كتاب‌ طالبان‌ ـ اسلام‌، نفت‌ و بازی بزرگ جدید در آسیای میانه

کتاب احمدرشید
نشر: I.B. Tauris & Co Ltd
نوشته‌: احمد رشید

درباره‌ وابستگی‌ گروه‌های‌ هفتگانه‌ و هشتگانه‌ به‌ پدران‌ پاكستانی‌ و ایرانی‌ و تعدادی‌ از كشورهای‌ عربی‌ در طول‌ جنگ‌ مقاومت‌ چه‌ از سوی‌ شخصیت‌های‌ بی‌طرف‌ اما وارد در موضوع‌ و چه‌ از سوی‌ خود پدران‌ اسناد بی‌شماری‌ انتشار یافته‌ است‌. ماهیت‌ وابسته‌ وخاینانه‌ «تنظیم» های‌ جهادی‌ از همان‌ آوان‌ جنگ‌ مقاومت‌ چنان‌ رسوا و افشا بود كه‌ شماری‌ از شخصیت‌های‌ آزایخواه‌ صرفا بخاطر افشاگری‌ مسئله‌، طعمه‌ ددمنشی‌ بعضی‌ از گروه‌های‌ مذكور گردیدند. از همه‌ مهمتر اینكه‌ پدران‌ خود نیز پرده‌ از ماهیت‌ مزدور بچه‌های‌ نازدانه‌ی‌ شان‌ برداشته‌ اند. در این‌ مورد كتاب‌های‌ «دام‌ خرس‌ ـ قصه‌ی‌ ناگفته‌ی‌ افغانستان‌» و «مجاهد خاموش» از بریگیدیر یوسف‌ رییس‌ اسبق‌ «دفتر افغانستان» در (آی ‌اس آی‌) مشهور اند. بریگیدیر یوسف‌ خواسته‌ یا ناخواسته‌ بسیاری‌ از رازهای‌ بچه‌های‌ «آی اس آی» را افشاء نموده‌ و این‌ را می‌توان‌ از خاموشی‌ «رهبران‌ قیادی» در رابطه‌ با مندرجات‌ كتب‌ مذكور هم‌ دریافت‌. او در «دام‌ خرس» به‌ عنوان‌ شخصی‌ كه‌ جنگ‌ را پیش‌ می‌برد و «رهبران‌ جهادی‌ ـ قیادی» را در كنترول‌ داشت‌ حرف‌ می‌زند: «من‌ كنفرانسی‌ را در پشاور بخاطر بحث‌ روی‌ مسایل‌ فرا خواندم‌... من‌ تصمیم‌ گرفته‌ بودم‌ خود به‌ افغانستان‌ بروم‌ تا حمله‌ (به‌ خوست‌) را هماهنگ‌ سازم‌ و چند تیم‌ از مشاورین‌ پاكستانی‌ را همراه‌ با قومندان‌ به‌ آن‌ كشور بفرستم‌.» او راجع‌ به‌ سهم‌ هر یك‌ از بنیادگرایان‌ از كمك «سیا» چنین‌ می‌نویسد: «در ۱۹۸۷ فیصدی‌ سهمیه‌ احزاب‌ بدین‌ قرار بود: حكمتیار ۱۸ـ۲۰ %، ربانی‌ ۱۸ـ۱۹ %، سیاف‌ ۱۷ـ۱۸ %، خالص‌ ۱۳ـ۱۵ %، نبی‌ ۱۳ـ۱۵ %، گیلانی‌ ۱۰ـ۱۱ % و مجددی‌ ۳ـ۴ %. طبعا بنیادگرایان‌ با دریافت‌ ۶۷ـ۷۳ % در صدر قرار داشتند.»

من در کنار گوش های ناشنو تان ایستاده ام

سوسِلورمِری‌  (Sue Silvermarie)
سوسِلورمِری‌

سوسِلورمِری‌ (Sue Silvermarie) دارنده‌ كتاب‌ شعرهای‌ روایی‌ «حكایات‌ معلمانم‌ از بخش‌ الزمیر» سراینده‌ ایست‌ كه‌ گزیده‌ شعرهایش‌ وسیعاً انتشار یافته‌ است‌. او در منطقه‌ روستایی‌ «وادی‌های‌ پنهان‌» ویسكانسن‌ جنوب‌ غربی‌ ساكن‌ است‌.

