دوست ارجمند مینا احدی،
از حسن نظر تان نسبت به «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» سپاسگزاریم ولی كاش نامهای از شما ماهها و سالها قبل از ۱۱ سپتامبر میداشتیم، ماهها و سالهایی كه زنان افغانستان در منگنه شكنجه جنایتكاران «ائتلاف شمال» و بعد طالبان روحاً و جسماً شقه شقه میشدند ولی فریاد شان به هیچ جایی نمیرسید چون مصلحت غرب و ماشین عظیم رسانههای آن چنان اقتضا میكرد. بلی، ایكاش نامهای حاكی از همدردی و همدلی شما با زنان و مردم افغانستان بطور كلی، خیلی پیشتر از غوغای ۱۱ سپتامبر و بعد از آن نگاشته میشد زیرا شما و حزب شما را مدعی شناكردن خلاف جریان و ضد مرتجعان و حامیان بینالمللی آنان میشناسیم.
برای ما شگفتآور نبود كه بعد از ۱۱ سپتامبر از هزاران زن و مرد امریكایی، كانادایی و اروپایی نامه دریافت میكردیم كه در آنها اظهار میداشتند اول بار است كه نام افغانستان را شنیده و از وضع هولناك زنان آن با خبر شده اند و ارسال این گونه نامهها هنوز ادامه دارد هر چند به میزانی كمتر. لیكن نامه سرگشادهی شما اندكی دیر بنظر میآید دوست عزیز. شما افغانستان و فاجعه بر زنان این كشور را خوب میشناختید و با ما هم آشنا بودید.
انتظار ما از دوستان ایرانی وابسته به جنبش برابری طلبانه زنان، فراتر از آن بود و هست كه در موج بیسابقه فرستادن ایمیل به «راوا»، نامه یا نامههایی هم از آنان انتشار یابد. و باز هم جای مكث و حتی تأسف است كه نامه سرگشاده از فردی است متعلق به همان حزب كه ما با نمایندهاش آقای فرهادبشارت چند سال پیش بحثی داشتیم و حال از موضع نویسنده نامه در مورد آن بحث و بخصوص مسئله دفتر و دیوان ساختن توسط حزب كمونیست كارگری ایران برای افغانستان آگاه نیستیم تا شاید بر موضوعهای خیلی اساسیتر تمركز میدادیم.
باری، عجالتاً برخورد به چند نكته نامه شما را لازم میدانیم.
ما هم معتقدیم كه موقعیت جنبش زنان در كشورهای اسلامی بهم ربط دارد. اما بلافاصله باید اضافه كرد كه این هرگز به آن معنا نیست كه جنبشهای مختلف را عاری از مشخصاتی دانست كه فقط بر پایه آنها و با حركت از آنهاست كه امكان به پیش بردن و به پیروزی رسیدن یك جنبش معین، تحققپذیر خواهد بود. این اساسی است ولی تاثیر و عدم تاثیر كار یك جنبش بر جنبشهای دیگر فرعی.
«راوا» از ابتداء تا حال «علت و ریشه معضلات زنان در كشورهای اسلامزده» را نه خود دین بلكه نفوذ و سلطهی بنیادگرایان و نبود دموكراسی سكیولاریستی در این كشورها دانسته است.
ما معتقد نیستیم كه رهایی زنان منوط به مبارزهای ضد مذهبی تا به آخر تا به رخت بربستن مذهب از جوامع بشری میباشد. اظهارات ضد دینی این و آن گروه به اصطلاح چپ افغانی كه با تقلیدی خام و میمونوار از حزب شما به عمل میآرند جز كنار رفتن از مبارزه اصلی و عملی بر ضد جنایتكاران بنیادگرا و حامیان جهانی آنان چیزی ارزیابی شده نمیتواند. وقتی اینان به شیوه حزب كمونیست كارگری عكسهای تمام قد خود را در دسترس دشمن قرار دهند، استعفای علنی و قطعی شان را از مبارزهای صادقانه و جدی اعلام خواهند داشت.
منظور ما از بنیادگرایی همان اسلام سیاسی است چه در قدرت باشد چه در تقلا برای قدرت. ما با اسلامی كه به بنیادگرایی و تروریزم و اختناق نگراییده، به اسلام تودهها به دیده دشمن مردم و ترقی نمینگریم. مثلاً جنبشهای زنان در تركیه، مراكش، الجزایر، مصر و... با ارتجاع و تروریزم باندهای بنیادگرا مواجه است و نه اسلام بطور كلی اسلام تودهها. اما مبارزه زنان در برابر دولتهای حاكم در كشورهای مذكور به علت فاشیزم و اختناق و دموكراسیستیزی یا زنستیزی مذهبی یا غیرمذهبی آنهاست.
