پاسخ‌ به‌ نامه‌هایی‌ از «ب‌. شنوا»‌‌

دوست‌ محترم‌، چنانچه‌ دیدید نامه‌هایی‌ از شما را اندكی‌ تلخیص‌ شده‌ و با حذف‌ صرفاً نام‌هایی‌ از مبارزان‌ كشور كه‌ شیوه‌ كار شان‌ علنی‌ نیست‌ (تعجب‌ می‌كنیم‌ كه‌ شما چطور به‌ زشتی‌ این‌ عمل‌ متوجه‌ نشده‌ اید) منتشر ساختیم ‌ و اكنون‌ بدون‌ مقدمه‌ پاسخ‌ خود را می‌آوریم‌.

در مورد برخورد ما به‌ «فرهنگیان‌» تسلیم‌طلب‌ یا خاین‌ «نكات‌ توافق‌» نسبتاً زیاد خود را با ما شمرده‌ اید كه‌ با حركت‌ از آنها خواهیم‌ دید كه‌ یا «توافق‌» شما با ما سطحی‌ است‌ یا اگر اینطور نیست‌ پس‌ در برخورد تان‌ به‌ تعدادی‌ كه‌ بوی‌ شان‌ كمتر از همتاهای‌ شان‌ نیست‌، جانب‌ انصاف‌ را مراعات‌ نمی‌نمایید. مثلاً: شما از حسین‌فخری‌ با كلمات‌ «كثیف‌ و ذلیل‌ و مهوع‌» و... یاد می‌كنید و به‌ درستی‌ می‌نویسید كه‌ حتی‌ اگر كلمه‌ای‌ «شاعرانه‌ و انسانی‌» را در نبشته‌هایش‌ به‌ كار ببرد (كه‌ اگر به‌ زحمتش‌ بیارزد می‌توان‌ یافت‌ كه‌ آن‌ كلمات‌ را هم‌ از جایی‌ زده‌ است‌!) استفراق‌ و دلبدی‌ برای‌ تان‌ دست‌ می‌دهد.

ریچل‌كوری‌، چهره‌ زیبـای‌ امریكا‌‌


زمانی‌ كه‌ منافع‌ دولت‌ها و دولت‌ مردانِ به‌ قول‌ مایكل‌مور «عصر قلابی‌»مان‌ در خطر افتد، آنی‌ را كه‌ می‌بندند و می‌كوبند و می‌كشند از یاد می‌برند كه‌ او فلسطینی‌ است‌ یا امریكایی‌، یهود یا مسلمان‌ و یا مسیحی‌. طور دیگر اندیشیدن‌ و گفتن‌ و ایستادن‌ در برابر سیاست‌ها و رژیم‌ها ـ از دیكتاتورترین‌ تا به‌ اصطلاح‌ دموكرات‌ترین‌ ـ در دنیای‌ امروز یعنی‌ ارتكاب‌ جرمی‌ نابخشودنی‌ و غیرقابل‌ تحمل‌. آری‌، مرگ‌ ریچل‌ كوری‌ (Rachel Corrie)، دختر جوان‌ امریكایی‌، اواسط‌ مارچ‌ ۲۰۰۳ در منطقه‌ای‌ در نوارغزه‌ توسط‌ عساكر اسرائیلی‌ بار دیگر اثبات‌ نمود كه‌ همدردی‌ با خلق‌ فلسطین‌ از هر فرد و از هر سویی‌ كه‌ باشد غیر قابل‌ پذیرش‌ است‌. ریچل‌ 23 ساله‌ به‌ نمایندگی‌ از مردم‌ عدالت‌پسند امریكا در مقابل‌ بولدوزر ارتش‌ مهاجم‌ اسرائیل‌ جانش‌ را سپر نمود تا آنان‌ را از انهدام‌ خانه‌ای‌ باز دارد. اما بولدوزر اسرائیل‌ او را به‌ جرم‌ این‌ كه‌ «در زمان‌ غلط‌ و در كشور غلط‌ و با مردم‌ غلط‌» بسر می‌برد زیر چرخ‌هایش‌ له‌ كرد. ریچل‌ حتی‌ با آن‌ موهای‌ خرمایی‌ و لهجه‌ فصیح‌ امریكایی‌ نتوانست‌ توجه‌ عساكر اسرائیلی‌ را جلب‌ نماید كه‌ یك‌ امریكایی‌ است‌ تا شاید از ویرانی‌ خانه‌ دست‌ كشند. ریچل‌ جرمی‌ دیگر نداشت‌ جز این‌ كه‌ علیه‌ اعمال‌ جنایتكارانه‌ چهارمین‌ زرادخانه‌ی‌ دنیا كه‌ توسط‌ دولت‌ كشورش‌ حمایت‌ می‌گردد اعتراض‌ می‌نموده‌ همبستگی‌ و همدردی‌ خود و مردمش‌ را با مردم‌ فلسطین‌ در عمل‌ به‌ نمایش‌ می‌گذارد. او زندگی‌ آسوده‌ و پر زرق‌ و برقش‌ در آنسوی‌ اقیانوس‌ در واشنگتن‌ را ترك‌ گفت‌ و با جمعی‌ از دوستانش‌ به‌ فلسطین‌ رفت‌ تا رنج‌های‌ مردمی‌ را كه‌ دولت‌ «خود»ش‌ نیز از عوامل‌ آنها به‌ شمار می‌رود با چشمان‌ خود بنگرد. او به‌ رویأهایش‌ ـ فراغت‌ از پوهنتون‌ و زندگی‌ در كنار عشق‌اش‌ و بچه‌اش‌ و... ـ پشت‌ پا زد تا معنی‌ واقعی‌ «عدالت‌» امریكا را در عمل‌ بیآزماید.

