داكتر محمودگودرزی نویسنده و اندیشمند نامدار ایران كه به عنوان مدیر دفتر نشریهای معتبر «شهروند» در واشنگتن معمولاً برای این نشریه مطلب مینویسد، تاكنون درباره «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» و مینای جانباخته نیز لااقل سه نوشته از ایشان به چاپ رسیده اند كه در این شماره آخرین آن را میآوریم.
«راوا» اگر هزاران بار دیگر هم از سوی مزدوران كثیف بنیادگرایان مثل اسحقنگارگرها، داكتراكرمعثمانها، لطیفپدرامها، و نشریاتی مثل «امید» مورد بیناموسانهترین حملات قرار گیرد، حتی فقط یك نوشتهی از داكتر محمودگودرزی مبارز، مترقی، ضد فاشیزم دینی و هرگونه وابستگی، درباره آن كافیست كه دشمنان لچك ـو در مقابل محمودگودرزیها واقعاً بیسوادـ زبان در كام كشند و به خود بپیچند كه چرا دانشمندی سرشناس و بزرگ نه دربارهی آنان و «آثار» شان، نه درباره «امید» و «فردا» و «افرند» شان و مخصوصاً نه درباره «سپه سالار كثیرالابعاد» شان بلكه درباره سازمانی مینویسد كه از چهارسو بر سرش تیر میبارد، رهبرش در اثر توطئه خادیـجهادی جان میبازد، بر اعضایش سؤقصد میشود، و فروش نشریهاش در داخل كشور شكنجه و مجازات به دنبال دارد!
به راستی چه شده كه گودرزی از «آنسو» منزجر است و به «سو»یی نظر دارد كه با وصف لجنپاشیهای خاینانه و متحدانه خادی و جهادی و طالبی نه تسلیم میشناسد و نه سازش؟
صرف نظر از هر چیز دیگر، شاید به این دلیل كه داكتر محمودگودرزی هم دریافته كه آن روباههای مشهور و سركاری خادیـجهادی عادت به اقتداء به رژیم ایران داشته اند، رژیمی كه او قلمش را جز در خدمت واژگونی آن به كار نگرفته است!
گودرزیها ننگ دفاع از رژیم ایران را به هیچ نویسنده و شاعر ایرانی و افغانی وغیره نخواهند بخشید.
«پیام زن»
در راه نزدیكی بیشتر
داكتر محمودگودرزی- واشنگتن
در آمد

در كنار روزهای برجسته تاریخ تودههای كه یاد و گرامیداشت آن در چهارچوب یك كشور انجام میگیرد و نیز در كنار روزهای مذهبی آیینهای گوناگون كه در شمار آموزههای عبادی فراتر از مرزهای یك كشور را در بر میگیرد، روزهایی نیز داریم كه با خصلتی فراملیتی و فرامذهبی، گسترهای جهانی یافته اند. چنین روزهایی، پیش از آن كه با انقلاب اطلاعاتی جهان به دهكدههای پیوسته با هم در آید از آن همه جهانیان بوده و هستند.
از یاد نبریم كه نظام سرمایهداری هر پدیدهای را از دیدگاه تجاری و سوددهی میبیند و چنین است كه یك رشته روزها را به گونهای تفننی و به عنوان انگیزهای برای «رونق یك روزه» میآفریند همچون روز عشق، روز منشی، روز پدر و شماری روزهای دیگر از این دست. اما اگر با این شگرد خواسته شده كه روزهای جدی جهانی نیز به عاملی برای «رونق یك روزه بازار» بدل شوند، در این زمینه توفیقی به دست نیاورده اند.
هشتم مارس، این روز جهانی زن، در كنار یكم ماه مه از شمار روزهـای برجسته جامعه جهانی ست، و من با تكیه بر «جهانی بودن این روز گرامی» میخواهم در سالگرد این روز به زنان افغانستان و سازمان دلیر «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) بپردازم.
پیام زن
نخست بگذارید بگویم كه دوستان «راوا» چون دلبستگی و احترام ژرف مرا به كوششهای خستگیناپذیر شان دریافته اند، از سر مهر، هر چندگاه بستهای از انتشارات خود را برای من میفرستند كه من از این رهگذر خود را بسیار وامدار شان میدانم. غوطهخوردن در این انتشارات كه به راستی با چه خون دلی فراهم آورده میشود، دریچه تازهای به رویم گشوده است و به من یاری میدهد كه آرام آرام سرنوشت تلخ مردم افغانستان بویژه زنان افغان را به گونهای دیگر دریابم و نه بدان گونه كه رسانههای دست به مزد «جریان اصلی» به خورد ما میدهند.