شكی نیست كه باندهای بنیادگرای افغانی توسط غرب ساخته و سپس تجهیز و حتی به قدرت رسانده شدند و بعد هم كه سگجنگی بین آنها شدت یافت برادران وحشیتر و بیشاخ و دمتر شان ـطالبانـ را روی صحنه آوردند و زمانی كه بوی آنان هم دنیا را فرا گرفت مجدداً جنایتكاران شكست خورده و رسوای قدیمی را در كابل نصب كردند. این بازیها چنانچه شاهد بودیم آنقدر دراماتیك و در شرایط و فرصتی ویژه و كوتاه انجام گرفت كه غرب نه میتوانست و نه نیازی به «كار تئوریك» و شناساندن اسلام خوب و بد و... داشت. غرب میدانست كه باندهای «ائتلاف شمال» بیشتر از آن خونپر و متعفن هستند كه اطلاق چیزی «خوب» برای آن كارگر افتد. ضعف شدید نیروهای طرفدار دموكراسی كشور دست غرب را در هرگونه دخالت دلخواهش در افغانستان باز گذاشت و نه كاربرد آش تازهی آن برای افغانستان. میتوان گفت كه تجربه حكومت جنایتكاران جهادی و طالبان و تجربه جمهوری اسلامی ایران، چنین آشهایی را حتی در افغانستان بینهایت عقبماندهی ما هم ترشیده و فاسد و كارناساز نموده است. وضع در افغانستان تیرهبخت ما طوریست كه امریكا و متحدانش با آن كه نمیتوانند «ائتلاف شمال» را لیبرال و «مسلمانان سنجیده و غیربنیادگرا» بخوانند، آن را استعمال و بر مردم ما تحمیل كرده اند.
«راوا» همواره بر ضرورت برقراری دموكراسی سكیولار در افغانستان پافشاری ورزیده است.
«راوا» همواره به عنوان سازمانی ضد بنیادگرا و طرفدار دموكراسی خواستار كمك مالی شده است. كمك مالی برای سازمانِ از چهار سو در محاصره و محروم از هرگونه كمك دولتی و سازمانهای غیر دولتی جهانی، حیاتی است و كمك مادی از سوی آنانی كه مستعد اند، بهترین تجسم همبستگی شان با «راوا» میباشد. نوشتن یا گفتن حرفهای زیبا و صدور بیانیههای متعدد از سوی منابع دارای امكانات در پشتیبانی از تنها سازمان ضد بنیادگرای زنان در افغانستان به هیچ درد نخورده و نخواهد خورد.
درست است كه امروز توجه به «راوا» زیاد شده است. ولی نباید اجازه داد این وضع ما را به توهم نسبت به جنایتكاران بنیادگرا و سازشكاران با آنان دچار سازد. «راوا» به مثابه مخالف آشتیناپذیر «ائتلاف شمال»، خلاف آرزوی خیرخواهانه بسیاری از طرفدارانش در سراسر دنیا، حاضر نخواهد بود اصول مبارزه مخفی را زیر پا گذاشته و در نمایشهای عوامفریبانهی بنیادگرایان شركت جسته و آگاهانه و ناآگاهانه به آنان اعتبار بخشد.
البته باید از فرصتها و از تضادها بین دشمن با مناسبترین اشكال استفاده كرد. اما نباید از یاد برد كه دشمن ما قسمخورده و جنایتپیشه و مسلح است و افغانستان بنیادگرازدهترین، عقبنگهداشتهترین، پستترین و زنستیزترین سرزمین عالم به شمار میرود.
مینا جان احدی، اگر منظور تان از جمله «نه به عنوان سازمانی بدون چهره بلكه با معرفی چهرههای متعدد و... در وسط صحنه سیاسی در افغانستان و در مقابل چشم جهانیان ظاهر شد» عبارت باشد از چپ و راست چاپ عكسهای مسئولان «راوا» با سجل و سوانح شان در نشریات، علیالعجاله ما را از این كار معاف دارید كه در وضعیت كنونی بس مردود و مضحك خواهد بود. ما اگر به این كار دست بزنیم، نه صرفاً مبارزان جدی بلكه حتی مردم عادی كوچه و بازار، بیدرنگ آن را زمینه سازی «راوا» برای فرار و اقامت در غرب و كنار رفتن از پیكار در داخل كشور تلقی خواهند كرد نه چیز دیگر.
