به چریک کبیر خلق های تحت ستم!

ارنستو! خوکان «سیا» دشمن راهت شده است
وارسته گک هرزه، مجنون کلاهت شده است
در انجمن قلم بسازنـد به هم، فروشنـد وطـن
از انقلاب صرف، طرفدار سیگارت شده است

چندی قبل نوشته‌ای را تحت عنوان «وحید وارسته و کلاه چه گوارا» در سایت افشاگر شما مطالعه نمودم. نکات ارزشمندی پیرامون زندگی طفیلی و پرتجمل کارکنان انجمن قلم با افکار ارتجاعی دکترین ادبی آنها فراوان در محتوای متن موجود بود که منعکس کننده بینش و منش مزدوران فرهنگی رژیم های مستبد، نامستقل و توتالیتر میباشد. با اینکه همیشه استفاده شایسته از تحلیل های علمی و گزارشات مستند تان برده‌ام اما در بعضی موارد با شما موافق نیستم. شاید تقصیر و بی‌بصیرتی از من باشد که کوه را سنگچل میبینم یا شاید از «پیام زن» که مورچه را فیل ساخته و تحلیلش میکند.

این را هم خوب میدانم «پیام زن» عزم راسخ مبارزه در راه رهایی سرزمین اسیر و دربند ما از چنگال اهریمن خونریز دارد و درین عرصه تا سرحد نثار خون رهبر پاک جانبازش دریغ نورزیده است. اضافه بر آن ازینکه موضع قاطع در برابر اشغال، بنیادگرایی و مزدوران قلمی رژیم های سفاک چند دهه‌ی گذشته داشته؛ ستودنی است. یگانه جنبه بارز «پیام زن» در برخورد رک و بی‌پرده به حوادث خونین کشور و عیان ساختن سوراخ های کور بی‌شخصیت های ادب و شعر سرزمین بلاکشیده ما بدون لغزش، محافظه کاری و عدم رعایت قوانین ژورنالیزم دولتی است؛ که به آن قدرت نافذ حیرت‌آوری بخشیده است. «پیام زن» با همه خوبی ها و ارایه اطلاعات دقیق، عینی، موثق و آگاهیبخش که در بسیج و رزمندگی مردم ما نقش برازنده ادا نموده است؛ در تشخیص دشمنان عمده و غیرعمده فرهنگی بعضا دچار اشتباه شناخت میشود و بجای خرس، گربه یتیم را نشان میگیرد.

خواهران عزیز! اگر شما واصف باختری را از قله‌ی شعرش به زیر کشیدید و در قعر لجنگاه بویناک مدفونش نمودید، بجا بود چون او بیش از سه دهه است ترک مردم نموده، در عرش غزل با چرس و چلم قدم میزند. زمانی در آغوش اتحادیه نویسندگان دولت پوشالی با تعجیل شتافت تا صاحب نام و نان شود. سپس در امارت خون و خیانت جهادی در زیر سجاده «استاد» آرام خسپید و سقوط رقتبار نمود و فعلا «شاعر بزرگ کشور و فعلا در سطح بالا یگانه شاعر» در امریکای «دموکراتیک» است. اکرم عثمان که ادعای پدر رمان و طنز را داشت، با تبحر از اندیشه پوچش نقد نمودید و گپ بجایی رسید تا اغلاط املایی را به اکادمیسین گوشزد نمایید که برای شخصی مثل او حکم سرکشیدن زهر را دارد. دریدن ماسک اسحق نگارگر «مبارز» دیروز، ملا، مولوی شناس و اسلام شناس امروز را که به پای جاهل ترین فرد تاریخ بشریت ملاعمر مزدور سجده زد و با افتخار بریدن خویش را از جریانات مترقی با تحمل قلاده سگ به گردن پذیرفت و راه عرفان و صعود به آسمان ها را از معبر جنایات طالبی میسر دانست؛ از شاهکار های ادبی ـ سیاسی «پیام زن» است.

اعضای انجمن قلم با سیگار های شان
روشنفکران مومیایی شده و انجمنی اندیشه های چه‌گوارا را به دور پرتاب کرده فقط سیگار و کلاهش را برجسته ساخته به این قهرمان ستم ستیز توهین روا می‌دارند.