من اینك شماره تابستانی «پیام زن» را كه شمارههای پیاپی ۵۵ و ۵۶ را در بر میگیرد، در دست دارم كه تاریخ نشر آن جولای ۲۰۰۲میباشد. دوستان «راوا» در همان آغاز نشریه ضرور یافته اند كه در زمینه تأخیر انتشار «پیام زن» توضیحی بدهند. گمان دارم همان فراز نخست توضیح، گویای دشواریهای توانفرسایی باشد كه گردانندگان نشریه با آن رو به رو هستند. در این فراز كه گشایش مطلب است گفته شده است:
«این چنین تاخیر در انتشار «پیام زن»... سابقه نداشت. ایمیلها و نامههای زیادی دریافت كردیم حاكی از انتقاد، تأسف و نگرانی عدهای از خوانندگان. ولی در پاسخ چیزی نداشتیم بگوییم جز این كه به عنوان سازمانی تقریباً تنهای تنها در برابر جنایتكاران بنیادگرا، درگیر آنقدر دشواریها و مسایلی میشویم كه موجب میشوند انتشار به این تاخیر دردناك گرفتار آید.»
«... البته من سلسله مقالات گودرزی "افغانستان در سده بیستم" و سایر مقالات ایشان را با اشتیاق میخواندم. اما مقاله "در راه نزدیكی بیشتر" بنظرم ارزندهترین نوشتهایست كه تا بحال در نشریهای ایرانی راجع به سازمانی ضد بنیادگرایی افغانی انتشار یافته است.او درین نوشته به قلمبدستان ایرانی پرداخته است كه "با چاشنی خود بزرگبینی" "در دام فریبی بزرگ فرو غلتیده اند" و از لطیفپدرام قبلاً خادی (شنیدم كه امروز هم با خاد همكاری دارد) و حالا جمعیتی و احمدشاه مسعود كه مثل سیاف، گلبدین، خلیلی وغیره در حمام خون كابل غسلها كرده ستایش مینمایند. و این جاست كه او براساس برخوردی بزرگوارانه و آموزنده به اشتباه خودش دایر بر ستودن فلم "سفر قندهار"، به نویسندگان و شاعران علاقمند به مسایل افغانستان درس میدهد كه از آن بالاهای توهمی به زمین تشریف بیاورند و رخدادهای افغانستان را نه براساس گزارشهای رسانههای مغرض بلكه با توجه به این كه رخدادهای نامبرده جانب مردم راستین افغانستان را میگیرد و یا جنایتكاران را، به داوری بنشینند.
... من با تعداد زیادی از نشریات افغانی چاپ امریكا و اروپا و استرالیا آشنایی دارم ولی در هیچكدام از اینها و از هیچكدام به اصطلاح شاعر و نویسنده افغانی برخوردی شرافتمندانه و صادقانه به خرابیهای شان در گذشته و حال ندیده ام. این ثابت میسازد كه تعداد زیادی از فرهنگیان ما نه تنها از بیمایگی معرفتی بلكه از بیمایگی شخصیتی نیز رنج میبرند. آنان فكر میكنند كه با كوچكترین انتقاد از خود دیگر چیزی به نام حیثیت و آبرو برای شان باقی نمیماند!»
ع. ع. ـ امریكا،
در این توضیح بسیار فروتنانه به این نكته اشاره شده است. در حالی كه همه كسانی كه با سرنوشت دردناك و بر فراز و نشیب دهههای پایانی سده گذشته و نخستین دهه سده بیست و یكم ـبا همه فجایعی كه بر مردم افغان گذشته استـ آشنایی دارند نیك میدانند كه بیهیچ تعارف و تكلیف همه گروههای سیاسیـاجتماعی افغانستان در این دوران سر شان به جایی بند بوده است.
