باید راه‌ محمودگودرزی‌ ر ا ادامه‌ داد

Dr Mahmood Godarzi

داكتر محمودگودرزی‌ نویسنده‌ بزرگ‌ و مبارز ایران‌ و دوست‌ شفیق‌ و راستین‌ مردم‌ افغانستان‌ پس‌ از جدالی‌ طولانی‌ با سرطان‌ (كه‌ به‌ خودی‌ خود آموزنده‌ است‌) چشم‌ از جهان‌ بست‌ و بدین‌ ترتیب‌ همه‌ی‌ دوستدارانش‌ را به‌ غم‌ نشاند، «راوا» را مخصوصاً زیرا یگانه‌ نویسنده‌ نامدار آزادیخواه‌ ایرانی‌ بود كه‌ درد و مسئله‌ اساسی‌ مردم‌ ما را می‌شناخت‌ و مطالب‌ فراوانی‌ درباره‌ افغانستان‌ مبتلا به‌ طاعون‌ بنیادگرایی‌ به‌ رشته‌ تحریر درآورد. نوشته‌های‌ او به‌ ویژه‌ راجع‌ به‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» یا «پیام‌ زن‌» همچون‌ تیری‌ در چشم‌ آن‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ و روزنامه‌نگاران‌ تر دامن‌ وطنی‌ فرو می‌رود كه‌ اگر از یكسو مقابل‌ جنایت‌سالاران‌ بنیادگرا و معامله‌گری‌های‌ ضد مردمی‌ كرزی‌ سكوتی‌ مرگبار اختیار می‌كنند، از سوی‌ دیگر حمله‌ به‌ «راوا» را بهترین‌ راه‌ اظهار بندگی‌ و وفاداری‌ در برابر غرب‌ و ایران‌، و برداشتن‌ كلاهی‌ از نمد سخیف‌ و ننگین‌ دولت‌ می‌دانند.

البته‌ نوشته‌های‌ گودرزی‌ درباره‌ افغانستان‌ روی‌ آن‌ عده‌ از شاعران‌ و نویسندگان‌ ایران‌ نظیر اسماعیل‌خویی‌، علی‌سپانلو، پرویزخایفی‌، چنگیزپهلوان‌، علی‌صالحی‌، رضادقتی‌ و... را نیز زرد نگهمیدارند كه‌ به‌ جای‌ كوشش‌ در راه‌ ایجاد همبستگی‌ بین‌ نیروهای‌ انقلابی‌ و دموكراسی‌طلب‌ افغانستان‌ برای‌ جلاد كابل‌ احمدشاه ‌مسعود یا فلان‌ شاعر بدنام‌ خوشخانه‌ای‌ مدیحه‌ سروده‌ و از این‌ راه‌ به‌ دولت‌ آلوده‌ی‌ كرزی‌ و در واقع‌ رژیم‌ ایران‌ هر دو تقرب‌ می‌جویند.

انتشار مقاله‌های‌ گودرزی‌ در چنین‌ شرایط‌ شغالی‌ در كشور بی‌نهایت‌ ارزنده‌ و موثر بوده‌ است‌.

ما از آنانی‌ كه‌ داكتر محمودگودرزی‌ را ستوده‌ و یادش‌ را صمیمانه‌ گرامی‌ می‌دارند، قلباً آرزو می‌نماییم‌ تا به‌ راه‌ و دیدگاه‌ و مشخصاً نگاه‌ او به‌ افغانستان‌ پای‌ بفشرند كه‌ در واقع‌ عملاً و جدی‌ترین‌ و صادقانه‌ترین‌ ارجگذاری‌ به‌ شخصیت‌ گرانقدر و ارثیه‌ ماندگارش‌ خواهد بود.

او زمانی‌ نوشت‌: «مینا زنده‌ خواهد ماند»، و حالا هم‌ بایسته‌ است‌ بگوییم‌: گودرزی‌ زنده‌ خواهد ماند.

«پیام زن»

گودرزی‌، عزیز همه‌ آزادیخواهان‌

جنبش‌ آزادیخواهی‌ ایران‌، یكی‌ از دلسوزترین‌، پركارترین‌ روزنامه‌نگاران‌ و پژوهشگران‌ سیاسی‌ خود را از دست‌ داد.

داكتر محمودگودرزی‌ از آن‌ روشنفكران‌ مبارز و ترقی‌خواه‌ نادر بود كه‌ در دوره‌های‌ متلاطم‌ تاریخ‌ ایران‌ نه‌ به‌ مثابه‌ فردی‌ منفعل‌ بلكه‌ همچون‌ فردی‌ آگاه‌ زیسته‌ بود و از طریق‌ رسانه‌های‌ چاپی‌ در راه‌ ترویج‌ آموزش‌ سیاسی‌ و ارتقای‌ آگاهی‌ مردم‌ می‌كوشید.

گودرزی‌ در ۱۹۳۳ در تهران‌ به‌ دنیا آمد و از ۱۵ سالگی‌ به‌ روزنامه‌نگاری‌ رو آورد و هنوز ۲۲ ساله‌ نشده‌ بود كه‌ روزنامه‌ «همبستگی‌» را انتشار داد. عشق‌ او به‌ رسانه‌های‌ چاپی‌ از همین‌ جا آغاز گردید. از ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۱ به‌ كار در دو روزنامه‌ «داریا» و «عصر تهران‌» پرداخت‌. گودرزی‌ جوان‌ به‌ كویت‌ رفت‌ و در وركشاپی‌ مشغول‌ به‌ كار شد تا پولی‌ به‌ دست‌ آورد. او به‌ تهران‌ بازگشت‌ و با پولی‌ كه‌ اندوخته‌ بود چاپخانه‌ای‌ را خرید تا آثار نویسنده‌ و مورخ‌ شهیر احمدكسروی‌ را منتشر سازد.

در ۱۹۵۱ برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌ آلمان‌ رفت‌ و در رشته‌ روزنامه‌نگاری‌ از یونیورستی‌ مونتسر فارغ‌ شد. در آنجا غیر از نشریه‌ « industry carrier »، با «سداما» همكاری‌ داشت‌ كه‌ نخستین‌ نشریه‌ جنبش‌ سیاسی‌ دانشجویان‌ ایرانی‌ در آلمان‌ به‌ شمار می‌رفت‌. «سداما» به‌ مثابه‌ وحدت‌دهنده‌ی‌ فعالیت‌های‌ دانشجویان‌ ایرانی‌ ضد شاه‌ در خارج‌ نقش‌ مهمی‌ در سال‌های‌ قبل‌ از انقلاب‌ بازی‌ كرد.

