌ كنيد. بايد يادآور شوم‌ كه‌ هر عنوان‌ به‌ نقل‌ از «اتحاد اسلامی» است‌.

١
«هراس‌ دشمنان‌ ملت‌ از مذاكرات‌ ميان‌ مجاهدين‌»

هرگز. برعكس‌، از مذاكرات‌ شما، مالكان‌ تان‌ يعنی دشمنان‌ ملت‌ هراس‌ ندارند؛ آنان‌ سعی میكنند تا شما را كه‌ گاهی «برادر» و اكثراً سگ‌ و پشك‌ میشويد، در يك‌ كاسه‌ نان‌ بدهند. اما نسبت‌ ـ اساساً ـ تضاد های خونين‌ درونی تان‌ و وابستگی شما از ريش‌ تا ناف‌ به‌ مالكان‌ متضاد خارجی، هيچ‌ كدام‌، نه‌ متوليان‌ مكه‌ و مدينه‌ نه‌ اربابان‌ اسلام‌آباد و تهران‌ و نه‌ سی.آی.ای، قادر نيست‌ شما را دور يك‌ استخوان‌ مدتی طولانی متحد نگهدارد.

آنانيكه‌ از مذاكرات‌ رياكارانه‌ی شما سخت‌ نفرت‌ دارند و احياناً اگر متحد شويد برايشان‌ نهايت‌ خطرناك‌ است‌، مردم‌ افغانستان‌ اند. زيرا شما جنايتكاران‌ در سه‌ سال‌ اخير در صورت‌ عدم‌ اتحاد تان‌ بيش‌ از ١۵ هزار فرزند اين‌ ملت‌ را فقط‌ در شهر كابل‌ از تيغ‌ كشيديد، بيش‌ از ۶۰ هزار نفر را زخمی و معيوب‌ ساختيد؛ به‌ تعداد يك‌ ميليون‌ باشنده‌ی كابل‌ را فرار داديد؛ به‌ صد ها دختر، زن‌ و پسر اين‌ خاك‌ تجاوز كرديد؛ با نعره‌ی الله‌اكبر سينه‌ی دهها زن‌ را بريديد؛ در جنگ‌ با برادران‌ جهادی و طالب‌ تان‌ شهر های مختلف‌ از شمال‌ تا جنوب‌ و از شرق‌ تا غرب‌ كشور بالاخص‌ شهر كابل‌ را به‌ گردشگاه‌ ارواح‌ بدل‌ ساختيد.

حال‌ اگر بخت‌ اين‌ مردم‌ از اين‌ هم‌ سياه‌تر شود، و صاحبانتان‌ قادر شوند شما را به‌ يك‌ زنجير بسته‌ و در نتيجه‌ متحداً بجان‌ مردم‌ سوگوار افغانستان‌ بيفتيد، آنگاه‌ خرس‌ خون‌ و خيانت‌ تان‌ چه‌ چوچه‌ هايی خواهد داد؟ باز چه‌ تعدادی از اين‌ مردم‌ را متحداً خواهيد كشت‌؟ بر چه‌ تعداد آنان‌ متحدانه‌

وقتی‌ جمبوره‌های‌ خاینان‌ اخوانی‌ برضد «راوا» دهان‌ می‌گشایند

جمال‌ ـ كابل‌

«هفته‌ نامه‌ كابل‌» در شماره‌ ۷۹ نوشته‌ای‌ مملو از فحاشی‌ علیه‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» بچاپ‌ رسانیده‌ كه‌ لازم‌ می‌بینم‌ روی‌ نكاتی‌ از آن‌ مكث‌ كنم‌.

نخست‌ قابل‌ تذكر است‌ كه‌ این‌ نشریه‌ بوسیله‌ یك‌ مشت‌ آدم‌هایی‌ (لطیف‌ پدرام‌، صبوراله‌ سیاهسنگ‌، واصف‌ باختری‌، پرتو نادری‌ و...) انتشار می‌یابد كه‌ روح‌ و روان‌ شان‌ سالها در خدمت‌ دولتهای‌ مزدور روس‌ قرار داشت‌ و اكنون‌ در لجن‌ گندیده‌ی‌ اخوانی‌ غسل‌ تقدیس‌ نموده‌ اند تا با آرایش‌ دادن‌ آن‌ لجن‌، در عرصه‌ی‌ مطبوعاتی‌ شكلكی‌ برایش‌ دست‌ و پا كنند.

