علاوه بر اغلب روشنفكرانِ مخصوصاً كشورهای جهان سومی كه در پيشاپيش تودهها برای آزادی و عدالت جنگيده و درين راه قهرمانانه جان باختهاند، عدهای هم بوده و هستند كه يا از اول با ارتجاع ساختهاند يا اينكه در نيمهراه به ترس و لرز افتاده و بجای ادامه پيكار و مقاومت، خود را به دولتهای حاكم، سازمانهای جاسوسی امپرياليستی و يا نيروهای ارتجاعی فروختهاند.
آقای اسحقنگارگر (مضطرب باختری) متعلق به دستهی دوم میباشد. وی زمانی از چهرههای سرشناس «شعله جاويد» ـ بزرگترين جنبش سياسی ضد پرچم و خلق و ضد اخوان و ساير مرتجعان ـ محسوب میشد. اما پس از چيره شدن اختناق داوودی، وی و امثالش به جريان انقلابی ضد امپرياليستی و ضد اخوانی مزبور پشت كردند. چنانچه از زبان مجيد كلكانی شهيد نقل میشود كه وقتی از نگارگر خواسته بود تا آرام نهنشسته و به مبارزه بپيوندد، او جواب داده بود: «حاضرم قلادهای بگردنم انداخته و روز هزار بار مرا از پلآرتل به سينمای پامير و برعكس بگردانيد اما ديگر انديشههای دمكراتيك نو را نمیتوانم قبول داشته باشم.»
اين حق آقای نگارگر بود كه از راه خدمت به ارتجاع و سياستی مردمی يكی را انتخاب كند و كرد.
بعد وی همانند شماری ديگر از روشنفكران تسليمطلب مثل واصف باختری، رازق رويين، صبوراله سياهسنگ وغيره، اشغال كشور و سلطهی پوشاليان را با گشادهرويی پذيرفته و زير سايه آن آرميد.