گودرزی‌ در آلمان‌ مجله‌ «باختران‌ امروز» را بنیاد نهاد كه‌ نشریه‌ رسمی‌ «جبهه‌ ملی‌ دموكراتیك‌ ایران‌ در خارج‌» بود. و نیز پس‌ از كودتا بر ضد حكومت‌ مصدق‌، در «آوازه‌» نشریه‌ای‌ ضد شاه‌ به‌ كار پرداخت‌.

در ۱۹۷۶ به‌ امریكا پناهنده‌ شد و با داكتر راحله‌رضایی‌ ازدواج‌ كرد. در آنجا از یونیورستی‌ هوارد دكترایش‌ را در كاربری‌ تكنولوژی‌ در آموزش‌ و پرورش‌ گرفت‌ و با نام‌های‌ مستعار «محمود صادقپور» و «نویده‌ سرشار» به‌ نشریه‌ «ایرانشهر» به‌ سردبیری‌ احمدشاملو پیوست‌.

در ۱۹۸۵ با عده‌ای‌ دیگر «كمیته‌ دوستداران‌ فرهنگ‌ ایران‌» و نشریه‌اش‌ «پر» را بنیاد گذاشت‌ كه‌ مسایل‌ و مباحث‌ سیاسی‌ مربوط‌ به‌ چپ‌های‌ ایران‌ را مطرح‌ می‌نمود.

گودرزی‌ در ۱۵ سال‌ گذشته‌ با نشریات‌ فراوانی‌ منجمله‌ «خاوران‌»، «علم‌ و جامعه‌»، «ایرانیان‌» كار می‌كرد تنها برای‌ «شهروند» بیش‌ از ۱۰۰۰ مقاله‌ نوشت‌.

او ضمن‌ مخالفت‌ با جنگ‌، تجاوز، نئو لیبرالیسم‌ اقتصادی‌، نئو محافظه‌كاری‌، جهانی‌سازی‌ امپریالیستی‌ و بویژه‌ سیاست‌های‌ امریكا، در زمینه‌ مسایل‌ ایران‌ نیز روشنفكری‌ پیگیر و مبارز بود. نقد منظم‌ او بر افكار مذهبی‌، افشای‌ سلطنت‌طلبان‌، نقد اپوزیسیون‌ پرو خاتمی‌ و پروژه‌های‌ ناظر بر اصلاح‌ رژیم‌ اسلامی‌ و دفاع‌ قاطع‌ او از جنبش‌های‌ مردمی‌ ایران‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ دموكراسی‌ و عدالت‌ اجتماعی‌، جایگاه‌ شایسته‌ای‌ در ادبیات‌ سیاسی‌ ترقیخواهانه‌ ایرانیان‌ تبعیدی‌ داشته‌ است‌. او یك‌ سوسیال‌ دموكرات‌ چپ‌ بود با این‌ همه‌ از افشای‌ آن‌ بخش‌ از سوسیال‌ دموكرات‌های‌ اروپایی‌ كه‌ دست‌ در دست‌ امریكا، به‌ تحكیم‌ امپراتوری‌ آن‌ كمك‌ كردند و در همه‌ جا طرح‌های‌ نئو لیبرالیستی‌ را در ضدیت‌ با منافع‌ زحمتكشان‌ به‌ مورد اجرا گذاشتند نیز غافل‌ نماند. متاسفانه‌ بیماری‌ سرطان‌، این‌ انسان‌ شریف‌ و شرافتمند را در ۴ اپریل‌ ۲۰۰۴ از ما گرفت‌.

گودرزی‌ عزیز حتی‌ در وصیتنامه‌ خود نیز درس‌ مثبتی‌ به‌ همه‌ عاشقان‌ آزادی‌ و رهایی‌ داد. او از خانواده‌ و دوستان‌ خود خواست‌ كه‌ به‌ جای‌ برپایی‌ مراسم‌های‌ یادبود، مخارج‌ آن‌ را صرف‌ ایجاد بنیادی‌ كنند كه‌ وظیفه‌ آن‌ یاری‌ رسانی‌ به‌ خانواده‌های‌ زندانیان‌ سیاسی‌ و روزنامه‌نگاران‌ در بند ایران‌ باشد.

با استفاده‌ از بیانیه‌ «راه‌ كارگر» و نوشته‌ سحر زرهی‌.




در زیر نقل‌قول‌هایی‌ اند از نوشته‌هایی‌ پس‌ از خاموشی‌ داكتر محمودگودرزی‌ كه‌ در چند شماره‌ «شهروند» به‌ قلم‌ دوستان‌ و همكاران‌ آن‌ زنده‌ یاد به‌ چاپ‌ رسیده‌ اند به‌ استثنای‌ یادداشت‌ سحرصبا كه‌ مستقیماً برای‌ «پیام‌ زن‌» نوشته‌ است‌.

امید این‌ جمله‌ها پرتوی‌ باشند بر جهات‌ گوناگون‌ كار و زندگی‌ و خلقیات‌ روزنامه‌نگار مبارز ایران‌، با آنكه‌ به‌ گفته‌ سحرصبا هیچ‌ تعداد نوشته‌ درباره‌ محمودگودرزی‌ نخواهد توانست‌ تمام‌ ابعاد شخصیت‌ وی‌ را آنطور كه‌ باید بیان‌ نماید.


عاشق‌ زبان‌ و فرهنگ‌ ایران‌

گودرزی‌ در دنیای‌ هر ثانیه‌ دگرگون‌ شونده‌ی‌ رسانه‌ها و روزنامه‌نگاری‌، با آنكه‌ بخش‌ بزرگی‌ از روزگارش‌ را در غربت‌ و مهاجرت‌ گذرانده‌ است‌، و سال‌های‌ بسیار در آلمان‌ و آمریكا، نه‌ تنها به‌ هیچوجه‌ از زبان‌ فارسی‌ و ظرایف‌ و زیبایی‌های‌ آن‌ به‌ دور نمانده‌ است‌، بلكه‌ با كوشش‌ ستودنی‌ای‌ در پالوده‌ گردانی‌ این‌ زبان‌ زیبا از واژگان‌ زمخت‌ و زبر و ناساز با كاركرد و كاربرد طبیعی‌ آن‌ همت‌ ورزیده‌ است‌. برابر نهادهای‌ بسیاری‌ كه‌ او پیشنهاد كرده‌ و هم‌ اكنون‌ به‌ كارگیری‌ طبیعی‌ و همگانی‌ آنها بخشی‌ از كار نوشتاری‌ همه‌ ما شده‌ و در همین‌ كتاب‌ صدها نمونه‌ی‌ آن‌ دیده‌ می‌شود، یكی‌ از دستاوردهای‌ بیشمار نویسنده‌ و روزنامه‌نگار و معلمی‌ است‌ كه‌ در عصر زندگی‌ ثانیه‌ای‌ خبر و رسانه‌ از وظیفه‌ی‌ ملی‌ و انسانی‌ خویش‌ نسبت‌ به‌ زبان‌ و فرهنگ‌ و فكر و فضای‌ میهن‌ غافل‌ نبوده‌ و نیست‌.

