دربارهی جواب محمود نکتهدان به گلشنیار فحاش سایت خاوران
محمود نکتهدان مثل هر همکشور ضد جنایتکاران بنیادگرا دلش سوخته که در این شرایطی که مردم ما به علت حاکمیت مهاجمان امریکایی و رژیم دست نشاندهی بنیادگرا و جاسوس پیشگان شان، چرا برخی از به اصطلاح «دانشگاهیان» ما، شب و روز درباره ضرورت به کارگیری زبان نوشتاری در ایران، در کشوری حرافی و مقاله پردازی مینمایند که در مناطقی مردمش از گرسنگی و بینوایی کودکان شان را میفروشند. ننگی سیاه بر پیشانی امریکا، دولت دست نشاندهاش و کلیه روشنفکران خودفروختهای که راه سازش با نظام موجود را در وابستگی با امریکا، ایران و پاکستان در پیش گرفته اند. و بدین ترتیب در پاسخ به یکی از ایران پرستهای سایت رسوای خاوران مطلبی زیر عنوان «تقدیم به آقای گلشنیار نویسنده فحاش سایت خاوران» پدید آورده است.
اما او به این نکته توجه ندارد که گلشنیار ولو هم علیه او چیزی نمینوشت، باز عامل ایران و نفاق افکن و ضد پشتون و در آخرین تحلیل وابسته به «جبهه ملی» بود و باید به جای مباحثه با او، به عنوان همنوای رهنوردزریاب، سمیعحامد، لطیفپدرام، کامران میرهزار و ازاین قبیل افشا و طرد میشد. زیرا مدتها پیش این بحثها تا حدودی مجاز و لازم از سوی «راوا» و تعدادی از نویسندگان دموکرات ما انجام گرفته و اغلب روشنفکران کشور از طریق سایتها میدانند که جبهه مدافعان ایران چه ذهنیت و نقشههایی درباره هموار ساختن پای تجاوزی ایران به افغانستان دارند. یعنی دیگر بحث این که چرا اینان میخواهند آن اصطلاحات رایج در ایران بر زبان و قلم اهالی رسانهها و موسسات دولتی جاری باشد، اضافی به نظر میخورد. اینان اگر زمانی از این ارشاد خجالتآور خسته هم شوند، از طرق دیگر به جاسوسی برای ایران ادامه خواهند داد. پس تا آن زمان که این فرهنگیان مدافع ایران به انتقاد از مواضع خاینانه شان نپرداخته اند(۱) ، بر روشنفکران وطنپرست و دموکرات ماست که به آنان فقط به مثابه عوامل استخبارات رژیم ایران برخورد کنند و نه بیش.
متاسفانه برخورد آقای نکتهدان به این عناصر چنین نیست و بنابراین نمیتواند آگاهی بخش و موثر به چشم خورد به دلایل زیرین:
۱ـ او پس از این که گویا از سوی گلشنیار به طرز اهانت آمیزی مورد حمله قرار گرفته، تازه تکان خورده و به «اوباش منشی»، «عدم پای بندی اخلاقی در مناظرهها»، «بی عفتی در کلام و قلم» و... گلشنیار و نظایرش پی برده است. حال آن که گلشنیار به تناسب رهنوردزریاب، واصفباختری، سمیعحامد، عسکرموسوی، صبوراللهسیاهسنگ و... شاید در ردههای سوم و چهارم ایران خواهان قرار گیرند. خوب بود نکتهدان استادان گلشنیار را افشا میکرد و اعتنایی به گلشنیار نمینمود. زیرا قبل از همه باید بحثهای ناچیزی را با او پیش ببرد که اهمیت آنها با مثلاً تجلیل از رهنورد زریاب در سفارت ایران یا ستایش خاینانهی رزاق مامون از محمد خاتمی هرگز قابل مقایسه نیست. این جاسوسان از به کارگیری و ترویج اصطلاحات ایرانی شروع کردند و سرانجام از باتلاق متعفن سفارت ایران و پایبوسی خاتمی سر کشیدند. یعنی از پوشش حریری فرهنگ خارج شده و نقش خود را عموماً منحیث دلالان سیاسی ایران ایفا میکنند.
۲ـ مهمتر این که آقای نکتهدان در مورد علتالعلل بحثاش درباره ایرانی بازیهای فرهنگیان میهنفروش مینویسد: «علت مباحثه و ریشه نفرت من در مورد بکارگیری کلمات ایرانی در این است که ما هم از خود ملتی هستیم و نباید چون میمونها از دم دیگران تقلید نماییم. به همین دلیل نمیخواهم وزارت مالیه را که کلمه قبول شده عربی است، وزارت دارایی بگوییم و...»
