نامههای زیادی برای داكتر گودرزی و در باره نوشتههای پر ارج شان دریافت داشتهایم كه درین شماره گزیدهای مختصرشده از آنها را می آوریم.
ایكاش به جای اینهمه واصف باختری
و رهنورد و اكرمعثمان و...
یكی دو محمود گودرزی میداشتیم!م. ا. ی - كابل
«از خواندن نوشتههای داكترمحمودگودرزی لذت برده و مستفید و شاد شدم. چه آگاهی، قلم و چه مهر پرصداقتی نسبت به یك مردم ویران و در جهنم. ایكاش به جای اینهمه واصف و داكتراكرمعثمان و سیاهسنگ و پرتونادری، رهنورد و ملحقات شان، یكی دو محمودگودرزی میداشتیم كه منجمله علیه كارنامهی پرخیانت ولایت فقیه مینوشت تا نزد مبارزان و آزادیخواهان ایران احساس شرمساری نمیكردیم چرا كه تمام نویسندگان و شاعران بزدل و معاملهگر عضو «انجمن نویسندگان افغانستان» مستقیماً به دفاع از رژیم جنایتكار ایران برخاسته یا با بیوجدانی غریبی در برابر آن جمهوری خون و خیانت سكوت مرگبار اختیار كردهاند.»
گودرزی درود روشنفكران و مردم آزادیخواه ما را با خود دارد و خویی نفرین آنان را!
رشید. الف - كویته، پاكستان
سوال از گودرزی درباره رضادقتی
«فكر میكنم یك عامل دیگر توجه نویسنده مبارز ایران محمودگودرزی به نوشتن راجع به افغانستان و مشخصاً «راوا» اینست كه او میبیند یا نویسندگان و مطبوعات آزادیخواه ضد فاشیزم دینی و غیردینی ایران، افغانستان را كاملاً از یاد بردهاند یا اینكه به قول ایشان از سر بیخبری چیزهایی روی كاغذ میآورند كه فقط موجب خشنودی بنیادگرایان ایرانی و افغانی میشود.
با عطف به این نكته میخواستم با احترام و سپاس فراوان از گودرزی ارجمند، دو سوال را با ایشان مطرح سازم:
صرفنظر از شاعران و نویسندگان وابسته به رژیم ایران مثل محمدحسینجعفریان و چنگیزپهلوان، چگونه ممكن است سپانلو، خویی، خایفی و رضادقتی به علت «ناآگاهی» از واقعیتهای افغانستان به این چنین موضع فجیع افتند؟ از آقای اسماعیلخویی نمیدانم ولی آقایان سپانلو و خایفی سفرها به افغانستان داشتهاند و آقای رضادقتی ضمن ارتباط نزدیك با «جمعیت اسلامی» درست همانند نماینده ارشد و خاصالخاص ربانی و فهیم و قانونی و حفیظمنصور و داكترحقشناس و چكری و امثال آنان عمل كرده، با همدستی فرانسویانِ مشتاقِ «سردار نابغه مسعود» تمامی مطبوعات تابع جنایتكاران فوقالذكر را زیر پوشش پولی و اطلاعاتی گرفته و از راههای گوناگون مبالغ هنگفتی پول به خزینهی مشبوع ربانی و فهیم میریزد. او همراه محسنمخملباف در حقیقت یك «وزارت ارشاد» در كابل ایجاد كرده تا خمینی افغانستان یعنی «قهرمان ملی احمدشاهمسعود (رح)» را به هر قسمی شده به عنوان پیشوا و مرجع و مراد و متكای ایدئولوژیك و سیاسی در ذهن مردم ما پیچكاری كند. او خیلی بیشتر از یك وزیر نفوذ و صلاحیت دارد. خلاصه او برای حال و آینده كشور ما بسیار بسیار خطرناكتر از چند جاسوس رسمی رژیم ایران به شمار میرود. یكی از مركزهای علنی كار او دفتر «آئینه» در قلب شهر كابل است كه بصورت كانونی «فرهنگی و هنری» جهت جلب و جذب جوانان در خدمت خاد فهیم و قانونی و دار و دستهی آنان فعال میباشد.