حسن‌ زرهی

راهگشای‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌

محمود گودرزی‌، نویسنده‌ و دانشور و مبارز سیاسی‌ نستوه‌، یكی‌ از قدیمترین‌ روزنامه‌نگارانی‌ بود كه‌ به‌ گواه‌ پنجاه‌ و چند سال‌ فعالیت‌های‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ نقش‌ بزرگی‌ در بیداری‌ افكار عمومی‌ و بی‌ تردید تاثیر به‌ سزایی‌ در بازبینی‌ تاریخ‌ سیاسی‌ كشور مان‌ داشت‌. او روزنامه‌نگاری‌ را از سن‌ پانزده‌ سالگی‌ آغاز كرده‌ و از همان‌ آغاز، زبان‌ گویا و قلم‌ پر قدرت‌ خود را در راه‌ راهگشایی‌های‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ به‌ كار گرفته‌ بود. گودرزی‌ از پیشكسوت‌ترین‌ مبارزان‌ و فعالان‌ سیاسی‌ خارج‌ از كشور بود و كنفدراسیون‌ دانشجویان‌ ایرانی‌ خارج‌ از كشور با همت‌ و پیگیری‌های‌ او پا گرفت‌.

گودرز گرمرودی‌

گودرزی‌، شاملو و ساعدی‌

محمودگودرزی‌ هم‌ از جمع‌ ایرانشهریان‌ رفت‌. پیش‌ از او غلام‌حسین‌ساعدی‌ و احمدشاملو رفته‌ بودند. این‌ سه‌ تن‌ در واقع‌ بیش‌ از هر نویسنده‌ دیگری‌ به‌ نشر ایرانشهر (لندن‌) و محتوای‌ آن‌ كمك‌ كردند. شاملو سردبیر بود (برای‌ مدتی‌). ساعدی‌ در ماه‌های‌ اولیه‌ مرتب‌ در دفتر ایرانشهر حضور داشت‌ و كمك‌ می‌كرد. و گودرزی‌ ستون‌ مخصوص‌ به‌ خود را داشت‌ كه‌ هر هفته‌ آن‌ را از واشنگتن‌ به‌ لندن‌ می‌فرستاد.

با شاملو درباره‌ پیدا كردن‌ همكاران‌ دیگر صحبت‌ كردم‌. او از جمله‌ از گودرزی‌ نام‌ برد. قراری‌ گذاشتیم‌ و به‌ اتفاق‌ به‌ دیدار او رفتیم‌. صمیمیت‌ و افتادگی‌ او مرا به‌ شدت‌ جذب‌ كرد و قول‌ همكاری‌ داد.

حسین‌ باقرزاده‌

تسلیم‌ناپذیر، سازش‌ناپذیر و به‌ نرخ‌ روز نان‌نخور

او چنان‌ به‌ كارش‌، روزنامه‌نگاری‌، با مسئولیت‌ و عشق‌ و احترام‌ می‌نگریست‌ كه‌ هرگز ذره‌ای‌ حاضر نشد با هیچ‌ بهایی‌ به‌ معامله‌ بنشیند. قلم‌ او شریف‌ و مسئول‌ بود. او سازش‌ناپذیر بود. او هرگز از سر تفنن‌ و باری‌ به‌ هر جهت‌ قلم‌ نزد. هرگز قلمش‌ را به‌ زور نچرخاند تا نان‌ را به‌ نرخ‌ روز بخورد. و چه‌ بی‌ادعا و بی‌سر و صدا این‌ كار را می‌كرد. و این‌ همه‌ از مهربانی‌ سرشار او سرچشمه‌ می‌گرفت‌. مهمترین‌ مشخصه‌ آقای‌ گودرزی‌ مهربانی‌ و بخشندگی‌ او بود. در واقع‌ آقای‌ گودرزی‌ بعد از مادرم‌ مهربانترین‌ و بخشنده‌ترین‌ آدمی‌ بود كه‌ من‌ می‌شناسم‌.

به‌ راحله‌جان‌ (دكتر رضایی‌) كه‌ زنگ‌ می‌زنم‌ تا بیشتر از چند و چون‌ از دست‌ دادن‌ یكی‌ از عزیزترین‌ كسان‌ زندگی‌ام‌ باخبر شوم‌ و این‌ بغض‌ فروخورده‌ را بیرون‌ بریزم‌ و بگویم‌ در زندگی‌اش‌ كه‌ نتوانستیم‌ حالا بعد از مرگش‌ چه‌ كنیم‌؟ صبور و مهربان‌ پاسخ‌ می‌دهد و از عزیزش‌ «محمودجان‌» و آرزویش‌ می‌گوید. «محمودجان‌» گفتنش‌ عاشقانه‌ترین‌ و لطیف‌ترین‌ طنین‌ را دارند. می‌گوید تو كه‌ می‌دانی‌: «محمودجان‌» عاشق‌ زندگی‌ و مردم‌ بود. او اعتقادی‌ به‌ عزاداری‌ نداشت‌. همیشه‌ می‌گفت‌. حتی‌ وقتی‌ دختركی‌ ۱۹ ساله‌ بودم‌ از زبانش‌ شنیده‌ بودم‌. آن‌ وقت‌ها اصلاً نمی‌دانستم‌ چه‌ می‌گوید ولی‌ بعداً فهمیدم‌. او به‌ دور و اطرافیانش‌ هم‌ پیشنهاد می‌كرد و می‌گفت‌ مخارج‌ عزاداری‌ عزیزان‌ تان‌ را صرف‌ كارهای‌ مفید و ماندگار كنید. «محمودجان‌» عاشق‌ كارش‌ بود و همیشه‌ می‌گفت‌ ای‌ كاش‌ می‌توانستم‌ بنیادی‌ به‌ وجود آورم‌ كه‌ به‌ خانواده‌ روزنامه‌نگاران‌ در بند كمك‌ كند. دلم‌ می‌خواهد آرزویش‌ را جامه‌ عمل‌ بپوشانم‌. از همه‌ می‌خواهم‌ اگر می‌خواهند برای‌ «محمودجان‌» مراسمی‌ بگیرند، مخارجی‌ متقبل‌ شوند آن‌ را به‌ بنیادی‌ كه‌ به‌ نام‌ او پایه‌گذاری‌ می‌كنم‌ كمك‌ كنند. البته‌ این‌ فقط‌ پیشنهاد است‌. برای‌ كسی‌ تعیین‌ تكلیف‌ نمی‌كنم‌ چرا كه‌ «محمودجان‌» مال‌ من‌ تنها نبود. اما خودم‌ این‌ كار را خواهم‌ كرد.

