سطح‌ زیبایی‌شناسی‌ تفـالـه‌ هـای‌ نـوازشریـف‌

منیر ـ اسلام‌آباد

پروین‌ شاكر شاعره‌ معروف‌ پاكستان‌ در ٢۶ دسامبر ١۹۹۴ در حادثه‌ی‌ ترافیكی‌ جان‌ سپرد. خبرنگار پاكستانی‌ كه‌ راجع‌ به‌ آن‌ حادثه‌ غم‌انگیز از نوازشریف‌ صدراعظم‌ سابق‌ پاكستان‌ و رهبر اپوزیسیون‌ دولت‌ پرسیده‌ بود جوابهایی‌ دریافت‌ كرد كه‌ دلش‌ را بدرد آورد. حالا نوازشریف‌ را با شترگاوپلنگ‌ هایی‌ بنام‌ «رهبران‌ جهادی‌» (كه‌ جز تفاله‌ و استفراغ‌ او و جنرال‌ ضیاالحق‌ نیستند) مقایسه‌ كنیم‌. راستی‌ اگر از اینان‌ در مورد مسایل‌ هنری‌ پرسیده‌ شود چه‌ خواهند گفت‌؟

نوشته‌ ظفراله‌ خان‌ خبرنگار پاكستانی‌ در «فرنتیرپست‌» ٢۷ دسامبر ١۹۹۴:

«با آنكه‌ به‌ مناسبت‌ مرگ‌ پروین‌شاكر تعدادی‌ پیام‌ تسلیت‌ به‌ ما رسید اما جواب‌ رهبر اپوزیسیون‌ نوازشریف‌ عجیب‌ بود؛ زمانی‌ كه‌ روزنامه‌نگاران‌ به‌ صدراعظم‌ سابق‌ اطلاع‌ دادند: «پروین‌ شاكر مرد.» او بلافاصله‌ پرسید: «آن‌ زن‌ كی‌ بود؟»

مولوی تره‌خيل‌ و «اتحاديـه‌ محصلان‌ افغانستان‌»


اعضای «اتحاديه‌ محصلان‌ افغانستان‌» كنسرتی را تدارك‌ ديده‌ بودند تا درآمد حاصل‌ از آن‌ را به‌ خانواده‌ های آواره‌ افغان‌ اعانه‌ دهند ولی در آخرين‌ لحظات‌ مجبور شدند از اين‌ كار دست‌ بكشند. زيرا مولویتره‌خيل‌ رئيس‌ «شورای تفاهم‌ و وحدت‌ ملی افغانستان‌» با برگزاری كنسرت‌ مخالفت‌ نموده‌ و اين‌ طور فرموده‌ بود: «آواز خوانی زنان‌ در برابر مردان‌ غير اسلامی است‌ و نمیتواند اجازه‌ يابد.» البته‌ او مدعی بود كه‌ «ريش‌ سفيدان‌ افغان‌» نزدش‌ آمده‌ و خواستند تا از كنسرت‌ مذكور جلوگيری كنم‌.

ولی معلوم‌ نيست‌ اين‌ آقای مولویتره‌خيل‌ چگونه‌ و با كدام‌ دسته‌ تروريست‌ و اوباش‌ توانست‌ از اجرای آن‌ برنامه‌ موسيقی جلوگيرد. آيا امر داده‌ بود تا كليه‌ اراكين‌ «شورای تفاهم‌» با كارد و دانگی «مسلح‌» شده‌ و در برابر محصلان‌ بايستند؟ آيا اعضای «شورای تفاهم‌» با اين‌ عمل‌ اخوانی و شرم‌ آور «رئيس‌» شان‌ به‌ مخالفت‌ برنخاستند؟ اگر «شورای تفاهم‌» از مولوی تره‌خيل‌ تنها به‌ عنوان‌ يك‌ «لولوی سرخرمن‌ اسلامی» استفاده‌ میكند، در آنصورت‌ آيا مولوی صاحب‌ با منع‌ كنسرت‌، پا را بيشتر از حدود صلاحيتش‌ دراز نكرده‌ است‌؟

كودكان‌ ما آلت‌ دست‌ جنایتكاران‌ جهادی‌

ن‌.ش‌. محمود راتب‌ ـ سویس‌

فوتویی‌ را كه‌ ملاحظه‌ می‌كنید از یك‌ پسر دوازده‌ ساله‌ی‌ هزاره‌ بنام‌ عبدالرؤف‌ معروف‌ به‌ عبدل‌ می‌باشد. این‌ فوتو با توضیحاتی‌ در مجله‌ «زن‌» بزبان‌ فرانسوی‌ چاپ‌ سویس‌ (منتشره‌ ۱۶ اكتبر ۱٩٩۴) انتشار یافته‌ است‌.


