من افتخـار آن را داشتـم كه به تاریخ ۱۸ سپتـامبـر بـه نماینــدگی از «جمعیـت انقـلابـی زنــان افغـانستـان» (راوا) بنابر دعوت شورای منطقوی نیوپلیموت (New Plymouth) رهسپار زیلاند جدید (New Zealand) شوم از معدود كشورهایی كه «راوا» هنوز در آنجا پا نگذاشته بود. من تصور عمومی سادهای از زیلاند جدید داشتم، از پیشرفتهترین و زیباترین كشورهای جهان كه با سیاست صلح دوستانهاش تقریباً هیچگاه درگیر بازیهای ریاكارانه و خشونت جهانی نبوده است. خوانده بودم كه طبیعتاً مردم آن نیز فوقالعاده با فرهنگ، صلحدوست و بشردوست میباشند اما هنگامی كه در اولین ساعات ورود به آكلند (Auckland) از نزدیك با این مردم آشنا شدم دریافتم كه بیشتر از آنچه در ذهن داشتم، با فرهنگ، گرم و صمیمی اند. با اعضا و سایر دوستان در شهرهای آكلند، نیوپلیموت و ولنگتن خود را واقعاً بین اعضای «راوا» یا نزدیكترین دوستان و اقاربم حس میكردم.

لفرایی (پكول والا) بین جنایت سالاران و اربابان عربی، پاكستانی و ایرانی
در دومین روز اقامتم به «راوا» نوشتم كه ما گروهی از صمیمیترین دوستان خود را تا حال گم كرده بودیم آنان در زیلاند جدید اند. محبت صادقانه اندی (Andy)، داكتر لفچیلی (Dr. Love Hilli)، سندرا (Sandra)، كرین (Karen)، اسما (Asma) و دهها دوست زیلاندی فراموش نشدنیست كه در واقع تجسم علاقمندی آنان به مردم و بخصوص زنان افغان و «راوا» بود. یكی هم به دلیل توافق روی تشكیل «هواداران راوا در زیلاند جدید» است كه سفرم را موفقیتآمیز ارزیابی میكنم. خلاصه من تا تاریخ ۲۸ سپتامبر پر از خوشی و هیجان از استقبال مردم و از مبارزه و كار خستگیناپذیر هواداران «راوا» بودم كه دوستی از عفو بینالملل اطلاع داد كه یك هموطن با اسم نجیب (نام و نشان دیگری علاوه نكرد) مقیم زیلاند مایل است با من ببیند طبعاً بلافاصله پذیرفتم چرا كه دیدار با هموطنی در آن گوشهی دنیا غنیمت بود. قرار شد برای دیدن او در پوهنتون اوتاگو برویم. هموطن را نشناختم ولی زمانی كه خودش را نجیباله لفرایی عضو جمعیت اسلامی معرفی كرد تكان خوردم. نه از ترس زیرا میدانستم كه انجام اعمال تروریستی برای جنایتكاران بنیادگرا در كشورهای غرب چندان آسان نیست، بلكه ازین جهت كه چطور یكی از خطرناكترین مهرههای بنیادگرایی وطنی و جهانی در پوهنتون یكی از پیشرفتهترین كشورها جا گرفته است. از همین جا بود كه اندوه و تعجب و تاسف عمیقی وجودم را فرا گرفت. چگونه به اصطلاح وزیر خارجه رژیم اسلامیای خونریز، تجاوزكار، چپاولگر، ویرانگر و مزدور در افغانستان از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ اجازه داده شده در پوهنتونی كه بالغ بر ۱۸۰۰۰ محصل از نقاط مختلف دنیا دارد تدریس كند؟ همان لحظه دلم میخواست در برابر چهارملیون مردم زیلاند فریاد بكشم كه بیدار شوید چرا به یك قاتل اجازه داده اید قدم كثیفش را در خاك شما نهد آنهم به عنوان استاد در یك پوهنتون؟ آیا فراموش كرده اید كه نجیباله لفرایی برادر ایدئولوژیك اسامه بنلادن، ملاعمر، گلبدین حكمتیار، خامنهای و سایر فاشیستهای مذهبی است و اگر چه نكتایی میزند و اكت آدمی متمدن و حتی دموكرات را میكند، اما او ریاكار است و ذهن فرزندان شما را خواهی نخواهی از همان فلسفه و سیاستی پر خواهد كرد كه راهنمای او و برادرانش در پنج سال امارت خون و خیانت بود؟
تاسفم ازین جهت عمیقتر میشد كه آگاهی از وجود یك ایدئولوگ مذهبی جنایتكار در آخرین روز در زیلاند جدید اتفاق میافتاد و من بدبختانه قبل از رفتن به استرالیا به هیچ رسانهی چاپی یا برقی دسترسی نداشتم تا به مردم و دولت زیلاند بگویم كه به خاطر پیشبرد مبارزه علیه تروریزم، به خاطر خدمت واقعی به مردم سوگوار افغانستان و به خاطر انسانیت، نجیبالهلفرایی جنایتپیشه را از كشور تان اخراج كنید زیرا حضور افرادی مثل او در زیلاند جدید، آنهم بحیث استاد در یك پوهنتون لكهایست بر دامان این كشور كه هرگز نباید تحمل شود. جای او مطلقاً در كنار اسامه، ملاعمر، گلبدین، ربانی، سیاف، قانونی، داكتر عبداله، خلیلی، ضیامسعود وغیره بنیادگرایان جنایتپیشه در یك محكمه جهانی است.
دیدن لفرایی در شهر دنیدن، درد دیگری را هم در جانم زنده كرد و آن اینكه «جنگ علیه تروریزم» كه از سوی امریكا و متحدان جار زده میشود، چقدر توام با دورویی و دروغ است.
