به مناسبت سالروز زنده سوزاندن فرخنده توسط نامردکانی که پستان سرجنایتکاران بنیادگرا را در دهان دارند در روزنامه «هشت صبح»(۱) تعدادی زنان سرکاری و به اصطلاح «فعالان جامعه مدنی و حقوق زن» گویا به موشکافی این حادثه پرداخته اند. جالب اینست که اکثر نویسندگان این نوشتههای بیمایه و فرمایشی و پر از عفونت جامعه مدنی، زنانی اند که در پانزده سال گذشته حفرهی وزیر، سفیر، مشاور و ... بودن در دولت جهادی ـ مافیایی را در پیشانی و پشت سر دارند. اینان کسانی نبودند که به کرزی، ع و غ یا امریکاییها بگویند «شما با پیشکش سمت وزارت و سفارت میخواهید از غرور و شرف خود بگذریم؟ ما که میخواهیم با مردم باشیم کار در دولت جهادی ـ طالبی ـ گلبدینی ساخت واشنگتن شما را رد میکنیم که موجب شرمساری ابدی و نابودی شخصیت ما خواهد بود.» در این میان نوشته منیژه باختری عطا محمدی و ثریا دلیل دوستمی بیشتر توجهم را جلب کردند.

منیژه خانم تو که ظاهراً در پوهنتون استاد استی، چطور و به چه منظور به یکبارگی سر و کلهات در جمع این جنایتپیشگان و جاسوسان در وزارت خارجه پیدا شد که روی سند فروش افغانستان برای امریکا کار کنی و بعد به سفارت برسی؟
منیژه که خواسته نوشتهاش «اکادمیک» و با «آرایش روشنفکرانه» باشد، بدون کوچکترین اشاره به عاملان اصلی زجرکشی فرخنده و فرخندهها، با خمچشمی یک روشنفکر ارتجاعزاده و نوکر دولت پوشالی، الله و بلا را به گردن «جامعه محافظهکار»، «پاسداری ارزشهای پدرسالارانه»، «ساختارهای سنتی و دیدگاههای افراطی» میاندازد، و ثریا دوستمی علت قتل فرخنده و عدم مجازات قاتلان وی را «جامعه سنتی مردسالار» و نبود «حاکمیت قانون» میبیند. نشخوار این گونه دلایل دو زن سرکاری از پشکهای افغانستان هم ساخته است. مسئله باید بر این تمرکز یابد که علتالعلل، ایجادگر، پاسدار و ادامهدهندهی این فاجعه بیپایان چه و کیانند. روشنفکران شرافتمند، حکومت و پارلمان و قضای غنی، عبدالله، عطا، کرزی، حنیفاتمر، سیاف، ملاراکتی، دوستم، محقق، اسماعیل، رنگین سپنتا، قانونی، کریم خرم و جانیان و خاینان دیگر در پناه امریکا را به عنوان علتالعلل قتل فرخنده و همه فاجعهها افشا مینمایند و روشنفکرانی که زنجیر غلامان امریکا را به گردن دارند دلیل تراشیهای دستپخت «سیا» از نوع منیژه باختری و ثریا دلیل را ذکر مینمایند تا به سهم خود خاک بر چشم مردم زده و ماهیت پلید خود و اربابان را در لابلای کلمات برگرفته از مطبوعات رژیم ایران بپوشانند. این دو زن و شرکا که با قبول مقامهای بالای دولتی بر روی خود سیاهی مالیدند چگونه ممکن است به ریشه اصلی قتل و تجاوز به فرخنده ها بپردازند؟ اگر اینان دروغگویانی خاین نیستند و با ملا ایاز نیازی و حشمت استانکزی و زلمی زابلی و سیمین حسنزاده که با پست فطرتیای کم نظیر قتل فرخنده را «جایز» اعلام نمودند یکی نیستند چرا علیه این چهار طاعون کلمهای بر زبان نیاوردند؟ منیژه و ثریا و زنان پارلماننشین همه شاهد فریاد و زغال شدن فرخندهها و رخشانهها و... بودند اما آنقدر عمیق پیچکاری عشق به «نظام» شده و بقای آن را میخواهند که از سنگ و چوب در داخل و خارج کشور صدا برآمد ولی ازین گدیگکهای بیعزت و بیعار روی زانوی بنیادگرایان چیزی به گوش نرسید تا مبادا «سیا» و شاه سگهای افغانیاش بر آنان ایرادی بگیرند.