سو نوشته‌ها، اجراها و كارش‌ را به‌ مثابه‌ یك‌ فعالیت‌ عمیق‌ معنوی‌ می‌داند. او با داشتن‌ مدرك‌ MSW از جانب‌ «انجمن‌ ملی‌ شعر درمانی‌» به‌ عنوان‌ فردی‌ كه‌ با شعر مداوا می‌نماید، مفتخر گردیده‌ است‌. او شامل‌ كمتر از صد فردی‌ می‌باشد كه‌ در سطح‌ ملی‌ به‌ چنین‌ لقبی‌ دست‌ یافته‌ است‌.

او همچنان‌ پیشقدم‌ بكار برد درمان‌ شعری‌ برای‌ افرادی‌ با مسایل‌ روانی‌ است‌.

احمد شاملو به جاودانگی پیوست


درسحرگاه‌ ۲۴جولای‌۲۰۰۰ قلب‌ احمدشاملو شاعری‌ كه‌ شعرش‌ «خنجری‌ بر حنجره‌ دژخیم» بود از تپش‌ بازایستاد وبدین‌ ترتیب‌ مردم‌ ایران‌ و فارسی‌ زبانان‌ سراسردنیا، ازداشتن‌ بزرگترین‌، پرآوازه‌ترین‌ ومحبوب‌ترین‌ شاعر خود محروم‌ شدند.

از شاملو، هنرمندی‌ كه‌ نه‌ تسلیم‌ استبداد شاهی‌ شد و نه‌ در برابر استبداد خونبارتر شیخی‌ سرفرود آورد، ارثیه‌ ادبی‌ جلیل‌ و بیمانندی‌ به‌ جا مانده‌ است‌ كه‌ بدون‌ تردید بیشتر ازهر شاعر، مخصوصا صد سال‌ اخیر، بر شاعران‌ امروز و نسل‌های‌ آینده‌ موثر و نافذ خواهد بود و معیار سنجش‌ شعر به‌ شمار خواهد رفت‌.

صرفنظر از جنبه‌های‌ هنری‌ شعرش‌، شاید برخی‌ از برجسته‌ترین‌ خصوصیات‌ شخصیت‌ و هنرش‌ را مختصرا چنین‌ یادداشت‌ كرد، هر چند این‌ كاری‌ بزرگ‌ و تخصصی‌ به‌ حساب‌ می‌رود:

نورجهان

نورجهان‌ دختر كشاورز فقيری از محله‌ سيلهت‌ بود كه‌ در شمال‌ شرقی بنگلادش‌ است‌. وی از همسر اولش‌ جدا شده‌ و در جنوری ۱۹۹۳ مجدداً ازدواج‌ كرد كه‌ يك‌ اتفاق‌ ساده‌ و قابل‌ قبول‌ در ميان‌ مسلمانان‌ است‌. ملای محل‌، ازدواج‌ دوم‌ نورجهان‌ را غيرشرعی خواند. چند روز بعد در سحرگاه‌، نورجهان‌ را به‌ محلی آورده‌ و تا كمر در گودالی چال‌ كرده‌ و مريدان‌ ملا او را به‌ جرم‌ زنا سنگسار كردند.


نورجهان‌


نورجهان‌ را وادار كردند داخل‌ گودالی در ميان‌ ميدان‌ بايستد او آنجا ايستاد، تا كمر فرورفته‌ در گودال‌،
              با سری آويزان‌ آنها به‌ نورجهان‌ سنگ‌ پرتاب‌ میكنند،
سنگ‌ها به‌ پيكر من‌ میخورند.
سنگ‌ها به‌ سرم‌ میخورند، به‌ پيشانیام‌، سينه‌ام‌ و پشتم‌
آنها سنگ‌ میاندازند و بلند میخندند
میخندند و به‌ فرياد فحش‌ میدهند.
از پيشانی چاك‌ برداشته‌ نورجهان‌ خون‌ میريزد،
                                         از پيشانی من‌ هم‌.
چشمان‌ نورجهان‌ تركيده‌، چشمان‌ من‌ هم‌.
بينی نورجهان‌ له‌ شده‌، بينی من‌ هم‌.
در سينه‌ پاره‌ پاره‌ی نورجهان‌ قلبش‌ سوراخ‌ شده‌،
                                                    قلب‌ من‌ هم
آن‌ سنگ‌ها، آيا به‌ تو نمیخورند؟
آنها بسيار بلند میخندند، میخندند
              و خنده‌ ريش‌هايشان‌ را میلرزاند.
عرق‌ چين‌هايشان‌ از شدت‌ خنده‌ تكان‌ میخورد.
آنها میخندند و چوب‌ دستی هايشان‌ را تكان‌ میدهند.
از چله‌ی بیرحم‌ چشمانشان‌، تيرها سرعت‌ میگيرند
              برای سوراخ‌ كردن‌ بدن‌ نورجهان‌ بدن‌ من‌ هم‌
اين‌ تيرها، آيا به‌ تو نمیخورند؟