شریف‌ كه‌ باشی‌، انسان‌ كه‌ باشی‌، حتی‌ از مرگ‌ هم‌ زندگی‌ بیرون‌ می‌آید. بنیاد دكتر محمودگودرزی‌ حرمتی‌ست‌ به‌ تمام‌ روزنامه‌نگاران‌ ایرانی‌ كه‌ نان‌ و روزگار شان‌ در این‌ سو و آن‌ سو همیشه‌ تلخ‌ بوده‌ است‌ و اجیر و اسیر می‌خواهند شان‌، بنیاد دكتر گودرزی‌ انگیزه‌ای‌ است‌ برای‌ روزنامه‌نگاران‌ جوان‌ و تازه‌ كار ایرانی‌ كه‌ از سر استیصال‌ به‌ زور و زر تسلیم‌ نشوند، بنیاد دكتر گودرزی‌ هشداری‌ است‌ به‌ كاركشتگان‌ این‌ حرفه‌ ذاتی‌ مسئول‌ و متعهد كه‌ ناملایمان‌ و نامرادی‌ها بی‌حس‌ و مطیع‌ شان‌ نكند، بنیاد دكتر محمودگودرزی‌ جوامع‌ ایرانی‌ را فرا می‌خواند به‌ این‌ كه‌ وقتش‌ رسیده‌ است‌ كه‌ قدر این‌ حرفه‌ تاثیرگذار را در جامعه‌ بدانند. بدون‌ داشتن‌ مطبوعات‌ آزاد و رسانه‌های‌ جمعی‌ متسقل‌، بدون‌ داشتن‌ روزنامه‌نگاران‌ حرفه‌ای‌ و اهل‌ نمی‌شود دمكراسی‌ را درونی‌ جامعه‌ كرد. برای‌ رسیدن‌ به‌ دمكراسی‌ و آزادی‌ بیان‌ و اندیشه‌ به‌ حضور فعال‌ روزنامه‌نگاران‌ نیاز است‌. با به‌ بند كشیدن‌ و زندانی‌ كردن‌ روزنامه‌نگاران‌، با منفعل‌ كردن‌ روزنامه‌نگاران‌ آزادی‌ را به‌ بند كشیده‌ ایم‌. روزنامه‌نگاران‌ متعهد چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ جامعه‌ اند، به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ در عدم‌ حضور آنان‌ به‌ هر انگیزه‌ و بهانه‌ای‌ یعنی‌ جامعه‌ را كور و كر كردن‌. قلم‌ دكتر گودرزی‌ چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ ما مردم‌ بود. انسان‌ كه‌ باشی‌، شریف‌ كه‌ باشی‌، حتی‌ مرگت‌ هم‌ زندگی‌ می‌آورد.

نسرین‌ الماسی‌

بنویس‌ همچون‌ آفتاب‌ كه‌ می‌نویسد نور

دریغ‌! دریغ‌ و درد كه‌ نمی‌توانم‌ بیش‌ از این‌ دل‌ خودم‌ را خوش‌ كنم‌ و وانمود كنم‌ كه‌ هنوز هست‌ و می‌توانم‌ به‌ او زنگ‌ بزنم‌ یا به‌ دیدنش‌ بروم‌ و یا از او بپرسم‌ كه‌ آقا: بهترین‌ معادل‌ این‌ واژه‌ در فارسی‌ چه‌ می‌شود یا بنشینم‌ پای‌ خاطرات‌ فراوانی‌ كه‌ از بزرگان‌ فرهنگ‌ میهنم‌ داشت‌؛ یا از او درس‌ بگیرم‌. محمودگودرزی‌ در بین‌ ما نیست‌ دیگر و به‌ قول‌ نسرین‌: دیگر آن‌ مهربان‌ترین‌ انسان‌ روی‌ زمین‌ كه‌ حتا به‌ درد كشنده‌یی‌ هم‌ كه‌ داشت‌ لب‌ خند می‌زد رفته‌ است‌. و من‌ افسوس‌ می‌خورم‌ كه‌ باید فعل‌ها و زمان‌های‌ این‌ نوشته‌ را برگردانم‌ به‌ زمان‌ گذشته‌ و «هست‌»ها و «است‌»ها را برگردانم‌ به‌ «بود». بودنی‌ كه‌ از هستن‌ خیلی‌ها با ارزش‌تر است‌. دكتر محمودگودرزی‌ یك‌ انسان‌ فرهنگی‌ی‌ كامل‌ بود. روانش‌ شاد باد كه‌ حتا در دم‌ رفتن‌ هم‌ به‌ فكر روزنامه‌نگاران‌ و دانشجویان‌ روزنامه‌نگاری‌ و گرفتاران‌ و بندیان‌ بود. حتماً شما هم‌ شنیده‌اید كه‌ در وصیتش‌ از نزدیكانش‌ خواسته‌ تا برایش‌ پرسه‌ و مراسم‌ و یادبود و عزاداری‌ نگیرند در عوض‌ هر چه‌ را كه‌ می‌خواهند در این‌ راه‌ هزینه‌ كنند بدهند به‌ روزنامه‌نگاران‌ در بند یا روزنامه‌نگارانی‌ كه‌ در دیكتاتوری‌ آخوندی‌ بیكار شده‌ اند. می‌بینید غم‌خواری‌ را؟ بیایید تا در توان‌ خود حتا اگر بهای‌ یك‌ شاخه‌ گل‌ باشد كه‌ می‌خواستیم‌ نثار گورش‌ كنیم‌ در راهی‌ كه‌ او خواسته‌ هزینه‌ كنیم‌.