اگر امریكا و متحدان واقعاً و صادقانه بر ضد تروریزم بنیادگرایی هستند پس چرا آن همه سران جنایتكار پرچمی و خلقی (احزاب وابسته به شوروی سابق) و ایدئولوگهای جنایتكاران طالبی و «ائتلاف شمال» را در سرزمینهای شان پناه داده و از آنان حمایت میكنند؟ هم اكنون در امریكا، كانادا و بسیاری از كشورهای اروپایی دهها تن از این گونه جنایتكاران با آرامش خاطر و با امتیازات خاص بسر میبرند در حالیكه مهاجرانِ قربانی این جنایتكاران با هزار و یك مشكل و حتی دپورت شدن مواجه اند. و اكنون لااقل وزیر خارجه این سر جنایتكاران را در اقیانوسیه هم مییابم.
اگر غرب در «جنگ علیه تروریزم» ریاكار نمیبود و نه به خاطر منافع و نیات خود بلكه به خاطر رفاه مردم افغانستان و پا گرفتن دموكراسی و آزادی زنان در افغانستان میاندیشید، در آنصورت امروز به جای افراد بیگناه یا تروریستهای درجه دوم و سوم، باید نجیبالهلفراییها در گوانتانامو عذاب میكشیدند و در محكمهای به جرم جنایتها و خیانتهای هولناك شان علیه مردم افغانستان به اشد مجازات محكوم میشدند. اما برعكس، نجیبالهلفرایی، زیلاند نو و محیط اكادمیك آن را آلوده میسازد و برادرانش خلیلی، ضیامسعود، محقق، قانونی، سیاف، داكتر عبداله، رشیددوستم، جنرال داود، اسماعیل وغیره تروریستها مشاوران و كابینه كرزی را تشكیل میدهند و به پارلمان راه مییابند.
من به علت بیماریای كه پس از بازگشت عاید حالم شد نتوانستم شرح دیدار خود از زیلاند جدید و استرالیا را به مثابه ابراز تشكر قلبی از كار گرانقدر هواخواهان «راوا» در دو كشور بنویسم. اما اینك كه میبینم نجیبالهلفرایی با وقاحتی كم نظیر طرفداران «راوا» در استرالیا را تهدید كرده و میخواهد ماهیتش را همچون یك بنیادگرای تاریكاندیش بپوشاند، مجبور شدم ضمن اشاره به گفتگوی من با او، به رد بیانیهاش بپردازم كه امیدوارم مورد توجه آقای ترومنهولی نیز قرار گیرد كه به عنوان وكیل او، هواخواهان ما در استرالیا را به حذف مطلب درباره لفرایی و حتی «عذرخواهی» از «وزیر خارجه» جنایتكاران فرا خوانده است.
منبعد بهتر است آقای ترومنهولی «راوا» را در درجه اول افشاگر نجیبالهلفرایی بداند و به یاد داشته باشد كه «راوا» حاضر است در هر محاكمهای در زیلاند جدید یا در هر گوشه دیگر دنیا به شرطی كه اثری از سلطه فاشیستهای دینی در آن نباشد، اتهامش را به نجیبالهلفرایی به مثابه وزیر خارجه بیرحمترین و بیمارترین حزب و رژیم اسلامی مطرح سازد.
اول نكاتی عمده از جریان دیدار با نجیبالهلفرایی:
او خودش را اینطور معرفی كرد: «من نجیبالهلفرایی عضو جمعیت اسلامی به گفته شما فندمنتالیست.»
پرسیدم: «به گفته ما یا گفته مردم افغانستان و دنیا؟»
ن.ل: «راوا را هم مردم مائوئیست میگفتند ولی حالا معلوم شد كه سازمانی طرفدار حقوق بشر است و كار میكند.»
ا.ش: «مردم نی بلكه شما. احزاب اسلامی میگفتند چرا كه «راوا« از اول افشاگر شما بوده كه اگر به قدرت برسید بدتر از روسها خواهد بود. مینا هم به دنیا میگفت كه به اینان كمك نكنید كه اگر دولت را بگیرند مردم روسها و دستنشاندههای شان را فراموش خواهند كرد.... مردم حالا دوست و دشمن خود را شناخته با هر پیشوند و پسوند اسلامی كه به میدان آمده اند.»
ن.ل: «خو دیگه، ما چیزی دیگر فكر میكردیم، زور ما نرسید. ولی اینقدر هم نیست كه شما میگویید.»
ا.ش: «خدا و دنیا و مردم افغانستان شاهد بود كه چه بر سر شان گذشت از ۹۲ تا ۹۶. این دوره تلخ را هیچكس نمیتواند به هیچ رقمی زیر هیچ نامی بپوشاند.«
ن.ل: «خو دیگه، یگان اشتباهات رخ داد نه از طرف رهبران، بلكه از طرف بعضی ملیشاهای جوان.»
ا.ش: «اشتباه؟ تجاوز به دختران، چور و چپاول مردم مظلوم، ویران كردن كابل وغیره، خودت اینها را اشتباه میگویی؟ از نظر «راوا» و مردم افغانستان اینها اشتباه نه بلكه جنایت است. و تمام احزاب اسلامی و جمعیت اسلامی مسئولیت این همه جنایت را دارند.»
ن.ل: «نی نی خانم شمس، ما نمیتوانیم جنایت بگوییم. احزاب اسلامی و جمعیت وغیره هیچ چیزی نكرده اند. مخصوصاً رهبران همگی برای صلح میجنگیدند. یگان اشتباه رخ داد كه نمیتوان رهبران را مسئول دانست.»
ا.ش. «شما كی را مسئول میدانید؟ ملیشاهای جوان هر یك به یك حزب، جمعیت و سازمان اسلامی تعلق داشت كه هر یك دارای رهبری بود... جواب آن مادران را كه میگویند دختر جوانم توسط افراد جمعیت یا شورای نظار مورد تجاوز قرار گرفت چه بدهیم؟ كی را مسئول بدانیم؟ جواب مادران، خواهران، پدران را كه دلبندان شان را در جنگ بین جمعیت و حزب وغیره از دست داده اند چه بدهیم؟ جواب دختری را كه در سفارت افغانستان در اسلامآباد دیدم كه با گریه میگفت: «از فامیل مادرم صرف برادر جوانم بعد از جنگها مانده بود كه توسط افراد احمدشاهمسعود در تشناب به ضرب گلوله كشته شد» چه بگوییم؟ كی را مسئول این همه جنایت بدانیم، كدام ملیشهی جوان را؟ به نظر ما فقط و فقط احمدشاهمسعود، ربانی، گلبدین وغیره مسئول هستند.»
ن.ل: «نی، نی. با این نظر موافق نیستم. استاد و آمرصاحب هیچ كاری نكرده اند.»
ا.ش: «به نظر ما به اصطلاح رهبران و مسعود در راس شورای نظار مسئول این همه بربادی افغانستان از ۹۲ تا ۹۶ هستند.»
ن.ل: «نی. نی در مورد آمرصاحب این چنین قضاوت كردن به معنی آفتاب را با دو انگشت پت كردن است.»
بعد لفرایی ضمن تمجید كاررواییهای مسعود گفت: «ما در پشاور جلسه داشتیم با استاد (برهانالدین) كه كسی آمد و گفت كه آمرصاحب، استاد را در تلفن كار دارد. ما او (مسعود) را آمرصاحب میگفتیم. آمرصاحب به استاد گفته بود كه دولت نجیب حاضر است بدون سر و صدا و بدون جنگ و غالمغال، دولت را تسلیم كند. حال زود تصمیم بگیرید و دست به كار شوید. اگر آمرصاحب خودخواه میبود، خودش میتوانست دولت بسازد.»
ا.ش: «بسیار خوب. یك لحظه. دولت نجیب حاضر بود بدون سر و صدا و با آرامش قدرت را تسلیم دهد، پس این همه جنگ و زدن و كشتن و جنایت به خاطر چه بود؟»
ن.ل: «خو دیگه ما چیزی كه فكر میكردیم آنطور نشد، زور ما نرسید.»
وقتی او باز هم میخواست از شاهكارهای «آمرصاحب» بگوید، بین حرفش دویده گفتم: «از خودت در مورد آمرصاحب صرف یك سوال دارم. مسئول قتلعام افشار و مردم مظلوم بیگناه هزاره، چه كسی را بدانیم؟»
ن.ل: «خو دیگه میتوانید آمرصاحب را درین اشتباه ملامت كنید.»
ا.ش: «ببین خودت كشتن زیادتر از ۸۰۰ نفر مردم بیگناه را به سادگی یك اشتباه میخوانی. به نظر ما اشتباه نی بلكه یك جنایت كلان است و برای یك لحظه گیریم كه اشتباه همین كافیست برای مسعود كه منحیث جنایتكار جنگی در تاریخ افغانستان باقی بماند.»
ن.ل: «نی. نی این را در مورد قومندانِ آمرصاحب، قسیمفهیم گفته میتوانید.»
ا.ش: «چرا فهیم چنان هار شده بود كه از كنترول آمرصاحب خارج شود؟ چون فهیم پشتیبان بسیار خوب و قدرتمند داشت و میدانست هر چه كند كسی نیست جلوش را بگیرد. تنها فهیم نه بلكه قانونی، عبداله وغیره نیز مثل فهیم محكوم هستند. از راپور دیدهبان حقوق بشر درین اواخر خبر دارید؟»
ن.ل: «ها. ما آنها را نیز میشناسیم كه كیها هستند.»
ا.ش: «بهر حال مردم ساده و بیخبر نیستند. راپور آخر شان «دستان آغشته به خون» همهاش متكی به شواهد و چشمدیدهای مردم اند. درین راپور مسعود، ربانی، گلبدین، فهیم، سیاف، خلیلی و امثال شان مسئول بربادی افغانستان از ۹۲ تا ۹۶ دانسته شده اند.»
ن.ل: «خو خانم شمس، این بحثها طولانی است. در مورد سفر تان بگویید چطور آمده اید. در «گوگل» جستجو كردم شما با كدام اینجو كار میكنید؟ داكتر هستید؟»
ا.ش: «نخیر، من تا هنوز تحصیلاتم را تمام نكردهام. همانطوری كه «راوا» همیشه سفرهایی در نقاط مختلف دنیا داشته است این بار برای اولین بار در زیلاند جدید به اساس سفری كه از طرف هواداران «راوا» و عفو بینالملل ترتیب داده شده به اینجا آمدهام.»
ن.ل: «دوستی برایم گفت كه شما از طرف دولت افغانستان آمده و سفر تان توسط دولت زیلاند جدید ترتیب داده شده است.»
خوشحال شدم ازینكه اگر او میدانست كه از «راوا» هستم هرگز جرئت نمیكرد حضورش را در زیلاند جدید به من شخصاً ثابت سازد زیرا مطمئن بود كه ماهیت اصلیاش را به مثابه یك تروریست بنیادگرا و ناقض حقوق بشر افشا خواهم ساخت. ادامه صحبت را با او بیارزش دانستم.
حال نگاهی به نامه داكتر نجیبالهلفرایی به SAWA (گروپ هواداران «راوا» در استرالیا) میاندازم:
او در همان آغاز به وجود «عناصر جنایتكار در صفوف مجاهدین» اعتراف میكند. هر چند این اعترافی دمبریده است. اما میخواهم از جانب وزیر خارجهی امارت خون و خیانت بپرسم:
مردم ما و مردم دنیا پاسخ این سوالهای ساده را میدانند. نه روسای شما و نه خود شما هیچكدام، به وجود هیچ «عنصر جنایتكار» در حزب تان باور نداشتید و هر جنایت و تجاوز و خیانت و خباثت را اللهاكبر گویان در زرورق تلایی دین و احكام دینی میپوشاندید تا مردم را بیشتر ترسانیده و دهان آنان را در انتقاد از جنایتهای تان ببندید. و بدین ترتیب چون هیچ «عضو جنایتكار» را از صفوف تان طرد نكردید و هیچگاه بطور رسمی و متقاعدكننده ارتكاب جنایتهای آن دوره را محكوم نكردید، بناً دستهای همهی رهبران به شمول قهرمان تان مسعود و شخص خود تان از خون مردم رنگین اند.
خیلی خوب، گذشته را گاو خورد، اگر دروغ نگویید و حرفهای تان برای مصرف در كشوری پیشرفته و در محیط اكادمیك و برای «متمدنانه» جلوهنمایی و به هر حال كشیدن پوست پشك به روی تان نیستند، لطف كنید و نه زیاد بلكه فقط ۱۰ تن از «عناصر جنایتكار» در جمعیت اسلامی افغانستان و شورای نظار و متمدن را معرفی نمایید كه تنها در كابل در خون ۶۵ هزار قربانی شان مستی و بیناموسی كردند.
ـ مسعود قهرمان شما و بسیاری از جنایتسالاران و حامیان بینالمللی آنان است و ربطی به مردم ما ندارد. ما نه تنها او را قهرمان نمیدانیم بلكه حتی منبعی كه به او و «راوا» هر دو ابراز خوشبینی نماید اعتراض نموده و خواهیم نمود. به طور مثال ما به نشریه Vanguard از حزب كمونیست استرالیا (ماركسیست ـ لنینیست) كه ضمن چاپ متن كامل یك اعلامیه «راوا»، مطلبی در رثای مسعود آورده بود در دو نامه شدیداً اعتراض نمودیم كه اگر موضع دفاع از یك بنیادگرا را دارند لطفاً «راوا» را از «پشتیبانی» خود معاف دارند. ما به بهانهی نقد رسالهی یكی از رهبران جمعیت عبدالحفیظمنصور راجع به مسعود، نوشتهای مستدل و تحلیلی در «پیام زن» داریم و ثابت نمودهایم كه او به هیچ وجه تافتهای جدا بافته از سایر رهبران جنایتپیشه بنیادگرا نیست؛ او از دل مردم ما برنخاسته بلكه غرب بنابر مصلحتهای سیاسی او را برای ما «قهرمان» تراشید؛ مهمترین «مقاومتهای قهرمانانه»ی او توسط «سیآیای» (مجله تایم، ۱۱ جون ۱۹۸۴) رهبری میشد؛ با كثیفترین بنیادگرایان آسیای میانه همكاری عملی داشت، و تنها خون صدها افشاری و دهها روشنفكر ضد بنیادگرا در پنجشیر كافی است كه روی او را در تاریخ افغانستان به سان گلبدین، ربانی، سیاف، خلیلی وغیره سیاه نگهدارد.
تا زمانی كه شما نوشتهی «پیام زن» در افشای مسعود را نه با قسم و قرآن و نه با آوردن آیت و حدیث بلكه مستدل و منطقی و مستند پاسخ نگفته اید، «قهرمان» نامیدن مسعود توسط شما یا امثال شما فقط به تكرار احكام دینی شباهت خواهد داشت كه میخواهید با آن و به پشتوانهی تفنگ و ترور و خاد و حمایت امریكا، مردم را ترسانیده و جرئت آنان را در افشای مسعود سلب كنید.
ـ نجیبلفرایی از رنجهای خود و خانوادهاش میگوید كه در مقابل رنجهای مردم ما و حتی در مقابل محرومیتهایی كه من خود در ۲۵ سال عمرم دیدهام، ناچیز بوده و به شوخی میماند. او یك برادرش را در اثر اصابت مینهای روسها از دست داده است ولی از من برادر جوان ۱۴ سالهام، سه كاكای جوانم، یك شوهر خواهر و یك مامایم در جنگ علیه تجاوزكاران روسی جان باخته اند. یك برادر ۲۰ سالهام در سالهای امارت خون و خیانت جمعیت لفرایی یك پایش را از دست داد. چهار مامایم در سالهای خرمستی برادران ایدئولوژیك او ـ طالبان ـ به جرم خواندن «پیام زن» شكنجه شدند و به زندان افتادند و فقط با سقوط این وحوش بود كه از زندان مرگبار آنان رها شدند. و پدرم در همین دور به قول قهرمان شما «مردمان ساده و با صفا» شكنجه شد و تحقیرها دید و اگر مداخله وسیع مردم منطقه نمیبود شاید كشته میشد.
غیر از شما و «برادران» هركس دیگری می تواند تصور كند كه خانواده و خود من به عنوان یك عضو «راوا» چه رنج هایی را تحمل كرده باشم.
شوهرم كه سال ها در پاكستان به سر می برد فقط كشته نشده است اما آنقدر از دست پلیس و استخبارات این كشور – همان دستگاهی كه قهرمان شما و همدستانش را تحت تربیت گرفته و به عنوان مزدورانش برای سرنگونی حكومت داود به افغانستان فرستاد و بعد هم در ۸ ثور به قدرت رسانید – عذاب دیده كه لازم نیست آنها را شرح دهم چون این قصه های دردناك شامل حال تقریباً تمامی اعضای «راوا» می شود كه تجربه زندگی و كار در پاكستان را داشته اند.
شما از «سرگردانی های”خانواده تان حرف می زنید ولی فراموش می كنید كه اولاً «وزیر خارجه» بودید و معلوم نیست چقدر كیسه ی تان را از آن طریق پر كرده اید. از آن مهمتر از همین طریق بود كه آل و عیال را به خیر و عافیت و با اعزاز و احترام – كه هرگز شایسته آن نبودید – به زیلاند انتقال داده و باز هم با مارك «وزیر خارجه» با هر تردستی ای كه بوده یا بر اساس سفارش مقامات امریكایی، در پوهنتون اوتاگو جایی برای خود باز كردید. یعنی صرفنظر از سایر مسایل، شما به وجود «عناصر جنایتكار» بین حزب تان هم بی اعتنا مانده، تصفیه آنان را از وظایف تان ندانسته و زندگی آرام و راحت در زیلاند جدید را بر هر چیز دیگر ترجیح دادید. البته «حق» هم داشتید زیرا مشاهده می كردید كه ربانی، ضیامسعود، خلیلی، داكتر عبداله، فهیم، قانونی، سیاف و سایر «برادران» تان نه اینكه به سوی محكمه و زندان و چوبه دار نمی روند بلكه تحت حمایت «آیساف» و كرزی در بالاترین مقامات دولتی نشانده می شوند.
می فرمایید كه زن و اطفال تان در «شرایط جهنمی» پشاور زیسته اند و راكت پرانی ها در كابل را تجربه كرده اند. آقای «وزیرخارجه»، همین حالا صدها هزار هموطن تیره بخت ما و تعدادی از اعضای ما در «شرایط جهنمی» كمپ ها در صوبه سرحد به سر می برند. اما واقعیت اینست كه شما یا خانواده شما ابداً «شرایط جهنمی» را تجربه نكرده اید. شما به جمعیت اسلامی و آنهم رهبری اش تعلق داشتید كه بعد از گلبدین بیشترین كمك های «سی آی ای» و «آی اس آی» را به جیب می زدند. امروز برهان الدین ربانی و دیگر سركردگان جمعیت از ملیونرها به شمار می روند آیا از آنهمه دزدی و تاراج به نام مجاهدین و جهاد به شما هیچ نرسیده بود كه زندگی ای مرفه در پشاور یا اسلام آباد برا ی خود بسازید؟
انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی حتی برای خوشبین ترین افراد هم ثابت نمود كه قانونی، احمدشاه احمدزی، سیاف، خلیلی، محقق و شركا چه ثروت های سرسام آوری طی ۲۰ سال گذشته اندوخته اند. پس شما كه بچه خوانده ربانی و «وزیرخارجه»ی همه ی این خاینان بودید، همراه خانواده تان به یقین در پاكستان در بهترین شرایط ممكن زندگی داشتید. سخن گفتن از «شرایط جهنمی پشاور» و نالیدن های تان فقط شایسته تمسخر است و هیچ فرد آگاهی آن را جدی نخواهد گرفت.
اما در كابل، خانواده شما ۱۲ ماه در حالت اختفا به سر می برد.
آه چه تراژدی عظیم و بی مانندی!
ولی جناب وزیر چه می گویید كه به علت حاكمیت جنگ سالاران خاین به سركردگی قانونی، داكترعبداله، ربانی، عطامحمد، سیاف، خلیلی وغیره، به علت پا برجا بودن خاد پوشالی و جهادی، «راوا» تا امروز هم مجبور است كار و زندگیش را در كابل به طور مخفی و نیمه مخفی پیش ببرد. «پیام زن» به طور مخفی چاپ و نشر می شود. در دوران جنگ مقاومت ضد روسی، تروریستی از جمعیت اسلامی به نام انجنیررحیم چند كتابفروشی در اسلام آباد را تهدید كرده بود كه «پیام زن» و سایر انتشارات «راوا» را نفروشند. و در حال حاضر هم دهها انجنیررحیم مخصوصا در كابل همچون سگان بوكش قابو می دهند تا فروشندگان «پیام زن» را تهدید تروریستی كنند.

عبدالرسول سیاف، یكی از متحدان فعلی امریكا و رهبران مجاهدین كه در افغانستان به قدرت رسیدند، - كسانی كه از آمدن اسامه از سودان در سال ۱۹۹۶ استقبال كردند. سیاف كه افرادش جنایات بیرحمانه ای را در زمان قدرت مجاهدین مرتكب شده بودند، یكی از متحدان احمدشاه مسعود به حساب می رفت، كه افراد او نیز دست به عین اعمال جنایتكارانه زده بودند.
عكس و شرح آن از كتاب «ك برای كافر» از كتی گننبهر صورت اگر درست است بگوییم ننگ بر وحوش طالبی كه به خانواده وزیر صاحب خارجه، این مصیبت غیر انسانی را تحمیل كردند! به مراتب درست تر است اضافه كنیم كه هزار بار ننگ و تف بر «ائتلاف شمال» جنایت پیشه كه حالا هم پاچه «راوا» را ایلادادنی نیستند!
و شكی نداریم كه روزی هم رسیدنیست كه شما و یاران به خاطر جنایات ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ در افغانستان و در محكمه ای داخلی یا بین المللی محكوم به اشد مجازات خواهید شد و آن وقت اما دیگر خیلی دیر خواهد بود كه دولت زیلاند جدید و مقامات پوهنتون اوتاگو به سبب راه دادن شما به آن كشور و آن پوهنتون از مردم افغانستان عذرخواهی كنند.
نجیب اله لفرایی می نویسد كه باوصف گرفتاری فراوان، بر اساس «رسم مهمان نوازی افغانی» خواست با من ببیند.
باید بگویم كه چنانچه در شرح گفتگو نیز آمده، من نمی دانستم كه با كسی كه ملاقات خواهم داشت نجیب اله لفرایی جمعیتی و وزیر خارجه پنج سال سیاهترین سلطه ی جنایت و خیانت در تاریخ افغانستان است و گرنه دیدار با شما را با تنفر شدید رد می كردم یا اینكه خواستار می شدم در برابر جمعی از مردم و رسانه ها به گفتگو بپردازم. «رسم مهمان نوازی افغانی» را بدنام و لجن مال نكنید آقای لفرایی. مردم ما و دنیا علاقمندی شما به این رسم را در سال های ۹۲ تا ۹۶ به خوبی مشاهده كردند!
آقای لفرایی، سالهاست دشمنان بنیادگرا به علت بی آبرو شدن نزد مردم ما چاره ای دیگر نمی یابند جز اینكه ما را «مائویست» یا خاینانه و بیشرمانه «فاحشه» بنامند. این درماندگی و افلاس كامل آنان را در مقابل افشاگری های «راوا» نشان می دهد. ازینرو برای ما ارزش ندارد كه شما هم ما را «مائویست» بدانید یا اینكه بنویسید: «تمركز جاری «راوا» بر كار نوع دوستانه را می ستایم.» شما به طور غیر مستقیم از خسته شدن خود و برادران از «مائویست» نامیدن «راوا» حرف می زنید. اما امیدوارم همیشه به خاطر داشته باشید كه ما تا زمان امحای كامل طاعون بنیادگرایی از كشور، از افشای عوامل درجه یك آن منجمله خود تان، خسته نخواهیم شد.
لفرایی مدعیست كه او دخترانش را «مجبور» به پوشیدن روسری نه كرده است! این دروغی شاخدار است زیرا: مگر در زمان «امارت» شما اولین نمود «انقلاب اسلامی» تان اجباری كردن برقع و روسری و ناپدید شدن زنان از صحنه تلویزیون نبود؟ چرا امروز هم زنان از آزادی پوشیدن لباس به خواست خود شان محروم اند و بدون به اصطلاح حجاب نمی توانند بیرون برآیند؟ چرا «برادران» شما همچون عوامل پلید بالمعروف طالبی در هر گوشه و كنار در صدد اند تا به این بهانه زنان و دختران را مورد توهین و اذیت رذیلانه قرار دهند؟
شما به عنوان «وزیر خارجه»ی زن ستیزترین و فاشیست ترین حكومت مذهبی همانطور كه پوشیدن حجاب را بر كلیه زنان و حتی كودكان دختر اجباری كردید و می كنید، بسیار طبیعی است – اگر ریاكار نباشید- كه دختران خود را هم اجازه ندهید بدون روسری از خانه خارج شوند.
- من طبق عادت از نكات و مسایل مهم در هر سفر یادداشت برمی دارم. پس از دیدار با شما هم بلافاصله عمده ترین نكات آن را یادداشت كردم. و بنابر این جمله را كه «من داكتر نجیب لفرایی عضو جمعیت اسلامی...» حالا هم به یاد دارم. من چه سودی به غلط نسبت دادن این جمله به شما خواهم داشت؟ زیرا اگر شما عضو جمعیت ربانی هم نمی بودید، از اینكه از «وزیرخارجه» بودن در كشتارگاهی به نام افغانستان شرم نكردید، نزد مردم افغانستان و «راوا» محكوم و منفور می بودید و هستید. با خدمت به رژیمی جنایتكار بدون اینكه فرد كارت عضویت حزبی جنایتكار را در جیب داشته باشد، مرتكب خیانتی مضاعف می شود. بنابرین شما اگر ثابت هم نمایید كه از ننگ عضویت در جمعیت بریده اید، از بار كمرشكن مسئولیت شما كاسته نمی شود. شاخ های كلان «وزیرخارجه» بودن از هر دو گوش عالیجناب آویزان اند.
ولی راستی چه شد و چرا از ۹۶ به بعد كه دیگر خود را عضو دار و دسته جنایتكار جمعیت نمی دانید؟ شما اگر استعفا می دادید باید همه آگاه می شدند چرا كه بریدن «وزیرخارجه» از حزبش مسئله ای بود كه در رسانه ها حتماً انعكاس می یافت. با توجه به اینكه از جمعیت به طور كلی و نیز ربانی و «قهرمان» و سایر سركردگان جمعیت به طور اخص و با احساسات دفاع می نمایید پس اختلافی هم در كار نبوده است. ازینرو ادعای شما دایر بر نبودن با جمعیت بیشتر به یك ناز و نخره شباهت دارد تا ابراز نظری جدی و معنادار. شما «خود را دیگر عضو جمعیت» نمی انگارید اما جمعیت شما را عضو و عضو عالیرتبه و «وزیرخارجه»ی سال های خون و خیانتش می انگارد و مطمئن باشید كس چه می داند كه در آینده باز هم خلیلزاد شما را در لیست آدم هایش برای وزارت خارجه یا كدام وزارت دیگر یا سفارت نداشته باشد؟ مردم ما حتی نام بسیاری از اعضای كابینه و بخصوص سخنگویان آقای كرزی را نشنیده بودند ولی دیدیم كه چگونه با صلاحیت های فراوان و معاش های تا ۲۰ هزار دالری بر وطن شوریده بخت ما آورده شدند.
چرا به پروفیسر مالی واقعیت را نفهمانده اید تا او در كتابش «عناصر جنایتكار» جمعیت را نیز معرفی می نمود؟چرا به كرزی به خاطر «مارشال» نامیدن و سناتور منصوب كردن این «عنصر جنایتكار» اعتراض ننموده اید؟ شما اعضای یك خانواده جنایت پیشه به شمار می روید و در آن عضو حرامزاده ی وجود ندارد. كسی كه سیاف و خلیلی و دوستم را به «برادری» قبول كند، دیگر دورویی واقعاً بیشرمانه ای می خواهد كه گلبدین یا فهیم را چیزی مجزا نشان دهد. آقای لفرایی اینكه شما تنها حزب گلبدین و طالبان را متهم به «افراطی گری» می نمایید، حتی كودكان افغانستان را هم به خنده وامیدارد و می دانند كه این حرف چیزی نیست جز رقصیدن به دهل امروزی امریكا در افغانستان.
می گویید پروفیسر مالی جمعیت را یك «حزب اسلامی مدرن» می داند. ازینگونه پروفیسرهای ناآگاه یا بدخواه كم نیست كه چنین تكه های مسخره ای را به تن جمعیت فاشیست و بنیادگرا می چسبانند و ربانی و مسعود را تا می توانند می پندانند. هم اكنون یك ایرانی به نام رضادقتی و همكاران فرانسوی و غیر فرانسوی او در «آیینه» در افغانستان را داریم كه خود را وقف جمعیت كرده و كاتولیك تر از پاپ، ربانی و مسعود را به آسمان ها می برند و جراید و كتاب ها و فلم ها و... برای آنان انتشار می دهند. ولی اظهار نظر پروفیسر مالی و امثال او و فعالیت های رضادقتی و امثال او قادر نیستند ذره ای از لكه های خون بر روی ربانی و جمعیت اش را بزدایند. درست همانطوری كه «مارشال» نامیدن فهیم و تعریف و تمجید اسماعیل از سوی امریكا و كرزی نتوانسته چیزی از جنایتكار بودن آن دو كم كند.
ادعا دارید كه چون فرصت نیافتید نتوانستید در زمینه ایدئولوژیك كار كنید. پس كسانی كه افكار و سیاست های جمعیت را طرح ریزی و عملی می كردند كی ها بودند؟ شما به عنوان «بچه خوانده و وزیر خارجه»ی ربانی همانطوری كه نزدیكترین فرد به او بودید باید مهمترین عنصر در حلقه مركزی جمعیت و اگر نه ایدئولوگ اصلی لااقل یكی از ایدئولوگ های آن به شمار می رفتید. و فرضاً ایدئولوگ اصلی جمعیت نبودید، این هیچ اهمیتی در مورد میزان مسئولیت شما در پنج سال حمام خون ندارد. مكرراً باید متذكر شوم كه شما تنها زمانی از لكه های خون و ننگ كه بر دامن جمعیت و كلیه رهبران و سران آن نقشه بسته عاری می بودید كه در كمیته مركزی آن عضویت نمی داشتید، وزیرخارجه بودن را بیشرافتی می دانستید، و از همه مهمتر «عناصر جنایتكار» را صریحاً افشا نموده و با آنان همدستی نمی كردید.
می گویید: «جنگ های تنظیمی تحمیل شده». چنانچه بالمواجه به شما گفتیم، كی آن جنگ های جنایتكارانه را «تحمیل» كرده بود؟ چرا نخواستید از «تحمیل» آن بر خود فرار كنید؟ «قهرمان» و همگی تان مدعی اید كه وقتی طالبان به كابل رسیدند، شما به خاطر «جلوگیری از خونریزی و ویرانی» در كابل عقب نشینی نمودید! بسیار خوب. اگر این دروغ و برای توجیه ناتوانی تان مقابل طالبان نیست، چرا مقابل آنانی كه «جنگ های تنظیمی» را بر شما «تحمیل» می كردند عین برخورد را نكرده و نیروهای تان را عقب نكشیدید تا مردم افغانستان و دنیا می دانستند كه جمعیت و ربانی و مسعود و نیز لفرایی واقعاً جنگ طلب و مقام پرست نیستند و بدین ترتیب جنگ افروزان منزوی و مطرود می شدند؟
همچنانی كه در صحبت با من از پذیرفتن مسئولیت محشر پنج ساله طفره می رفتید، در نامه هم نقش اصلی جمعیت در آن دوره سیاه را توجیه می نمایید البته به شكل سخت كودكانه و ناشیانه. می گویید كه اكثر «جنایت های شنیع» پس از سقوط نجیب را كسانی مرتكب شدند كه بر ضد حكومت در كابل می جنگیدند اما خوشبختانه خود می افزایید كه «این نیز امكان دارد كه بعضی از عساكر دولت هم مرتكب این بیرحمی ها شده باشند (اگر چه من این را مستقیماً می دانم كه مسعود به حیث فرمانده كل مخالف این وضع بود)».
در اینجا بار دیگر ناگزیرم دو سوال تكراری را از شما مطرح كنم:
شما معترفید كه جمعیت تحت رهبری ربانی – مسعود و خود شما مرتكب «جنایت های شنیع» شده بود منتها نسبت به دیگر احزاب اسلامی كمتر. فرض كنیم «اكثر» جنایت ها را صدراعظم شما گلبدین و ستر جنرال شما رشیددوستم و برادران دیگر شما خلیلی و سیاف مرتكب شده باشند، بفرمایید سهم «كمتر» جمعیت در ارتكاب جنایت ها چقدر بود؟ مشخصاً بفرمایید از ۶۵ هزار نفر كابلی خون چند تای آن به گردن جمعیت و شخص شماست؟ مسئولیت خودكشی، اختطاف، تجاوز و بی ناموسی علیه چند نفر زن و دختر و پسر نوجوان از هزاران زن و دختر و پسر بچه های كابل را می پذیرید؟ اگر مسعود و خود شما مخالف بودید، افشا سازید كدام «عناصر جنایتكار» در جمعیت دست به آن اعمال نابخشودنی زدند؟ در گفتگو صرفاً از فهیم نام بردید اما حتی در این یك مورد هم آنقدر صداقت تان دوام نكرد كه لااقل در نامه نیز به او به عنوان نقطه مقابل مسعود و «عناصر جنایتكار» اشاره نمایید. البته هیچ كودنی نمی تواند قبول كند كه تمام جنایت های منسوب به جمعیت فقط و فقط تحت فرمان فهیم انجام گرفته و مسعود، ربانی، قانونی، عبداله، خود شما و سایرین معصومانه در كنجی نشسته و تماشا می نمودید چون هیچ كاری از دست تان ساخته نبود!
تنها «دخالت» داشتن و نداشتن در كار نظامی نمی تواند معیار برای سنجش اعضای رهبری یك حزب در ارتكاب جنایت باشد. افراد نظامی یك حزب فقط عوامل اجرای تصامیمی اند كه رهبری حزب اتخاذ می كند. بنابرین كل رهبری یك حزب است كه حزب را به طرف انجام اعمال جنایتكارانه رهنمون می شود. اگر مسعود و فهیم وغیره به دست خود در منطقه افشار و كارته ۳ كابل حمام خون راه انداختند، شخص شما آقای لفرایی با نشستن در رهبری جمعیت و سكوت مرگبار تان تا امروز درباره ی آن جنایتكاری ها همانقدر نزد مردم و تاریخ محكوم هستید كه مسعود و فهیم. به قول برشت شما تبهكارید چرا كه می دانید و نمی گویید.
چنانكه یادآور شدم، «دانشمندان» زیادی اند كه با شما و امثال شما دوست خواهند بود. مگر پروفیسر لیلی هلمز Laili Helms (خواهرزاده رئیس اسبق «سی آی ای» و از وابستگان ظاهرشاه) سخنگوی طالبان نشده و تروریستی جوان موسوم به هاشمی را برای سخنرانی به پوهنتونش دعوت نكرده بود كه پروفیسر مالی و پروفیسر امین صیقل با شما عكس نگیرند؟ اولی كسی است كه جمعیت قاتل و بدنام و تا مغز استخوان ضد دموكراسی را یك «حزب اسلامی تجددگرا» می خواند و دومی (صیقل) هم اگر افشاگر تبهكاری های بنیادگرایان و بخصوص جمعیت می بود و از همفكران شما محسوب نمی شد هرگز در استرالیا سفیر مقرر نمی گردید.
به هر صورت این عكس زیاد مهم نیست. مهم آن عكس دیگر است كه شما را با «برادر حكمتیار» و پدرخوانده های ایرانی و پاكستانی تان نشان می دهد. عكس هایی اینچنین مایه ننگ ابدی برای هر افغان استقلال طلب و دموكراسی خواه و ضد بنیادگرا است و معلوم نیست شما با چه سفسطه ای این عكس را و عكس مسعود و گلبدین و پسر پدرخوانده ی تان جنرال ضیاالحق را توجیه می نمایید. ولی شكی ندارم كه وقتی ربانی از دعوت جنرال حمیدگل رئیس سابق «آی اس آی» به عنوان قومندان عمومی و مشاورش خجالت نكشد، شما هم كمتر از او پر رو نیستید كه از دوستی تان با بنیادگرایان ایران و عربستان و پاكستان احساس شرم كنید.
هیچ افغان به قسم و قرآن شما مبنی بر اینكه مورچه ای را عمداً زیر پا نكرده اید و بناً نمی توانید طرفدار كشتار انسان های بیگناه باشید، بهایی قایل نخواهد بود. خون مردم كابل و «وزیر خارجه» و در رهبری جمعیت بودن به مثابه عمل شما اعتبار دارند و بر تروریست و حامی تروریست بودن شما صحه می گذارند. كسی كه به مورچه ای آزار نرسانده باشد بهیچوجه نمی تواند در برابر جنایات سیاف، خلیلی و دوستم و سایر «برادران» سكوت اختیار كند. شما آقای لفرایی جزئی (البته جز مهم) از كل یك سیستم بودید كه ماشین جنایات ترسناك سال های ۹۲ تا ۹۶ را به حركت در می آورد. فون ریبن تروپ نیز وزیر خارجه هیتلر بود و ظاهراً حتی یك گلوله هم شلیك نكرده بود ولی اولین كسی بود كه در دادگاه نورنبرگ محكوم به اعدام شد.
این حرف های من بود آقای لفرایی. اكنون شما را در برابر قضاوت مردم افغانستان و سازمان «دیده بان حقوق بشر» قرار می دهم:
به علت آنكه نقل قول ها از منابع مذكور با تفصیل در سایت و در شماره های مختلف «پیام زن» آمده، از تكرار آنها در اینجا منصرف شدیم.
آمنه شمس، یكی از فعالان «راو»، ۴ جنوری ۲۰۰۶