اگرچه‌ اعتنا به‌ ته‌مانده‌های‌ پرچمی‌ را كه‌ خود را همانند قانغوزك‌ های‌ مردار خوار در زیر چتلی‌ های‌ جهادی‌ گور می‌كنند، شایسته‌ «پیام‌ زن‌» نمی‌دانم‌، زیرا موضع‌ آن‌ در برابر دولت‌ نوكر روسها و بعد نزول‌ جغد شوم‌ اخوان‌، صریح‌ و روشن‌ است‌، با اینحال‌ نوشته‌ حاضر بیشتر بخاطر برداشتن‌ نقاب‌ از چهره‌ی‌ گردانندگان‌ «هفته‌ نامه‌ كابل‌» است‌ كه‌ با چرخش‌ یك‌ شبه‌ در تیزاب‌ اخوان‌ حل‌ شده‌ بر فراز خرابه‌های‌ كابل‌ كف‌ بر دهان‌ و چون‌ كاسه‌ی‌ داغتر از آش‌ در حالیكه‌ بپای‌ امیركان‌ خونریز سجده‌ می‌زنند، با سیلی‌ از دشنامهای‌ ركیك‌ علیه‌ «پیام‌ زن‌» انقلابی‌، اینان‌ كه‌ با زردی‌ گونه‌های‌ خود چهره‌ی‌ سیاه‌ اخوان‌ را رنگ‌ و روغن‌ می‌دهند، می‌كوشند عقده‌های‌ خود ناشی‌ از ضربات‌ كاری‌ كه‌ از «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» دیده‌ اند، با تمجید و تملق‌ از قاتلان‌ جهادی‌ وا كنند، بناءً چپ‌ و راست‌ فدای‌ جهادی‌ و مجاهد می‌شوند و بر تشكلات‌ مبارز و پرده‌در خاینان‌ بنیادگرا می‌تازند.

ظاهرشاه‌ می‌آید، اخوان‌ می‌لرزد

«اخوان‌ از كی‌ می‌ترسد؟
از ظاهرشاه‌، مثل‌ ترس‌ جن‌ از بسم‌اله‌!»

این‌ از آغاز جنگ‌ ضد روسی‌ و تا حال‌ ورد كلام‌ مردم‌ ما بوده‌ است‌ و واقعیتی‌ است‌ كه‌ جز خود اخوان‌ خاین‌، هیچكس‌ آن‌ را انكار نمی‌كند.

و اكنون‌ با آمدن‌ جنرال‌ عبدالولی‌، بار دیگر كابوس‌ ظاهرشاه‌، اخوان‌ را به‌ تب‌ لرزه‌ای‌ مرگبار دچار ساخته‌ است‌. منتها اوضاع‌ امروز با دیروز فرق‌ دارد. اگر تا دیروز تنها از دستهای‌ بنیادگرایان‌ خون‌ مردم‌ می‌چكید، امروز از فرق‌ سر تا پای‌ آنها در خون‌ و خیانت‌ و رذالت‌ آغشته‌ است‌. بنابر این‌ روسیاهی‌ عظیم‌، در لحن‌ اكثر این‌ ریاكاران‌ نسبت‌ به‌ ظاهرشاه‌، تفاوت‌ دیده‌ می‌شود. گلبدین‌ كه‌ همانند رسول‌ سیاف‌، ظاهرشاه‌ را تهدید به‌ مرگ‌ می‌كرد، به‌ اصطلاح‌ رئیس‌ «شورای‌ هماهنگی‌» صبغت‌اله ‌مجددی‌ و تروریست‌ معروف‌ حسین ‌منگل‌ را به‌ دیدارش‌ می‌فرستد. ربانی‌ هم‌ تا هنوز خجالت‌ نكشیده‌ ـ هر چند او و دیگر برادران‌ «قیادیش‌» در بیشرمی‌ مانند ندارند ـ كه‌ شخصاً علیه‌ او با زبان‌ یك‌ آدمكش‌ سخن‌ گوید. و فقط‌ سیاف‌ چون‌ حیات‌ و مماتش‌ به‌ آویزان‌ بودن‌ در پای‌ جمعیت‌ ربانی‌ بسته‌ است‌، گویی‌ بمثابه‌ دستپاك‌ ربانی‌ و گلبدین‌ و امثالهم‌ و كاملاً بی‌اعتنا به‌ شاخهای‌ خیانت‌ و جنایت‌ بر كله‌اش‌، وظیفه‌ گرفته‌ تا تقریباً با همان‌ لحن‌ لچكانه‌ی‌ گذشته‌، بر ضد وی‌ بتازد.

مسئله‌ ملی‌ و بدمستی‌های‌ شونیستی‌ و قومپرستانه‌ی‌ محلی‌

نگاهی‌ به‌ شونیزم‌ عزیزنعیم‌، داكتر حسن ‌كاكر و قوم‌گرایی‌ ارتجاعی‌ و اخوان‌ پسندانه‌ی‌ داكتر اصغر موسوی‌، ارغوان‌، داكتر سرور سخا و...