عبدالرؤف‌ یكی‌ از افراد حزب‌ وحدت‌ بود و در غرب‌ كابل‌ وظیفه‌ انجام‌ میداد. زمانیكه‌ چهار ساله‌ بود پدرش‌ در جنگ‌ بر ضد اشغالگران‌ روس‌ شهید شد. عبدل‌ بعد تر به‌ حزب‌ وحدت‌ جذب‌ گردیده‌ و عسكر شد و در مقابل‌ ماهوار مبلغ‌ پانزده‌ هزار افغانی‌ بدست‌ می‌آورد كه‌ قیمت‌ پانزده‌ كیلو گرام‌ آرد است‌. عبدل‌ در حالیكه‌ نمی‌تواند كلاشنكوف‌ خود را بیش‌ از سه‌ دقیقه‌ بلند نگهدارد در یك‌ روز سه‌ فرد مسلح‌ را به‌ قتل‌ رسانده‌ است‌. خبرنگار مجله‌ «زن‌» از او می‌پرسد كه‌ بعد از كشتن‌ آن‌ سه‌ مرد مسلح‌ كه‌ مربوط‌ جمعیت‌ اسلامی‌ ربانی‌ بوده‌اند چه‌ احساسی‌ برایش‌ دست‌ داده‌ است‌؟ او می‌گوید كه‌ تا اسلحه‌ وجود دارد جنگ‌ وجود خواهد داشت‌ و سخنی‌ از صلح‌ نمی‌تواند در میان‌ باشد. وقتیكه‌ درباره‌ی‌ آینده‌اش‌ از او سؤال‌ می‌شود مدتی‌ به‌ فكر فرو رفته‌ و بعد می‌گوید اگر جنگ‌ ختم‌ شود خیلی‌ آرزو دارم‌ كه‌ در یك‌ كارخانه‌ی‌ شیرینی‌ پزی‌ كار نمایم‌ و تمام‌ عمرم‌ را در آنجا سپری‌ كنم‌.

«راز» اجنت‌ بودن‌ كریم‌ خلیلی‌ وبرادران‌

نگارنده‌ای‌ در هفته‌ نامه‌ «كابل‌» (اول‌ اسد ۱۳۷۳) طی‌ سفری‌ كه‌ در اواخر حكومت‌ نجیب‌ به‌ تهران‌ داشته‌ و به‌ كمك‌ دوستش‌ در سفارت‌ افغانستان‌ مقیم‌ تهران‌، متوجه‌ شده‌ كه‌ سفارت‌ با رهبران‌ احزاب‌ و از آنجمله‌ كریم‌خلیلی‌ دارای‌ روابط‌ همیشگی‌ و صمیمانه‌ است‌ و برای‌ اثبات‌ موضوع‌ برای‌ خودش‌ همراه‌ با كارمند سفارت‌ به‌ دیدار كریم‌خلیلی‌ نایل‌ میشود و آنوقت‌ گویا حیرتش‌ به‌ اوج‌ می‌رسد كه‌ می‌بیند چگونه‌ «رهبران‌ جهادی‌» با سفارت‌ دولت‌ پوشالی‌ در اینچنین‌ رابطه‌ی‌ محكم‌ و نزدیك‌ بسر می‌برند.

این‌ تعجب‌ كودكانه‌ به‌ هر كسی‌ دست‌ می‌دهد اگر به‌ ماهیت‌ احزاب‌ و رهبرانی‌ وابسته‌ به‌ پاكستان‌، ایران‌ و عربستان‌ پی‌ نبرده‌ باشد، به‌ ماهیت‌ بنیادگرایی‌ پی‌ نبرده‌ باشد كه‌ عبارتست‌ از ارتجاع‌ سیاه‌ قرون‌ وسطایی‌ + وابستگی‌ به‌ كشورهای‌ دیگر + تروریزم‌ + فاشیزم‌ + انواع‌ جنایت‌، رذالت‌ و شرفباختگی‌.

اخوان‌الشياطين‌ «جمهوريخواه‌»

«ویكندپسـت‌» (۲۱ جولای‌ ۱٩٩۵) از زبـان‌ «دولت‌» ربانـی‌ می‌نویسـد: «دولـت‌ ربانی‌ برآنسـت‌ كه‌ روی‌ صحنه‌ آمدن‌ ظاهر شاه‌ به‌ معنی‌ احیای‌ سلطنـت‌ در افغانستـان‌ است‌. كابـل‌ ضمـن‌ حملـه‌ بـه‌ غـرب‌ می‌گوید: عجیب‌ است‌ كه‌ از یكسو غرب‌ و امریكا از دموكراسی‌ در كشـور های‌ جهـان‌ سوم‌ طرفداری‌ می‌كنند و از سوی‌ دیگر از ظاهـر شاه‌ در افغانستان‌.»

به‌ راستی‌ كه‌ مردم‌ ما، «استاد» و كلیه‌ برادران‌ رنگارنگش‌ را بی‌جهت‌ «اخوان‌الشیاطین‌» لقب‌ نداده‌ اند.