(قسمت دوم)
شفیع عیار و هیرویینسالاران «سیا»زاده
او مثل هر قومپرست هار و تفرقهانداز، با چربزبانیهای شیادانه نمیتواند سرشت ضد پشتوناش (نه پشتونیزم) را بپوشاند. عبدالله را به حق «کلانترین و مفتضحترین جاسوس نکتایی گلابی»(۴۴۳) مینامد، اما توضیح نمیدهد که این ژیگولوی رسوا، جاسوس کدام کشور است، امریکا؟ اگر بلی، باید پنهان ننماید که «مارشال صاحب»، قانونی، عطا محمد، برهانالدین و صلاحالدین ربانی، مسعود خلیلی، بسمالله، اسماعیل، امرالله صالح و... جزء سربازان جرار «سیا» بودند که پنتاگون برای سقوط طالبان و سرهمبندی دولت پوشالی بر آنان و دوستم تکیه کرد و مسعود را «قهرمان ملی» و همتراز جورج واشنگتن خواند. یعنی در ازای اشغال افغانستان هم یک «قهرمان ملی» برای ما تراشید و هم دولتی متشکل از عمله او که با قطع پستان «سیا» از دهان شان، زندگی و خردجالی شان پایان مییابد. ولی شفیع عیار این واقعیت آفتابی را منکر میشود تا معبودان قاتلاش را «مستقل» و «دموکرات» رنگ نماید و از آن مهمتر مانند سلطانزوی، نوشین اربابزاده، سیدطیب جواد، شکریه بارکزی، جعفر رسولی، خالد مجیدیار و سایر امریکاپرستان، مستعمره بودن افغانستان را واهی نشان دهد. و با عزیمت از همین موضعگیری است که هرگونه اصلاحات اجتماعی و سیاسی را در دایره نظام اخوانی منهای غنی ممکن میشمرد. و در خدمت همین نفی سیطرهی امپریالیزم و دولت دستنشاندهاش در کشور است که «سگهای ولگرد کوچگی کابل را بدیل بهتر از اشرف غنی»(۳۴۴، ۳۳۸) قلمداد مینماید اما راجع به غلامی آقای «متفکر» به امریکا لب میدوزد چون لابد این وجه غنی، خودش و هر کسی را اوج افتخار میداند نه حضیض ننگ. ندیدن اسارت افغانستانِ در چنگال امریکا، آقای عیار را قسمی روانپریش کرده که وقتی هم ناگزیر به اشاره از «کمک امریکا به طالبان در کندز و دیگر جاها» میشود(۵۰۱)، مولود «سیا» بودن طالبان، داعش و سرکردگان جهادی و تکنوکرات دولت پوشالی را مسکوت گذاشته و نتیجه نمیگیرد که علتالعلل فجایع جاری افغانستان امریکاست که سرنوشت وطن ما را به مدد حقوق بگیران بومیاش در کف دارد.