حالا با اجازه میخواهم دومین سوالم را از ایشان بپرسم:
گودرزی گرانقدر، چگونه ممكن است شما با آن بینش مترقی، ضد بنیادگرایی و ضد فاشیستهای مذهبی حاكم در ایران و افغانستان فردی مشكوك چون رضادقتی را «دوست» خطاب نمایید؟ فرض كنیم این از روی فروتنی، ادب و تعارفی معمولی باشد، حالا كه بر همگان روشن است وی از خود بیخودانهتر و پرجذبهتر از علمبرداران بومی «مسعود رحمتهالهعلیه» برایش سینهزنی میكند، چرا شما او را افشا نمیسازید؟ چرا به او نمیگویید كه یك ایرانی شرافتمند باید با تمام وجودش عار داشته باشد از اینكه در كارزار برای آفریدن یك مینی خمینی برای افغانستان ذرهای سهم گیرد؟ خمینی و خامنهای چه گلی بر سر ایران زدند كه احمدشاهمسعود و فهیم بر سر افغانستان بزنند؟ چرا با كار برای یاران مسعود، دشمنی مردم ما را برایش كمایی میكند؟
داكتر محمود گودرزی، از شما از صمیم قلب ممنونیم كه «سپهسالار كثیرالابعاد» را برای ما تبلیغ نمیكنید، اما بیشتر از آن بر ما منت خواهید گذاشت كه جارچیان ایرانی این «اسطوره» كاذب مثل رضادقتی، چنگیزپهلوان، سپانلو، خایفی، جعفریان وغیره را - از خیانتكاری به فرهنگ و سیاست ملت مجروح ما بر حذر دارید. شاید آنان حیا نكنند و كماكان سرنوشت مردم ما را به مسعود و فهیم و خادش گره زنند اما مطمئن باشید كه مبارزه شما علیه آرایشگران ایرانی چوچه خمینیها و چوچه خامنهایهای وطنی باز هم نقش ارزشمندی در آگاهی بخشیدن به هزاران خواننده ایرانی و افغانی «شهروند» وزین بازی خواهد نمود.
من با عدهای از دوستانم از شما بسیار آموختهایم، شما حتی «راوا»ی عزیز را برای ما عزیزتر ساختهاید. پس فقط برای تان سلامتی و سرحالی كامل آرزو میكنیم كه به این مهم بپردازید و نگذارید چند شاعر و نویسندهی از مردم بریده و به رجالههای مذهبی پیوسته، هنوز هم بر دلهایی معصوم حكومت رانند.
كاپی این نامه را به «شهروند» فرستادهام كه اگر چاپ هم شود خوشحال خواهم شد تا آن را در «پیام زن» نیز ببینم.