صم‌صم‌ كاشفی‌ (۱۰ اپریل‌ ۲۰۰۵، مریلند)

دوست‌ روزهای‌ بد كشور ما

داكتر گودرزی‌ ضمن‌ آنكه‌ حیاتش‌ را در ره‌ خدمت‌ برای‌ ایران‌ عزیزش‌ گذاشته‌ بود هیچگاهی‌ در سطح‌ یك‌ شوونیست‌ عظمت‌طلب‌ و یا یك‌ ناسیونالیست‌ تنگ‌نظر سقوط‌ ننموده‌، موازی‌ با یادآوری‌ از درد و رنج‌ خلق‌ ایران‌ نه‌ «وندویلا» را از قلم‌ انداخت‌ و نه‌ هم‌ افغانستان‌ و یا جاهای‌ دیگر را. او به‌ همه‌ی‌ ماها بدین‌ وسیله‌ آموخت‌ كه‌ برای‌ آنكه‌ ایرانی‌ خوب‌ باشیم‌ و یا افغان‌ خوب‌، نخست‌ از همه‌ بایست‌ انسان‌ خوب‌ بوده‌ درد دیگران‌ را درد خود و شادی‌ دیگران‌ را شادی‌ خویش‌ دانیم‌. فقط‌ با انسان‌ شدن‌ می‌توانی‌ ایرانی‌، افغان‌ و یا نمی‌دانیم‌ «كجایی‌» خوب‌ شد.

«او» با آنكه‌ در این‌ اواخر درد شدیدی‌ را تحمل‌ می‌نمود اما هر آنگاهی‌ كه‌ فرصت‌ دست‌ می‌داد تا تلفونی‌ از هم‌ جویای‌ سلامت‌ شده‌ در قبال‌ اوضاع‌ جاری‌ تبادل‌ نظری‌ صورت‌ گیرد، بدون‌ آنكه‌ كوچكترین‌ تبارزی‌ از ناراحتی‌ در صدایش‌ احساس‌ گردد، با صمیمیت‌ در تبادل‌ نظر حصه‌ گرفته‌، دستاوردهاش‌ را با دیگران‌ در میان‌ می‌گذاشت‌. وی‌ در چنان‌ حالتی‌ بیشتر فرمانده‌ شجاع‌ و از خودگذری‌ را مانند بود كه‌ با تحمل‌ هزاران‌ زخم‌ همرزمانش‌ را در نبرد مرگ‌ و زندگی‌ تنها گذاشته‌ تا آخرین‌ رمق‌ به‌ آوردش‌ ادامه‌ می‌دهد.

با چنین‌ مختصر شناختی‌ از «گودرزی‌» است‌ كه‌ ما معرفی‌ شخصیت‌ آن‌ تهمتن‌ عرصه‌ نبرد فرهنگی‌ را دشوار یافته‌ ضمن‌ ابراز احترام‌ و تاثر عمیق‌ یادش‌ را گرامی‌ می‌داریم‌. اكنون‌ كه‌ به‌ ناگزیر، با همرزمی‌ دلیر و دوست‌ خوبی‌ وداع‌ می‌كنیم‌ و در مقطع‌ كنونی‌ امكان‌ آن‌ نداریم‌ تا با شلیك‌ تفنگ‌ سوگند مبارزاتی‌ ما را تجدید نماییم‌، «سلاح‌ گودرزی‌» را یعنی‌ «قلم‌ گودرزی‌» را شاهد می‌گیریم‌ كه‌ در این‌ نبرد از پا نخواهیم‌ نشست‌ و در حد توان‌ علیه‌ امپریالیزم‌ و ارتجاع‌ در هر كجا كه‌ باشد به‌ نبرد مان‌ ادامه‌ خواهیم‌ داد.

جاویدان‌ باد خاطره‌ تابناك‌ محمودگودرزی‌ این‌ دوست‌ روزهای‌ بد كشور ما!
مرگ‌ بر امپریالیزم‌ و ارتجاع‌ دشمنان‌ سوگند خورده‌ی‌ گودرزی‌ها در سراسر جهان‌!

هواداران‌ آزادی‌ و دموكراسی‌ برای‌ افغانستان‌ - کانادا

نویسنده‌ای‌ در پی‌ عدالت‌ و خدمت‌ به‌ محرومان‌

محمودگودرزی‌ فقط‌ یك‌ روزنامه‌نگار نبود. او در درجه‌ اول‌ انسانی‌ بود والا با روح‌ بزرگ‌ خیرخواهی‌، عدالت‌جویی‌، فروتنی‌، صلح‌جو و مودب‌. در راه‌ همین‌ آرمان‌ها و منش‌ها كوشش‌ خستگی‌ناپذیر داشت‌ و مبارزه‌ كرد. همه‌ این‌ ویژگی‌ها در جمله‌ جمله‌ نوشته‌هایش‌ موج‌ می‌زد. گذشته‌ از آن‌ برای‌ احقاق‌ حقوق‌ ایران‌ و ایرانیان‌ و به‌ طور كلی‌ محرومان‌ جهان‌ پژوهش‌ و نگارش‌ مستمر و پیگیر داشت‌ و لحظه‌ای‌ كوتاه‌ نیامد و تا آخرین‌ نفس‌ نوشت‌. گفته‌ها و كار حاكمان‌ و روشنفكران‌ را ارزش‌یابی‌ می‌كرد. تیزبینانه‌ نتایجی‌ از میان‌ آنها استنتاج‌ می‌كرد. همانند معماری‌ یگانه‌ با كنار هم‌ قرار دادن‌ موزائیك‌ها، كاخ‌ بلندی‌ در قالب‌ مقاله‌ بنا می‌كرد كه‌ از باد و باران‌ گزندی‌ نمی‌یافت‌. مقالات‌ او همیشه‌ و تا بی‌عدالتی‌ جریان‌ دارد، همچنان‌ خواندنی‌ و آموزنده‌ است‌.

بهرام‌ محبوب‌

دوست‌ ارجمند مردم‌ افغانستان

بیماری‌ مهلك‌ سرطان‌ به‌ سراغش‌ آمده‌ بود. نحیف‌تر از قبل‌ بود ولی‌ همچنان‌ رسالتش‌ را پی‌ می‌گرفت‌؛ خواندن‌، نوشتن‌، سخنرانی‌، تعلیم‌ و... این‌ بار همسر مقاومش‌ خانم‌ دكتر راحله‌رضایی‌ هم‌ همراهی‌اش‌ می‌كرد.

چقدر روشنفكران‌ افغان‌ دوستش‌ داشتند و از سخنرانی‌اش‌ استقبال‌ كرده‌ بودند. آقای‌ گودرزی‌ بیش‌ از هر پژوهشگر و نویسنده‌ دیگر ایرانی‌ در نوشته‌هایش‌ به‌ افغانستان‌ و افغان‌ها پرداخته‌ است‌ آن‌ هم‌ با دیدی‌ منصف‌ و به‌ دور از تعصب‌.

وقتی‌ كه‌ شهروند پیشنهاد چاپ‌ ویژه‌نامه‌ای‌ برای‌ بزرگداشت‌ دكتر گودرزی‌ را داد، روشنفكران‌ و نویسندگان‌ افغان‌ از اولین‌ افرادی‌ بودند كه‌ استقبال‌ كردند.