شفیع عیار در دیدن دست «سیا» درکودتاها علیه دولتهای ملی، باج و حقالسکوت گرفتن، شکنجه و قتل شخصیتهای چپ و دموکرات، توسیع و تجارت هیرویین وغیره تبهکاریها در افغانستان و کل گیتی کور و کر و لاش است و «سیا» را مسوول خلق، پرورش، به قدرت نشاندن و حفظ خونپرترین و کثیفترین قاچاقبران هیرویین بر افغانستان نمیداند. اما غیر از اسناد دیگر، هزاران کتاب و مقاله به قلم امریکاییان باشرف و متعهدی که ادامه کار در «سیا» برای شان عذاب وجدان بوده و با قبول حتی خطر مرگ به افشاگری پرداخته اند، روی شفیع عیارها را قیرگون مینمایند. ما جهت اجتناب از اطاله گپ از درج مقداری مدارک ابا ورزیده و صرف به تذکر دم دست ما در ذیل اکتفا میکنیم:
جیمز کاسبولت از کارمندان سابق «ایم آی ۶» در مورد دخیل بودن «سیا» و «ایم آی ۶» انگلستان در تجارت مواد مخدر، کتاب «جاسوس زنده به گورAgent Buried Alive» را نگاشته است.... ثابت گردیده که سیآیای طی پنجاه سال گذشته بخش اعظم مواد مخدر را وارد امریکا کرده.... پرزیدنت بلکلنتن با سیآیای در این تجارت دست داشت.... در کتاب «ایتلاف تاریکDark Alliance» اثر گری ویب، جورج بوش پدر رییسجمهور و رییس اسبق سیآیای به مثابه برجستهترین تاجر موادمخدر در امریکا رسوا شده است. گری ویب به علت نوشتن آن کتاب، با دو گلوله بر سرش به قتل رسید.برگرفته از سایت thetruthseeker
حکمتیار که شش کارخانه هیرویین در بلوچستان پاکستان داشت و سید احمد گیلانی که برای «گرگهای خاکستری» ترکیه خشخاش تهیه میکرد فقط بر جای پای وانگ پاو، فومی ناسوان و خونسا هیرویینسالاران مثلث تلایی«سیا» گام میگذاشتند.CIA Created Afghan Heroin Trade, August 5, 2010 — Dean Henderson
چوسودفسکی نوشت: «به تعقیب تهاجم اکتبر ۲۰۰۱ بازارهای تریاک احیا شده و تا اوایل ۲۰۰۲ قیمت تریاک در هر کیلوگرام ۱۰ برابر سال ۲۰۰۰ افزایش یافت. ...نقش "سیا" و پنتاگون در حمایت از این تجارت چندین بیلیون دالری اساسی است.»برگرفته از سایت «گلوبل ریسرچ»، ۵ اپریل ۲۰۰۴.
فلیپ اجی که پس از سالها کار در «سیا» به ماهیت جنایتکارانه آن پی برد کتاب افشاگر «درون شرکت» را با هر ریسکی که داشت انتشار داد. او که برای فرار از مرگ توسط «سیا» مجبور به زندگی در کشورهای دیگر شده بود در ۷۲ سالگی در کیوبا دنیا را وداع گفت. او مینویسد: «زمان پیوستن به "سیا" به ضرورت وجود آن باور داشتم... پس از ۱۲ سال کار سرانجام دریافتم که "سیا" چقدر مردم را رنج داده، که میلیونها نفر را در سراسر جهان کشته یا آنان را خود یا نهادهای مربوطاش به خاک سیاه نشانده است.»او جهادیها و غیرجهادیها را به «گرگ» و «سگ» تشبیه کرده و بر آنست که «آقای مزاری یک رهبر بود و سگ نبود و کشته شد... غنی سگ مطلق بود و نجیب گرگ و وفادار به مردم. از رهبرهای ما ٪۹۰ سگ هستند. ٪۱۰ گرگ اند.»(۵۰۷) کاش نجیب با سلاح خاداش دژخیم مردم نه بلکه اندکی «وفادار به مردم» میبود، مرگ را به دل بستن به «پشتونوالی»گری طالبان ترجیح میداد و عشق به زنده ماندن آنقدر بزدل و بیدلش نمیساخت که لااقل در آخرین مکالمه تلفنی با زن و دخترش، به جای «درس خواندن»(١) به آن دو توصیه میکرد گذشته او را توجیه ننموده، وطندوست بوده و مبارزه با جنایتکاران جهادی و طالبی را از یاد نبرند.