تسليمه ‌نسرين‌

نادر نادرپور شاعری‌ كه‌ در برابر دژخیمان‌ مذهبی‌ سر فرود نیاورد


نادر نادرپور Nadir Nadirpoor

نادرپور سراینده‌ مجموعه‌های‌ «صبح‌ دروغین‌» و «خون‌ و خاكستر» در ۱۸ فبروری‌ ۲۰۰۰ در لس‌انجلس‌ دچار سكته‌ قلبی‌ شد و جهان‌ را وداع‌ گفت‌.

اگر چه‌ نادرپور معتقد بود كه‌ در ایران‌ فقط‌ سیمین ‌بهبهانی‌ در طول‌ این‌ بیست‌ سال‌ شعر جدی‌ گفته‌، و در خارچ‌ از ایران‌ فقط‌ او؛ اگر چه‌ به‌ احمدشاملو با زبانی‌ زشت‌ تاخت‌ و او را «شاعری‌ با استعداد متوسط‌»، «شعبده‌باز سیاسی‌»، «شاعر سیاست‌بازِ چپ‌نما» و... نامید؛ اگر چه‌ از نظر سیاسی‌ به‌ سلطنت‌ التفات‌ داشت‌؛ اما برعكس‌ نویسندگان‌ و شاعران‌ جبون‌ انجمنی‌ ما كه‌ همه‌ با بیشرمی‌ غریبی‌ سر از گریبان‌ خاینان‌ جهادی‌ یا طالبی‌ برآوردند، او از ابتدأ تا آخر زندگیش‌ از ضدیت‌ و مبارزه‌ با فاشیزم‌ دینی‌ حاكم‌ در ایران‌ لحظه‌ای‌ باز نه‌ایستاد. به‌ قول‌ مجیدنفیسی‌: «هنگامی‌ كه‌ نادرپور در سال‌ ۱۳۶۵ از پاریس‌ به‌ لس‌انجلس‌ آمد شعرهایش‌ كه‌ سابقاً بیشتر جنبه‌ی‌ شخصی‌ داشت‌ رنگی‌ سیاسی‌ به‌ خود گرفت‌ و این‌ درست‌ در زمانی‌ بود كه‌ سیاست‌گریزی‌ در میان‌ نویسندگان‌ ایرانی‌ چه‌ در درون‌ و چه‌ در بیرون‌ مرز به‌ صورت‌ شعار روز درآمده‌ بود.» او حتی‌ جریان‌ خاتمی‌ را هم‌ناشی‌ از توطئه‌ دانسته‌ مقابل‌ آن‌ ایستاد. و بنابر اعتقاد هنرمند دیگری‌، نادرپور همواره‌ راست‌ و مستقیم‌ نظرات‌ آگاهانه‌ خود را از طریق‌ رادیوهای‌ برون‌ مرزی‌ مانند صدای‌ اسرائیل‌، صدای‌ امریكا، رادیو فرانسه‌ و رادیو آلمان‌ به‌ گوش‌ مردم‌ كشورش‌ می‌رساند و در تمام‌ طول‌ بیست‌ سال‌ گذشته‌ كلامی‌ نگفت‌ و ننوشت‌ كه‌ «سیاسی‌» در ابعاد وسیع‌ كلمه‌ و «ضد ارتجاع‌ و استبداد سیاه‌ آخوندی‌» نباشد. این‌ چنین‌ بود كه‌ او از جایگاه‌ رفیع‌ شاعری‌ خود، به‌ قلة‌ بلند یك‌ مبازر ملی‌ پرواز كرد.»

جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ از آغاز سال‌ ۱۳۷۱ كتاب‌های‌ نادرپور را جمع‌آوری‌ و حتی‌ اجازه‌ درج‌ نام‌ او را در نشریات‌ داخل‌ كشور نداد.

آخ‌ كه‌ چه‌ فاصله‌ عظیمی‌ بین‌ شاعران‌ خادی‌ـجهادی‌، طالبی‌ یا تسلیم‌طلب‌ وطنی‌ و نادرپورها حایل‌ است‌!


این‌ مطلب‌ بر اساس‌ مجله‌ «آرش‌» شماره‌ ۷۳ و شماره‌های‌ مختلف‌ «روزگار نو» تهیه‌ شده‌ است‌.