چهار زانو نشستن رحمت‌الله نبیل پس از باد رفتن‌ها!

رحمت‌الله نبیل به دنبال افشاگری‌هایی در امریکا علیه پاکستان مدعی شد که آی.اس.آی. در بسا حملات تروریستی در افغانستان دست داشته و برای آنانی که آنرا طرح‌ریزی و موفقانه عملی کرده اند انعامات داده است! حقیقتی که سگ و پشک افغانستان هم از آن آگاه اند حتی اگر صد نبیل و هزار سگ وطنی پاکستان آن را انکار نمایند.

در این هیچ شکی وجود ندارد که دولت‌های پاکستان در چهار دهه گذشته نقش خاینانه‌ی جهادی‌پروری، طالبان‌پروری و حالا داعش‌پروری را در افغانستان ایفا نموده اند. هیچ یک از سران جهادی و طالبی افغان را نمی‌توان سراغ کرد که بدور از آغوش آی.اس.آی. پرورش یافته باشد، حتی قبل از کودتای هفت ثور و تجاوز روس‌ها به کشور، در اوایل دهه ۵۰ خورشیدی گلبدین و مسعود و ربانی خود را به دامن پاکستان انداخته و با شیر آی.اس.آی. بزرگ شدند. بناءً‌ امروز اگر تعدادی از جهادی‌ها بخصوص شورای نظاری‌ها و سیافی‌ها اکت و ادای ضدپاکستانی می‌کنند نفرت‌انگیز است، زیرا مهار همه آنان از اول تا آخر در دست آی.اس.آی. بوده و بر طبق سیاست‌های آن رقصیده اند. فقط آنگاهی که یکی کمتر مورد مرحمت صاحب‌ قرار می‌گیرد شکررنجی‌هایی بین شان به میان می‌آید که گذرا می‌باشد. به قول معروف زن و شوهر جنگ کنند و احمق‌ها باور.

رحمت‌الله نبیل

و گیریم نبیل «اسناد» جدیدی را برملا نموده که مردم ما اطلاع نداشتند، بفرماید چرا حالا از آن‌ها حرف می‌زند که مربوط حدود دو سال قبل یعنی زمانی است که خود بر مسند استخبارات رژیم پوشالی نشسته بود؟ اگر وجدان او آلوده نبود چرا همان موقع به مردم افغانستان نگفت که ع و غ در تلاش صلح با کسانی اند که به دستور آی.اس.آی. کشور ما را به وحشتکده‌ای بی‌مانند بدل کرده اند؟ جواب‌ واضح است. او نظیر سلف خود امرالله صالح بعد از آن که از شأن و شرف‌اش ـ ریاست امنیت ـ عاری شد ناگهان نقاب به رخ کشیده و خود را به عنوان «ضد پاکستانی»، «ضد طالب» و «وطندوست» نمایش می‌دهد.

لیکن مردم افغانستان می‌دانند که اسدالله خالد، نبیل، امرالله صالح خاینان ملی و سر و دم شان به سی.آی.ای، آی.اس.آی، سازمان جاسوسی هند «را» و «واواک» ایران بند می‌باشد و مطابق به فرمان و منافع آن‌ها در کشور ما عمل می‌نمایند. در غیر آن چرا نبیل و قبل از او امرالله صالح حاضر به امضا تفاهمنامه تبادل اطلاعات با آی.اس.آی. شدند؟ اگر ادعا کنند با آن مخالف بودند، چرا این مخالفت را با مردم در میان نگذاشتند و ادامه کار در «خاد» را ادامه ارتکاب خیانت به مردم تلقی کرده و از آن استعفا ندادند؟

رحمت‌الله نبیل
آقای نبیل از معامله‌گری ها خبر داری و حتی ظاهرا باعث استعفایت شده اما هیچگاهی آنرا فاش نساختی