بر اساس قیاس نغزش، اگر سروران جهادی او از جنس گرگ بودند و نه پاپیگکهای روی زانوی «سیا»، آنگاه باید جواب دهد چطور شد که پس از طالبان، گرگان قیادی با نصب حامد کرزی «وطنفروش و جاسوس» در راس دولت پوشالی موافقت کردند و بعد هم محترم گرگان با اشرف غنی بر سر یک سفره نشستند و حتی سرگله گرگان عطا محمد با وجود جنگ زرگری، نه غنی «سگ ولگرد کوچگی» و نه عبدالله «کچه و مفتضحترین و کلانترین جاسوس» را لت و پار کرد تا اصلیت گرگی خود (میهنفروش و وابسته نبودن به «سیا») و اصلیت سگی طرف مقابل (میهنفروش و وابسته بودن به «سیا») را ثابت نماید؟ آقای عیار، شاید بتوانی پلنگ را بیخال و خط بسازی اما مهر «سیا»زادگی بر مسعود و خاندان و پسماندههایش را که در قسمت اول آوردیم، نمیتوانی بزدایی. دنیا و مردم ما میدانند و تو هم در دلت شکی نداری که اگر عطا، سیاف، حضرت علی، محقق، دوستم، ربانی، ظاهر قدیر، و... جواز «سیا» را نمیداشتند، قادر نمیبودند سرداران هیرویین و میلیاردر شده و مردم و وطن را گروگان گیرند. آیا عطا محمدات میتوانست صاحب پنج میلیون دالر(۲) ناچیز نه که صرف یک میلیون دالر باشد؟ از کجا کرد، اگر بگوید یا بگویی از درک معلمی، سگ و پشک افغانستان هم میخندند.
اینان فقط از برکت پاسداری منافع امریکا در افغانستان به مقام و مال بیحساب رسیدند. اما ماموریت خودت جهت سفیدهمالی روی تیرهی آنان، بیانگر آن است که قاچاقچیان هیرویین را گرگان برآمده از بطن «سیا» ندانسته و مکنت میلیارد دالری شان را همآواز با ظاهر داعی، سیمین عمر، ایاز نیازی، نورالله کوثر، حیاتالدین صاحبی و سایر ملایان بول محمدی خور، عملا «داد خدا» ابلاغ مینمایی؛ حتی از تذکر نازدانهتر بودن گلبدین پیش «سیا» نیز ابا میورزی تا همسان و همذات بودن خونخوران «دانشمند»(۳) را با او زیر بزنی.
شفیع عیار و زلمی خلیلزاد
چه شفیع عیار و چه هر روشنفکر مرتجع مخصوصا بنیادگرابوی که نخواهد برای تحلیل و شناخت افراد و جریانهای سیاسی به ریشه آنها برود، ناگزیر به نتایجی عامیانه و مسخره میرسد. او، زلمی خلیلزاد را «غول»، «خاین»، «پست»، «کثیف»، «مالیخولیا»، «کودن» خطاب نموده و از افغانها میخواهد به سفارت امریکا در کابل علیه خلیلزاد شکواییه بنویسند و مطمین باشند که سفارت «ظرف دو روز ده ک …نش به لگد زده از کشور بیرون میکنند و والله اگر کسی لایاش را بالا کند.»(۴۱۷) او به راستی ساده لوح است یا خود را به بلاهت و چرسیگری میزند که اگر شدیدتر از این نیز فحش دهد، خلیلزاد نهتنها خمی به ابرو نمیآرد بلکه دهانش را میبوسد که به نظام متبوعاش -امپریالیزم امریکا- و بخصوص اشغال افغانستان نهتاخته، عطاها، سیافها، محققها، دوستمها و....ها را به مثابه سگهای زنجیری امریکا رسوا نمینماید. این که سفارت امریکا به مجرد رسیدن شکایتنامههایی از افغانها علیه خلیلزاد، ظرف دو روز زده زده میفرستش به امریکا، بیشتر از آن که تحقیر خلیلزاد باشد در واقع نوعی دلبری مقابل دولت امریکا و تبلیغ و تقدیس دموکراسی «بینظیر» آنست که با گرفتن شکایتنامههایی، فورا دستور انتقال نمایندهاش را با دستهای ولچکشده به امریکا میدهد!