نه. من فکر میکنم اگر شاعران و نویسندگان ایرانگرا که با لهجه آخوندهای ایرانی هم حرف میزنند، مستقیم یا غیر مستقیم وابسته به رژیم ایران نمیبودند و با صراحت و پیگیر علیه آن موضع میداشتند، هیچ غمی نبود و دیر یا زود به اشتباه جوشش «فرهنگی» و «ادبی» خود در شرایط استیلای جنایتکاران «جبهه ملی» و اربابان خارجی شان آگاهی یافته و مبارزه برضد رژیم جنایتکار ایران را وظیفهای مقدستر و پرافتخارتر از عملیات بچگانه «دانشگاهی» شان میپنداشتند(۲) .
مشکل سمیع حامد، منیژهب اختری، رهنورد زریاب، ضیا رفعت و خیل شان در جریده امید و سایتهای آریایی، خاوران، فردا، سرنوشت، زندگی، کابل پرس وغیره، مشکل سلیقهای نیست که از به کاربرد کلمات ایرانی نسبت به معادل متداول آنها در افغانستان بیشتر به شوق و ذوق بیایند.
کاش موضوع این قدر ساده میبود. کنه گپ این است که فرهنگیان ایرانیباز با این عرقریزی کرکآور و مشمئز کننده میخواهند جاده نفوذ و تجاوز اقتصادی و سیاسی ایران در کشور را صاف کنند و به همین علت همان قدر خطرناک و خاین اند که رحیموردک، داکتر حلیمتنویر، جنرال رحمتاللهصافی، خلیلاللههاشمیان، کریمخرم، همایون حمیدزاده، اسحقنگارگر، زمریبشری، جاویدلودین، آصفننگ، داکتر امینفاطمی، انور الحق احدی و قس علیهذا که غیر از پشتونگراییهای شوونیستی، دم جاسوسی بعضیهای شان به سیآیای و آیاسآی از دور پیداست. پس ریشه نفرت ما از دلالان ظاهراً فرهنگی ایران میباید ناشی از نوکری آنان به رژیم ایران باشد. ما باید ببینیم که پشت این «وزارت دارایی» و «پزشک» و «بازرگانی» گفتنها کدام مقاصد سیاسی خوابیده است. به این مسایل «پیام زن» و سایت «راوا» به خوبی و به تفصیل پرداخته اند که بد نیست آقای نکتهدان و سایر خوانندگان به آنها نگاهی بیندازند.
۳ـ نکتهدان که ادامه میدهد «آیا به خاطر این که خمینی نسبت به اعراب تنفر داشته و به همین دلیل گفته میشود که در طول عمر خود به زیارت مزار حضرت امام رضا (رض) مشرف نگردیده، شما هم باید با زبان عربی ستیزه کنید؟» بازهم از یاد میبرد که ایرانگرایان وطنی باد رهبران رژیم ایران را هم عطر و خوشبویی دانسته و آن را میستایند. این جماعت حقیر چندان عربی ستیز نیستند و نه بضاعت سره کردن زبان فارسی از کلمات عربی را دارند؛ فقط میکوشند آن قدر ایرانیبازی کنند تا ایرانیتر از ایرانی جلوه نمایند. مثلاً همان طوری که در نوشته «راوا» آمده کلمه «مدرسه» را به جای «مکتب» به کار میبرند صرفاً به خاطر آن که در ایران مدرسه معمول است. اگر آنان مرض ایرانگرایی نمیداشتند هیچگاه مدرسه را بر مکتب ترجیح نمیدادند. اما گویی رژیم ایران و پیشوایان شان چنگیز پهلوان و محمد حسین جعفریان و فلاحیان و... به آنان فهمانده اند که سعی کنند همیشه کاسه داغتر از آش باشند.
تنفر خمینی از اعراب هم افسانه است. از زمان تسلط فاشیزم مذهبی خمینی تا به حال به کاربرد کلمات و عبارات عربی به جای فارسی بیش از هر زمان دیگری در آن کشور افزایش یافته است. مثل رواج ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» و «السلام علیکم و رحمة الله و برکاة» توسط جنایتسالاران جهادی و شرکا در سر نـامهها یا گفتـار شان در افغانستـان به منظور هر چه غلیظتر اسـلام نمایی، که بدبختـانه گاه افرادی روشنبیـن نیز بی توجه به ماهیت عوامفریبانهی منفی و ضد سکیولار بودنش و نیز از ترس این که مبادا توسط مافیای جهادی تکفیر شوند، آنها را مینویسند و میگویند.
ضمنـاً رفتن و نرفتن خمینی به آن زیـارت مهم نیست. مهم اینست کـه او چه به این زیارت و آن زیارت میرفت، رهبر رژیمی جنایت پیشهای بود که بسیاری از کشورها منجمله و مخصوصا افغانستان تیره بخت ما از شر و پلیدی خون آلود آن در امان نماند و خون صدها هزار فرزند راستین و بزرگ ایران از سر و روی این رژیم فوران دارد و مطلقاً باید افشا شود. تمام فرهنگیان طرفدار رژیم ایران به شمول خاوران نویسان، فتوای تروریستی خمینی علیه سلمان رشدی(۳) را تایید میکنند. اما بر مبارزان ضد بنیادگرای دموکرات است که این نقطه مهم وصل فرهنگیان خودفروخته با رژیم ایران را رسوا سازند.
۴ـ محمود نکتهدان به نکات به غایت بیاهمیت نوشته گلشنیار مکث کرده که این برخورد به جای بستن دهان او و یارانش، آنان را بیشتر به دامن زدن بحثهای حاشیهای فاقد ارزش و طفره رفتن از بحث روی اساسیترین مسایل تشجیع خواهد کرد. به طور مثال او به دفاع از درستی املای کمونزم، ملیون، مسئله، به پذیرند و... پرداخته و فرمایشات آقای گلشنیار را که باید ، «کمونیزم»، «میلیون»، «مساله»، «بپذیرند» نوشته میشدند، رد کرده است.
نویسنده باید درک میکرد که وقتی پای منطق و استدلال یک مدعی از جنس گلشنیار از لحاظ سیاسی بلنگد و نتواند کشالهی ارتباط خود یا استادان کثیفش را با رژیمی جلادپیشه بپوشاند، ناگزیر به عیبجویی کودکانه در املا و انشای یک نوشته تمرکز میبخشد تا «برتری» و «فضایل ادبی»اش را نسبت به افشاگرش نمایش دهد. آقای نکتهدان باید به «انتقادات» متظاهرانه نویسنده خاوران انگشت نگذاشته و به بند بودن سر این افراد در آخور رژیم جنایتکار ایران تمرکز میبخشید. اما مسئله مهمتر اینست که نکتهدان در توجیه «کمونزم» و رد نوشتن آن به صورت «کمونیزم» مینویسد: «ایرانیها هر کلمه را درست مثل نوشته انگلیسی آن تلفظ میکنند که صحیح نیست.» و املای «کمونیزم» را مثال میدهد.
اولاً طوری که گفتم روی نوشتن این کلمه با «ی» یا بدون «ی» بحث کردن تبر عوامل ایران را دسته دادن است و دوم این که زبان اول خارجی در ایران فرانسوی است و نه انگلیسی. و اغلب ایرانیان کلمات خارجی را بر اساس تلفظ فرانسوی و نه انگلیسی آنها مینویسند. مثلاً همین «کمونیزم» را اکثراً «کمونیسم» (تلفظ فرانسوی) مینویسند. اتفاقاً یک مرض در مورد «فرهنگیان» ایرانگرا نوشتن کلمات خارجی با تلفظ فرانسوی آنهاست. مرض خندهآوری که نشان میدهد این دلالال تا چه حدی در پیروی از مطبوعات ایران غرق و بیقرار اند که حتی ماههای عیسوی را که ما با تلفظ انگلیسی (زبان اول خارجی در افغانستان) آنها مینویسیم مارچ یا جون، مینویسند: مارس یا ژوئن تا به این ترتیب اظهار عبودیت شان مقابل رژیم خیانت و خون تثبیت شده باشد.
همچنین نکتهدان بیگانه ستیز ما باید اولاً میدانست که ملیونها فارسیدان منجمله استادان بیشمار ادبیات فارسی «مسئله» را با همین املا مینویسند و هنوز بین استادان زبان فارسی در ایران و افغانستان اختلاف و ناهماهنگی در چگونگی نوشتن کلمات متعددی حل نشده است. و هیچ استاد شریف و مبارز ایرانی و افغانی در شرایط تسلط دژخیمان بر دو کشور، حل موضوع را در صدر وظایف خود قرار نمیدهند و بنا او هم نباید زیاد نگران شده و در صدد اثبات درستی املایش میبرآمد.
