كشتار جمعی‌ای‌ كه‌ از نظر جهان‌ پنهان‌ ماند

این‌ نوشته‌ از ما نه‌ بلكه‌ ندای‌ وجدان‌ یك‌ خارجی‌ است‌ كه‌ از بربریت‌ بنیادگرایان‌ وطنی‌ تكان‌ خورده‌ است‌. و از این‌ جاست‌ كه‌ تكرار می‌كنیم‌ نفرین‌ به‌ همه‌ی‌ آن‌ «فرهنگیان‌» وجدان‌ سوخته‌ای‌ كه‌ با همان‌ بی‌غیرتی‌ و بیشرمی‌ كه‌ با تبهكاران‌ روسی‌ و سگ‌های‌ شان‌ ساختند، از كنار این‌ سفاكی‌های‌ جانورمنشانه‌ی‌ بنیادگرایان‌ نیز خونسرد و خنثی‌ می‌گذرند و نه‌ شعر، نه‌ نثر و نه‌ هیچ‌ صدایی‌ از آنان‌ بر نمی‌خیزد؛ ولی‌ برحسب‌ عادت‌ و به‌ طرز خستگی‌ناپذیری‌ عار ندارند كه‌ از شعر و شاعری‌ و نقد و... بی‌ارتباط‌ به‌ وحوش‌ جهادی‌ و طالبی‌، سخن‌ برانند.

كشتار جمعی‌ای‌ كه‌ از نظر جهان‌ پنهان‌ ماند

۱۷ اگست‌ ۱۹۹۹ پاریس‌

یك‌ سال‌ قبل‌ در آخر همین‌ هفته‌ ۵ الی‌ ۸هزار نفر در طول‌ ۳ یا ۴ روز به‌ قتل‌ رسیدند، فقط‌ بدلیل‌ هویت‌ قومی‌ شان‌ (هزاره‌). بسیاری‌ از آنان‌ را مردان‌ تشكیل‌ می‌دادند.

بعضی‌ از آنان‌ را بر روی‌ سرك‌ گلوله‌باران‌ كردند. تعدادی‌ را بعد از محاصره‌ منطقه‌ مسكونه‌ی‌ شان‌، شناسایی‌ نموده‌ و در خانه‌های‌ شان‌ اعدام‌ كردند و بعضی‌ را در كانتینرهای‌ فلزی‌ انداخته‌ و در زیر تابش‌ آفتاب‌ رها كردند تا پخته‌ و خفه‌ شده‌، بمیرند. در یك‌ شفاخانه‌، كم‌ از كم‌ حدود ۳۰ مریض‌ را در حالی‌ كه‌ در بستر بودند به‌ گلوله‌ بستند.

مدافعان‌ قلم‌ بدست‌ طالب‌ در تقابل‌ با مدارك‌

قسمت اولقسمت دومقسمت سوم

قسمت‌ سوم

آذرویه‌ ـ آلمان‌


رفیع‌اله‌موذن‌ رئیس‌ پولیس‌ طالبان «راوا» را تهدید نمود:

نخستین‌ باری‌ نیست‌ كه‌ چنین‌ تهدیدی‌ از جانب‌ مدافع‌ طالب‌ (وجدان‌) صورت‌ می‌گیرد، ملارفیع‌الله‌موذن‌ ـ كه‌ قرار مسموع‌ با «اكسا» و «كام‌» و «خلقی‌»ها روابطی‌ داشت ـ منحیث‌ رئیس‌ پولیس‌ مذهبی‌ طالبان‌ پس‌ از اشغال‌ كابل‌، اولین‌ سازمانی‌ را كه‌ مورد تهدید قرار داد «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» بود. در همین‌ رابطه‌ «پیام زن‌» شماره‌ ۴۶ (اسد ۷۶ ـ آگست‌ ۹۷) ارگان‌ نشراتی‌ این‌ سازمان‌ تحت‌ عنوان‌ «ملارفیع‌ موذن‌، ما را از چنگ‌ و دندان‌ نشان‌ دادن‌های‌ كوچگیت‌ نمی‌توانی‌ بترسانی‌» نوشته‌ای‌ دارد كه‌ بخش‌هایی‌ از آن‌ در ذیل‌ درج‌ می‌گردد:

(این‌ بخش‌ از نوشته‌ ر انیاوردیم‌ و خوانندگان‌ می‌توانند به‌ همان‌ شماره‌ «پیام‌ زن‌» رجوع‌ كنند. و تنها به‌ آوردن‌ پاورقی‌ از «آذرویه‌» اكتفا می‌كنیم‌. ـ «پیام‌ زن‌»)

‌داكتـر اكـرم عثمان‌، اجنت‌ یا اجنتِ اجنت‌؟ (۳)