کودکان ما هم به این درک احمقانه و رقتانگیز شفیع عیار از طرز کار و رفتار ژاندارم جهانی به قهقهه میافتند. در جاپان، فلیپین، کوریا وغیره کشورها علیه پایگاههای نظامی امریکا و تجاوز نظامیان امریکا به دختران و زنان چه تظاهرات عظیمی شده و میشود ولی آیا امریکای بدمعاش و زورگو بهایی به آن اعتراضات قایل شد؟ میلیونها نفر علیه جنگ در عراق و لیبیا، تبعیض نژادی، والاستریت و یک درصدیهای مفتخور، موج قتل سیاهپوستان توسط پلیس و... به پا خاستند، آیا آب از آب تکان خورد که حالا به فرمایش یک عامل دونپایهی شورای نظاری، به نالیدن از معتبرترین کارگزارش در افغانستان حتی لحظهای بیندیشد؟
تو که به ریشه نمیروی، دوست امریکا و خلیلزاد هستی و از بابت فحاشیات بر این شاهمهرهی دولت امریکا واکنشی نخواهی دید، هم به این دلیل که هیچ فعال و شخصیت سیاسی به صرفا هتاکیهای میانتهی یوتیوبی اهمیتی نمیدهد و هم به این دلیل که او میداند اقامت تو با امکانات وسیع نشراتی درامریکا مفید است تا مضر و از جانب دیگر توجه دارد که چون در کتابش «فرستاده» آورده که پوقانه دوستم را با یک امپلق با یک بمب صوتی ترکانده و سرجایش نشاند و از حقارتها و فساد «مارشال»، ضیا مسعود، قانونی دانشمند و... پرده برداشته، برد با اوست که چلوصاف شیرهای برفی ترا از آب کشیده تا حد خود را شناخته و پا از گلیم خود دراز نکنند، و نه خودت که از سر استیصال و بیمنطقی به بدزبانی بازاری و بیبار سیاسی پناه بردهای تا شاید در کدام پاچاوزیری آینده بختت گل کرده و به رسیدن به مقامی از سوی عطا سرفراز گردی. شانست زیاد است: ناسزاگویی به خلیلزاد نمایش مضحک «مستقل» بودنت از «سیا» است (شبیه نمایش «ایراد»های کرزی به سیاست واشنگتن) و «سیا» همواره مفید دیده تااجنتهایش حتیالامکان اکت «مختار» و «ملی» بودن نمایند و مخصوصا سکوت در برابر جنایتهای امریکا و اسراییل و عربستان در فلسطین و سوریه و کل خاور میانه، بازار آدم را در راه نیل به یک چوکی در رژیمی نامنهاد پررونق میکند.

از دید امریکا، فرد یا جریانی سیاسی افغانی که مرده و بندهی ثروت و قدرت است مادام که قیزهاش را در دست دارد میتواند از هر چه میلش است بگوید به استثنای استقلال و دموکراسی و سرشت امپریالیستی امریکا. و تو آقای عیار تا حال به دقت این شرط را مراعات کردهای. پریدنت به خلیلزاد بنا بر ضرورت کسب جذابیت عوافریبانه است و نه رنج بردن از خیانت ویرانگر او بر مردم و میهن: سر به سر کردن جانیان بنیادگرا در جلسه بن و بعد نصب «امارت» آنان بر «امارت» تروریستهای طالبی. پس رأی نزن، تا زمانی که با «سازمان آب»ات به مبارزه علیه امپریالیزم و سگهای بنیادگرا و تکنوکراتش و نیز به مبارزه با ملایان خودفروخته از موضع دموکراسی سکیولاریستی رو نیاوردهای، به اندازه گلبدین و کرزی و سیاف و غنی و... دردانهی پنتاگون هستی و مجازی بر هرکه و هر چیز که شوقت میآید دلک هرجاییات را با زبان سیافی و عطایی خالی کنی!
شفیع عیار و «واواکی»ها

«شخص داکتر مشاهد هرروز قسمتی از بدن معلم جمیل را پاره نموده نمک میپاشد. قرار گفته شاهدان این شکنجه یک ماه دوام میکند و تمام بدن او تکه تکه شده، تا آن که جان میبازد.» شرح ناکاملی از جنایات و ثروت مشاهد جانی را اینجا ببینید.

یکی از دهها جایداد داکتر مشاهد فاسد قاتل.