اما نكته پنهان ماندهای كه در توضیح بدان اشاره نشده است، كه آن نیز ریشه در فروتنی «راوا» دارد، محدود كردن مخالفان «راوا» به «جنایتكاران بنیادگرا» میباشد، چرا نباید گفته شود كه «راوا» رو در روی امپراتوری روسیه شوروی و هم اكنون امپراتوری جرج بوش دوم ایستاده است. كیست كه نداند اگر امروز دستگاههای «استخباری» پاكستان با همه قدرت شیطانی خود پیوسته دشواریهای بیشتری در همه زمینهها برای «راوا» میتراشند، این كار بدون راهنمایی و تأیید آمریكا صورت نمیگیرد. و این امر تاوانیست كه راوا برای حفظ استقلال خود میپردازد. همان گونه كه در گردهمایی مفتضح «لویه جرگه» تنها گروهها و شخصیتهای گوش به فرمان و خریداری شده از سوی آمریكا بودند كه فراهم آورده شدند. چرا نباید گفته شود نزدیك به
تلاش روشنگرانه «راوا»
در پی نخستین فراز توضیح در زمینه تأخیر انتشار، به گونهای فهرستوار گوشههایی از فعالیتهای «راوا» در دوران تأخیر انتشار آورده شده است كه بسیار ستودنی ست. در آنجاست كه میبینیم «راوا» با تدارك و ترتیب دادن یك رشته سفرها به كشورهای اروپایی انگلستان، آلمان، اتریش، ایتالیا، هلند، بلژیك، سوئیس، اسپانیا و پرتغال و یونان؛ و كشورهای آسیایی هندوستان، سریلانكا و ژاپن و كشورهای افریقایی مراكش و افریقای جنوبی، و همچنین آمریكا، كانادا، برازیل و استرالیا، به روشنگری گستردهای دست زده است. در این سفرها گذشته از دادن آگاهیهای درست به مردم، از گردآوری كمك تا پیریزی گروههای پشتیبان كوشیده شده است. این تلاش در كنار ایجاد «سایت» ویژه «راوا» به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی، اسپانوی، پرتغالی و ژاپنی، بیهیچ گزافهای گستردهترین كوششی ست كه در راستای آشنایی مردم جهان با سرنوشت مردم افغان ـو نه تنها زنان افغانستانـ صورت گرفته است. این غرورآفرین است كه «سایت راوا» در دو سال گذشته به هشت جایزه جهانی دست یافته است.
«منظورم این جملهی گودرزی است: "در جایی از محسن مخملباف و آخرین اثر او "سفر قندهار" یاد كرده بودم و در كنار جستار درخور توجهی كه از او در نشریه مترقی "مانتلیریویو" منتشر شده بود، "سفر قندهار" را به عنوان یك كار روشنگرانه ستوده بودم. اما هنگامی كه نگاه "آذردرخشان" را به "سفر قندهار" خواندم دیدم چگونه به درستی در آن به نگاه شونیستی مخملباف به مردم افغانستان پرداخته شده است، از سطحینگری خودم شرمگین شدم."و من بلافاصله به یاد داكتراكرمعثمان، واصفباختری، رهنوردزریاب، بیرنگ كوهدامنی، داكترعسكرموسوی، صبورالهسیاهسنگ، لطیفپدرام، پویافاریابی و سرورآذرخش و همفكران آنان افتادم كه با وصف آن كه سر شان پیش بنیادگرایان و پای شان پیش میهنفروشان پرچمی بوده است و با وصف آن كه امروز منحیث قلمباشیهای امیران جنایتكار مثل "مارشال" فهیم، اسماعیلخان، داكترعبداله، ربانی، یونسقانونی، كریم خلیلی وغیره ایفای وظیفه مینمایند و چهرههای بدنام و رسوایی در جامعه به شمار میروند، اما نه تنها از شغل دیروز و امروز خود نادم و شرمسار نیستند كه حتی به آن مینازند. ولی محمودگودرزی را ببینیم كه به مجردی كه به اشتباهی در اظهار نظرش پی میبرد، از "شرمگین" شدنش حرف میزند.
مبارزه، دانش، تجربه، صداقت و صمیمیت، شخصیت گودرزیها را هم صیقل و صفا بخشیده است. اما خودفروختگی، بیعملی و معاملهگری با جنایتپیشگان بنیادگرا، از بسیاری شاعران و نویسندگان وطنی ما مجسمههای بیشرمی، بیشخصیتی و سوداگری ساخته است....»
فرمان س. ـ پشاور،
كوشندگان «راوا» در راستای رسوا كردن بنیادگرایان و نمایاندن چهره واقعی آنان ـبسا با به خطر انداختن جان خودـ تلاش كرده اند كه از صحنههای تكاندهنده و شنیع دوران طالبان و هم اكنون، كه بسیاری از همراهان دیروز آنان رنگ عوض كرده اند ـ تصویرها و پیكرههای مستندی فراهم آورند. این اسناد كه شاید روزی در دادگاههای جهانی برای پیگرد جنایتكاران به كار آید، هم اكنون از سوی مقامات آمریكا تكثیر شده و با هواپیما بر روی شهرهای افغانستان پخش شده و میشوند. در خور توجه است كه دولت آمریكا كه میخواهد در افغانستان و عراق دموكراسی پیاده كند ابتداییترین حقوق مصنف و مؤلف را در نظر نگرفته و از این پیكرهها بدون دریافت اجازه از «راوا» بهرهبرداری كرده و میكند. فراهم آوردن فیلمهای ویدیویی و برپا ساختن نمایشگاههای عكس، بخش دیگری از تلاشهای روشنگرانه «راوا» در چند سال اخیر بوده است.
