مجموعهای از خاطرات یکی از همرزمان مینای شهید که توسط یک عضو «راوا» در حفل بیست و هفتمین سالروز شهادت مینا ارائه گردید
شام چهار شنبه هفته اول فبروری ١٩٨٧ با مینا، مینای در خور تعظیم و تحسین وعده ملاقات داشتم. حدود سه سال با هم نهدیده و تازه سه ماه قبل همسرش را از دست داده بود و قرار شد چگونگی به شهادت رسیدن شوهرش را از زبان مینا، همرزم وی بشنوم.
وقتی مینا روز سوم فبروری حوالی ساعت نه شب وارد محل اقامت من شد، احوالپرسی گرم و پر حرارتی با هم داشتیم. درد از دست دادن آنچنان همرزم در اولین دیدار در چهرهاش هویدا بود. او چگونگی خاموش شدن «فانوس عمر» همسرش را بازگو نمود. لحن سخن مینای عزیز با عالمی از درد، آرام و متین بود. تا آخر اشکی به چشمانش حلقه نزد اما اندوه بیکران را میشد در سیمایش به سادگی دید. صلابت مینا وقتی برایم بیشتر مجسم تر و صیقل یافتهتر شد که روی وظایف آینده و مسایل دشواری که پیش رو داشت صحبت مینمود. مصمم، قاطع و بدون ادای جملات انقلابینما، پافشاری روی مبارزه و گرفتن انتقام را توصیه میکرد.
ساعت یازده ونیم شب با هم خداحافظی نمودیم. ماهها بعد معلوم شد که فردای همان روز دیدار ما یعنی در چهارم فبروری ١٩٨٧، مینا این زن شجاع، سازمانده برجسته و استثنا در تاریخ افغانستان به شهادت میرسد.