
پشتیبانی مردم امریكا از جنگ علیه عراق بر یك سری دروغ و خیانت مبتنی شده بود كه دولت امریكا با همكاری شركتهای مسلط بر رسانههای همگانی برای این مردم تدارك دیده بودند. به غیر از جعل رابطه بین سازمان القاعده و صدام حسین، ما با یك واقعهی ساختگی و هیستریك دیگر هم روبرو شدیم و آن وجود سلاحهای كشتار جمعی در عراق بود. جورج بوش فرزند تا آنجا پیش رفت كه اعلام كرد «برای امریكا حمله نكردن به عراق یك خودكشی خواهد بود.» این نشان از یك هیستری با یك هدف مشخص میكرد. بوش دكترین قدیمیای را در یك شرایط جدید دوباره مطرح میكرد: دكترین جنگ پیشگیرانه.
او این نكته را نیز خاطر نشان ساخته بود: «دولت ایالات متحده امریكا آنچه را كه مایل به انجام آن باشد انجام میدهد. اكنون زمان عمل فرا رسیده است.» جنگ علیه عراق انجام گرفت و به پایان رسید، ولی هنوز از سلاحهای كشتار جمعی در عراق خبری نیست.
... رییس جمهور جورج بوش اعلام كرده بود كه «صدام حسین یك دیكتاتور خون آشام است و به همین خاطر رژیم عراق باید تغییر كند.»
پس به نظر میرسد این هم كه در ۴٠ سال قبل از این در زمان ریاست جمهوری جان. اف كندی، سازمان سیا كمك كرد تا رژیم بغداد تغییر كند، اهمیتی نداشته باشد. بعد از یك كودتای پیروزمند در سال ۱٩٦٢ رژیم بعثی در عراق روی كار آمد. با كمك لیستی كه سیا در اختیار رژیم جوان بعث گذاشت، سران این رژیم موفق شدند كه هزاران دكتر، وكیل دادگستری، معلم و انسانهای سیاسی كه احتمال داده میشد كوچكترین پیشتیبانی از جریان چپ داشته باشند را از بین برده و نابود شان كنند. در سال ۱٩٧٩ بعد از یك مبارزه درون حزبی صدام حسین به ریاست جمهوری عراق رسید. در آوریل ۱٩٨٠ هنگامی كه صدام حسین مشغول قتل عام شیعیان عراق در جنوب این كشور بود، برژینسكی مشاور وقت شورای ملی در كاخ سفید اعلام كرد: «ما عقیده نداریم كه بین منافع امریكا و عراق هیچگونه اختلاف اساسی وجود داشته باشد.»
واشنگتن و لندن در نهان و آشكار از صدام حسین پشتیبانی كردند. این دولتها به صدام حسین كمكهای مادی و معنوی دادند، او را مسلح كردند. آنها همچنین رژیم بعث عراق را مجهز به مواد و وسایلی كردند كه كاربرد دوگانه داشتند. یعنی هم میشد به عنوان سلاح و ابزار عادی از این مواد استفاده كرد و هم در ساختن سلاحهای كشتار جمعی و هستهای. دولتهای امریكا و بریتانیا از صدام حسین در جنگ ٨ ساله ایران و عراق و همچنین در زمان حمله او به كردها و بمباران شیمیایی حلبچه و كشتار هزاران انسان بیگناه، حمایت كردند. جنایتكار بودن صدام حسین از طرف دولتهای این دو كشور در سال ۱٩٨٨ علم شد، زیرا كه دیگر منافع ایجاب میكرد كه به عراق حمله كرده و در نهایت آن را اشغال كنند.
... آخرین مكانی كه در لیست 16 گانه (اداره بازسازی و كمكهای انساندوستانه) وجود داشت، وزارت نفت عراق بود. ولی این ساختمان، تنها مكانی بود كه محافظت گردید. قدرت اشغالگر شاید فكر میكند كه در كشورهای مسلمان، انسانها، لیستها را وارونه از پایین به بالا میخوانند! ...
بر پایهی نظرسنجی كه به وسیلهی موسسه گالوپ انجام گرفت و منتشر شد، «پشتیبانی از جنگ یك طرفهی امریكا و متحدانش علیه عراق در هیچ كشور اروپایی بیشتر از ۱۱ درصد نبود. اما با این حال دولتهای انگلیس، اسپانیا، ایتالیا، دانمارك، مجارستان و دیگر دولتهای اروپای شرقی از یك جنگ و اشغال غیر قانونی درست برخلاف افكار عمومی و نفرت مردمشان به پشتیبانی برخاستند. انسان میتواند این را چه بنامد؟ مردمسالاری نوین! (همچون حزب كارگر جدید بریتانیا؟).