در ۱۵ سال گذشته اینقدر دود و چیغ فرخندهها به آسمان بلند نمیشد اگر صرفنظر از مردان روشنفکر جاسوس، زنانی مثل فوزیهکوفی، شکریهبارکزی، حسنبانو غضنفر، سیماسمر، نسرین اوریاخیل، عادله راز، فرخنده زهرا نادری، مژگان مصطفوی، آزیتا رفعت، ثریا صبحرنگ، شکیبا هاشمی، هیله ارشاد، شاهگل رضایی، خالده فروغ، سیمین حسنزاده، صدیقه بلخی، ناهید فرید، فتانه گیلانی، حوا علم نورستانی و... خود را نه در اختیار گرگان جهادی بلکه در خدمت ستمدیدهترین زنان دنیا قرار میدادند و تصویب «سند عفو عمومی» توسط جنایتکاران هفت ثوری و هشت ثوری در پارلمان را خاینانهترین زورگویی و اوباشی میدانستند.

ثریا دلیل گذشته از وابستگیاش به باند آدمخوار دوستم باید به جرم دزدیهایش در وزارت صحت محاکمه گردد.
وقوع حادثه فرخنده در شهری که به زعم منیژه دولتی «در ۱۴ سال اخیر مرکز آموزش، آگاهیدهی، تعلیم و تربیه مدنی و رسانه به شمار میرفت»(۲) امری تصادفی نبود. کابل در سالهای خرمستی جهادیها و طالبان ناظر پرپر شدن هزاران دختر معصوم خود بود؛ ناهید شانزده ساله از ترس بیعفتان شورای نظاری خود را از منزل پنجم مکروریان به زمین انداخت؛ شکریه همچون صدّها زن جوان دیگر توسط جهادیها اختطاف و بعد از تجاوز دستهجمعی جسد برهنهاش در سرک انداخته شد؛ صدها دختر و زن در جریان قتلعام افشار توسط جمعیتیها و سیافیها پس از تجاوز کشته شدند؛ بیناموسان وحدتی زنان و دختران بیشماری را به فجیحترین شکل ممکن در زیرزمینیهای پوهنتون کابل و تعلیم و تربیه و سینما بریکوت برای خوشگذرانی در اسارت داشتند؛ فاشیستهای میهنفروش طالبی زرمینه را در استدیوم کابل اعدام صحرایی نمودند و زنان شمال کابل را به باداران پاکستانی و عربی شان فروختند... تومار غمنامه این هالوکاست مزدوران «سیا» و «آیاسآی» بیشتر از آن طولانی است که بتوان بخشی از آن را اینجا نقل کرد.
منیژه خانم تو که از «نبود جنبش زنان» در افغانستان مینالی اینقدر شعور داری بدانی که جنبش رهاییبخش و مترقی زنان در صورتی میتواند در یک جامعه جان بگیرد که زنان آگاه، صدیق و نترس در راس آن باشند نه زنان معاملهگر و دستآموز مانند خودت که با وقاحت خاص کلیه روشنفکران حقنه شدهی «سیا» و «واواک»، عطا محمد هرویینسالار را که بوی جنایتهایش در دنیا بالاست «مرد زیرک و نکته سنج» بخواند؛ و یا حمیرا قادری به اندازه خودت بیشرم که به «جنرال» گلمجمع «سلام» بفرستد(۳)؛ و یا فوزیه کوفی که با مریم کوفی و سایر اعضای بدنام خاندانش به اتکای امرالله صالح، ولی مسعود و دیگر سران شورای نظار مصروف قاچاقبری در شمال افغانستان باشد؛ و یا سیما سمر که دنبل بوگرفتهی عضویتاش در کمیته مرکزی حزب وحدت حیثیتی برایش نمانده؛ و یا ثریا دلیل که گذشته از ندیمگی دوستم باید به جرم دزدیهایش در وزارت صحت محاکمه گردد. در تاریخ انقلاب کبیر فرانسه آمده که المپ دوگوژ زنی درامهنویس قبل از پیوستنش به انقلاب، نظام لویی شانزده را مقدس و تغییرناپذیر میدانست، یورش زنان پاریس به کاخ سلطنتی وکشتن نگهبانان را مردود خوانده و از زنان میخواست تا خود را سپر دفاع ملکه سازند، بعد از زیر گیوتین رفتن شاه و ملکه، مبارزات زیادی را در راه آزادی زنان از زولانههای کلیسا و فیودالیزم به راه انداخت. اما تقدیر کشور ما گویی چنین است که زمین بجنبد و زنان مرتجع و ضدانقلابی کشور ما نجنبند. تمامی زنانی که نام برده شدند (به شمول منیژه و ثریا) در زمان روسها و میهنفروشان پرچمی و خلقی با آنان جور آمدند؛ در سالهای خون و خیانت جهادی و طالبی به سرجنایتکاران لبخند زدند ولی با اشغال امریکایی کشور بود که دیدند ستارهی بخت شان واقعا درخشیدن گرفته و با تن دادن به کنیزی هر یکی از سرجنایت سالاران، رویای شان (نیل به قدرت و ثروت) تحقق مییابد. اینان سالهاست با سازش با هر سلطهی بیگانهپرست و ضدمردمی در واقع طناب محکومیت شرمآور خود را به گردن آویخته اند.
