جاویدكوهستانی و رحیمداد در مصاحبه با رادیوآزادی
هنگامی كه آخرالامر امریكا از طرف سگهای وفادارش، تروریستهای القاعده، طالبی و گلبدینی گزیده شد، تصمیم به سركوب آنان گرفت و نیروهایش همراه متحدان وارد كشور شغالی شدهی ما شدند كه نتیجهی آن متاسفانه نه تنها قلع و قمع تروریستها نبوده بلكه عدم وجود دولتی دموكراتیك و مهمتر از آن احیای «ائتلاف شمال» جنایتپیشه كه پس از كشته شدن «سپهسالار» در احتضار بود، افغانستان نیم جان ما همان است كه بود: ناامن، فاقد دولت مركزی، و اسیر جنایتسالاران «ائتلاف شمال». سرازیر شدن بلیونها دالر هم از آنجایی كه عمدتاً در حلقوم فهیم و عبدالله و قانونی و اسماعیل و دوستم و دینمحمد و سیاف و شركا فرو میرود، دردی را دوا نتوانسته است.
اما در این آشفتگیهای بیانتها، چیزهایی هم پدید آمدهاند كه برای مردم تشنهی امنیت، آزادی، نان، خانه، معارف ما اگر چه نقطه امید و تكیهگاهی به شمار نروند، بدون تردید از ارزش تاریخی به سزایی برخوردار اند و از آن میان است رادیو آزادی و چند برنامهاش نظیر اخبار و گزارشهای داخلی و خارجی، در امواج آزادی و حتی برنامه مربای مرچ آن كه عموماً خوب و گیرا نوشته شده، مسایل نسبتاً اساسی مطمح نظرش میباشد و میكوشد ابتذال و بیمزهگیهای مزمن در پروگرامهای رادیو كابل در آن راه نیابد.
ولی برنامهای كه بر اساس یك سنجش آرای بسیار محدود خود «راوا» بیشتر از هر برنامه دیگر رادیو آزادی شنونده دارد، «در امواج آزادی» به گردانندگی آقای ظریفنظر میباشد كه مردم همیشه بینصیب ما از رویارویی با آقایان صاحب مقام از طریق آن فرصت مییابند از وزیران و مسئولان احزاب مختلف سوالات شان را بپرسند.
ما به نوبه خود برنامه و اساسنامه و احیاناً گفتار اكثر رهبران قریب دو درجن حزب را خوانده بودیم اما شناخت ما از بسیاری از اینان فقط با شنیدن حرفهای شان از رادیو آزادی عمق پیدا كرد. برای ما آسان نبود كه ثابت بسازیم مثلاً فلان و بهمان به اصطلاح رهبر حزب، خود جنایتسالار یا پادو جنایتسالار بوده یا پوشالی بوده و در فلان شعبه خاد وظیفه داشته است و...
یادداشت ذیل بر اساس دو سه گفتگوی رادیو آزادی با احزاب تنظیم شده و تاسف ما اینست كه نتوانسته بودیم از اول منظماً به «در امواج آزادی» گوش داده و از اینگونه یادداشتها را برای اطلاع خوانندگان بیخبر از حرفهای افراد پر لكه و مسخره و بیسواد كه شترگونه خواب حكومت بر مردم سوگوار ما را میبینند، تقدیم نماییم. به هر حال عجالتاً به همین اكتفا میكنیم تا شمارههای آینده كه به اظهارات بعضی دیگر نمایندگان احزاب بپردازیم كه خود پردهدر خود اند.
طبعاً در اینجا روی افرادی مكث خواهیم كرد كه سبق شان را از شنوندگان آگاه، شرافتمند و دردمند گرفته و چنان بیآب و رسوا شدهاند كه اگر اندك غیرت میداشتند باید خانهنشین شده، به هر كاری روی میآوردند جز نمایان شدن به عنوان عضو این و آن حزب كه مطمئن باشند از روی آنان، مردم به كل حزب شان تف خواهند كرد.