روسها و دولتهای‌ دست‌ نشانده‌ طی‌ بیش‌ از یك‌ دهه‌ توانستند تعدادی‌ از روشنفكران‌ را بخصوص‌ در زمینه‌های‌ فرهنگی‌ به‌ نوكران‌ خود بدل‌ سازند. اما بنیادگرایان‌ بدون‌ آنكه‌ هنوز قدرت‌ را بطور كامل‌ و متحد با هم‌ در دست‌ گیرند، شماری‌ از روشنفكران‌ را به‌ دور خود دارند كه‌ به‌ طرفداری‌ از آنان‌ از پشت‌ رادیو بی‌بی‌سی‌ یا در نشریات‌ مختلف‌ هر چه‌ در توان‌ دارند می‌گویند و می‌نویسند. عده‌ای‌ از این‌ روشنفكران‌ قبلاً بخاطر خدمت‌ به‌ اخوان‌ چندان‌ معروف‌ نبودند ولی‌ اینك‌ اخوان‌ پیش‌ از آنكه‌ به‌ «امارت‌» باثبات‌ و یكدست‌ برسد، روشنفكرانی‌ خودفروخته‌ برای‌ شان‌ جار زده‌، تبلیغ‌ كرده‌ و خون‌ مردم‌ را از سر و روی‌ آنان‌ می‌شویند.

نمونه‌ای‌ از روشنفكران‌ خادم‌ ارتجاع‌ و اخوان‌ در اوایل‌ دسامبر ۱۹۹۴ در برنامه‌ای‌ از بی‌بی‌سی‌ راجع‌ به‌ مسایل‌ ملی‌ در افغانستان‌ معرفی‌ شدند.

برنامه‌ توسط‌ آقای‌ دكترظاهرطنین‌ تهیه‌ شده‌ بود كه‌ خود افتخار مطبوعات‌چی‌ بودن‌ «حضور» نجیب‌ را داشته‌ و شركت ‌كنندگان‌ عبارت‌ بودند از آقایان‌ داكتر حسن ‌كاكر، عزیز نعیم‌، ارغوان‌، سید قاسم‌ رشتیا، داكتر اصغر موسوی‌، همایون‌ سرخابی‌، داكتر سرور سخا و پویا فارابی‌.

لطیف‌پدرام‌ خادی‌ و سرقت‌ ادبیش

ناصر - كابل‌،

این‌ خواننده‌ ارجمند ما بریده‌ای‌ از هفته‌نامه‌ «كابل‌» مورخ‌ ۲۹ عقرب‌ ۱۳۷۳ را همراه‌ با نامه‌ای‌ گرم‌ فرستاده‌ است‌ كه‌ در قسمتی‌ از آن‌ گفته‌ می‌شود: «شما این‌ آقای‌ لطیف‌پدرام‌ را در شماره‌ ۲۹ و ۳۰ "پیام‌ زن‌" بحق‌ به‌ عنوان‌ شكنجه‌گر خادی‌ و بدنام‌ معرفی‌ نموده‌ بودید ولی‌ اینك‌ وی‌ با پیوستن‌ به‌ مطبوعات‌ «جهادی‌» برهان‌الدین‌ ربانی‌ لكه‌ی‌ دیگری‌ را بر پوش‌ ضخیم‌ پرچمیش‌ افزوده‌ است‌: او به‌ رسوایی‌ سرقت‌ ادبی‌ از سوی‌ یاران‌ خودش‌ نیز متهم‌ شده‌ است‌. واقعاً حیف‌ نویسنده‌ای‌ نامدار مثل‌ محموددولت‌آبادی‌ كه‌ پای‌ صحبت‌ یكچنین‌ عروسك‌ پرچمی‌ - اخوانی‌ -دزد، نشسته‌ بود. آفرین‌ بر "پیام‌ زن‌" كه‌ نقاب‌ این‌ خادی‌ "ادبی‌" و امثالش‌ را به‌ موقع‌ پاره‌ كرده‌ و به‌ مردم‌ و روشنفكران‌ شرافتمند ما آگاهی‌ بخشید....»

• دوست‌ گرانقدر،

تبصره‌ روی‌ لطیف‌پدرام‌ در همان‌ حدی‌ می‌ارزید كه‌ در آن‌ شماره‌ «پیام‌ زن‌» انعكاس‌ یافت‌. با یك‌ ژیگولوی‌ خادی‌ كه‌ حالا چتلی‌خوار اخوان‌ شده‌ - هر چند هم‌ اكت‌ شاعر و ادیب‌ «پیشرو» كند - چه‌ دعوای‌ بیشتری‌ می‌توان‌ داشت‌؟ كسی‌ كه‌ از خیانت‌ به‌ خاك‌ و مردم‌ ما به‌ شیوه‌ پرچمی‌ یا اخوانی‌، روگردان‌ نباشد، دزدی‌ ادبیش‌ چه‌ جای‌ بحث‌ دارد؟ آیا اگر او هیچگاه‌ به‌ سرقت‌ ادبی‌ دست‌ نمی‌زد یا نزند، سر مویی‌ از بوی‌ گند خادی‌ یا قلمزن‌ بودنش‌ در مطبوعات‌ بنیادگرایی‌ می‌كاست‌؟