اگر من‌ در لویه‌ جرگه‌ می‌بودم‌...‌‌

صابره‌ ح‌. ـ كابل‌،
قسمت‌ دوم‌


ترس‌ را خنجر كن‌
كه‌ هراس‌ آغاز عادت‌ بر پستی‌هاست‌
سعیدسلطان‌پور

• وقتی‌ میرمن‌ كبراشهیدای‌ ، در برابر گلو پارگی‌های‌ بیشمار راجع‌ به‌ «مسعود بزرگ‌» دل‌ به‌ دریا زده‌ به‌ رجزخوانی‌ از قومندان‌ عبدالحق‌ پرداخت‌. آیا او نمی‌دانست‌ كه‌ شرافتمندانه‌ترین‌ حركت‌ در آن‌ لحظه‌، ستایش‌ و یاد از مینا بود؟

من‌ اگر جای‌ این‌ خانم‌ می‌بودم‌، با تمام‌ نیرویم‌ فریاد می‌زدم‌ كه‌: به‌ مثابه‌ یك‌ زن‌ رنجدیده‌ و ضد جنایتكاران‌ بنیادگرا افتخار می‌نمایم‌ بگویم‌ كه‌ تنها قهرمانم‌ مینا است‌ و شكوه‌ عظمتش‌ را با هیچ‌ زن‌ دیگری‌ در تاریخ‌ ما مقایسه‌ نمی‌توانم‌ و ملت‌ افغانستان‌ هم‌ قهرمانان‌ واقعی‌ شان‌ را می‌شناسند. مسعود قهرمان‌ و مافوق‌ قهرمان‌ تجاوزكاران‌ جهادی‌ می‌تواند باشد و نه‌ اكثریت‌ مردم‌ ما.

• وقتی‌ آقای‌ قاسمیار پس‌ از صحبت‌های‌ كم‌ نظیر نسیم‌اسدی‌ با دستپاچگی‌ شروع‌ كرد به‌ توجه‌ دادن‌ به‌ تعبیر و تفسیر از كتب‌ دینی‌، می‌گفتم‌: چرا؟ آیا حق‌ تعبیر و تفسیر قرآن‌ و حدیث‌ تنها مختص‌ به‌ بنیادگرایان‌ است‌ كه‌ بتوانند افكار و اعمال‌ ضدانسانی‌، فرتوت‌ و تبهكارانه‌ی‌ شان‌ را جامه‌ دینی‌ پوشانیده‌ و مردم‌ را بترسانند و حاكمیت‌ خونین‌ شان‌ را توجیه‌ نموده‌ و تداوم‌ بخشند؟ و اشاره‌ می‌داشتم‌ كه‌ حرف‌های‌ آقای‌ قاسمیار اساساً ابراز چاپلوسی‌ مقابل‌ اخوان‌ است‌ تا چیز دیگر.