مردمسالاری، این مقدسترین گاو دنیای مدرن در بحران قرار دارد. این بحران، بحران عمیقی است كه تمام اركان مردمسالاری را به لرزه در آورده است. امروزه هر بیحرمتی نسبت به انسان و هرگونه هتك شرف كردن از او به نام مردمسالاری انجام میگیرد. مردمسالاری در واقع به سر بزرگ و كاملاً پوكی تبدیل شده است كه هیچگونه معنا و مفهومی ندارد. مردمسالاری به هر شكل و فرمی كه حاكمان اراده كنند در میآید و تبدیل میشود. مردمسالاری این هرزه و فاحشهی دنیای آزاد، حاضر است كه خود را به هركسی تسلیم كند. مردمسالاری آماده است هر لباسی را از تن درآورده و هر لباسی را به تن كند. او، یعنی مردمسالاری خواستار این است كه برای هر منافعی دست به سینه بایستد، به هر پا دادنی راضی گردد، به دفعات متعدد آماده است مورد سوءاستفاده قرار گیرد، به او تجاوز كنند و سیلی به چهرهی بزك كردهاش بزنند.
...
... مردمسالاری دیگر كارش فقط معطوف به تقسیم كردن قدرت بین بنیادها، دادگاهها، مجالس قانونگذاری، كارمندان دولتی و از همه مهمتر و با قدرتتر آن رسانهی «غیر وابسته» كه زیر ساخت یك دموكراسی پارلمانی را میسازد، میپردازد. در بیشتر مواقع اما این مسائل همچون تركیب نه چندان هوشیارانه و پیچیده به نظر میرسد. به عنوان مثال نخست وزیر ایتالیا، سیلویو برلسكونی را در نظر بگیرید. از در بزرگترین روزنامهها، مجلات، كانالهای تلویزیونی و بنگاههای چاپ كتاب این كشور بیشترین سهام را از آن كرده است و این مشخص است كه مهمترین تصمیمها با اجازه او اتخاذ گردند. در امریكا كانال «كلیر» پیچیده و مشهور جهان (Clear Channel Worldwide Incorporatrated) مالك بزرگترین ایستگاههای كشور است. این شركت بر بیش از ۱٢٠٠ كانال تلویزیونی حكمفرمایی میكند. مدیران این كمپانی صدها هزار دلار به انتخابات بوش كمك مالی كردند. كلیر كانال مسئولیت برگزاری گردهماییهای میهنپرستانه را برعهده دارد.
...
با توجه به این واقعیات شما بگویید: چه كسی بهای اقتصادی این جنگ را پرداخته است؟ با توجه به تمام مسلمات موجود، با اطمینان میتوان گفت كه بودجهی این جنگ را فقرای امریكا، دانشجویان، بیكاران، مادران بیكس، بیماران بیمارستانی و خانههای مخصوص نگهداری بازنشستگان و پیران، معلمان و كارگران بخش خدمات درمانی (پرستاران و بهیاران) پرداخته اند.
و چه كسی به طور واقعی در میدانهای جنگ، مبارزه میكند؟ میكشد و كشته میگردد؟ باز هم، همین فقیران امریكا، سربازانی كه در گرمای كویر عراق كباب میشوند، فرزندان ثروتمندان امریكایی كه نیستند. فقط یك پسر، از میان كل نمایندگان مجلس (كنگره و سنا) امریكا در جنگ علیه عراق شركت دارد. ارتش امریكا از «داوطلبانی» كه اخطاریه تخلیهی منازل و به حراج گذاشتن خرت و پرتهای زندگیشان را دریافت كرده اند، تشكیل شده است. این به اصطلاح داوطلبان شامل سفید پوستان فقیر، سیاهپوستان، امریكای لاتینیها و آسیاییهای امریكایی میشوند كه در پی پیدا كردن شیوهای برای به دست آوردن لقمه نانی هستند، یا اگر زنده برگشتند با بقیهی پول باقی مانده بتوانند مدرك تحصیلی دریافت و بقیهی زندگی خود را بگذرانند. آمار سراسری امریكا نشان میدهد كه سیاهپوستان ٢۱ در صد از كل نیروهای مسلح و ٢٩ درصد از ارتش این كشور را تشكیل میدهند، در صورتی كه فقط ۱٢ درصد از جمعیت امریكا از سیاهان تشكیل یافته است.
...