این لیست را میتوان بسیار طولانی ساخت و بجا دید اما برای من تامل اندیشمندانه تان روی افراد انجمن قلم که نوه ناقص‌الخلقه اتحادیه نویسندگان کابل است، در نخست اگر اضافی نباشد ضرورت مبرمش محسوس نیست. در درجه دوم اهمیت سومی و چهارمی نسبت به حالت اسفبار سیاسی کنونی دارد هرچندیکه حیثیت دست و پای رژیم منفور پوشالی فعلی را دارا باشند، بی‌ارزش است. در درجه سوم گمنام را صاحب نام، بی‌هویت و بدهویت را که هنوز راه دراز تربیت در پیش داشت، انسان معرفی کردید و از زاویه شعر و هنر رسالتمند به آن برخورد نمودید چنانچه حتی در شهرت یافتن شان تا جایی نقش تان بی‌تاثیر نبود.

به همین لحاظ چه لزومی داشت وحید وارسته را سوژه بسازید و در دم آن بحث وهاب مجیر را که حقیرتر و بی‌شرافت تر از اوست؛ در عین حال شاعر دربار عطا محمد و تصنیف‌گر مداح مسعود خائن وحید قاسمی است و گلایه های تیپیک روشنفکرانه شانرا با چاشنی «کلام موزون» بر یکدیگر رد و بدل میکنند؛ به بررسی گرفت؟ بگذریم ازینکه وارسته بدون رستن از بستر سالم و درک عمیق و صحیح از کلمات دری درین سرای بی‌کسی خود را واژه شناس و استاد زبان در تلویزیون ها بر ما میقبولاند. او شاید در پوشاندن شکاف های کلان شخصیت ابترش به چه گوارا توسل جسته باشد و توجیهات کاذبش را با آرایش واژه ها و صاحب نظر در امور زبان شناسی در زیر پرچم زبان ناب دری مکتوم نگهدارد اما نه او آنقدر بزرگ است که سوراخ های ضعفش کوچک بنمایاند و نه ضعف هایش خورد و ریز اند که در جثه پر «ابهت و بزرگ» او غار معلوم نشود.

سال ۱٣٧٧ بود وحید وارسته در ساحه مسجد سفید شهر مزار میزیست و طالبان بر شهر حاکم بودند. او برادر داکتر سمیع حامد است که با یک تن اتن میکند(*). وارسته و حامد با ظاهرنمایی های دموکراتیک و تمسک به لیبرالیزم تحت عنوان سنت‌شکنی همیشه حیثیت شکنی کردند و به ارزش های قابل قبول و محترم جامعه خصمانه تاختند. وارسته بمثل افتضاح برادر پست مدرنیستش، سوزش آلت خویشرا بجای ازدواج با فریب یک زن شوهردار تسکین بخشید. او با قابله کریمه دختر قابله پروین که از نامداران طبی عصر خود بود، از شهر مزار به پشاور فرار نمود. وارسته وعده سپرد بعد از اقامت در پاکستان با هم ازدواج کنند؛ عمل شرم آوریکه سمیع حامد به وجیهه رستگار پیشنهاد کرده بود تا از فرید جدا شود او نیز از خانمش جدا شده و بعد در گوشه دیگر اروپا با هم آمیزش هنرمندانه کنند. بعد از مدتی نقش وحید از یک دلباخته حیله‌گر عاشق به دلال هرزه عوض شد و قابله بیچاره را به یکی از سران پشتون زنبار پشاوری در بدل پول دودسته تقدیم کرد و خود بیخیال از صحنه بیرون رفت و در مکان نامعلومی مخفی شد. زمان، شوهر کریمه نرس صحت عامه ولایت بلخ بود و در سرک قابله پروین درملتونی داشت. او با تلاش زیاد رد پای قابله را در پاکستان یافت اما کریمه حاضر نشد با او به مزار برگردد چون میدانست مورد غضب زمان واقع میشود و دیگر زنده نمیماند. وحید شیرازه زندگی چند ساله این زوج مظلوم را با چند طفل بجا مانده از آنان ناجوانمردانه شکست. سرانجام زمان، کریمه را در منطقه حیات آباد پشاور ترور کرد. دیری نگذشته بود که پسران قابله پروین انتقام خواهر شانرا گرفتند و زمان را توسط دو طالب در درون دواخانه‌اش به کام مرگ فرستادند و فرزند بزرگش را شدیدا زخمی نمودند. چند کودک بجامانده از آنان روزگار سختی را در وحشتکده مزار تحت امارات جهادی و طالبی سپری کردند و تا امروز رنج مضاعف از نبود والدین و نیش روزگار بر فساد فریب خورده مادر را از جانب زبان شناس «در دری» با شرمندگی میکشند.