فردی موسوم به عبدالحسینیاسر معاون حركت اسلامی مردم افغانستان در برنامه ۲۴ جون شركت داشت. او به محض آنكه مقدمهگوییاش خاتمه یافت، با رگبار كشنده سوالهای شنوندگانی مواجه شد كه میدانستند او ننگ عضویت به حزب سیاف خونآشام را داشته است.
یاسر در پاسخ به این سوال كه آصفمحسنی چطور به ملیونها دالر دست یافته كه با یك قلم دوازده میلیون دالریاش میخواهد مسجدی در كابل بسازد، با پر رویی یك جهادی جنایتپیشه گفت:
«من مربوط حزب محسنی نیستم.» با اینهم نتوانست دروغ بیشتری ببافد و اظهار داشت:
نمیدانم كه (محسنی) این پول را از كجا كرده ولی اینقدر میگویم كه رهبران جهادی پول زیادی را در دوران جهاد كمایی كردهاند.
راستی تو طفلك معصوم عبدالحسین خان یاسر این چیزها را نمیدانی اما مردم ما به خوبی میدانند. محسنی و سایر «قیادی»های خاین صدها ملیون دالر را از بابت خیانت شان به وطن و سرسپردگی شان به «سیآیای»، «آیاسآی» و رژیم ایران و ارتجاع عرب به دست آوردهاند. از این «پول زیاد» تو هم زدهای آقای یاسر ولی ما از مقدار و جاهای سرمایهگذاری آن هنوز معلومات كافی نداریم.
آقای محسنی این پول را برای مصارف شخصی خود استفاده نمیكند بلكه یك مدرسه اسلامی برای اطفال این وطن میسازند پس كار خوبی است.
و معصوم بچه دوباره و فوری میافزاید:
مدرك پول را من نمیدانم(!)
آصفمحسنی به عنوان یك «قیادی»ای كه مستقیم یا غیر مستقیم دستش به خون مردم كابل آغشته است میخواهد با این دوازده ملیون دالر مسجد و مدرسهسازی به مردم برساند كه گویا همین چند دهملیون دالر ناچیز را در جزدان داشت و بس! حال آنكه اگر شرافتمندانه به داراییهایش برخورد كند اولتر از همه باید بفرماید چقدر به دست آورده و «برادران قیادی» در كدام كشورها و به چه نامها و به چه مقدار سرمایهگذاری كردهاند. او بهیچوجه حق ندارد در كشوری غربال شده اما پر از مسجد، مسجد بسازد یا مخصوصاً مدرسه كه حاصلش جز طالب و تروریست و وحوش قرون وسطایی نیست. او اگر وجدان و علاقهای به «اطفال این میهن» و پدران و مادران تیرهبخت آنان میداشت، این پول را به مهاجران كمپ جلوزی میداد یا به كمپ مسلخ یا...
و عبدالحسین خان وقتی از سوی شنوندگان، خود و حزبش و سیاف و محسنی و حسینانوری با مثالهای مشخص متهم به جنایتكاریها و سگجنگیها میشود، با وقاحت یك «قیادی جهادی» مِن مِن میكند:
ما هیچ وقت در جنگها شامل نبودهایم و چون عضو شورای هماهنگی بودیم و جز دولت همیشه كوشش كردهایم كه میانجیگر باشیم و در جنگها خود را شامل نمیدانستیم (پس حتماً دست غیب میآمد و شما را به دریدن برادرانهی شكم همدیگر وامیداشت؟)» منتها از آنجایی كه دروغگو و آنهم دروغگویی كه دوره جنایتكاریها و بیناموسیها و رهزنیها را سپری كرده باشد، حافظه ندارد، با حماقت عجیبی میافزاید: احزاب دیگر بالای ما حمله كردهاند و ما حالت دفاعی داشتیم. (!)