او به تقلید از اسدالله حبیب، حمیرا نکهت دستگیرزاده، رهنورد زریاب، پرتو نادری، منیژه باختری، لطیف پدرام وغیره، طرفدار تعویض کلمات و اصطلاحات متداول در ایران به جای معادلِ مروج آنها در افغانستان است. او مانند شاعران و نویسندگان «واواکی» نمیداند که این جد و جهد مهوع در وضعیت اشغال و موجودیت دولتی پوشالی مرکب از بوگرفتهترین بنیادگرایان، مسئلهای در درجه اول سیاسی است تا صرفا «زبانی» و «فرهنگی». رژیم ایران میکوشد با گذاشتن کلمات دانشگاه، دانشکده، ژنرال، فیلم، دکتر، پزشک، دورزدن و... در دهان شاعران و نویسندگان وطنی، تشویق آنان به این «سازندگی فرهنگی» از طریق دادن پولهای کلان، سفرهای با صله و صلوات به ایران و نیز گماشتن مهرههایش در رسانهها، مکاتب، پوهنتونها و... زمینه را برای نفوذ گستردهتر ولایت فقیهِ قتل عام، در افغانستانِ تیرهای خیانت خورده و بیمار و خسته و افلیج مساعد سازد. در این باره ما در «پیام زن» نسبتا کافی سخن گفتهایم و شفیع عیار را به آنها رجوع میدهیم. در صورتی که او مصر باشد پشت این گرد و خاک برای دانشگاه و دانشکده، رژیم ایران نخوابیده و متصدیان پروژه، «واواکی»های بومی نیستند، تنها دو سه نفر از شاعران و نویسندگان مذکور را نشان دهد که علیه جنایات ولایت فقیه و فتوای ترور سلمان رشدی خمینی فریادی کشیده یا به پشتیبانی از مبارزان جانباخته و زیر شکنجه ایران جملهای نوشته یا گفته باشند. ضمنا او که از ضرورت عاجل سرنگونی غنی گپ میزند، اگر وجیبه خدمت به رژیم فاشیستی ایران مطرح نیست، چرا از متحدان «واواکی»اش نمیخواهد امروز «یکجای» شوید و قیل و قال دانشگاه و دانشکده را برای فردایی بمانید که جای غنی و نیروهای خارجی و طالبی و داعشی را در افغانستان دولتی دموکراتیک و مردمی گرفته باشد؟ جناب عیار، آیا کمال بیغیرتی و بیوجدانی نیست در روزگاری که عفت مادر و خواهر و همسر آن شاعران و نویسندگان و همه هر آن به تجاوز و ربودن و معاینه باکرهگی و سنگسار و... تهدید میشوند و میهن ما را میخواهند تجزیه کنند، به جای تمرکز بر مبارزه با اشغال و طالبان، بر طبل ستیزه بر سر پوهنتون و دانشگاه و این که تنها پاکستان دشمن ماست و نه ایران و امریکا جنونآمیز کوبید و اقوام و مذاهب را بین هم انداخت؟ این غدارانهترین راه انحراف مردم از بسیج شدن بر ضداشغالگران، رژیم داعشی ایران، ارتجاع پاکستان و عمال طالبی و غیر طالبی آنها میباشد.
(«واشنگتن پست»، ۱۲ اکتبر ۲۰۰۸)
آقای عیار اینها را که نقطهای از نوک کوه یخ زیر آب اند بخوان و ببین که با «قهرمان»، «بزرگ»، «با خرد» و... گفتن دوستم، سیاف، مسعود، عطا، محقق، مزاری، اسماعیل و... خود را در برابر مردم افغانستان اندکی خجل و سرافکنده احساس میکنی یا پوست جمعیتیات کلفتتر از آن است که چرتت خراب شود؟
شفیع خان که هیجانی و آتشی از «یکجا نشدن» برای سرنگونی غنی فغان دارد، نمیداند که چه روشنفکر و چه غیرروشنفکر این کشور ممکن نیست با کسانی «یکجا» شوند که حفرهی تایید فاشیزم دینی ایران و جلادان جهادی را بر پیشانی دارند. مردم ما آگاهند که اگر عطا محمد و شاعران و نویسندگان دربارش بویی از استقلال و غرور مثبت ملی برده بودند، به نامگذاری جادهی ابومسلم خراسانی به نام چند جاسوس ایرانی، بردهوار تن نمیدادند. آنان به سبب این نابخشودنیترین ابراز عبودیت مقابل رژیم ایران و رقصیدن به سازش سزاوار اشد مجازات اند.