آنگاه كه كتاب ۴۸۰ صفحهای «راوا در رسانههای جهان» (RAWA In The World Media) را ورق میزنم، از شور و شوق سرشار میشوم و در برابر كار عظیم «راوا» سر فرود میآورم. در آغاز این كتاب فهرستی از ۱۹۰ نوشتار به دست داده شده است كه به زبانهای انگلیسی، اسپانیایی، آلمانی، ایتالیایی و یونانی در رسانههای جهان تا آغاز سال ۲۰۰۲ منتشر شده است.
این كتاب در برگیرنده مجموعه مصاحبههاییست كه از سوی رسانهها با فعالان «راوا» انجام شده، گزارشهایی از گردهماییهای «راوا» فراهم آورده شده، خبرهایی ست كه درباره «راوا» و فعالیتهای آن از سوی خبرگزاریها در اختیار رسانهها گذارده شده و یا نوشتارهایی كه مفسران و ستوننگاران برای رسانهها تنظیم كرده اند به راستی با این تلاش «راوا» اینك توانسته است خود را به عنوان نهادی معتبر به جهانیان بشناساند. به عنوان نمونه میتوانم از تظاهرات گسترده ضد جنگ كه در ۱۵ فوریه در نیویورك فراهم آمد، یاد كنم كه در كنار سخنرانانی چون اسقف دزموندتوتو از آفریقایی جنوبی، از تهمینه نیز دعوت شده بود تا به نمایندگی «راوا» سخن بگوید. این نكته را خانم «كاتاپولیت» ستوننگار هفتهنامه «نیشن» در نوشتار خود در شماره دهم مارچ آورده بود. ناگفته نماند كه این نویسنده در گذشته نیز چندین مطلب درباره «راوا» در نیشن آورده بوده است.
«پیام زن» و خوانندگان
در بخشی از این شماره «پیام زن» نامههای خوانندگان آورده شده است. جای افسوس است كه از میان بیش از هشتاد نامهای كه به «پیام زن» فرستاده شده هیچ نامهای از زنان ایرانی دیده نمیشود. باز جای شكرش باقی ست كه این كاستی را نامه آقای دكتر رضابراهنی جبران كرده است كه متن آن زیر عنوان «درستی امر راوا» آورده شده است. استاد براهنی در زمینه فیلمی كه راوا در كانادا نشان داده نوشته اند «فیلمی كه شما در شهر ما نشان دادید اكنون در سراسر جهان به نمایش درآمده است كه در برجسته ساختن امر شما و امر كلیه زنان افغانستان كمك بزرگی خواهد بود، اكنون همه به صحت كارهای «راوا» پیمیبرند. شما در منطقهای بسیار خطرناك به سر میبرید. هیچكس از این كه دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد نمیداند. در مورد شما نگرانیم، اما معتقدیم كه روزی پیروزی خواهد رسید و مردم افغانستان دنیای آزادی برای خود بنا خواهند گذاشت. تراژدی آمریكا با كشته شدن آن همه مردم بیگناه همگی را در جهان متأثر ساخته است، مردم كشور شما با مصیبت پشت مصیبت روبرو بوده اند. به تروریزم باید پایان داده شود. جهان باید برای هركس جای امنی باشد كه در آن صلح و آسایش به سر برد. به كشتار و ستم بر زنان باید خاتمه داده شود. اما شما اینها را بهتر از من میدانید. شما به خاطر امر بسیار ارزندهای كار میكنید. در نتیجه شهامت و فداكاری شماست كه جهان در مورد رنجهای زنان افغانستان آگاهند. لطفاً به كار ارزشمند تان برای زنان ادامه دهید و به امنیت تان توجه كنید، سلامت و زنده باشید. ما به شما نیاز داریم».