چرا برادران بالای شما حمله میكردند؟ مگر شما استخوان شده بودید و آنان سگ؟ و به هر صورت وقتی برادران برای دریدن شما كه «حالت دفاعی» داشتید حمله میكردند بالاخره این عمل به جنگ میانجامید یا مجلس مهمانی؟ و از جانب دیگر اگر شما فرشتگان صلح بودید پس چرا آن برادران جنایتكار جنگپرست را كه «بالای شما حمله میكردند» نام نمیگیرید؟ برادران شیطان صفت خود را چرا افشا نمیسازید كه با آنكه نقش «میانجی» داشتید و قربانیان جنایات آنان را به «خانوادههای شان تسلیم میدادید» به شما موسیچه بیگناه رحم نكرده و برای دریدن تان میآمدند؟
و او كه دید سوالهای شنوندگان از داخل و خارج همچون تیرهای آتشین در شقیقهاش میخلند، مثل ارباب قدیمش (و چه بسا حالش) سیاف چیغ زد كه «نباید به گذشتهها چسبید»!
اما او فراموش كرده بود كه طی همان چند ساعت شنوندگان به گذشته او و همدستان جنایتپیشهاش چسبیده و چلوصافش را از آب كشیده بودند.
چك انداختن یك میهنفروش و یك جاسـوس بـر یكدیگـر
برنامه اول جولای اختصاص داشت به رحیمداد مسئول «د افغانستان د سولی غورحنگ» شهنوازتنی، دینمحمدگران از محاذ ملی و عبدالرقیب جاوید كوهستانی سركرده نهضت دموكراسی افغانستان.
بسیاری از پیدا شدن سر و كله میهنفروشان مشهور پرچمی و خلقی به عنوان رهبران احزاب مختلف تعجب میكنند. اما به نظر ما چندان جای تعجب نیست. دولت امریكا (به قول عبدالرقیبخان «جامعه بینالمللی») میخواهد به بازیاش در افغانستان از هر طریق ممكن رنگ «دموكراتیك» دهد. اینست كه اول رهبران پرچمی و خلقی را كه حاضر به هر چتلیخوری هستند، به مثابه سگهای زنجیریاش تطمیع كرده از آنان تعهد تبعیت بدون چون و چرا از امریكا میگیرد، سپس با ریشی «اسلامی» بر روی شان و چند آیت و حدیث در دهان و صدها هزار دالر در جیب شان، آنان را در برابر چشمان بهتزدهی مردم در بازار گرم ایجاد حزب و انتخابات وغیره رها میكنند تا چنانكه گفتیم نمایش «دموكراسی در افغانستان» ادامه یابد. برخیها با یاد سالهای حكومت پوشالیان تصور میكنند، هنوز هم شعارهای «ضد امریكا» و «ضد استعمار» و «ضد امپریالیزم» فیشن روز پوشالیان است. مگر واقعیت اینست كه با سقوط نجیب، اینان گلهوار قبله را از سوی مسكو به غرب گرداندند و هیچ نیشی (نیشی داشتند؟) در آنان نمانده كه غرب آن را نكشیده باشد. عبدالحقعلومی و شهنوازتنی نمونههای تپیك لیدران میهنفروش به شمار میروند كه اگر دل شیر را هم در دل شان میماندی، بدون «صوابدید» و كمك «جامعه بینالمللی»، جرئت نمیكردند علم حزب شان را بلند كنند.
شهنوازتنی هشیاری كرده خودش در برنامه شركت نكرد چون مطمئن بود كه زیر تهاجم اعتراض پر نفرت شنوندگان خرد خواهد شد و بناءً رحیمداد نام را احمقتر و پوست كلفتر و بیعزتتر از رفقای دیگر گیر كرده و او را زیر تیغ سوالهای نابود كنندهی مردم فرستاد.
رحیمداد در ارتباط با كودتای بادارش میگوید:
این كودتا از طرف شهنوازتنی صورت نگرفته بود بلكه او با یك عمل انجام شده روبرو شد و به خاطر دفاع از خود اقدام كرد.
بیماری بیدرمان این میهنفروش خلقی و جاوید كوهستانی و عبدالحسین یاسر و امثال شان اینست كه مردم را در آئینهی خود بسیار ابله میبینند.
اگر كودتا از شهنواز نبود از كی و برای چه بود؟ بین دو عامل كیجیبی (نجیب و شهنواز) چه اختلافی جدی میتوانست وجود داشته باشد؟ و گیریم نجیب كه اجنت قدیمیتر و معتبرتر كیجیبی بود میخواست او را سر به نیست سازد، به كودتا نیاز داشت و نمیتوانست شهنواز خان را با یك اشاره نه با یك «بالشت و محترمانه» بلكه با بند تنبانش و در روشنی روز به آن دنیا بفرستد؟
ولی گپ اصلی این است جناب رحیمداد كه رهبر میهنفروش شما با گلبدین متحد شده بود و كسی كه با این شهرهترین جنایتكار منحرف تاریخ ما دست یكی كند و حتی یك قدم با او برود، دیگر خودش باید خاین و جنایتكاری پلیدتر از گلبدین باشد. بنابرین ادعای شنوندگان دایر بر تقدیم طیارهها به پاكستان و چور كردن وزارت دفاع خیانتهایی است سر زلف تنی خان. تو احمق بودی كه اینطور ناشیانه و جاهلانه برای توجیه میهنفروشیهای ارباب تقلا میكنی. اگر او خود در برنامه حضور میداشت ـمثل همتایش جاویدكوهستانی كه خادی بودنش را رد نكردـ پیشكش طیارهها به پاكستان را میپذیرفت. چرا كه میدانست لفاظی در این مورد بوی اعمالش با گلبدین را بیشتر بالا خواهد كرد.
رحیمداد مدعی میشود كه شهنواز «به كرات گفته كه من كمونیست نیستم.» از یك عده ناآگاهان كه بگذریم غیر از بنیادگرایان و شركا كدام كودن بیشعور او و نورالحق علومی و همدستان را «كمونیست» میخواند؟ آنان چتلی «كمونیست» اند. به آنان «فاشیست» گفتن هم مناسب نیست كه توهین به فاشیستها خواهد بود كه كار و شخصیت شان به میهنفروشی خلاصه نمیشد. آنان ساده و پیاده پوشالیان اند، پوشالیانی كه هیچ حكومت پوشالی تاریخ به پای شان نمیرسد.
دستپاچگی دستپاك بیچارهی شهنوازتنی و دوستش جاویدكوهستانی در مواجهه با پرسشها، حتی از تشكرهای مكرر و غیر نورمال از سوالكنندگان نیز مشهود بود. آن دو میكوشیدند خود را «آرام» و «مسلط بر خود» وانمود سازند اما نمیتوانستند زخمی شدن، رنگ زردی و لرزیدن قلب شان را كه در لحن و سخن گفتن شان منعكس بود، چاره كنند.
حرفهای جاویدكوهستانی كه با ترجیعبند «دموكراسی در چوكات و اساسات دین مقدس اسلام» مزین بود به اضافهی چاشنی «جامعه بینالمللی» و بنیادگراپسندِ «ایدئولوژیها و اندیشههای شكست خورده»، ارتجاعیتر، عامیانهتر، مبتذلتر و حكومت پسندانهتر از آن اند كه به بحث بیارزند.
تنها جوابش به حریف خلقیاش رحیمداد جالب است. رحیمداد كه سوالات گرزآسا دیوانهاش میسازد، ناگهان زیر قول و قرار زده و دلش را بالای جاویدكوهستانی خالی میكند. چگونه؟ اول با افشای مزدبگیر بودن ایشان:
شما (جاویدكوهستانی) كه در ۱۳۸۰ در پشاور یكلك دالر از یك موسسه خارجی گرفته بودید... دالرها را كجا كردید؟
پیش از شنیدن جواب جاویدكوهستانی، آدم فكر میكرد كه این اتهامی است معمول بین جاسوسها و افرادی با سابقه پوشالی یا جهادی. و ضمناً برای شنونده بلافاصله این تصور پیدا میشود كه اگر جاوید پول گرفته باشد چون رحیمداد بالفعل او را ندیده بناءً بسیار ساده رحیمداد را دروغگو گفته و قضیه را خاتمه میبخشد. اما جاوید منكر نشده به آن جواب میدهد. زیرا رحیمداد و شاید كسانی دیگر حتماً ناظر جیرهخواری جاویدكوهستانی بودهاند. یعنی هر دو از عین «موسسه» پول میگرفتهاند و پیش یكدیگر لچ و عریان اند و جای گریز باقی نمیماند.
باری، جاوید خان با چشمپارگیای خادی میگوید:
بلی من یك لك دالر یك بار به منظور تسریع مبارزه بر ضد تروریزم و طالبان و القاعده گرفته بودم از جامعه بینالمللی. آن را در پكتیا با همكاری پاچاخان حدران یعنی به سه ولایت افغانستان پكتیا، خوست و لوگر به منظور زدودن نیروهای طالب مصرف كردیم. همان موسسه كه برای من پول داده است میتواند كه از من حساب بگیرد در این مورد هیچ مشكل ندارم.
خواهش میكنیم آقای كوهستانی، شما كه با خادی بودن و پیوستن به «سپهسالار كثیرالابعاد» مشكلی نداشته باشید، حساب گرفتن موسسه چه مشكلی است؟ و اما حالا كه از بركت خادی بودن راستگو و صادق هم شدهاید كه پول گرفتن از «موسسه» را كه مثل شیر مادر برای خود حلال دانسته و آن را انكار نمیكنید چرا لطف نكرده و نمیفرمایید بالاخره یك لك دالر از «جامعه بینالمللی» بوده یا از یك «موسسه»؟ این «جامعه بینالمللی» چه صیغهای است كه به یك افسر خادی و زمانی زندانی «سپهسالار»، این رقم درشت پول را میدهد؟ منظور از «جامعه بینالمللی» یا «موسسه» تان همان «سیآیای» است یا «آیاسآی»؟ مردم ما به آدمهایی مثل تو فوری میگویند جاوید خان تو چه كاره بودی كه «موسسه» برای «مبارزه بر ضد تروریزم طالبان و القاعده» برایت یك لك دالر بدهد؟ «با همكاری پاچاخان» یعنی چه؟ پاچاخان كه خود با هزار رشته با «موسسه» و «جامعه بینالمللی» وصل است و نیروی نظامی هم در اختیار داشت، تو چه بودی و از كدام لحاظ برایش ارزش داشتی كه «همكاری»ات با او مطرح باشد؟ حتی به دلالی تو برای آوردن پول از «موسسه» نیاز نداشت. چرا به یك خادی اعتماد كند و نه به لشكری از وفاداران خود؟
«معاونت» پاچاخان شما یادآور قصه «من و مار مامایم» است:
مار چوچه فیلی را از پا درآورده و وقتی میخواست گزارش آن را به سلطان جنگل بدهد بقهای هم كه از دور ناظر بود در پشت پشت او راه افتید. اما به مجردیكه در برابر شیر قرار گرفتند بقه با پیشپزكی گفت: «قربان، من و مار مامایم چوچه فیل را كشتیم!»
رحیمداد یا شهنوازتنی چطور شد كه ترا درست در موقع گرفتن پستان «موسسه» گیر كردند؟ خود شان چند گرفتند؟ دیگر كدام «مبارزان ضد تروریزم» در آنجا بودند و هر یك چه مبلغی گرفتند؟ راستی پول را نقد میگرفتید یا با چك؟ این یك لك دالر یك قلم بود كه از بخت بدت كسانی شاهدش بودند، علاوه بر آن چه مقدار گرفتی و میگیری، زیرا عملیات ضد تروریزم خودت در اطراف و اكناف كشور ادامه دارد و از طرف دیگر تو كار ضد تروریزم را در دو و نیم ولایت پیش میبردی، برای همه همین یك لك دالر؟ اگر جواب بدهی كه بلی از یكلك دالر بیشتر نبوده قبول است چرا كه به همگان واضح است كه یك خادی هیچگاه دروغ نمیگوید. درین صورت فوری برو و مزد قلع و قمع تروریستها در خوست و لوگرت را بگیر و تهدید كن كه اگر نپردازند دیگر برای شان كار نمیكنی.
«جامعه بینالمللی» و «موسسه» تمامی افراد وابسته، بنیادگرا، خاین، ارتجاعی، ضد ملی و مزدور افغانستان تباه شده را در آخور خود دارند پس آنان كه بوجی بوجی بگیرند تو كه نسبتاً نو كیسه هم هستی چرا دعوای بیشتر را نكنی؟
ولی جاوید خان كوهستانی آنجا كه میگویی «همان موسسه كه برای من پول داده است میتواند كه از من حساب بگیرد، درین مورد هیچ مشكل ندارم.»، واقعاً كمال شكسته نفسی را كه به یقین حاصل تعلیم دیدنت در خاد است به خرج میدهی. آن «موسسه» كه به تو و امثالت جیره داده، میدانسته كه یك خادی یا جهادی یا ضد ملی و یا هر سه، یكصدم آن جیره را هم در راههایی كه ظاهراً او («موسسه») میخواهد، مصرف نكرده و همه را به جیب میزنید. «موسسه» فقط میخواست با آن پول اجنتهای تازه نفسی را كه مخصوصاً سابقه جاسوسی داشته باشند مادامالعمر به خدمت گیرد و بنابرین «حسابگیری» پول از سوی «موسسه» هرگز مطرح نیست، آنچه مطرح است حسابگیری از میزان خیانتكاری شما به این آب و خاك خواهد بود و بس. و آنكه حسابگیر و سخت حسابگیر خواهد بود مردم است در سپیدهدم آزادی و آن زمان خواهد بود كه تو و رحیمداد خان و شركا احساس «مشكل» خواهید كرد همان «مشكل»ی كه صبغتالهمجددی با ۱۰ملیون دالری كه زده خواهد داشت و شما با همین ۱۰۰هزار ناقابل. منتها
لیكن جواب به رحیمداد درباره خادی بودن جاویدكوهستانی و كارش با مسعود جالبتر است:
البته من در ریاست ۱۲ نه(١) بلكه در گذشته در كمیته سیاسی شورای نظار وقت مجاهد بودم آمدیم در كابل در ریاست ۱۱ معاون بودم كار كردم و كاركرد من معلوم است. از این مسئله منكر نیستم.
نه جاویدخان، ما به نوبه خود میتوانیم به طور كلی حدس بزنیم كه به مثابه یك افسر خادی مرتكب چه خیانتها و جنایتهایی شده و دستت به چه خونهایی كه رنگین خواهد بود. قبول كه برای رحیمداد و سایر یاران پوشالی و خادی «كاركرد»ت معلوم خواهد بود اما قسم به خادی بودنت كه به طور مشخص از «كاركرد»ت در خاد چیزی نمیدانیم.
پس از «كاركرد»ت بگو، از همكاران خادیات بگو، همان اراذلی بیناموس كه با كتمان «كاركرد» در خاد، امروز به عنوان «رهبر» احزاب معین یا ناشر این و آن جریده یا كارمند وزارتخانهها یا سفارتخانهها شدهاند؛ از چگونگی و تاریخ و محل تیرباران كردن یا زنده بگور كردن مبارزان ضد پوشالی و ضد بنیادگرا بگو؛ چند نفر را نیمه شبها از منزل شان خوابآلود و پیش چشمان وحشتزدهی خانوادههای شان گرفته و شكنجه و اعدام كردهای؟ با گلابزوی و سروری از نزدیك آشنا بودی؟ اگر بلی، توضیح بده برای آنان چه كار مشخص غیر از كارهای روزمره انجام میدادی؟ و...
البته هیچ لازم نیست بگویی كه عضو «كیجیبی» نبودی. بدون تردید برای پدرِ خاد، هنوز كوچكتر و نالایقتر از آن بودی كه استخدامت كند چون شنیدگی «كیجیبی» در كشورهایی مثل افغانستان ترجیح میداد در قدم اول «محقق»، «سرمحقق»، «اكادیمیسین» و از این قماش را اجیر كند.
باز هم ناجوانی و بدقولی رحیمداد:
وقتی شما كارمند امنیت دولت بودید و در ریاست ۱۲ معاون بودید و از اینجا گریختید و پیش مسعود رفتید و در آنجا بندی شدید و به پاكستان رفتید. آیا شما در آنجا با «آیاسآی» زد و بند نكردید و باز آمدید كه برنامههای «آیاسآی» را در موجودیت احمدشاهمسعود تطبیق كنید. و وقتیكه مسعود خبر شد شما استعفا دادید. زندگی با او وفا نكرد و اگر میكرد حالا شما نمیبودید.
رهبر صاحب، درست فهمیده نشد كه اول افتخار كار در خاد را داشتی و بعد به شورای نظار رفتی، یا برعكس؟ به قرار گفتهی رحیمداد اول باید سوگند وفاداری به خاد را خورده باشی و بعد شورای نظار را؟ این هم خیلی مهم نیست. مهم اینست كه در حالیكه بابهجانها، مومنها، داودپنجشیریها، دستگیرپنجشیریها، نبیعظیمیها، عبداللهنایبیها و... بیشمار میهنفروشان خادی، عزیز دل «سردار كثیرالابعاد» (رح) بودند، چرا به روی تو سیلی زده و بندیت كرد؟ چرا؟ مگر شك كرده بود كه با «برادر حكمتیار» رابطه داری؟ یا نه جاسوسی یكجانبه بلكه دو جانبه هستی؟
جواب «رهبر» روسیاهترش میسازد:
من از شورای نظار احمدشاهمسعود یا جبهه متحد بلی بنا به اختلافاتی كه خودم داشتم و این پیشنهاداتم را به جبهه متحد دادم كه در آن زمان پذیرفته نشد به طور آگاهانه مقاطعه كردم و تا امروز مقاطعه هستم. این موضعگیری مشخص من است. من به روند دموكراسی كار میكردم. اهدافم را در آنجا ندیدم.
خیلی خوب. از كی به فكر كار به «روند دموكراسی» افتاده بودی؟ وقتی خادی هم شدی هدف به راه انداختن یا تقویت كار به «روند دموكراسی» بود؟ كی یادت داده بود كه برای كار به «روند دموكراسی» باید خادی شوی؟ یا اینكه در خاد بود كه سطحت بالا رفت و شوق «دموكراسی» به سرت زد كه اگر در آن زمان در خاد و شورای نظار متحقق نشد، امروز با تكیه روی «موسسه» و «جامعه بینالمللی» (وای كه خاینان نو كیسهی ما چه ساده لوحانه میپندارند این اصطلاح پردهی ضخیمی برای استتار ماهیت اصلی شان میباشد) و با نام «نهضت دموكراسی افغانستان» تحقق خواهد یافت؟ به قول اجنت داكتراكرمعثمان «منحنی» تو هم جالب است: «كار به روند دموكراسی» شروع از خاد و شورای نظار، رجوع به «آیاسآی» و سرانجام «موسسه»! و این دور تكرار خواهد شد چرا كه دیدهایم، خاد سگهایش را به جاسوسی و مخبری معتاد میساخت درست مثل اعتیاد به هروئین كه اگر مدت زیادی از آن شغل دور بماند جان میدهد. چطور ثابت میتوانی عبدالرقیبخان كه تو عادتی نشدهای؟ «موسسه» چیست و یك لك را به كدام اعتبار برایت داد؟
رهبر خادی الاصل حریفش را میترساند:
دوسیه تحقیق دوران حكومت داكتر نجیباله از شاملین كودتا نزد من وجود دارد... عضویت اینها (شهنوازتنی، رحیمداد و...) به «آیاسآی» و همكاری شان با حزب اسلامی كه یك شبكه استخباراتی حكمتیار بوده كودتایی را كه سازماندهی میكردند از جانب «آیاسآی» سازماندهی شده بود. اسناد كتبی به قلم رهبر كودتا پیش من موجود است.
اما چالشطلبی وی كمی ناشیانه است زیرا اثبات عضویت تنی و شركا به «آیاسآی» مثل اثبات عضویت آنان به حزب خلق است! همین كه تنی با گلبدین متحد شد، معنیاش قبل از همه این بود كه «بچه افغانستان»(۲) نه بلكه بچه «آیاسآی» است. و مهمتر اینكه مزدور«آیاسآی» بودن جز ذات كلیه احزاب پشاوری و در درجه اول باندهای بنیادگرا به شمار میرفته است و به همین جهت هم بوده كه به قول رحیمداد، «قیادی»های خاین جهادی و منجمله برهانالدینربانی در اولین فرصت به پیشواز شهنوازتنی «كمونیست» رفتند ولی مردك پوشالی كه قبلاً با گلبدین عقد بسته بود، از «تمام كمكها و معاونت» با خاینان اسلامی غیر گلبدینی «معذرت خواست و گفت من از خود پروگرام جداگانه دارم.»
بنابرین از مستند ساختن اینكه تنی سگ «آیاسآی» و جنرال حمیدگل بوده فایدهای از سوی دژخیمان جهادی عایدت نمیشود. آنان این قلادهها را سالها پیش از تنی به گردن داشتند و نسبت به این شكاف در پیشانی و پشت سر شان كاملاً معافیت پیدا كردهاند. ولی عبدالرقیبخان، خودت هم در رد اتهام زد و بند با «آیاسآی»(۳) زبان بازی نمیكنی، چرا؟ مثلیكه پیش رحیمداد، هیچ چیزت پنهان نیست، نی؟! در نتیجه هویداست كه در این جنگ زرگری با تنی، شما بازنده هستید. دست كم ما آگاه نبودیم كه غیر از مزدبگیر بودن از «موسسه»، افسر خادی هم بودهای.
راستی رحیمدادخان و عبدالرقیبخان از یاد نبرید كه كدام وقت اگر با عطف به «آیاسآی» و خادی بودن تان صرفاً بگویید كه چتلی عالم را خوردید، مسئله حل نمیشود تا حساب خیانتها و جنایتهای ارتكاب شده توسط خود و شركای جرم تان را یك به یك ندهید. شما رحیمدادخان مخصوصاً باید جزئیات مغازله تنی با گلبدین را كه بیناموسانهتر از هر خیانت دستهی تان هست، بیان نمایید. بعد هم كار محكمهای مردمی خواهد بود كه مجازات هر دوی شما را معین سازد. ولی تا آن فردای فرخنده سیاسیون جذامی بو گرفتهای خواهید بود كه فقط تفالههای گندیدهتر از خود را دور تان خواهید داشت و با بیمصرف شدن برای «موسسه»، تابوت تان بسته خواهد شد.
در شمارههای آینده حرفهای مردكی را خواهیم آورد به اسم هادیدبیر، فردی نو سواد اما سوپر وقیحی كه فقط یاد دارد اسماعیل، ربانی، دوستم، فهیم وغیره جنایتسالاران را قهرمان بنامد.
--------------------
(۱) رحیمداد مدعی میشود كه در ریاست ۱۲ بود ولی خادی ما با خونسردیای روسپیوار آن را تصحیح میكند. گویی ریاست ۱۱ چندان خاد نبود!
(۲) «این را تاریخ و ملت و مردم افغانستان ثبوت خواهد كرد كه تنی به راستی خاین بوده و یا بچه واقعی افغانستان است.» این بیچاره نمیداند كه تاریخ برای مردم ما سرشت تنی را ثبوت كرد و امر ثابت شده را تكرار نخواهد كرد. اما دیری نخواهد پایید این را به ثبوت خواهد رساند و حتی رحیمدادخانها را شیرفهم خواهد كرد كه این میهنفروش كثیف ناامید از گلبدین و طالبان به سوی كدام باند جنایتپیشه دیگر خواهد رفت.
(۳) «رفتید پیش شهید احمدشاه مسعود و در آنجا بندی شدید و از آنجا به پاكستان رفتید. آیا شما با "آیاسآی" زد و بند نكردید؟»