... بوش مایل است كه ما مطمئن شویم كه هدف از یورش و تسخیر كشور عراق، آزادی و رها كردن مردم عراق از قید دیكتاتوری و دادن امكان بهرهبرداری از میدانهای نفتی عراق توسط مردم این كشور است. او تلاش میكند كه این را به ما بقبولاند كه نفت عراق به وسیلهی شركتهای غول پیكر نفتی همچون «بكتل»، «شورون» و «هالیبورتون» به مردم عراق پس داده میشود. شركتهایی كه اگر نگاهی به رهبری آن بیندازیم متوجه میشویم كه به وسیلهی یك گروه كوچكی از نظامیان عالیرتبهی بازنشسته و سیاسیون اداره و رهبری میشوند.
...
در این جنگ «رهاییبخش» شما مردم امریكا نه فقط مخارج اقتصادی و نیروی انسانی را پرداختید، بلكه مجبور به از دست دادن آزادیهای اجتماعی و شخصی خود نیز شدید. برای شما مردم عادی معنی پیاده كردن این «مردمسالاری نوین» در عراق، مردن مردمسالاری در محل زندگی تان، یعنی امریكا بود.
به «دان آمستونز» یكی از مدیران سابق شركت كارگیل كه یكی از بزرگترین شركتهای صادر كنندهی غلهی جهان است، ماموریت داده شد كه بازسازی كشاورزی عراق را رهبری كند. «كوین واتكینس» مسئول سیاسی «اكس فم» در این رابطه میگوید: «به دان آمستونز ماموریت رهبری كشاورزی عراق را اعطا كردند، درست مثل این است كه به صدام حسین رهبری یك كمسیون دفاع از حقوق انسانی داده شود.»
...
ما میتوانیم این واقعیت را كه در دنیای امروز و در حال حاضر نیرویی كه بتواند ماشین جنگی امریكا را به هماوردی بطلبد، وجود ندارد، پذیرفته و دست روی دست بگذاریم و وجدان خود را نیز راحت كنیم. اما این به معنی تسلیم به شرایط شدن و غیر فعال و خنثی بودن است. این همان چیزی است كه حاكمان دنیای سرمایهداری كنونی و مخصوصاً سرمایهداران امپریالیست امریكا خواهانش هستند. از طرف دیگر عملیات تروریستی هم كه فقط حاكمان جامعهی امریكا را بیشتر سر شوق میآورد كه خود را بیشتر تقویت كرده و با زور كشورهای بیشتر دیگری را تصرف كنند. در چند روز بعد از یك عملیات تروریستی جدید، احتمالاً باید انتظار تصویب یك قانون ضد تروریستی جدید پاتریوت دو (Patriot 2) را كشید. پس اینكه میشود با عملیات تروریستی جلوی تجاوزات امپریالیستی امریكا را گرفت، كاری بیهوده و خیالی باطل است.
...
... راهبرد ما باید بر این قرار گیرد كه اجزای امپراتوری را از هم جدا كرده و به آنها یكی بعد از دیگری ضربه وارد كنیم. در این مبارزه هیچ هدفی كوچك نیست. هیچ پیروزی قابل چشم پوشی و بیارزش نیست. میدان این مبارزه به وسعت جهان است. اما برای اینكه به پیروزی برسد، باید از همین جا (امریكا) آغاز شود. شما میبایست به عنوان پیشقراولان این مبارزه باشید.
برگرفته از مجله «آفتاب» شماره ٢٧، سرطان ۱۳٨٢
پاورقی:
۱ـ این نوشته متن بازنویسی شده سخنرانی خانم «آرونداتی روی» (Arundhati Roy) است. او این سخنرانی را در جلسهای كه در یك كلیسا در محله هارلم نیویارك برگزار بود، ایراد كرده است. این جلسه از طرف «مركز حقوق اقتصادی و اجتماعی»
(Center for Economic and Social Rights) و «بنیان لانان» (Lannan Foundation) ترتیب داده شده بود كه در آن جایزه سال ٢٠٠٢ بنیاد لانان به این نویسنده اعطا شد. آرونداتی روی رمان نویس، چپ و اهل هند است. او رمان معروفی به نام «
خدای خرت و پرتها» نوشته كه موجب معروفیت جهانی وی شد.
جایزه بنیاد لانان بخاطر نوشته «فرهنگ آزادی» به آرونداتی روی تعلق گرفت. این مطلب قبلاً در Outlook Magazine (هند ۱٧ ماه می) به چاپ رسیده است.
(خانم آرونداتی روی پشتنویسی داشت بر كتاب «با تمام نیروی مان: جمعیت انقلابی زنان افغانستان» از داكتر ان برادسكی كه در آن گفته بود: «"راوا" این جنبش فوق العاده زنان، همانقدر كه سرسختانه متعهد به دموكراسی است، متعهد به برپایی یك دنیای دیگر و
بهتر نیز میباشد.») پ.ز.