نه جناب نبیل، شما مثل امرالله و کلیه شرکا، مردم را در حد حقارت و پستی و عرضه خود به مافیای جهادی، بی‌شعور می‌پندارید. می‌پندارید که اگر پس از دور انداخته شدن از مقام یکباره به شیوه بچه فلم هندی به کمک رسانه‌های متعدد مافیای جهادی قیافه قهرمان مبارزه به خاطر منافع ملی را به خود بگیرید اکثریت مردم باور کرده و سرمایه‌گذاری تان برای انتخابات آینده و... انجام می‌گیرد. حال‌آنکه مردم به سادگی این لافیدن‌ها را چهارزانو نشستن پس از بادرفتن می‌دانند و می‌پرسند: اگر شما ملعبه‌های «سیا» و مهره‌های رام سرجنایتکاران جهادی نیستید به جای اظهار معلومات بی ارزش در باره استخبارات جهنمی پاکستان، چرا «حلقات معین در درون نظام»(١) را که یاور طالبان و گلبدینی‌ها و داعشی‌ها اند یک به یک معرفی ننمودید؟ وقتی عوامل مذکور در ارگ لانه گزیده اند، چرا به دولتیان و «کارشناسان» خاین نهیب نزدید که پاکستان را لته‌پاک هر میهنفروشی تان نسازید؛ دشمن در درون خود ماست که اگر سر دار بروند کمر آدمکشان طالبی و گلبدینی و داعشی آی.اس.آی. شکسته و دیگر مردم افغانستان گروگانی در دست این تروریست‌های پلید نخواهد بود؟ زمانی که جاسوس مشهور آی.اس.آی. و گلبدینی کثیفی چون عمر داوودزی سفیر در اسلام‌آباد شد و منحیث دلال رسمی کرزی بوجی‌های دالر از رژیم سفاک ایران دریافت می‌کرد، چرا پیش از آفتابی شدن قضیه از سوی مالکان امریکایی تان، صدایی از شما نبرامد؟ زمانی که کریم خرم تروریست گلبدینی و عامل پاکستان سال‌ها باشه سر دست کرزی بود و سیر و پودینه حکومت را به آی.اس.آی. پاس می‌داد رازداری کردید و حتی زمانی که او و جاوید لودین جاسوس‌ ضمن مشت و لگدکاری هم از جاسوس بودن یکدیگر پرده برداشتند، باز هم چپ تان را گرفته و به ملت خیانت روا داشتید؟ اگر علی احمدجلالی وزیر داخله وقت به خاطر بازارگرمی یا هر بازی رذیلانه دیگر می‌گفت لیست قاچاقبران صاحب مقام‌های عالیرتبه‌ی دولت را در جیب دارد ولی هیچگاه آن خاینان را به ملت سوگوار ما نشناساند، چرا شما هم که صدها تا از اینگونه لیست‌ها را در نیفه داشتید و دارید در اختیار مردم نگذاشتید؟ چرا کاظم کاظمی، رهنورد زریاب، منیژه باختری، پرتو نادری، سمیع حامد و خیل کلانی از این قبیل جاسوسان واواک را که در پوهنتون‌ها و رسانه‌ها و نهادهای دیگر علنا در خدمت رژیم ایران فعال اند، دستگیر و به جرم جاسوسی و تبلیغ برای جنایتکارترین رژیم اسلامی در جهان مورد تحقیق قرار ندادید؟ چرا دروازه پوهنتون‌ها، مکاتب و مدرسه‌های طالبان تحت مدیریت ملا متوکل، ملا ضعیف و بقیه آدمکشان طالبی و حمایت روشنفکرانی تسلیم شده و خاین مثل داکتر اعظم دادفر وزیر تحصیلات عالی را نبستید؟ چرا به مردم نگفتید که عطامحمد تنها به روسیه توکل دارد یا پشتش توسط استخبارات کشور های دیگر هم پر است؟ غیر از شورای نظار کدام گروه از جانیان جهادی و اعضای ولسی جرگه و سنا جیره‌خور فرانسه، آلمان و ایتالیا و هند می‌باشند؟ پشت مسعود خلیلی کی‌ها اند که می‌خواهند او تا زمان مرگ باید مانند همه سفیران رذالت‌پیشه در پول‌اندوزی و خوشگذرانی در این و آن کشور سفیر باشد؟ شریک عمر زاخیلوال و فاروق وردک در افتضاح تجاوز جنسی شان در نیپال کی‌ها بودند و عمدتا کدام عناصر «نظام» در خواباندن این رسوایی وظیفه گرفتند، دلیل درجه یک سفیر شدن زاخیلوال در اسلام آباد غیر از تماس مستقیم و راحت‌تر با طالبان چه بود و چرا این شرفباخته را به جرم گلیم انداختن برای ملا عمر، پول زدنش از وزارت مالیه و بی‌ناموسی متذکره تحت تعقیب قرار ندادید؟ اسدالله خالد و عبدالخالق فراهی چرا ظاهرا متبارزتر از شما و سایر جاسوسان برای «سیا» قیمت داشتند و جریان اختطاف و رهایی دومی چگونه بود؟ چرا نام و نشان «34 حزب سياسى و مذهبى تحت رهنمايى مستقيم استخبارات کشورهاى همسايه بطور غيرمستقيم با تشويق جوانان بنام جهاد و يا به طور مستقيم در جنگ افغانستان دخيل اند» را اعلام نکردید؟ قضیه کابل بانک، تجاوز بر زنان در پغمان، سربریدن تبسمک و الیاسک و همراهان بی پناه شان، تجاوز و قتل شکیلا در هزاره‌جات، برائت قاتلان فرخنده، رذالت‌پیشگی و کشتار و اخاذی حکیم شجاعی دلال کریم خلیلی، و هزار و یک جنایت موحش دیگر را چرا با وجدان و چشمان کلوخی تان دیدید و سکوتی مرگبار را ترجیح دادید؟