نه، خانم منیژه و خانم دلیل، شما که دیریست به عرضه کردن خود به امریکا و مافیای جهادی و تکنوکرات آن معتاد شده اید خوبست با حرفهای به بویناکی لحن جامعه مدنی و اتاقهای فکری وابسته به «سیا» که دل ع و غ و دوستم و عطا محمد و ... را به کف میآرید، استخوانهای فرخندههای ما را در گورهای ناپیدا و پیدای شان آزار ندهید و بر زخم جگر مادران و خانوادههای آنان نمک نپاشید. شما نزد منابع استخباراتی امریکا تثبیت و سفید اید و نیازی به عشوهگری بیشتر آنهم به بهای توهین به خون فرخندهها ندارید. در عوض بهتر است خانم منیژه از دالراندوزی، از اکتهایت به عنوان سفیر و پذیرایی از قبلهگاه مفلوکت در سفارت بنویسی که به جای غم سربریده شدن تبسمها در غم فواید دانشگاه و دانشکده گفتن میسوزد؛ گپ ازاین بزن که با توجه به تجربه و ارشادات اکرم عثمان چقدر از سفارت زدهای؟ به عطا محمد چیزی دادی؟ در گلگشتها در اسکندنیویا برای رییس امنیت ملی «دکتر» رنگین سپنتای مکتب فرانکفورتی که به هیچت سفیرت ساخت داستان و شعرت نیامد؟ آمد؟ خو ظالم آن را پخش کن که دوستدارانت مخصوصا منتقد شهیر الحاج جنرال حسین فخری خادی، «دکتر» سمیع حامد، «دکتر» لطیف پدرام، نویسند نه، خانم منیژه و خانم دلیل، شما که دیریست به عرضه کردن خود به امریکا و مافیای جهادی و تکنوکرات آن معتاد شده اید خوبست با حرفهای به بویناکی لحن جامعه مدنی و اتاقهای فکری وابسته به «سیا» که دل ع و غ و دوستم و عطا محمد و ... را به کف میآرید، استخوانهای فرخندههای ما را در گورهای ناپیدا و پیدای شان آزار ندهید و بر زخم جگر مادران و خانوادههای آنان نمک نپاشید. شما نزد منابع استخباراتی امریکا تثبیت و سفید اید و نیازی به عشوهگری بیشتر آنهم به بهای توهین به خون فرخندهها ندارید. در عوض بهتر است خانم منیژه از دالراندوزی، از اکتهایت به عنوان سفیر و پذیرایی از قبلهگاه مفلوکت در سفارت بنویسی که به جای غم سربریده شدن تبسمها در غم فواید دانشگاه و دانشکده گفتن میسوزد؛ گپ ازاین بزن که با توجه به تجربه و ارشادات اکرم عثمان چقدر از سفارت زدهای؟ به عطا محمد چیزی دادی؟ در گلگشتها در اسکندنیویا برای رییس امنیت ملی «دکتر» رنگین سپنتای مکتب فرانکفورتی که به هیچت سفیرت ساخت داستان و شعرت نیامد؟ آمد؟ خو ظالم آن را پخش کن که دوستدارانت مخصوصا منتقد شهیر الحاج جنرال حسین فخری خادی، «دکتر» سمیع حامد، «دکتر» لطیف پدرام، نویسند ه و «فیلمساز» سلطنتطلب گنکوری عتیق رحیمی، چخوف افغانستان خالد نویسا(۴) که چه شیرین کمپنی را کمپانی نوشته و مانند شرکا افشای سرجلادان جهادی را ممنوع و معصیت میشمارد، استاد خیلی «متفکر» و برکتی شدهی «واواکی» در سفارت ایران رهنورد زریاب و... یکی پشت دیگر مزمزهاش کرده و پیرامون اهمیت دورانساز آن قلم و زبان بفرسایند. تو هم خانم ثریا دلیل قیافهگیری را یکسو مانده بفرما که از درک وزارت (کلینیکهای خیالی، معاملات با صاحبان شفاخانههای شخصی و واردکنندگان ادویه و...) و سفارت سویس تخمینا چند میلیون دالر زده و تا حال چقدرش را به «جنرالِ» حمیرا جان قادری دادهای؟ داکتر صاحب به شیوه فاسدان جانی مسلط منکر نشو. تو صرفا به جرم کتمان و لیسیدن خیانتهای سلفت داکتر امین فاطمی گلبدینی نزد مردم ما محکوم استی همانطوری که فرضا منیژه باختری نسبت به مثلا ملیحه ذوالفقار سفیر در آلمان کمتر خورد و برد کرده باشد، صرفا به جرم سکوتش مقابل مسما کردن جادهای به نام جاسوسان رژِیم جنایت ایران توسط عطا محمد و جاسوسی و دزدیهای جاوید لودین در وزارت خارجه و سفارت در ناروی و کانادا، در یک دستبند با «مرد زیرک و نکته سنج»اش در روز مجازات قاتلان اصلی فرخندهها و تبسمها و رخشانهها و اباسینها و... پهلوی خاینان درجه یک جهادی، طالبی و تکنوکرات تان نشانده خواهد شد.