«فقط می خواستم بگويم كه مثل هميشه به وجود مبارزه تان افتخار میكنم كه صرفنظر از ديگران انديشمند درد آشنا و شهير ايران داكترمحمودگودرزی تا كنون حداقل سه مقاله درباره مينا و "راوا" نوشته است با موضعگيریای قاطع عليه جنايتكاران بنيادگرا و تبليغاتچیهای شان. اين اولين تيرها بر جگر فرهنگيان خودفروخته و ضد "راوا"ست و تيرهای زيادی در راه!»س. ض. ـ پشاور
من این كاستی همكاری و پشتیبانی را در جای دیگری از همین شماره «پیام زن» دریافتم، كه با اشارهای به آن در اینجا از آن یاد میكنم. در میان نوشتارهای این شماره «نامه سرگشاده»ای از خانم مینااحدی عضو رهبری «حزب كمونیست كارگری ایران» به «راوا» آورده شده كه از سوی «راوا» به آن پاسخ داده شده است. من از طرح آنچه مورد گفتگو در این دو نامه است میگذرم، اما از چند فراز گلایه مانند دوستان «راوا» یاد میكنم كه باور دارم گلایهای بجاست. فراز نخست پاسخ «راوا» به خانم مینا احدی این گونه است:
«از حسن نظر تان نسبت به "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" سپاسگزاریم. ولی كاش نامهای از شما ماهها و سالها قبل از ۱۱ سپتامبر میداشتیم. ماهها و سالهایی كه زنان افغانستان در منگنه شكنجه جنایتكاران "ائتلاف شمال" و بعد طالبان روحاً و جسماً شقه میشدند، ولی فریاد شان به هیچ جایی نمیرسید، چون مصلحت غرب و ماشین عظیم رسانههای آن چنان اقتضا میكرد. بلی، ایكاش نامهای حاكی از همدردی و همدلی شما با زنان و مردم افغانستان به طور كلی، خیلی پیشتر و بعد از آن نگاشته میشد...»
در ادامه، دوستان «راوا» بیخبری جوامع غربی را از سرنوشت مردم افغانستان به طور كلی و زنان افغان بویژه، شگفتآور نمیدانند و به درستی میافزایند «... لیكن نامه سرگشاده شما اندكی دیر به نظر میآید، دوست عزیز، شما افغانستان و فاجعه بر زنان این كشور را خوب میشناختید و با ما هم آشنا بودید. انتظار ما از دوستان ایرانی وابسته به جنبش برابری طلبانه زنان، فراتر از آن بوده است كه در موج بیسابقه فرستادن ایمیل به دو چشم بیسو اثر«راوا» نامه یا نامههاییهم از آنان انتشار یابد» به راستی برایم دریغ بزرگی بود هنگامی كه در پایان پاسخ «راوا» آمده بود «به استثنای یكی دو دوست مقیم آمریكا، نمایندگان "راوا" در كشورهای غرب از طرف هیچ سازمان ایرانی برای بحث و سخنرانی دعوت نشده اند».
سطحینگری مردان ایرانی
برای آن كه گمان نرود تنها زنان ایرانی و سازمانهای شان هستند كه در زمینه تماس، همدردی و احیاناً همكاریهایی در مواردی با هدفهایی مشترك با كاستیهایی روبرویند، از درون همین پاسخ نیز فریاد دردآلود دوستان «راوا» از سطحینگری مردان ایرانی نیز شنیده میشود. من تنها چند تكه از آنها را در این جا میآورم:
- «سازمانهای مترقی ایرانی عموماً در برخورد به مسایل افغانستان، آنطور كه باید فعال نیستند. یك نگاه سرسری نشان خواهد داد كه "پیام زن" با وصف محدودیتها و دشواریهای بیشمار به میزان قابل توجهی به رژیمایرانومسایلمربوطبهآنكشورعلاقهگرفتهاست».
- «آیا نشریهای ایرانی را سراغ دارید كه به اندازه حتی نیم آنچه ما آورده ایم، راجع به افغانستان گفته باشد؟» (۱)
- «گزارشهای "راوا" از افغانستان یا خبر تظاهرات و دیگر اكسیونهای آن در پاكستان به طوری وسیع و مستمر در هیچ نشریه ایرانی بازتاب نمییابد. نشریهای موسوم به "ایران پست" در این راه قدم گذاشت، اما بدون ذكر مأخذ. ولی خندهآور ست بدانیم كه به مجرد آن كه ما از ناشر آن خواستیم خوبست مأخذ را كه «پیام زن» یا سایت "راوا"ست ذكر نمایند، اصلاً از خیرش گذشت و دیگر هیچگاه از منابع "راوا" نقل نكردند.»
- «نویسندهای با شهرت و معروفیت جهانی محموددولتآبادی پای صحبت شكنجهگری خادی (خاد نام سازمان امنیت دولتهای كمونیستی بود) به نام لطیفپدرام مینشیند، اما هیچ نشریه آزادیخواه ایرانی آن را نمیبیند و از آن عامیانه و با عدم احساس مسئولیت میگذرد».
- «شاعری مثل محمدعلی سپانلو برای احمدشاه مسعود مرثیه سرود. اما به قول ایرانیها كك هیچ سازمان مدعی انقلابی بودن نگزید و از این شاعر نپرسید كه چرا عشق شكستن سكوت مرگبار در برابر آن همه جانباختگان آزادیخواه در افغانستان با سرودن سوگ نامه برای یك هم مكتب خمینی كه دست خودش و "جمعیت اسلامی"اش آغشته به خون هزاران نفر در كابل است، گل میكند؟»
- یا «... دكتر چنگیزپهلوان به نیابت از رژیم ایران تا میتواند برای باند جنایتكار "جمعیت اسلامی افغانستان" و مخصوصاً برهانالدینربانی، احمدشاه مسعود، اسماعیل خان وغیره سرانش مینویسد و میگوید، بدون آن كه توسط مبارزان ایرانی افشا و محكوم شود؟»
نكات یاد شده در بالا نشان از كاستیهایی ژرفتر دارد. این امر بیانگر واقعیت تلخی ست كه باید پاكدلانه بدان گردن بگذاریم.
بگذارید بپذیریم كه بسیاری از روشنفكران ما از نویسنده و سراینده و دانشگاهی با چاشنی خود بزرگ بینی همواره گمان میبریم كه بر همه دانستنیهای دوران اشراف داریم. از این رو بسیار رخ میدهد كه معیار نادرست و گمراه كننده رسانههای غربی را ناآگاهانه میپذیریم و آن را به كار میگیریم. نمونههای به دست داده شده بیشك از بددلی سرایندگان و نویسندگان یاد شده نیست. برای من شكی وجود ندارد كه اینان بر این باور تكیه دارند كه مردم افغانستان نیز درباره آقایان لطیفپدرام و احمدشاهمسعود همانند اینان داوری میكنند. غافل كه آنان در دام فریبی بزرگ فرو غلتیده اند. اما این خطا از كجا رخ میدهد، از آنجا كه روشنفكران و اندیشمندان ما خود را بینیاز از آن میبینند كه با جامعه افغان در كشورهای میزبان، بیواسطه تماس بگیرند و بكوشند دریافتهای ذهنگرایانه خود را با آگاهیهای دست اول بسنجند، و به داوری واقعگرایانه دست یابند.
بگذارید مثالی بیاوریم. آنگاه كه من در رشته نوشتار خود «افغانستان در سده بیستم» میكوشیدم پرده از روی بسیاری رخدادهای تاریخی برگیرم،
نوشته خانم درخشان كه نخست در نشریه «هشت مارس» شماره ۵ اپریل ۲۰۰۲ به چاپ رسیده بود، در «پیام زن» دوباره منتشر شده بود. این نوشته چشم مرا بیشتر گشود.من اما در داوری نهایی خودم درباره رخدادها و شخصیتهای درگیر آنها، بیش از همه میكوشم ببینم كه رخداد نامبرده به سود كدام اردوست آیا جانب مردم راستین افغانستان را میگیرد و یا به گونهای آب در آسیاب چپاولگران میریزد.
یك نگاه گذرا نشان میدهد كه تا آن زمان كه آمریكا به «طالبان» نیاز داشت و قراردادهای گسترده لولهكشیهای نفت را میبست، آمریكا از عرضه كوچكترین یاری به احمدشاهمسعود چشم پوشیده بود. تنها آنگاه كه ورق برگشت و دیگر طالبان نمیتوانست برای آمریكا سودمند باشد، ناگهان «پنجشیر» پایگاه «آزادیخواهان» نامیده شد و رسانههای غرب كوشیدند از احمدشاه مسعود «قهرمان» دلخواه خود را بیافرینند. به باور من همه كسانی كه برای «لویه جرگه» كذایی از سوی آمریكا دست چین شده بودند، هرگز جایی در میان مردم افغان نخواهند داشت.
«كاش در "پیام زن" از رهنوردزریاب، سرورآذرخش، لطیف پدرام، داكتر اكرمعثمان، بیرنگكوهدامنی، اسحقنگارگر و سایر عوامل مطبوعاتی رسمی و غیررسمی دژخیمان بنیادگرا بخواهید دستجمعی (اگر چه اینان در همه حال علیه "راوا" و نیروهای انقلابی ضد بنیادگرا متحد اند) به پاسخ نوشته داكترمحمودگودرزی برآیند. اینكار موجب خواهد شد كه محمودگودرزیها مستقیم و عمیقتر با ماهیت "اهل قلم" پشت جهادی و طالبی آشنا شوند.خواهران گرامی، شما تصور نكنید كه با یك دو مطلب افشاگرانه "پیام زن"، ماسك شاعران و نویسندگان خاین كاملاً از هم دریده شده است. اینان به حدكافی شیاد و چرب زبان اند و یاد دارند مخصوصاً در خارج چگونه خود را به اشكال گوناگون بین غیر افغانان و نیز افغانهای بیخبر مطرح ساخته و در برابر آنان قیافه "مهمترین فرهنگیان زمان در افغانستان" را بخود بگیرند. ادامه كار افشاگرانه شما بسیار اهمیت دارد. به روشن كردن اذهان ایرانیان آزادیخواه در مورد نویسندگان و شاعران خاین افغانی باید اولویت قایل شوید. من با داكتر گودرزی موافقم كه در تحمیق شاعرانی نظیر اسماعیلخویی یا محمدعلیسپانلو تبلیغات رسانههای غربی و چه بسا نشریات افغانی و ایرانی وابسته به تبهكاران "شورای نظار" و "جمعیت اسلامی" نقش داشته اند.
میدانم كه در این خدمت سترگ تنهایید زیرا كه شما در ظلمت مطلق ۲۵ سالهی پرچمی و خلقی و تبهكاران جهادی و طالبی، چراغی برافروخته اید كه زمان میگیرد تا این چراغ با شكوه قلب ظلمت را بدرد.»
م. د. ـ كانادا،
اگر گزارشگران غربی بهانه ندانستن زبان محلی را پیش میكشند، برای دكتر پهلوان این استدلال پوچ و بیمعناست.
سپانلو «به یاد شیر پنجشیر» میسراید: «در درههای مظلم هندوكش/ یك مرد مشعل برافروخت/ یك مرد بینظیر/ او پاسدار عزت و آزادی/ و دشمن جمود و تعصب بود/ فرماندهی كبیر/ او پاسدار نور و خرد بود/ پیمان به حفظ حرمت انسان بست....» و سرانجام با این دو سه بند رثای خود را به پایان میبرد: «... انسان رنجدیده افغان/ میغرد، ای دلیر/ راه تو زنده است و تو با مایی/ فرمانده شاه مسعود/ ای شیر پنجشیر!»
بی شك محمد. آژن از این كه سرایندهای این گونه تلخ بر مرگ یك دژخیم میسراید، از سر درد در مقام پاسخ برمیآید:
«گفتی/ در درههای مظلم هندوكش/ یك مرد بینظیر/ برافروخت مشعلی/ نفرین بر دروغ/ از قامت شكسته و پر بغض هندوكش/ از سرزمین سوخته پنجشیر آمدم/ با كولهبار درد/ بی حرمتی به حرمت انسان/ گیاه/ سنگ/ اسطورهای ندیدم/ جز ببر كاغذی/ "جنگاور شهیر/ فرماندهی كبیر/ پیر و امیر و میر/ ای ناشنیده آه من/ از كی خواندی اش؟ وقتی كه خواهران مرا سینه میبرید/ بر نسل رنج و حافظهها دار مرگ بست؟/ یا آن كه بر شقیقه و چشمان ملتی/ صد ماشه میفشرد؟ ...» و سرانجام این گونه پاسخ دردآلود خود را به پایان میبرد: «... با دردها نشین/ فریاد كن مرا/ حیف است واژگان خدا را/ در پای خوكان بداندیش/ آلوده میكنی!»
آژن این را در اردیبهشت ۱۳۸۱ سرود، اما این هنوز پایان كار نیست. چند ماه پس از آن سراینده دیگری، آقای پرویز خائفی در پایه «نگاه به دست خاله كن/ مثل خاله غرباله كن!» در رثای شاه مسعود قطعه بلند دیگری میسراید و بر سروده خود عنوان «او خود یگانه بود!» میدهد. او از مسعود دیدار كرده است. در سروده خویش گذرگاه درازی چون هرات و مزارشریف و دوشنبه و كشمیر و تاشكند و سمرقند را پشت سر میگذارد و از رودكی و خاقانی و نظامی و مولوی در میگذرد و با فرخی به سفر هند میرود و از محمودغزنوی یاد میكند در هر سوراخی پی رافضی میگشت و ناگهان از پنجشیر سر بر میآورد: «اما زیباترین كلاه/ كمی كج/ انگار خیمه زرین بر راستای سرو/ احمدشاه مسعود/ هنوز بود/ آیندهای را/ در جادههای خط خط پیشانی/ راست قدم میزد/ محمود را میشناخت/ در/ پایانهی حماسهی فرودسی!/ با آستین سترد/ یك لایه خاك از چهرهی شكسته نستوه/ وقتی دست مرا فشرد/ یك سرزمین به وسعت پیمان دوستی/ در خاك نقش بست/ ...» اما اقای خائفی در قهرمان سازی از این یگانه دست كم او را همان گونه كه بود یك جهادی معرفی میكند و میسراید لحظاتی را كه او با خدعه طالبان از پای در میآید: «لختی كلاه را به امانت به خاك داد/ گفتی، زمین یله شد/ لرزید/ دستان كتاب كرد و چشم فرو بست/ یك تكه خاك را/ سجاده كرد و ردا از باد/ وقتی یگانه را دوگانه به جا آورد/ او خود یگانه بود/ خورشید در اجاق افق میسوخت!» این اثر در مجله فرهنگی و هنری بخارا شماره ۲۵ مرداد / شهریور ۱۳۸۱ آمده است: آری از لحظه انفجار دردناك ۱۱ سپتامبر زنگ پایان همكاری و پشتیبانی طالبان زده شد. اینك زمان آن رسیده بود كه بازیگران دیگر بر روی صحنه آورده شوند. در همین دوران بود كه دوست هنرمند گرانقدرم رضادقتی كه در میان گزارشگران عكاس جهان جایگاه ویژهای دارد و بسا برای ثبت و ضبط یك لحظه تاریخی بارها جان خود را به خطر انداخته، سراغ احمدشاه مسعود میرود. چند هفتهای با او به سر میبرد و از او چهرهای «قهرمان گونه» میپروراند و بی آن كه بداند او در دوران چیرگی بر كابل دست در دست برهانالدین ربانی چه آتشی در آن دیار برافروخته بود و با زشتكاریهای خود كاری كرد كه مردم كابل از ترس مار در دهن اژدها شدند.
آقای رضادقتی در هفتم ماه می سال گذشته برنامه بسیار روشنگرانهای درباره كشور افغانستان در سالن نشنال جئوگرافی شهر واشنگتن ارائه كرد كه در خور ستایش بود. در این برنامه كه با عكسها و اسلایدهای فراوان به گونهای گزارشی مستند بود، بینندگان كه اكثریت باشندگان در آن سالن عظیم آمریكایی بودند، بی شك در پی دیدن آن برنامه بینشی دیگر و نزدیك به واقعیت یافته اند و این در جامعهای كه همه رسانههای «موج اصلی» میكوشند مردم جهان را در خواب خرگوشی نگاه دارند، خود خدمت بزرگی بود. با این وجود برای مردی چون رضادقتی كه كمابیش در همه افت و خیزهای یك چهارم سده گذشته حضور داشته و با بسیاری از دوز و كلكهای رسانهای آشنایی دارد، پیش آمد كه در یك نقطه گرهی نادانسته آب به آسیاب جنگ طلبان امپراتوری آمریكا ریخت.
این خود هشداری میتواند باشد، برای همه نویسندگان، سرایندگان و اندیشمندان برآمده از جوامع جهان سوم كه چه آسان در دام فریب امواجی قرار میگیرند كه طراحان و برنامهریزان اقتصاد جهانشمول آنها را بر میآورند. از یاد نبریم كه در میان كوشندگان برجسته غرب نیز چنین خطاهایی رخ میدهد. بد نیست در این زمینه مثالی بیاورم. نوامچامسكی چهره سرشناسی در عرصه مبارزات جهانی ست. ما او را همواره در كنار ستمدیدگان و محرومان جهان مییابیم و نوشتارهای روشنگرانه او به راستی جای ویژهای در ادبیات انسانی و ضد ستم جهان دارد.
* * *
بگذارید آرزو كنیم كه همه حركتهای آزادیخواهانه بر پایه هدفهای مشترك و نزدیك به هم یكدیگر را بیابند و دست همكاری به هم دهند. چنین باد.
یادداشت ها:
۱) چه خوب می بود اگر دوستان راوا در پاسخ بی مهری ناشایست هموطنان من اینگونه «تر و خشک را با هم یکجا نمی سوزاندند». آنان خود نیک میدانند که «شهروند» با گستره جهانی اش بی هیچ گونه ادعایی سهم بزرگی در طرح مسایل مربوط به مردم افغان به طور کلی، و جامعه زنان افغانستان به گونه ای ویژه داشته و دارد. و این را جز وظیفه انسانی خود میداند.
(درست است. همین جا با صمیمیت و سپاس اذعان نماییم که «شهروند» کار بزرگی در طرح مسایل مربوط به مردم و بخصوص زنان افغانستان انجام داده است که باید سرمشقی برای دیگر نشریات ایرانی برون مرزی به شمار رود.
ما در آن مطلب به این نکته اشاره نداشتیم چراکه این جنبه از کار «شهروند» با چاپ چندین نوشته پرارج شما و نیز انتشار برخی اعلامیه ها و پاسخ ما به شهرنوش پارسی پور عیان بود و عیان را چه حاجت به بیان! «پ.ز»)
۲) همین گونه است طارق علی روشنفکر پاکستانی الاصل که تظاهرات ضد امریکایی بنیادگرایان و دیگر گروه های مرتجع پاکستانی را ستوده و آن را نقطه قوت توده ها خواند! «پ.ز»