فرح‌ طاهری‌

مردی‌ كه‌ از همه‌ بیشتر می‌دانست‌
اما از همه‌ بیشتر فروتن‌ بود

sahar saba of rawa with dr. mahmood godarzi
سحرصبا در آخرین‌ دیدار با محمودگودرزی‌

مارچ‌ ۲۰۰۴ بود و به‌ عنوان‌ نماینده‌ «راوا» برای‌ ایراد سخنرانی‌هایی‌ به‌ امریكا دعوت‌ شده‌ بودم‌. ولی‌‌ این‌ بار مهمترین‌ كار برایم دیدن‌ داكتر محمودگودرزی‌ بود تا از نزدیك‌ از حال‌ شان‌ پرسیده‌ و آرزوها و سلام‌های‌ قلبی‌ «راوا» و آزادیخواهان‌ افغانستان‌ را به‌ ایشان‌ برسانم‌.

تلفن‌ خانه‌ شان‌ جواب‌ نداد ناگزیر به‌ پیامگیر شان‌ پیام‌ گذاشتم‌ كه‌ مشتاق‌ دیدار شان‌ هستم‌ هر وقت‌ كه‌ فرصت‌ داشته‌ باشند. ساعتی‌ نگذشته‌ بود كه‌ به‌ من‌ زنگ‌ زدند. تبریك‌ سال‌ نو و صحبت‌ مختصر گرم‌ و پر محبت‌ تلفنی‌ شان‌ هرگز از یادم‌ نخواهد رفت‌. قرار شد ساعت‌ ۴ فردای‌ آن‌ روز به‌ خانه‌ شان‌ بروم‌. با آنكه‌ دوست‌ من‌ ـ زنی‌ مقیم‌ امریكا ـ نیز همراهم‌ بود ولی‌ خانه‌ را نتوانستیم‌ بیابیم‌. باز هم‌ تلفنی‌ مزاحم‌ شدیم‌ و طالب‌ رهنمایی‌ شدیم‌ اما ایشان‌ مصرانه‌ از ما خواستند در جاییكه‌ هستیم‌ بمانیم‌ تا خود با موتر آمده‌ ما را به‌ منزل‌ شان‌ ببرند. ما گفتیم‌ نه‌ كاكا گودرزی‌ این‌ ممكن‌ نیست‌، به‌ هیچ‌ وجه‌ شما را زحمت‌ نمی‌دهیم‌ ما خود می‌آییم‌. حدود نیم‌ ساعت‌ بعد موفق‌ شدیم‌ خانه‌ را بیابیم‌. داكتر گودرزی‌ خودش‌ دروازه‌ را بروی‌ ما گشود. او با صمیمیت‌ و حرارت‌ یك‌ پدر و برادر كلان‌ (من‌ به‌ منظور تفهیم‌ موضوع‌ این‌ مقایسه‌ را كردم‌ ولی‌ معتقدم‌ كه‌ محبت‌ گودرزی‌ها به‌ «راوا» بسیار ژرفتر و گرمتر و شكوهمندتر از محبت‌ پدری‌ می‌باشد) از ما پذیرایی‌ كردند.

من‌ در هر جمله‌ و هر حركت‌ داكتر گودرزی‌، دانشمند بزرگی‌ را می‌یافتم‌ كه‌ از همه‌ بیشتر می‌دانست‌ اما از همه‌ بیشتر فروتن‌ و بی‌ادعا بود.

از نكته‌هایی‌ كه‌ در این‌ فراموش‌ ناشدنی‌ترین‌ و ارزشمندترین‌ دیدار به‌ یادم‌ مانده‌ فقط‌ به‌ ذكر دو سه‌ تا از آنها اكتفا می‌كنم‌.

وقتی‌ از نوشته‌هایش‌ در مورد افغانستان‌ و «راوا» تشكر كردم‌ فوری‌ حرفم‌ را قطع‌ كرد و گفت‌ كه‌ «اولاً این‌ كار را وظیفه‌ام‌ می‌دانم‌ ولی‌ وظیفه‌ای‌ كه‌ آنطور كه‌ باید با عمق‌ و گستردگی‌ لازم‌ انجام‌ نگرفته‌ است‌. و ثانیاً اینكه‌ من‌ به‌ مردم‌ افغانستان‌ و مسایل‌ شان‌ همانقدر علاقمندم‌ كه‌ به‌ مسایل‌ ایران‌ و مردمش‌. چگونه‌ می‌توانم‌ سوختن‌ مردم‌ افغانستان‌ را در جهنمی‌ ساخته‌ی‌ بنیادگرایان‌ و با حمایت‌ امریكا ببینم‌ ولی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ روزنامه‌نگار نسبت‌ به‌ آن‌ بی‌تفاوت‌ باشم‌؟ در مورد به‌ ویژه‌ زنان‌ افغانستان‌ «راوا» بود كه‌ چشمانم‌ را باز كرد و نیز «پیام‌ زن‌» همواره‌ به‌ مسایل‌ ایران‌ پرداخته‌ است‌ پس‌ جا دارد كه‌ من‌ از شما تشكر نمایم‌.»

زمانی‌ كه‌ من‌ با درد و تعجب‌ از جنبش‌ آزادیخواهانه‌ ایران‌ و زندانیان‌ انقلابی‌ ایران‌ یاد كردم‌ كه‌ با وصف‌ هر روز شكنجه‌ و اعدام‌ از مقاومت‌ اعجاب‌آور باز نمی‌ایستند اما متاسفانه‌ خاطره‌ها و حماسه‌های‌ بزرگ‌ اینان‌ مضمون‌ اصلی‌ کار نویسندگان‌، شاعران‌، فلمسازان‌ وغیره‌ هنرمندان‌ ایران‌ را تشكیل‌ نمی‌دهد،

داكتر گودرزی‌ سرش‌ را به‌ علامت‌ تایید سخنان‌ من‌ تكان‌ داده‌ اظهار داشت‌:

«یكی‌ از كمبود و دشواری‌های‌ كار در این‌ جبهه‌ همین‌ است‌ كه‌ شما گفتید. حتی‌ دغدغه‌ی‌ عده‌ای‌ از هنرمندان‌ را نه‌ تنها به‌ قول‌ شما مردم‌ و قهرمانان‌ و حماسه‌ها نمی‌سازد بلكه‌ آشكارا برای‌ رژیم‌ خدمت‌ می‌كنند.»