خوشا و زودآ آن روز بزرگ!

یادداشت ها:
(١) از همان روزی که قسیم اخگر به دلالی رهنورد زریاب، پرتو نادری، منیژه باختری، جاوید فرهاد و از این قماش «فرهنگیان» واواکی به پستی رفتن به مهمانی عطا محمد تن داد و سپس در بستر مرگ، دست خونپر کریم خلیلی را بر قلبش نهاد، پیدا بود که «هشت صبح» دیگر هرگونه ماسک را دور انداخته و صریح و آفتابی به جولانگه شاهمهرههای دولت پوشالی و خاین کرزی نظیر امرالله صالح، رنگین سپنتا، سیدمخدوم رهین، ملک ستیز، نادرنادری، شاهحسین مرتضوی و مشاطهگرهای اناث و ذکور آنان بدل میشود.
(۲) رویت سیاه دروغگویک. مگر کابل مرکز تولید طالب در مدرسههای ساخت کرزی و اعظمدادفر و عبیدالله عبید و فاروق وردک و مرکز جاسوسی و جاسوسپروری رژیم تبهکار ایران به مدیریت رضا دقتی، کاظم کاظمی، جواد سلطانی، سیدعیسی حسینی مزاری، قیوم سجادی، عزیز رویش و مرکز پوهنتونهای گلبدینی و طالبی به مدیریت ملا متوکل و ملا ضعیف و سایر جلادان طالبی به شمار نمیرود؟
(۳) حمیرا قادری نویسنده و سابق مشاور وزارت کار و امور اجتماعی، مطلبی را با عنوان «جنرال! سلام» در ۱۸ حوت ۱۳۹۴ در روزنامه «هشت صبح» به چاپ رسانید که در آن از وحشت خود و دیگر دختران هراتی از هجوم احتمالی دوستم و «ازبکها» در سالهای ایلغار طالبان مینویسد و در نهایت نتیجه میگیرد: «جنرال، کاش آن سالها سوار اسبت میآمدی و دروازههایی را که از ترس نام و تاراج شمشیرت بر روی چشممان زنگ زده بود، میگشودی و تقدیر پر تقصیرمان را رنگ خوشی میدادی همچنان که به زنان زادگاهت لبخند داده بودی...» حمیرا قادری لابد از بیناموسی «امیر»اش اسماعیل دایر بر معاینه باکرهگی دختران شریف ما در هرات لذت برده که حالا اینچنین با ذلالت و خواری یک اجنت «واواک» خود را زیر پای برادر جهادی اسماعیل «جنرال دوستم» میلولاند. این مدافع نازن حقوق زنان کور مادرزاد میشود که نگاهی به «دستان خونآلود» از «دیدهبان حقوق بشر»، «پروژه عدالت افغانستان»، اسناد بیشمار عفو بینالملل بیندازد تا ببیند که از دست «جنرال» و ملیشااش در سالهای خون و خیانت جهادی چه بر سر زنان و کودکان کابل رفت؛ که ببیند «جنرال»اش به همراهی چوکرهی شرفباختهتر از خودش لطیف پدرام خوشخانهای چگونه به خانواده اکبر بای رقیبش در کابل تجاوز کرد؛ شهوت منصب و منال چنان شرم و شرف و انسانیت را از حمیرا خانم ربوده که ضجههای انیسه و بشیره ۱۲ و ۱۴ ساله از سرپل را بشنود که قربانی بیناموسان دوستمی و نجیبالله پسر پاینده محمد قومندان و وکیل دوستمی در ولسی جرگه گردیدند. سیدنورالله پدر بشیره گفت که قضیه دخترش بیست و دومین جنایت از این نوع در ولایت سر پل بود. حمیرا خانم حتما ازاین جنایتها خبر دارد اما وجیبه دلربایی از دلالان «سیا» موجب شده و میشود که او و امثالش از هر چیز شان در راه تامین منافع امریکا و غلامان لنگیپوش و نکتاییپوش خونسرد و با غمزه بگذرند.
(۴) این توهین جهادی را خانم سفیر در وبلاگش به چخوف بیچاره روا داشته است.