ناز دادن رسولسیاف
باید از دهان آقای عیار ناخواسته پریده باشد که رسول سیاف را یک «افراطی مذهبی» (۴) گفته و بعد متملقانه پای این یکی از منفورترین اخوانالشیاطین را میبوسد: «استاد سیاف به بزرگی شما احترام دارم»، «رهبر بزرگ هستید»، «در ۱۲ سال گذشته در یک توطئه تروریستی حصه نداشته، کدام بم نمانده و مردم ما را نکشته»(۴۸۳)،«استاد سیاف عزیز بسیار یک آدم کتره گوی اس» (۴۴۳). اگر او به معنای «افراطی مذهبی» آشنا بود باید میفهمید که «استاد» که روشنفکر را کسی میداند که قرآن را بفهمد (۵)، فرقی با یک تروریست نوع داعش و خمینی ندارد که در راه اسلام وهابی، بر هر دگراندیش و پیرو دین و مذهب غیراسلامی و غیر وهابی شمشیر میکشد. مگر در هر قاموسی یک «افراطی مذهبی» جز این تعریف شده: فردی طرفدار عمل غیرقانونی، خشونتآمیز و اعمال افراطی که نوع اسلامی آن باورمند به قتل و کشتار به نام الله و ایمان است؟

«من پروای هیچ چیز را ندارم... بند و واز هیچ چیز نیستم»(«پیام زن» شماره ۶۶ و ۶۷، ۱۳۸۶.)
درست، به استثنای امریکا، عربستان و «آی اس آی» که حاضری برای آنها کمافیالسابق جان بدهی و آنها هم تا زمانی که تاریخ مصرفت به پایان نرسیده، «پروایت» را داشته و «بند و واز»ت باشند.
«کتره گوی» به مقیاس برادران طالبش «بمب نمیماند» زیرا او و نظایرش طی چهار سال بربریت و تا امروز بااتکا به امریکا میلیاردر شده و به قدرت رسیدند و حالا جنگ با طالبان را تعیینکننده میبینند تا مبادا با ربوده شدن مجدد قدرت توسط «برادران دینی» طالب، سوار بودن بر گردهی مردم را از دست بدهند. سیاف و شرکا جلادانی اند که پس از خونریزیهای دهشتناک، انباشت ثروت، ارتکاب هرگونه بیعفتی و تاراج، در حال حاضر دم گرفته و نفس تازه میکنند. باید فاقد حافظه تاریخی، کودن یا دلال این خونآشامان بود که به آنان «کریدت» داد و «احترام» گذاشت.آقای عیار مختاری مثل هر روشنفکر بدمسلک خود را پیش پای سیاف و عطا و دوستم و محقق و مزاری و اسماعیل و... حلال کنی اما این ذلت و بیشرافتی را زیر نام «وحدت برای سرنگونی غنی»، از مردم نخواه مردمی که انتظار روز خجستهای را میکشند که اول به حساب آن جلادان برسند که از دهان شان خون میچکد و بعد به باند طالبپرور غنی. زخمهای مردم ما از بیعفتیهای دارههای «قیادیان» فوق طوری پردرد و التیامنیافته است که تا دنیا دنیاست آن را نه از یاد میبرند و نه میبخشند هر چند روشنفکران شان ماهرانهتر از خودت، با حرامزادگی و مداریگری در داخل و خارج و استمداد از «سیا»، «واواک»، «آیاسآی»، «موساد» و... بیکار نهنشینند. اگر از آقای عیار عفونت تنظیمی بالا نمیبود، تنها جریان دستبردن دستجمعی اوباش سیاف در پغمان به چند زن بیپناه و توطئه رذیلانه علیه ابراهیم عابد کمیدین معروف (۶) کافی بود که «احترام» به «رهبر بزرگ» را شرفباختگی میدانست.