دوست‌ راستین‌ مردم‌ ما در پایان‌ صحبت‌هایش‌ ضمن‌ تذكر نكاتی‌ در ارتباط‌ با كار «راوا»، روی‌ مسئله‌ درآمیختن‌ اعضای‌ «راوا» بین‌ توده‌ها تاكید ورزید و وقتی‌ اشاره‌ نمودم‌ كه‌ ما با روستاهای‌ افغانستان‌ پیوندهایی‌ اولیه‌ و كوچك‌ داریم‌، گفت‌ كه‌ «برای‌ به‌ سرانجام‌ رسانیدن‌ كارهای‌ بزرگ‌ باید آن‌ پیوندها هم‌ بزرگ‌ و بزرگتر شوند.»

هنگامی‌ كه‌ داكتر گودرزی‌ حرف‌ می‌زد، فكر سرطانش‌ مرا در خود غرق‌ می‌ساخت‌ و دلم‌ می‌خواست‌ از زبان‌ خود وی‌ یا دیگران‌ بشنوم‌ كه‌ «نه‌» وی‌ سرطان‌ ندارد یا سرطان‌ را مغلوب‌ ساخت‌» تا سال‌های‌ بسیاری‌ دیگر برای‌ محرومان‌ و عدالت‌ و بر ضد ستم‌ و استثمار بنویسد. اما مشاهده‌ی‌ جثه‌ به‌ شدت‌ لاغر و سیمای‌ رنجورش‌ قلبم‌ را می‌فشرد و لحظه‌ای‌ كه‌ نتوانستم‌ از اشك‌آلود شدن‌ چشمم‌ جلوگیری‌ كنم‌، بهانه‌ آوردم‌: «امید داشتم‌ و دارم‌ روزها و ماهها با شما باشم‌ و بیآموزم‌ و حالا كه‌ به‌ این‌ زودی‌ باید از هم‌ جدا شویم‌، گریه‌ام‌ می‌گیرد.»

اما او شاید دلیل‌ گریه‌ام‌ را درك‌ كرده‌ بود كه‌ با تبسم‌ و شوخی‌ گفت‌: «مبارزان‌ نمی‌گریند، بیا با هم‌ عكس‌هایی‌ بگیریم‌ كه‌ همیشه‌ مرا در كنار خود و دیگر خواهران‌ و فرزندانم‌ در «راوا» ببینی‌.»

و اكنون‌ نه‌ بخاطر آن‌ چند عكس‌ كه‌ به‌ خاطر شخصیت‌ و مبارزه‌ و انبوه‌ نوشته‌های‌ ارزنده‌ و موثر داكتر محمودگودرزی‌، او را همراه‌ خود و نگران‌ خود می‌دانیم‌.

یاد گودرزی‌ را با آموختن‌ از وی‌ و تحكیم‌ رابطه‌ بین‌ جنبش‌ آزادیخواهانه‌ ایران‌ و افغانستان‌ گرامی‌ بداریم‌.

سحرصبا

به‌: محمودگودرزی‌
برادر زنده‌ یاد، بزرگوار و اندیشمندم‌ كه‌ با شهپر مرثیه‌ نتوان‌ از كوهواره‌ی‌ اندوهش‌ گذشت‌.

در رثـای‌ گودرزی‌

قلب‌ها تپید، دل‌ و دیده‌ها گریست‌
به‌ سوی‌ مردی‌ اندیشمند گودرزی‌
هزار ورق‌ فرسود و خامه‌ها بسود
نتوان‌ برشمرد صفاتِ گودرزی‌
قلمش‌ بود مدافع‌ مظلومان‌ جهان‌
بهر سو تاخت‌ رخش‌ فهم‌ گودرزی‌
بود اهل‌ قلم‌ پیشتاز و دانشور
آذین‌ صفحهِ «شهروند» مضمون‌ گودرزی‌
نزاد مادر دوران‌ چنین‌ فرزندی‌
فرهمند و شكوهمند، فرهیخته‌ گودرزی‌
به‌ درد ناعلاجش‌ چاره‌ای‌ نبود
ورنه‌ هر یك‌ بودیم‌ جانثار گودرزی‌
تو ای‌ گردون‌ كه‌ بیدادگریست‌ پیشه‌ات‌
گرفتی‌ از ما مشعل‌ رخشان‌، گودرزی‌
تا واپسین‌ دم‌ بذر وفاق‌ بكاشت‌
مستحكم‌ باد بنیادِ پر ثمر گودرزی‌

(۸ اپریل‌ ۲۰۰۵)
رحیمه ‌توخی‌



بیانیه "راوا" در سوگ‌ محمودگودرزی‌:

ما میدانستیم‌ كه‌ محمودگودرزی‌ ارجمند ما در بیمارستان‌ با سرطان‌ دست‌ به‌ گریبان‌ است‌ ولی‌ آرزو میكردیم‌ كه‌ اگر بهبود یافتن‌ از آن‌ ناممكن‌ است‌ لااقل‌ وضع‌ او در همین‌ گونه‌ سالها باقی‌ بماند و خبر توانفرساتری‌ از وی‌ نشنویم‌. اما دیروز دوستی‌ خبر هولناك‌ خاموشی‌ ابدی‌ این‌ دوست‌ بزرگ‌ مردم‌ افغانستان‌ و «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» را تلفنی‌ به‌ ما گفت‌.

بعضی‌ از مبارزان‌ تابناك‌ قلمبدست‌ نظیر پوینده‌ها، مختاری‌ها، شریف‌ها و... را رژیم‌ جنایت‌ و خیانت‌ ایران‌ در داخل‌ ترور میكند ولی‌ بوده‌ و هستند بسیار نویسندگان‌ و شاعران‌ ایرانی‌ در خارج‌ كشور كه‌ اگر چه‌ تا حدودی‌ دور از تیررس‌ ولایت‌ فقیه‌ جنایت‌پیشه‌ اند، با این‌ هم‌ رنج‌ زندگی‌ در غربت‌ و نبودن‌ با مردم‌ ایران‌ و پیكار شان‌، آنان‌ را انواع‌ بیماری‌های‌ خبیث‌ به‌ خباثت‌ رژیم‌ خون‌آشام‌ در هم‌ پیچیده‌ و به‌ حضور مغتنم‌ و موثر و روشن‌ بخش‌ آنان‌ در صف‌ نبرد آزادیخواهانه‌ مردم‌ ایران‌ پایان‌ می‌بخشد. در واقع‌ هر دو دسته‌ قربانیان‌ جمهوری‌ آدمخوار بوده‌ و سنگینی‌ مرگ‌ شان‌ به‌ سنگینی‌ دماوند كوه‌ است‌. و داكتر محمودگودرزی‌ نیز در شمار آن‌ پیكارگران‌ در خارج‌ بود كه‌ اكنون‌ دیگر بارش‌ گرز قلم‌ و اندیشه‌اش‌ را بر سر جنایتكاران‌ حاكم‌ در ایران‌ و افغانستان‌ شاهد نخواهیم‌ بود.