رضادقتیها مدافعان جلادان مذهبی و محمودگودرزیها مدافعان آرمان های مردم ستمدیدهی افغانستان
محبوبه - مزارشریف
چاپ نوشتههای گودرزی در «پیام زن»
«... ما در این جا برق كافی نداریم چه رسد به انترنت. لطفاً توجه كنید كه انترنت هنوز در كشور ما به وسیلهای عام بدل نشده است و پرداخت ۲ یا ۳ دالر برای استفاده از آن -آن هم فقط در كابل- غیر از خارجیان، از توان فقط تعدادی كاركنان NGO ها ساخته است كه با انگلیسی صحبت كردن و اكت و تظاهر بسیار زننده به انترنتكلبها میروند كه با دیدن آنها دل آدم از استفاده از انترنت سرد میشود. در مزارشریف هنوز از انترنتكلبها خبری نیست و اگر هم ایجاد شوند به یقین عمدتاً اطراقگاه تفنگسالاران بیناموس و وابستگان شان خواهد بود و بناً دختران نجیب و باعفت ما اجازه رفتن به آنها را به خود نخواهند داد. پس لطفاً نوشتههای پرارزش داكترمحمودگودرزی را حتیالامكان در «پیام زن» جا بدهید تا صدها و هزاران نفر در داخل كشور از خواندن آنها مستفید شوند. من ماهها قبل چند روزی كه در كابل بودم برای دیدن چند سایت فارسی و منجمله «شهروند» به انترنتكلب میرفتم تا مخصوصاً نوشتههای داكترمحمودگودرزی را ببینم. چند تا از آنها را با مشكل بسیار توانستم چاپ كنم ولی با كیفیت نه چندان خوب. انتشار مجدد مقالات ایشان در ارتباط با افغانستان شاید بهترین راه شناساندن این دانشمند مبارز در كشور باشد. تا به حال هیچ نشریه درون مرزی یا برون مرزی را نمیشناسم كه شهامت درج نوشتههای گودرزی را داشته باشند.
مردم ما باید با محمودگودرزیها مفصلاً آشنا شوند تا دریابند كه فرهنگیان ایران در نامهای آلودهی چنگیزپهلوانها و اسماعیلخوییها و علیسپانلوها و رضادقتیها و پرویزخایفیها كه بر دست و پای خونین بنیادگرایان جنایتپیشهی ما بوسه میزنند، خلاصه نمیشود.
چقدر دلم میخواهد عكسهای یك برادر ۱۶ ساله و تنها ماما و معلم غمخور ۳۸ سالهام را كه به دست جنایتپیشگان شورای نظار كشته شدهاند، به فرهنگیان نامبردهی ایرانی بفرستم و از آنها بپرسم كه آیا از خون این دو خجالت نمیكشند كه تبلیغ برای قاتلان شان را وظیفه مقدس خود قرار دادهاند؟ ولی چه سود. مگر این «هنرمندان» بنیادگرا بو نمیدانند كه خاك افغانستان از خون هزاران هزار برادر و مامایم نمناك است؟
رضادقتیها مدافعان جلادان مذهبی و محمودگودرزیها مدافعان آرمانهای برباد رفتهی مردم ستمدیدهی افغانستان اند. اگر این دشمنان و دوستان مردم ما با همت «پیام زن» به مردم ما كه گرفتار اختاپوت مافیای جهادی اند، معرفی نشوند مطمئن باشید كه هیچ نشریهی دیگر افغانی به آن توجه نخواهد كرد.»
گودرزی برای مینای جانباخته مینویسد
و خویی برای خاینی ششقاطه لطیف جان!ناصر - پشاور
«من هیچ شكی ندارم كه جامعه ادبی و هنری ایران كه در آن خون گلسرخیها و سلطانپورها و افتخاریها و پویندهها جریان دارد، خوییها، خایفیها، رضادقتیها، چنگیزپهلوانها و علیسپانلوها را طرد و مجازات خواهد كرد... محمودگودرزی نماینده راستین شرف و افتخار قلمبدستان آگاه و متعهد ایران به شمار میرود. او با نوشتههایش برای افغانستان، برخورد شنیع و پست شاعران و نویسندگان بالا نسبت به مردم ما را تلافی میكند.
راستی تفاوت از كجا تا به كجاست. اسماعیلخویی برای لطیفپدرام دلال مطبوعاتی و نماینده خاص برهانالدینربانی و مامور قدیمی خاد شعر میسراید اما محمودگودرزی مینای به خون خفته توسط سگان شكاری خادی و گلبدینی، و سازمانی به جا مانده از او را برای ایرانیان معرفی مینماید. هر دو به افغانستان میاندیشند یكی به قهرمان زن شهیدش و دیگری به خاین و چرك و مزدور ایرانش.»