وطن را از لوث رژیم غنی نمیتوان با وحدت با شیاطینی فاسدتر و فاشیستتر از او زدود.
کتی گنن، «اﺳﻨﺎدی از ﺳﺎلﻫﺎی ﺧﻮن و ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺟﻬﺎدی» (ص ۳۵۱)
مسئله اینست آقای عیار که برای تو استقلال مفهومی ندارد و مثل یک امریکایی مدافع امپریالیزم، اشغال افغانستان را غنیمتی میدانی که نباید از دست رود. در غیر آن باید خود را به جهالت نزنی که «رهبران بزرگ»ت اسماعیل، سیاف، عطا، دوستم، محقق، ظاهر قدیر، همایون همایون و... کمتر از اشرف غنی و حامد کرزی و «تیم»های شان جاسوس نیستند و بناءً صحبت از سرنگونی غنی با اتکا به هیرویینسالاران عامل «سیا»، «واواک» و عربستان جز نفی استقلال و خنجر از پشتزدن به مردم ما نیست.
با نگاهی به حقایق داخل چوکاتها که گوشهای از تومار دراز خودفروختگی «رهبران با خرد» اند، بگو که آنان از مدتها پیش «گرگ» بودهاند یا «سگ»های دستآموز؟(۵۰۷)
«معلوماتها» و معلم ادبیات؟
میخواستیم مسئله قلت سواد شفیع عیار را نادیده بگیریم زیرا ۱) در مقایسه با جنبه تنظیمی سیاست و شخصیت او امری ثانوی است، ۲) ملانقطیگری نشود و ۳) در موقعیت معلم درست نوشتن و گفتن نیستیم. اما متوجه شدیم که او به تلفظ غلط کلمات از سوی دیگران هم میپردازد تا در لیاقتش به عنوان رهبر «سازمان آب» جای تردیدی باقی نگذارد! اگر واقعا این صلاحیت را میداشت بد نبود که در کنار افشای لاطایلات ملایان اجیر، کاربرد درست کلمات را نیز به مخاطبانش بیاموزد. لیکن بدبختانه چنین نیست. فلاکتزدگی آقا اینست که در حالی که راجع به املا و استفاده «عذاب»، «قبر» و «سپاسمند و سپاسگزار»، «ذریعه و وسیله» و «شهید»(۴۲۶) ابراز نظر مینماید و مدعیست سجیه کامرانی «مقعد» را «منقد» میگوید (۷)، خود از تلفظ و کاربرد مکرر بیسوادانهی کلمات متعدد سخت رنج میبرد. به جای تجار یا تاجران «تجارها» میگوید(۴۹۴)؛ مأخَذ را «مُوَخذ» که گویا در فهم معنای آن هم مشکل دارد(۳۴۴)؛ عاشِقانه را «عاشُقانه»(۳۳۸)؛ مُثله را «مَثَله»؛ «ارج میکنیم» را به جای ارج مینهیم(۳۳۶)؛ مُعَلِّم را «مَعلِم»(۲۱۱)، کِبار را «کُبار» (۲۱۱)؛ فرْعی را «فَرَعی»؛ بلُند را «بِلند»؛ نُصرت را «نَصرت»؛ مَصاف را «مُصاف»؛ طِیب خاطر را «طَیب خاطر» (۴۹۸)؛ زُوباله را «زّباله»(۳۷۰)؛ صِبغه را «صَبَغه»(۳۱۶، ۴۹۲)؛ مائده را «ماهده»، صَنعت را «صُنعت» (۸) و قسعلیهذا که با آوردن نمونههای زیادتر بحث از اصل به فرع میرود. آقای عیار، نکات ذکر شده را یاد میگیری و اصلاح میکنی نمی کنی دلت، اما لطفا از «تشکری» و «معلوماتها» گفتن (۳۳۸، ۴۱۷) به جای تشکر و معلومات بپرهیز که مشمئزکننده و بینیبریدگی است. اینها را اگر احیانا از