به باور ما، شما یا هر فرد و سازمان ذیعلاقه در ارائه «تز»هایی برای كار ما در شرایط افغانستان كه ویژهگیهای مطلقاً منحصر به فردش را دارد، بدون تردید مرتكب اشتباه خواهید شد بخصوص اگر قضیه صورت مداخلهگرانه به خود بگیرد. اما با شیوههایی كه یادآور شدیم جز تحكیم دوستی و هماهنگی، جایی برای مداخله و «پدرسالاری» وجود نخواهد داشت.
مشخصاً در ارتباط با چگونگی تحقق همبستگی حزب شما و سایر تشكلات ایرانی با «راوا» میخواهیم به موارد ذیل اشاره نماییم. طبعاً هر كدام از اینها را اگر نوعی مداخله در امور تان تشخیص دادید بلافاصله اطلاع دهید تا آن را تصحیح كنیم. در مورد نادرست بودن مداخله در شماره ۴۵ «پیام زن» در مطلب «زوركموقهربسیار یك سوپر انقلابی» نظرات خود را بیان داشته ایم كه تكرار آنها را لازم نمیبینیم.
ـ سازمانهای مترقی ایرانی عموماً در برخورد به مسایل افغانستان آنطور كه باید فعال نیستند. یك نگاه سرسری نشان خواهد داد كه «پیامزن» با وصف محدودیتها و دشواریهای بیشمار به میزان قابل توجهی به رژیم ایران و مسایل مربوط به آن كشور علاقه گرفته است. (۱)
لیكن آیا نشریهای ایرانی را سراغ دارید كه به اندازه حتی نیم آنچه ما آوردهایم، راجع به افغانستان گفته باشد؟
ـ برخی از سازمانهای ایرانی از سر بیخبری یا دست و پا كردن حزب و سازمان «برادر» به هر خس و خاشاكی رو میآورند؛ با افرادی غیرجدی، گریختگی یا حتی مشكوك و خاین و مختلس این و آن سازمان افغانی به عنوان نمایندگان «پرولتاریای افغانستان» مصاحبه انجام داده، پیامهای تبریك وغیره تعاطی میكنند و ازین قبیل كه قبل از همه جدیت و وقار خود آن سازمانهای ایرانی را زیر سوال میبرد. جالب است كه تمامی آن سازمانها و افراد افغانی را كه احزاب معین ایرانی زیر پر و بال خود قرار میدهند، به طرزی بیمارگونه ضد «راوا» بوده و از تبلیغات پست علیه آن خسته نمیشوند. این كار نه تنها هیچ قرابتی با همبستگی بینالمللی ندارد بلكه این امر بزرگ را به ابتذال كشیده و نیل به آن را با اشكال مواجه خواهد ساخت. متأسفانه حزب كمونیست كارگری خود قیمومت كسانی را به عهده گرفته كه علاوه برلكههای دیگر،لكهزدنمقداری پول و دارایی «راوا» را هم در پیشانی دارند.
ـ «نبرد خلق»، نامه و شعری از مریدان احمدشاه مسعود و برادرش را با افتخار انتشار میدهد ولی متأسفانه هیچ نشریهای از آن اظهار انزجار ننموده و به افشای آن نمیپردازد.
ـ گزارشهای «راوا» از افغانستان یا خبر تظاهرات و دیگر اكسیونهای آن در پاكستان بطوری وسیع و مستمر در هیچ نشریه ایرانی بازتاب نمییابد. نشریهای موسوم به «ایران پست» در این راه قدم گذاشت اما بدون ذكر مأخذ. ولی خندهآور است بدانیم كه به مجرد آن كه ما از ناشران خواستیم خوبست مأخذ را كه «پیام زن» یا سایت «راوا» است ذكر نمایند،اصلاً از خیرش گذشته و دیگر هیچگاه از منابع «راوا» نقل نكردند!