برای‌ مردم‌ روشنفكران‌ انقلابی‌ و «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» مخصوصاً از دست‌ رفتن‌ داكتر محمودگودرزی‌ جان‌ گدازتر است‌ زیرا در شرایطی‌ كه‌ رضادقتی‌ها، علی‌سپانلوها، پرویزخایفی‌ها، علی‌صالحی‌ها و... پرده‌ آزرم‌ و وجدان‌ خود را دریده‌ و برای‌ یكی‌ از سركردگان‌ داره‌های‌ جنایت‌پیشه‌ بنیادگرا ـ احمدشاه‌مسعود هم‌آوا با رژیم‌ ایران‌ به‌ نوحه‌گری‌، تبلیغ‌ و «قهرمان‌ ملی‌»سازی‌ میپرداختند، محمودگودرزی‌ ماهیت‌ وی‌ را به‌ مثابه‌ یك‌ بنیادگرای‌ مزدور و دشمن‌ مردم‌ افغانستان‌ برملا مینمود؛ در شرایطی‌ كه‌ اسماعیل‌خویی‌ برای‌ نامردكی‌ خادی ـ جهادی‌ و كلان‌ شده‌ در «خوشخانه‌»های‌ برهان‌الدین‌ربانی‌ و شركا، و دشمن‌ پلید قسم‌ خورده‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» ـ لطیف‌پدرام ـ شعر میسرایید، محمودگودرزی‌ با بزرگواری‌ و ستایش‌گرانه‌ درباره‌ «راوا» و مبارزه‌اش‌ مینوشت‌ و بدینترتیب‌ میخواست‌ به‌ احزاب‌، سازمانها و فرهنگیان‌ ایران‌ حالی‌ نماید كه‌ اگر میخواهند در جبهه‌ آزادی‌ و بنیادگرایی‌ در افغانستان‌ بایستند باید در كنار «راوا» این‌ یگانه‌ و قدیمی‌ترین‌ سازمان‌ زنان‌ ضد بنیادگرایان‌ و مالكان‌ خارجی‌ آنان‌ با خود بزرگ‌بینی‌ و یا ساده‌لوحانه‌ نگذرند كه‌ چه‌ بسا در دام‌ هیاهوی‌ كركننده‌ای‌ مافیای‌ «ائتلاف‌ شمال‌» گیر كرده‌ و كار شان‌ به‌ افتضاح‌خویی‌، سپانلو، خایفی‌ و... بكشد.

راستی‌ اگر نوشته‌های‌ داكتر گودرزی‌ نمی‌بود چگونه‌ میشد برای‌ فرهنگیان‌ قومپرست‌ پشتون‌ ثابت‌ نمود كه‌ خویی‌ها و دقتی‌ها وغیره‌ نمایندگان‌ فرهنگ‌ و ادب‌ انقلابی‌ ضد بنیادگرایی‌ ایران‌ نبوده‌ داغ‌ سیاه‌ همنوایی‌ اینان‌ با ولایت‌ فقیه‌ جنایت‌پیشه‌ نمیتواند بر جبین‌ كلیه‌ قلمبدستان‌ متحد ایران‌ بچسبد؟

داكتر محمودگودرزی‌ پل‌های‌ همبستگی‌ بین‌ مبارزان‌ و مردم‌ ایران‌ و افغانستان‌ را كه‌ داشت‌ با نكبت‌ نام‌های‌ فوق‌ آهسته‌ آهسته‌ خراب‌ میشد، با موضعگیری‌های‌ قاطعانه‌اش‌ استوار نگهداشت‌. و از این‌ جهت‌ هم‌ نوشته‌های‌ معین‌ وی‌ درباره‌ افغانستان‌ دارای‌ ارزش‌ تاریخی‌ گرانقدری‌ اند.

دیگر كاكا محمودگودرزی‌ را نداریم‌ كه‌ برای‌ امر آزادی‌ مردم‌ افغانستان‌ بنویسد؛ دیگر كاكا محمودگودرزی‌ را نداریم‌ كه‌ از «راوا»ی‌ از چهار سو در محاصره‌ سگان‌ بنیادگرا و شركا و صاحبان‌ شان‌ بنویسد؛ دیگر نام‌ كاكا محمودگودرزی‌ را بر تارك‌ مقاله‌ای‌ در «شهروند» نخواهیم‌ دید.

اما تردیدی‌ نداریم‌ كه‌ موضع‌ و راه‌ او را دهها و صدها نویسنده‌ و اندیشمند آگاه‌، مسئول‌ و شرافتمند ایران‌ دنبال‌ خواهند كرد، به‌ افشای‌ ادیبان‌ تسلیم‌ شده‌ به‌ ملایان‌ تبهكار در ایران‌ و افغانستان‌ خواهند پرداخت‌ و تمام‌ نیرو و استعداد شان‌ را در راه‌ تحكیم‌ همبستگی‌ هر چه‌ رزمنده‌تر و عمیقتر نیروهای‌ آزادیخواه‌ افغانستان‌ و ایران‌ به‌ كار خواهند گرفت‌. امری‌ كه‌ به‌ یقین‌ آرزوی‌ آتشین‌ محمودگودرزی‌ و كلیه‌ نویسندگان‌ و شاعران‌ شهید ایران‌ به‌ حساب‌ میآمد.

«جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» در مصیبت‌ جانفرسای‌ خاموشی‌ محمودگودرزی‌ مبارز و دانشمند فرهیخته‌ خود را با همسر عزیز ایشان‌، نشریه‌ «شهروند»، همرزمان‌، تمام‌ سازمانها و مردم‌ آزادیخواه‌ ایران‌ شریك‌ میدانند.

بگذار اندوه‌ عظیم‌ به‌ ابدیت‌ پیوستن‌ محمودگودرزی‌ را با تشدید نبرد تا به‌ آخر علیه‌ بربریت‌ خونین‌ مذهبی‌ در ایران‌ و افغانستان‌ تسكین‌ بخشیم‌!
«جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌»
۱۰ اپریل‌ ۲۰۰۵




مقالاتی از محمود گودرزی در شماره های گذشته «پیام زن»
‌«مینا» زنده‌ خواهد ماند
در آن سوی برقع
ماه دسامبر و سرنوشت آینده افغانستان
انسانگرایی فراسوی مرزها
در راه نزدیکی بیشتر

نامه‌های رسیده برای داكتر محمود گودرزی

«پیام زن»، نشریه جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا)