ظاهرشاه بعد از مرگش از دو طرف مورد سنجش قرار گرفت، یکی طرفی که دوران او را صاف و ساده «دوران تلایی» نامیدند و دومی طرف باندهای جنایتکار که با وقاحتی جهادی او را سیاهتر از خود تعریف کردند.
به نظر ما، ظاهرشاه معصوم نبود بلکه در دوره چهل سالهی سلطنتش دیکتاتوران خون آشامی مثل محمد هاشم، شاه ولی و داود، مردم ما را در اسارت و محرومیت از ابتداییترین حقوق انسانی و افغانستان را به صورت بستهترین و عقبماندهترین کشور گیتی نگهداشتند.

در دوره جنگ ضد روسی، ظاهر شاه میتوانست از نظر نظامی و سیاسی نقش مهمی در تضعیف باندهای جنایتکار بنیادگرا بازی کند که نکرد. در آستانه سقوط حکومت پوشالی نجیب و فعالیت ملل متحد، باز هم او نخواست نقشی در دور کردن چنگال بنیادگرایان از گلوی مردم و سنگین کردن کفهی ترازو به نفع نیروهای ضد بنیادگرا برایش تعیین کند. از همه مهمتر از همان آغاز واژگونی طالبان و فعالیتهای زلمی خلیلزاد و سایر دستهای امریکا به نفع جنایتکاران «ائتلاف شمال»، ظاهرشاه با تکیه بر تودههای وسیع مردم و کلیه نیروهای ضد بنیادگرا میتوانست ابتکار را در کف گرفته و امریکا و سگهای «ائتلاف شمال»ی اش را مجبور به قبول بسیاری طرحها به منظور تحدید و حتی حذف جنایتکاران جهادی از دولت سازد که چنین نکرد و بلکه با آرامی به اوامر خلیلزاد گردن نهاد و در مقابل بازی مسخره و عوامفریبانهی «لقب بابای ملت» هیچ مقاومتی نکرد در حالیکه اگر شاهی بینهایت محافظهکار و غیرفعال نمیبود، به خاطر حفظ وقار شخصیاش هم که شده باید آن بازی را با تنفر رد میکرد. ولی برعکس نشان داد که از آن غرور و مناعت هم برخوردار نبود که برابر با خواست مردم به توطئههای تحقیرآمیز امریکا و عمال «ائتلاف شمال»ی اش دست رد زند. و بالاخره همانند امان اله، ظاهر شاه نیز هر چه را از دشمنان خارجی و داخلی مردم ما میدانست انتشار نداد و همه را با خود به گور برد. کاش او به جای صرف کردن وقتش به نقاشی، هر روز صفحهای از خاطرات سودمندش را مینوشت.
و معلوم نیست ظاهر شاه در ماههای آخر زندگیش از آنچه در پیرامونش میگذشت آگاه نبود یا اینکه بیش از هر زمان دیگر به سمتگیری ارتجاعی غلتیده بود که نواسهاش مصطفی ظاهر را از خیانت پیوستن به «جبهه ملی» جنایتپیشگان بر حذر دارد تا اگر نمیتواند افتخاری را به خاندانش به ارمغان آورد لااقل به این کلانترین ننگ آن را نهآلاید.
یک چیز مسلم است و آن اینکه با مرگ ظاهرشاه هرگونه ایده و هوس احیای سلطنت در کله وابستگان و عناصر طرفدارش برای همیشه خشکید چرا که از اخلافش فرد مطرحی در میدان سیاست پا ننهاد و مصطفی ظاهر هم که ثابت نمود جز یک تخم حرام نبود.