ظریف نظرِ «رادیو آزادی» یاد گرفتهای، چه بهتر به او هم گوشزد کنی که چون در جهنم اشغال و مافیای «واواک»زدهی جهادی، اکثر گردانندگان برخی برنامههای تلویزیونها و رادیوها متاسفانه به ستاره و مرجع «معرفت» بدل میشوند، نباید کلمات را با بیمسوولیتی یا به بهانه «غلطهای مشهور» غلط ادا کرده و با بیمایگی خودش، به بیفرهنگی و بدفرهنگی مردم بنیادگراگزیدهی ما دامن زند. همین کافیست که رهنورد زریاب، «دکتر» سیمع حامد، رزاق مامون، لطیف پدرام، «دکتر» لطیف ناظمی، پرتو نادری، واصف باختری، رضا محمدی، قنبر علی تابش و مابقی «فرهنگیان» «واواکی» ترویج کلمات و اصطلاحات متداول در ایران را به موازات اغماض مطلق تبهکاریهای هولناک رژیم داعشی خامنهای و با سکوت برگزار کردن پیکار الهامبخش شاعران و نویسندگان و دیگر مبارزان در کشتارگاههای ولایت فقیه را مقدسترین رسالت خود میشمارند.
آقای عیار، با توجه به خرابیهای عدیدهات در انتخاب و ادای کلمات بسیار ساده و روزمره، خوب است اولا از روی صفحه یوتیوبات کلمه «ادبیات» را از کنار اسلام و سیاست برداری و ثانیا یک فرهنگ فارسی به فارسی را همیشه با خود داشته باشی که پیش از اجرای برنامه، بیان صحیح کلماتی را در آن ببینی تا هر چند مصممی که از کینه جوانان ما به بویناکترین بنیادگرایان بکاهی، لااقل در بیسوادتر شدن آنان خواسته یا ناخواسته سهمی نداشته باشی.
ادامه دارد
آقای عیار، تو که آن وجدان را نداشتی که از قصابیهای نجیب و سران امارت چهار سالهی خون و خیانت جهادی منقلب شده و به مبارزه با آنان سوگند بخوری، آیا اگر یکی از این قربانیان ذیل فرزند، مادر، همسر، خواهر و برادرت میبودند، بازهم خاک پای مسعود، مزاری، سیاف، قانونی، عطا، دوستم و دیگر «رهبرها»ی سفاک بیمارت را سرمه چشم مینمودی؟
برگرفته از کتاب «اﺳﻨﺎدی ازﺳﺎلﻫﺎی ﺧﻮن و ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺟﻬﺎدی» از انتشارات «جمعیت انقلابی زنان افغانستان».
پاورقیها:
(۱) «ناگفتههای دختر نجیب»، بیبیسی.
(۲) جناب چور با قباحت یک دزد به بیبیسی اظهار داشت که بیچاره زیادتر از فقط پنج میلیون دالر نقد ندارد!
(۳) شفیع عیار با زبونی یک چوکره بیحیثیتتر از دستگیر پنجشیری، یونس قانونی معلومالحال را صاف و پوستکنده «از دانشمندها و مرد بزرگ کشور» خواند.(۳۲۶)
(۴) (مسعود یک «نمونه بزرگ» بود و من مسعود را به عنوان «قهرمان صلح» میشناسم.)
(۵) (مصاحبه سیاف با رزاق مامون، تلویزیون طلوع، ۱۶ جولای ۲۰۰۶.)
(۶) او علیالظاهر از ابراهیم عابد حمایت نموده اما بی هیچ اشاره به گردانندگی قضیه توسط سیاف و چاقوکشانش.
(۷)(سخنان تازه و عجیب شفیع عیار)
(۸) (این یکی چنین و آن یکی چنان)