قسمت سوم


برخورد اجنت‌ كی‌جی‌بی‌ به‌ استالین‌ و كیم‌ال‌سونگ‌

خوانندگان‌ حتماً متوجه‌ اند كه‌ پایه‌ عشق‌ و ارادت‌ داكترصاحب‌ به‌ «رئیس‌ جمهور» آنقدر سست‌ نیست‌ كه‌ نام‌ نجیب‌ را هم‌ در كنار نام‌ حفیظ‌اله‌امین‌ به‌ عنوان‌ خاین‌ به‌ آزادی‌، دموكراسی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ بیاورد. در عوض‌ توپخانه‌اش‌ را به‌ سوی‌ ما گرفته‌ و گویی‌ در مسند خاد نشسته‌، می‌پرسد:

صاف‌ و ساده‌ می‌پرسم‌. اگر به‌ گونه‌ای‌ دم‌ و دستگاه‌ سلطنت‌ با بیروكرات‌ها و تكنوكراتهایش‌ برگشتند، مواضع‌ شما در برخورد با چنان‌ حادثه‌ای‌ چه‌ خواهد بود؟ ـ قراین‌ و تجارب‌ گذشته‌ ثابت‌ می‌كند كه‌ چپ‌هایی‌ از قماش‌ شما، دموكراسی‌ را فرصت‌ مغتنمی‌ برای‌ راه‌اندازی‌ كودتاهای‌ نظامی‌ میدانند تا باز استالین‌ یا كیم‌ال‌سونگ‌ دیگری‌ را بر گردهٔ‌ ملت‌ سوار كنند. اگر چنین‌ نیست‌ بفرمائید انقلاب‌ مورد ادعای‌ تان‌ از چه‌ صبغه‌ و صیغه‌ خواهد بود؟ سرخ‌، سبز یا سفید؟ـ هرچند اطلاع‌ دارم‌ كه‌ چند تا شخ‌بروت‌ پرعقده‌ و میان‌ سویه‌، با عبور رندانه‌ و محیلانه‌ از زیر كمان‌رستم‌!، شده‌ اند گل‌غتی‌، گل‌مكی‌ و شاه‌پیری‌ ـ انقلابی‌نما های‌ مخنث ـ نه‌ مرد دنیا، نه‌ زن‌ آخرت‌.

راكت‌ هایی‌ كه‌ بالای‌ سر ما صفیر كشیدند

در آستانه‌ حمله‌ هوایی‌ امریكا بر ماتمكده‌ی‌ ما، دوست‌ ما ح‌.نوربخش‌ ترجمه‌ی‌ فارسی‌ نامه‌ زنی‌ فرانسوی‌ (كارمندیكی‌ از مؤسسات‌ غیردولتی‌ در افغانستان‌) به‌ رئیس‌ جمهور امریكا را در اختیار ما قرار داد كه‌ متن‌ كامل‌ آن‌ را در زیر می‌آوریم‌

نامه‌ی‌ سرگشاده‌ی‌ یك‌ زن‌ فرانسوی‌كارمند یكی‌ از NGO های‌ كمك‌ دهنده‌ به‌ افغانستان به‌ بل‌ كلنتن‌ رئیس‌ جمهور امریكا

آقای‌ رئیس‌ جمهور،

در آن‌ شب‌ ۲۰ اگست‌ با خشونتی‌ كه‌ كمتر مثال‌ آن‌ شنیده‌ شده‌ به‌ زندگی‌ من‌ هجوم‌ آوردید. من‌ كه‌ از چارسال‌ بدینسو در پشاور نزدیك‌ مرز افغانستان‌ زندگی‌ می‌ كردم‌ و در چوكات‌ یك‌ «ان‌ جی‌ او» (سازمان‌ غیر حكومتی‌) اروپایی‌ برای‌ افغانستان‌ مشغول‌ كار بودم‌ با وحشت‌ دریافتم‌ كه‌ شما با بیشرمی‌ و دیده‌درایی‌ چه‌ آسان‌ و صاف‌ و ساده‌ بیست‌ سال‌ كار امداد بشری‌ در افغانستان‌ را بباد دادید! همه‌ چیز در یك‌ آن‌ از مفهوم‌ تهی‌ شد. در ذهن‌ و دید فرد پاكدین‌ افغان‌ مسلمان‌، آنكه‌ روزانه‌ پنچ‌ بار نمازش‌ را بجا می‌آورد و روز های‌ جمعه‌ به‌ شنیدن‌ موعظه‌ می‌رفت‌، برای‌ اولاد خود نفقه‌ تهیه‌ می‌كرد و همسر خود را از نظر بیگانگان‌ دور نگهمیداشت‌، در ذهن‌ و دید چنین‌ فردی‌ ما نمایندگان‌ و كارمندان‌ غربی‌ «ان‌ جی‌ او» های‌ بین‌المللی‌ ناگهان‌ مسخ‌ گردیدیم‌ و حتی‌ آنكه‌ در بین‌ ما امریكایی‌ نبود در هیئت‌ بم‌افگن‌ و راكت‌انداز جلوه‌گر شد. ما دوستان‌ افغانستان‌ چه‌ ناگهانی‌ و چه‌ سبعانه‌ در چشم‌ افغانان‌ در صف‌ دشمنان‌ خونی‌ شان‌ جا داده‌ شدیم‌! همه‌ اشارات‌ و علائم‌ اخطاركننده‌ی‌ آن‌ بود كه‌ بزودترین‌ فرصت‌ از افغانستان‌ خارج‌ شویم‌. این‌ كار را كردیم‌ چون‌ جانب‌ احتیاط‌ را باید نگهمیداشتیم‌.

مدافعان‌ قلم‌ بدست‌ طالب‌ در تقابل‌ با مدارك‌

قسمت اولقسمت دومقسمت سوم

قسمت‌ دوم

آذرويه‌ ـ آلمان‌

آقای م‌. شفيق‌ وجدان با «هفت‌بنای طالبی»اش‌ منتقدان‌ را تهديد مينمايد:

در شماره‌های ۸ و ۱۱ ماه‌ جون‌ و جولای ۱۹۹۷ در هفته‌نامه‌ی «زرنگار»، آقای وجدان‌ هوشدار و دستورالعملی را در رابطه‌ با طالبان‌ چنين‌ بدست‌ نشر سپرده‌ است‌:

«... كسانی كه‌ طالبان‌ را، بحيث‌ اكثريت‌ و وسعت‌ قلمرو آنها را به‌ حيث‌ قلمرو عمده‌ قبول‌ نموده‌ حاضر به‌ همكاری با آن‌ها شده‌ اند، حق‌ دارند روی اين‌ تعهد بر اعمال‌ زشت‌ آن‌ها (و در جای ديگر در مورد زشتیها مینويسد: "فكر میكنم‌ زشتیها گاهی تابع‌ زمان‌ و گاهی تابع‌ شرايط‌ تعليمی و اقتصادی میباشد و زمانی هم‌ بخاطر اوليت‌ها از آن‌ چشم‌ پوشی شده‌ ميتواند") انگشت‌ گذارند، ولی آنانی كه‌ چنين‌ نيستند و يا با مخالفان‌ آنان‌ همكاری و سر شورانی دارند، ديگر آنها ميتوانند از اين‌ موقف‌ خود هرچه‌ خواسته‌ باشند بگويند. كسانی در مورد ريش‌، قطع‌ دست‌، سنگسار، قصاص‌ و حدود و حجاب‌ با ارتباط‌ طالبان‌ صحبت‌ مینمايند و ماهيت‌ عقيدوی و احساسات‌ اسلامی آنان‌ را، به‌ حيث‌ چيز فهم‌ علوم‌ دينی، درك‌ نمیكنند فرق‌ دين‌ اسلام‌ و مسيحيت‌ را در راه‌ حل‌ مسايل‌ دينوی نمیدانند، حق‌ ندارند با چنين‌ سطحینگری در امور تخصصی بحث‌ نمايند.» آقای وجدان‌ باز هم‌ موضوع‌ «انتقاد» را به‌ شيوه‌ی اعضای «حزب‌ دموكراتيك‌ خلق‌» كه‌ نمیخواستند غير از اعضای آن‌ حزب‌، ديگران‌ از طرح‌ها و عملكردهای شان‌ انتقاد كنند در شماره‌ بعدی «زرنگار»(شماره‌ ۱۱) به‌ اصطلاح‌ بسط‌ داده‌ مینويسد: «در قسمت‌ انتقاد، بايد عرض‌ كنم‌ كه‌ انتقاد به‌ اميد اصلاح‌ امور، در صورتی خوش‌آيند است‌ كه‌ نظام‌ و دستگاه‌ طرف‌ انتقاد، منحيث‌ كل‌، قبلاً طرف‌ قبول‌ انتقادكننده‌ باشد و آن‌ نظام‌ و دستگاه‌، امكانات‌ اصلاح‌ آنرا در دسترس‌ داشته‌ باشد و تغيير دستگاه‌ و نظام‌ در صورت‌ عدم‌ مبادرت‌ عدم‌ مبادرت‌ به‌ اصلاح‌ آن‌ به‌ شكل‌ اعمال‌ زور و سلب‌ اعتماد ميسر گردد. لذا، اگر نظام‌ و دستگاه‌، منحيث‌ كل‌ از اساس‌ قبلاً، قابل‌ قبول‌ انتقادكننده‌ نباشد و بران‌ خط‌ بطلان‌ كشيده‌ شد آنگاه‌ انتقاد، به‌ اميد اصلاح‌ امريست‌ بيهوده‌. چه‌ در اين‌ صورت‌ انتقاد نويسنده‌ شكل‌ افشاگری و پروپاگند دارد كه‌ به‌ قصد برانداختن‌ نظام‌ صورت‌ میگيرد.»