آقای‌ اسماعیل‌ خویی‌ «لطیف‌ جان‌» دیریست‌ «خوانده‌» است‌!

آقای‌ خویی‌، هفته‌ نامه‌ خادی ‌ـ جهادی‌ «كابل‌» گزارش‌ مردی‌ را چاپ‌ كرد كه‌ حین‌ مسابقه‌ راكت‌باران‌ باند گلبدین‌، مسعود، ربانی‌ و سیاف‌، راكتی‌ در دهان‌ او جا گرفته‌ بود اما گزارش‌ فقط‌ به‌ مثابه‌ یك‌ «حادثه‌ جالب‌ و حیرت‌ انگیز» تنظیم‌ شده‌ بود بدون‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ جنایتكاران‌ بنیادگرا. و ما با توجه‌ به‌ همین‌ نكته‌ در «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۳۹ نوشته‌ی‌ «اگر راكت‌ در دهان‌ "رهبران‌ جهادی‌" یا مسئولان‌ نشریه‌ "كابل‌" جا بگیرد!» انتشار دادیم‌. و این‌ در واقع‌ مرچ‌ سرخی‌ بود كه‌ «لطیف‌ جان‌» را سوزانید و او با نام‌ «آوان‌» به‌ دفاع‌ از «برادران‌ اسلامی‌ قیادی‌»اش‌ برخاست‌. البته‌ باید گفت‌ كه‌ قبل‌ براین‌ ما در نوشته‌ی‌ «آقای‌ محمود دولت‌آبادی‌، شما هم‌؟» (شماره‌ ۲۹ و ۳۰ «پیام‌ زن‌») به‌ آقای‌ دولت‌آبادی‌ و مجله‌ «آدینه‌» اظهار تأسف‌ و درد نموده‌ بودیم‌ كه‌ چرا با مصاحبه‌ با یك‌ عامل‌ رژیم‌ پوشالی‌ و خادش‌، خود را خوار كرده‌ اند.

بهرحال «خواندن‌» زیر را «لطیف‌ جان‌» در شماره‌ ۷۹ هفته‌نامه‌ خادی ‌ـ جهادی‌ «كابل‌» سر داده‌ است‌:

جنبش‌ ضد جنگ‌ عراق‌ با آن‌ كه‌ گستره‌ی‌ جهانی‌ عظیمی‌ یافت‌ نتوانست‌ از جنگ‌ جلوگیرد، اما فردا چنین‌ نخواهد بود!

با آغاز تدارك‌ حمله‌ به‌ عراق‌، مردم‌ صلحدوست‌ امریكا فریاد برآوردند: «بنام‌ ما نه‌!» و از آن‌ زمان‌ به‌ اینسو «بنام‌ ما نه‌!» به‌ صورت‌ یكی‌ از بزرگترین‌ و فعالترین‌ نهادهای‌ ضد جنگ‌ در امریكا در آمده‌ است‌.

Anti-war

گفت‌ كه‌ بوش‌ عقاید دینی‌اش‌ را به‌ شیوه‌ای‌ كه‌ بین‌ اسلافش‌ هرگز نظیر نداشته‌، به‌ نمایش‌ می‌گذارد و اسامه‌بن‌لادن‌ به‌ جنگ‌ مقدسی‌ علیه‌ امریكا برخاسته‌ است‌.

گونترگراس‌ ضمن‌ محكوم‌ نمودن‌ استعمال‌ بمب‌های‌ خوشه‌ای‌ افزود: «امریكا بیشتر و بیشتر به‌ مثابه‌ جنایتكاری‌ جنگی‌ رفتار می‌كند. امریكاییان‌ جنگ‌ را خواهند برد اما بازندگان‌ حقیقی‌ در ایالت‌ متحده‌ خواهند بود زیرا این‌ كشور بخش‌ قابل‌ ملاحظه‌ای‌ از اعتبارش‌ را باخته‌ است‌.»