سلام به گودرزی كه حتی در بستر بیماری
برای افغانستان مینویسدصفیاله. م. و دوستان ـ اسلامآباد
گودرزی لكههای خویی وغیره را میشوید
«میخواهیم از طریق ارسال این نامه به شما هم عمیقترین سپاسهای خود و چند دوستم را به داكتر محمودگودرزی برسانم كه در ستایش و كار و رزم «راوا» و رهبر جانباختهاش مینویسد. او در شرایطی مینویسد كه سگان پاچهگیر بنیادگرا و تمامی شاعران و نویسندگان جبون و سازشكار و «عارف»شدهی انجمنی در خدمت آنان با بیشرمی باور نكردنیای در صفی متحدِ نامقدس علیه «راوا» و مواضع پرافتخارش ایستادهاند و در این كارزار خاینانه شان چند شاعر و نویسنده وابسته به رژیم جنایتكار ایران مثل مسعودبهنود، داكترچنگیزپهلوان، محمدحسینجعفریان، رضادقتی (كه همچون كاسه داغتر از آش مقدسترین وظیفهاش را خدمت به یاران «قهرمان» كاذب ملی احمدشاهمسعود میداند) و نیز اسماعیلخویی، پرویزخایفی و علیسپانلو را به نحوی از انحا از خود كردهاند.
علاوتاً از طریق دوستی در امریكا آگاه شدم كه آقای گودرزی حتی زمانی قلم برداشته و برای «راوا» نوشته كه از بیماری بسیار شدیدی رنج میبردند. این میرساند كه نویسنده بزرگِ ایران با چه احساس مسئولیتی نمونهای (كه متاسفانه تا به حال تقریباً از هیچ یك از نویسندگان هموطن ندیدهام) با بیاعتنایی به بیماریاش خواسته سازمانی مغضوب تمامی جنایتكاران مذهبی و غیرمذهبی در كشوری دیگر را به خوانندگان «شهروند» بشناساند.
من و دوستانم به عنوان شاگردان كوچك آثار داكتر محمودگودرزی میخواهیم دست توانا و پرمایهی او را ببوسیم و از ته قلب مان از ایشان تشكر كنیم.
كار رضادقتیها، سپانلوها، خوییها، خایفیها، چنگیزپهلوانها و... موجب رضایت و خوشحالی باندهای مذهبی فاشیستی در افغانستان و ایران و ایجاد دست كم شك و تردید ـ اگر نه طرد و نفرینـ نسبت به فرهنگیان ایران میشود اما نوشتههای محمودگودرزی خدمت عظیمی است برای نزدیك ساختن نیروهای طرفدار دموكراسی و آزادی و ضد بنیادگرایی در دو كشور.
میخواهیم بگوییم خواهران ارجمند كه وقتی فرهیختگان بزرگی مثل محمودگودرزیها نگذارند لكههای سیاه فرهنگیان مرتد یا مرتجع و معاملهگر ایران دیری جلو آفتاب حقیقت و راستی را بگیرند، دیگر چه غمی دارید؟ بگذار چند شاعر و نویسنده ایرانی امروز خفت بازیچه شدن شكنجهگرانی مثل لطیفپدرام و حواریون تبهكار «سپهسالار كثیرالابعاد» را قبول كنند اما روزی كه توفان قیام باشكوه و فیصلهكن مردم ایران، دم و دستگاه ولایت فقیه را همچون پر كاهی دور اندازد، به نظر ما آن فرهنگیان سازشكار و خاین به آرمانهای مردمی اگر هنوز غیرتی خواهند داشت یا خودكشی كرده یا در خارج كشور در انزوای خود خواهند پوسید.چنانكه بسیاری از نویسندگان و شاعران افغانستان ما كه ننگ خدمتگاری به پوشالیان پرچمی و خلقی و سپس دژخیمان بنیادگرا را داشته اند، جز این سرنوشتی نداشته و نخواهند داشت یعنی همه تا آخر منفور خواهند ماند اما چون عاری از همت و غیرت اند هیچ یك انتخار نخواهد كرد!»