ثانیاً این که محمود نکتهدان در اثبات درستی املایش، گلشنیار را به سایت «معتبر» ناصر مکارم شیرازی رجعت داده است! درست مثل این که گلشنیار جهت اثبات درستی حرفش او را به سایت سرجنایتکار ربانی یا محقق رجعت دهد! نکتهدان باید دقت میداشت که آیا حق داریم برای اثبات موضوعی به این کوچکی سایت یکی از سران رژیمی تبهکار را که باید با آن بیامان در پیکار باشیم، برجسته نماییم؟ مگر استادن مسلم ادبیات چه ایرانی چه افغانی کم بودند که به ناصر مکارم شیرازی رو آورده شود؟
با ناصر مکارم شیرازیها و کلیه جنایتسالاران جمهوری اسلامی ایران تنها و تنها باید مبارزه مطرح باشد و نه استناد به آنان آن هم در مسئلهای مربوط به زبان فارسی حتی اگر سر برخی از آنان در عرصه ادبیات به عرش هم برسد. خلاصه اگر من به جای محمود نکتهدان میبودم در پاسخ به گلشنیار به شیوه «پیام زن» مینوشتم:
اشارهی تان به غلطهای املایی من با سر و چشم قبول. منظور من افشای شما به عنوان مزدبگیر ماسکدار رژیم ایران بود. ولی آیا شما آن قدر شهامت دارید که رژیم ایران و چاکران وطنی شیعه و سنی از احمدشاه مسعود و ربانی گرفته تا قانونی و محقق و خلیلی و دوستم و رهنورد و سمیع حامد و اکرم عثمان و لطیف پدرام و منیژه باختری و لطیف ناظمی و اسدالله حبیب و... را جنایتکارن و دستیاران جنایتکاران نامیده و شما تایید آنان را نابخشودنیترین بیشرافتی و ننگ میشمارید؟
من سر بحث با نکتهدان را ندارم. تنها به علت احساس همدلی با وی در مبارزه علیه مزدوران ایران، خواستم توجه شان را به نکاتی جلب نمایم. آرزوی من اینست که بیگانه ستیزان از موضعی دموکراتیک و عمیقاً ضد بنیادگرایی، دشمن را آماج قرار دهند.
یادداشت ها:
١ ـ البته این خود سوال برانگیر است که آیا چنین انتظاری از این اراذل بیهوده نخواهد بود؟ اکثر آنان طوق شرم آور عضویت در حزب میهنفروشان پرچم و این یا آن باند جنایتکار مذهبی را داشته اند. ولی آیا تا امروز حتی یک تن از آنان حاضر به سوزاندن پوستین کثیف و خونپر پرچمی و خلقی خود شدند که حالا با انتقاد از خود، عبای مزدوری به ایران خود را پاره پاره کنند؟
٢ ـ در یک برنامه تلویزیون طلوع که در آن رهنورد زریاب و پرتو نادری شرکت داشتند، اولی در پاسخ به این مسئله که نفوذ فرهنگی بستر ایجاد نفوذ سیاسی میشود صدایش نبرآمد و با بیشرمی خاصی از آن طفره رفت. اما پرتونادری جویده جویده گفت که ما با سیاست رژیم ایران کاری نداریم! اما او که به طور تصنعی کتابی سخن میگوید و ظاهرش را هم به صورت مهدی اخوان ثالث درآورده، آن قدر پست میشود که به همراهی منیژه باختری، رهنورد زریاب، جاوید فرهاد و جمعی دیگر از قلمبدستان فرومایه به دستبوسی عطامحمد جنایتکار رفته و در ستایش از او با هم به مسابقه پرداختند!
همین جا باید افزود که کاظمکاظمی، یعقوبی، ابوطالب مظفری وغیره شاعران طلبه با وصف شعر سرایی برای خمینی، اگر از رژیم ایران متنفر میبودند و جیره خوار بودن رژیم را بیناموسی میدانستند و آن شعر سراییها را صرفاً جنبه مذهبی میدادند، زیاد قیمت نداشتند. ولی متاسفانه روشن است که آنان کمتر از سمیعحامد، پرتونادری، سیاهسنگ و... پلیدتر نیستند و برای واواک کار میکنند و از این رو باید بیشتر بر اساس همین شغل شان یاد شوند تا چیز دیگر.
٣ ـ من به آثار و شخصیت سیاسی سلمان رشدی ذرهای علاقمند نیستم. حاشا خواهیهای متملقانه و خونبار او در برابر رژیم ایران منزجرکننده بود و حیفم آمد که کاش او واقعاً شایسته آن پشتیبانی پرشور و جهانی میبود. دفاع من از او بیان نفرت و ضدیتم با تروریزم و دفاع از آزادیهای دموکراتیک است.