ـ نویسندهای با شهرت و معروفیت جهانی محموددولتآبادی پای صحبت شكنجهگری خادی به نام لطیفپدرام مینشیند اما هیچ نشریه آزادیخواه ایرانی آن را نمیبیند یا میبیند و از آن عامیانه و با عدم احساس مسئولیت میگذرد. یا اخیراً شاعری مثل محمدعلی سپانلو برای احمدشاه مسعود مرثیه سرود اما بقول ایرانیها كك هیچ سازمان مدعی انقلابی بودن نگزید و از این شاعر نپرسید كه چرا عشق شكستن سكوت مرگبار در برابر آن همه جانباختگان آزادیخواه در افغانستان با سرودن سوگنامه برای یك هم مكتب خمینی كه دست خودش و «جمعیتاسلامی»اش آغشته بهخون هزاران نفر در كابل است، گل میكند؟
یا همین طور داكتر چنگیزپهلوان به نیابت از رژیم ایران تا میتواند برای باند جنایتكار «جمعیت اسلامی افغانستان» و مخصوصاً برهانالدینربانی، احمدشاهمسعود، اسماعیل خان وغیره سرانش مینویسد و میگوید بدون آن كه توسط مبارزان ایرانی افشا و محكوم شود. (۲)
ما به نوبه خود در حدی كه اطلاعات داشته ایم به فرهنگیان سازشكار ایران اشاره نموده ایم اما «انجمن نویسندگان افغانستان» (البته در دوران مبارك برهانالدینربانی «اسلامی» شد یعنی «انجمن اسلامی نویسندگان افغانستان») كه از روز پیدایش در دوره اشغال تا امروز از الف تا یااش كلمهای بر ضد جمهوری اسلامی و سركردگانش به زبان و به قلم نیاورده و بلكه از فتوای ترور خمینی هم به دفاع برخاست، هیچگاه و به هیچ شكلی مورد حمله و افشاگری مبارزان ایرانی قرار نگرفته است.
ـ كمیته ضد سنگسار در پاریس تجلیل روز جهانی زن را به زنان افغانستان اختصاص داد كه به علت پرت بودن برگزاركنندگان آن از اوضاع افغانستان و عدم شناخت شان از نیروها و افراد، از شكنجهگر
خادی ـ جهادی لطیفپدارم برای سخنرانی دعوت به عمل میآورند! درست مثل این كه شكنجهگری ساواكی یا جمهوری اسلامی در محفلی از آزادیخواهان افغانستان اجازه یابد سخنرانی كند.
خانم مینااحدی شما كه از طریق «پیام زن» با این چهره كثیف آشنایی دارید آیا به كمیته مذكور اعتراضی نمودید؟
ـ به استثنای یكی دو دوست ایرانی مقیم امریكا، نمایندگان «راوا»در كشورهای غرب از طرف هیچ سازمان ایرانی برای بحث و سخنرانی دعوت نشده اند.
این لیست را میتوان طولانیتر ساخت اما مشت نمونه خروار كافی است. توجه میكنید میناجان كه هیچ كدام از این فعالیتها «پول طلب» و دشوار نیست ولی مجموعهای از این گونه فعالیتها اگر انجام میگرفتند یا بگیرند مفیدترین و ملموسترین راههای ابراز همدردی و همبستگی مبارزان ایرانی با مبارزان افغانی و مشخصاً «راوا» خواهد بود.
به نظر ما خوبست از همین كارهای «كوچك» شروع كنیم تا ضمن اثبات جدیت و صداقت خود، به صلاحیت و زمینه پرداختن به كارهای «كلان» دست یابیم.
با استفاده از فرصت جا دارد از نوشته آذر درخشان در نشریه «هشت مارس» درباره فلم «سفر قندهار» تشكر كنیم كه نمونهایست از آنچه دل ما میخواهد دایماً و به نحوی گسترده در نشریات آزادیخواه ایرانی به چشم بخورند.
به آرزوی پیروزی مبارزه رهایی بخش مردم كبیر ایران.
متن نامه سرگشادهی مینا احدی عضو رهبری «حزب كمونیست كارگری ایران» به «راوا»
یادداشت ها:
۱) پارهای از این عنوانها به فارسی و پشتو:
در ایران «كسی میآید»!، داستان كوتاه «مهریه»، بزرگ علوی، نویسندهی بزرگی كه در آخر بیمقدار شد، رژیم ایران باقرمؤمنی را هم محكوم به مرگ كرد، ارتش جمهوریخواه ایرلند، رژیم تروریستی ایران را جواب میدهد، خیرخواهی مردم افغانستان یا مشاطهگری رژیم ایران؟ رژیم ایران تماشاگران فوتبال را هم «اسلامی» میسازد، خود سوزی همادارابی لگد دیگری بر پوزهی جمهوری اسلامی، بر زنان در ایران چه میگذرد، د ایران د اسلامی جمهوری د ویروونكو بندیخانو څخه یوه خاطره، د دینی توپیر جوله، امیر انتظامی «زه له هیچا څخه بخښنه نه غوارم»، آیا د ایران رژیم فرجسركوهی وژنی، مونږ د ایران د آزادی غوښتوونكو لیكوالانو ملاتر كوو
۲) اگر چیز های فراوانی انتشار یافته باشد و ما ندیده باشیم خبر بدهید تا پوزش بخواهیم.