حال از شما خواهران «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» میپرسم: درست است در زمانیکه مدال وزیر اکبر خان را کرزی بپاس اشغال کشور و کشتار بیرحم مردم بی‌پناه ما توسط اردوی وحشی و غارتگر امریکا به سینه بوش میزند تا بیشتر بم ببارد، نادیده گرفت یعنی کمتر محکوم کرد و نسبت به نوکران قلمی رژیم بهای اندک داد؟ در شرایطی که پیمان بندگی ٣۰ میلیون انسان را شرفباختگانی چون اسپنتا مینویسند و شاه شجاع ثالث با قلم استقلال امانی امضا میکند؛ عطا محمد ها، محقق ها، دوستم ها، امرالله صالح ها، عبدالله ها، زلمی رسول ها، اشرف غنی ها، جلالی ها، زلمی خلیلزاد ها و قاتلان دیگر در دو قدمی رئیس جمهور شدن اند؛ پرداختن به شعر، طنز، نقد و بحث های ادبی اراذل فرهنگی چون وارسته به معنی توصیف برگ زرد درختان فرسوده نیست؟ در عصریکه «هبل بجای خدا تکیه میزند» ستایش و عروج جلاد تا سطح قهرمان ملی و قهرمان صلح شدن گوشه‌ی تقویمم را مکدر میسازد، فقر، بدامنی، اختطاف، ترور، تجاوز به ناموس دخترکان معصوم، بی درمانی و بیکاری مرگ آفرین هستی مردمم را برباد میدهد و همه سعی شان فقط برای زنده ماندن با آبرو است؛ تمرکز نیرو در افشا و راندن دشمن از جبهه فرهنگ ولو سودمند سودمند باشد، عمده و اساس هست؟ جواب شما یقینا نخیر است چون میفهمم درین راه بیشترین قربانی را داده اید و تا هنوز در کسب آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سیکولاریزم درین ماتمکده استوارانه میرزمید.

قصد مقایسه شما و چه را با وارسته ها هم ندارم. دره‌ای از خون مبارزان سربدار شما را از دلقکان انجمنی انفصال میدهد. شما هم خوب میدانید که چه‌گوارا از بنیاد با ایدیولوژی وارسته ها در تضاد است. او در برابر استبداد شجاعانه ایستاد و چهره آدمخواری امریکا و متحدینش را در قلب دیپلوماسی غرب مقر سازمان ملل دور ریخت و جهان را به مبارزه علیه ایلغارگری های لجام گسیخته امریکا دعوت کرد. حالانکه وارسته برای برقررای صلح همپای دفتر یونیما در کابل پوقانه های رنگه به هوا فرستاد، با جمعی از دوستان صلح جویش سیگار دود کرد و از پوشیدن لباس و کلاه چه کیف انجمنانه برد. براستی چه کجا و وارسته، قسیم اخگر، زهرای موسوی و چند «روشنفکر» مفلوک دینی مرتجع دیگر کجا. صرفنظر از دیدگاه سیاسی این جمع نابکار تنها کافیست وارسته و زهرا موسوی را معیار سنجش اخلاق آنان قرار دهید تا به کنه شخصیت ادبای انقلابی انجمن قلم پی برید.

به عنوان آخرین سخن بر همه رهروان انجمن قلم وبخصوص وارسته توصیه میکنم که بازی با انقلاب، چه و مبارزه را به سخره نگیرند زیرا به هیچ صورت از عظمت و شکوه آنان پشیزی نمیکاهد برخلاف ماسک حرامزادگی و ماهیت لئیم و پلشت خود شان نزد آزادیخواهان و مردم تشنه استقلال ما پاره شده و آفتابی میگردد. بهتر است بجای شوخی های تلخ با خون پاک چریک فدایی خلق های جهان تحت ستم و خود نمایی های پوک، بی مورد و غرب پسند تان با افکار مبارزاتی چه خود را بیارایید و بجای پوقانه، سیگار و کلاه؛ تفنگش را بردارید و با قاتلان چه که هم اکنون مالک و حاکم کشورت هستند و شب و روز خون میریزند؛ بی باکانه برخیزید و برزمید.




پاورقی:

* از انبوه ترانه ها و شعر های بی‌محتوا، کوچه‌ای، «انتقادی» و سکسی حامد تنها آخرین اظهار نظرش بر ضد رژیم ددمنش ولایت فقیه تحسین برانگیز است (گر بیایم به پیشت ای رهبر — تف نمایم به ریشت ای رهبر) {٣۰ سنبله ۱٣۹۲ صفحه فیسبوک رسمی حامد} مشروط برینکه اولا صادقانه و تهی از شرافت نباشد ثانیا افشاگر و ضد عطا محمد ها، محقق ها، سرور دانش ها، قسیم فهیم ها، کاظم کاظمی ها، ابوطالب مظفری ها، رهنورد زریاب ها، پرتو نادری ها و قمبر علی تابش ها باشد؛ در غیر آن به توتی نمی‌ارزد.