رحمت الله خان نبیل هرقدر برای توجیه سوراخ وجدانت تقلا کنی(۲) و حتی مثل امرالله صالح قیافه روشنفکر و نویسنده گرفته، انگلیسی بپرانی، به جای لنگک و پکول نکتایی زده و سرلچ ظاهرآرایی نمایی، و این و آن روشنفکر مرتد و هرزه در غم استعفایت آه و ناله سر دهد(۳)، ماهیتت را تغییر داده نمی‌توانی و مردم، تو و امرالله صالح و اسلاف تان را تافته‌ی جدا بافته از جنایت‌پیشگان جهادی و دستپخت «سیا» نمی‌دانند. از طرف دیگرخودت مانند نورالحق علومی(۴) و صدها جوان بیسواد که فقط یاد دارند همچون رنگین سپنتا و عبدالله کته کته نکتایی بزنند و عموما تعلیم دیده‌ی «سیا» و وابسته به جلادان پارلمان‌نشین و خارج آن اند، به خیر به زودی – اگر سگ جنگی حاد بین مافیای حاکم مانع نشود- ننگ تقرر در یک سفارت و یا ولایت را حاصل می‌کنی که ثابت خواهد شد نه صاحب «دستان پاک» بودی و نه «قلب سرشار از عشق به وطن»، چرا که مطلقا هیچ شخصی با چنان اوصاف برای دولتی پوشالی متشکل از غداران بیوطن پذیرفتنی نیست. ادعاهای خودت و امرالله بسیار نابهنگام و از سر زانوی حامیان امریکایی و جلاد‌پیشه‌ی جهادی تان ساز می‌شود که تا با افشاگری‌های مفصل کارنامه نوکران «سیا»، «واواک»، آی.اس.آی. و دژخیمان جهادی توام نباشد، مردم شما را به مثابه شرکای فرمانبر آن دژخیمان هرگز نخواهند بخشید.




یادداشت ها:

(١) این اصطلاح «حلقات معین در درون نظام» شب و روز ورد کلام تمامی «کارشناسان» جهادی ـ خادی و دیگر سرکاری‌های خودفروخته از نوع جاوید کوهستانی، احمد سعیدی، عزیز رفیع، نبی مصدق، فهیم کوهدامنی، داوود کلکانی، اسدالله سعادتی، فرهاد عظیمی، بشیر بیژن، فوزیه کوفی و غیره است ولی هیچکدام نام یک عضو این «حلقات» را به زبان نمی‌آرند.

(۲) رحمت الله نبیل گفت: «به عنوان یک شخصیت غیر وابسته با دستان پاک، با قلب سرشار از عشق به وطن عزیزم، و روح و وجدان آرام از ریاست امنیت ملی خدا حافظی می‌نمایم.»

(۳) دادفر سپنتا گفت: «با کناره گیری امرالله صالح، گنجینه بزرگی از توانایی باورنکردن‌اش در تحلیل نظام‌مند و طرح منطقی مسایل، اراده، آگاهی و تجربه مبارزه با تروریزم، القاعده و آی.اس.آی.، از دست مردم افغانستان رفت... هیچ کس دیگری را نمی‌شناسم که بتواند اندکی جای خالی او را پر کند... همیشه موجودیت او را در مقام بسیار حساسش، به سود سرزمینم و جمهوری می‌دانستم. با آن که به تصمیم رییس جمهوری بی‌نهایت احترام می‌گذارم، از رفتن صالح اندوهگینم و بسیار اندوهگینم.» اگر این اظهارات از سر تعارف‌هایی چاپلوسانه و ریاکارانه به یک بنیادگرای شورای نظاری و احمدشاه مسعودی نیست، در آن صورت باید گفت هزاران نفرین و ننگ بر تو بیغیرت و واله و دیوانه مقام که باز هم به تصمیم یکچنین رییس جمهوری کودن که با بیشرافتی تمام طالبان را «برادر» می‌خواند و به مصلحت کشور وقعی نمی‌نهد، «بی‌نهایت احترام» قایل شدی و به طمع چوکی گرفتن، بیشرمانه دم بر نیاوردی و همراهش ماندی.

(۴) علومی بعد از کناره‌گیری از وزارت داخله به دروغ نالید که در وزارت «زیر فشار حلقات معین» است. اگر راست بود پس بر تو هم لعنت و نفرین که از سفارت در هالند شادی مرگک شدی تا بقیه عمرت را با عیش و عشرت در اروپا به آخر بری. اگر تو میهنفروش ذره‌ای شخصیت و حیثیت می‌داشتی باید بر سفیر شدن تف می‌انداختی و آن «حلقات» را افشا می‌نمودی که مانع کدام کارهای وطندوستانه و مردمی‌ات شده؟ مگر عقلت تازه تور خورد و فهمیدی که اختیار در چنگ همین «حلقات» است و اجازه نمی‌دهند در چهارچوب «نظام» آنان کوچکترین اصلاحی به نفع مردم به عمل آید؟ اما از افرادی با خون کی.جی.بی. و حزب پرچم و خلق و حالا خون «سیا» در عروق شان چگونه می‌توان انتظار داشت وطندوست شوند؟ دنائت علومی‌ها عجیب و مهم نیست، دردآور و زننده آنست که هنوز گروه‌هایی از روشنفکران به جای دور انداختن این سرمیهنفروشان بی‌حیا و وقیح، آنان را رفیق... گفته به دیده «رهبران» خود می‌نگرند. معلوم نیست این «رهبران» هرجایی که از دامن کی.جی.بی. خود را به دامن جنایتکاران جهادی انداختند، بیشتر از این به چه تسلیم‌طلبی، فرومایگی، حقارت و پستی تن دهند تا مویدان بیچاره شان آنان را طرد و به طور کامل دفن کنند.