دوست ارجمند، ما «اسامه» را از نظر مضمون سیاسی آن معیوب و در خدمت جنایتسالاران حاكم خواندهایم چرا كه در آن صرفاً بر وحشت طالبی تكیه شده و نگاهی به جنایتها و بیناموسیهای موحشتر «ائتلاف شمال» در چهار سال «امارت» آن نداشته است. یعنی آقای برمك خواسته یا نخواسته از طریق فلمش در خدمت «ائتلاف» جلادان خاین قرار گرفته است. این نكتهای كاملاً آشكار است.
ولی سوای این كمبود بنیادیاش، فلم «اسامه» از جنبه هنری شاهكار به شمار میرود. هنرمندی مرینهگلبهاری و گدا پسرك دوستش «اسپندی» آنچنان خیرهكننده است كه جایزه اسكار ـ هر چند به آنان تعلق نگرفت ـ برای آندو كوچك جلوه مینماید. در واقع بازی تقریباً تمامی بازیگران عالی است و صحنههای متعددی از فلم در خاطر بیننده حك میشوند.
برای غرب چون درد مسئله ما را درك نمیكنند، تنها وزنه هنری فلم دل شان را ربوده و جایزه معتبر «كَن» را به آن میدهند. برای غرب و مشخصاً داوران فیستوال «كَن» نقیصه فلم (نپرداختن به توحش «ائتلاف شمال» و اشارهای گذرا به پوشالیان) به كلی نامفهوم بود مخصوصاً كه در سال متعاقب ۱۱ سپتامبر از زمین و زمان فقط نام طالب و بربریت قرون وسطایی شان میبارید ولی برعكس، «ائتلاف شمال» جنایتپیشه با زرورق مقدس «سپهسالار كثیرالابعاد» بستهبندی شده، از سوی رسانههای جهانی به مثابه «فاتح افغانستان» معرفی میشد.
اما این جایزهها و تبلیغات عظیم بدون توجه به جانی بودن «ائتلاف شمال»، همانطوری كه بر درد و كین و خشم یك قربانی افشار كابل كوچكترین اثری ندارد، نباید و نمیتواند چشم و حافظه ما را كور سازد. ما عیبهای فلم را مخصوصاً در شرایط تسلط فاشیستهای دینی باید از نظر سیاسی دیده و آنها را بیان نماییم تا آگاهی مردم ارتقا یابد.
آقای برمك در مصاحبهای میگوید: «مردم افغانستان از جنگ داخلی خسته شده بودند و كسی را میخواستند كه برای شان صلح بیاورد... طالبان خواستار قدرت بودند. این بازیای بسیار كثیف سیاسی است... حالا كه طالبان نیستند، زنان از حقوق بیشتری برخوردار اند. اما امریكاییان تنها میخواهند از افغانستان منحیث یك پایگاه نظامی استفاده كنند.»
این حرفها، فقط قسمتی از واقعیت را بیان میدارد اما قسمت دیگر را كه اتفاقاً قسمت اصلی مسئله است در بر نمیگیرد و آن اینست كه پس از سقوط رژیم پوشالی نجیب مردم ما مشتاقانهتر از هر زمان دیگر تشنهی صلح بودند ولی خاینان بنیادگرا روزگاری بر سر شان آوردند كه زخمش تا چندین نسل التیام نخواهد یافت، مسئلهای كه متاسفانه آقای برمك در فلم و گفتارش آن را مسكوت میگذارد. از جانب دیگر وقتی وی آنقدر به قضایا میاندیشد كه از نیات و خطر امریكا نیز حرف میزند، چرا نمیخواهد (یا نمیتواند؟) به نوبه خود با هنرش به مردم دنیا بگوید كه «ائتلاف شمال» در خیانتكاری و جنایتكاری به این مرز و بوم روی طالبان و روسها و سگهای شان را سفید كرده است و خطر و نكبت آن كمتر از طالبان نیست؟
در شرایط حاضر از نقشههای هر كشور و گروهی سخن گفتن ولی بر «ائتلاف شمال» و مضحكهی «قهرمان ملی» سرپوش ماندن و آن را «تابو» ساختن، حركتیست به نفع جنایتسالاران و رژیم ایران. كما اینكه در آغاز فلم آوردن نقل قولی از نلسنماندلا كافی و خوب بود. اما آقای برمك به چه مناسبت و بنابر كدام ضرورت از علیشریعتی هم جملهای میآرد؟
این هیچ معنای دیگری ندارد جز چشمكزدنی «لطیف و هنرمندانه» به حاكمان ایران و نوعی مسلماننمایی كه بدبختانه نویسندگان و شاعران خادی و خاین و تسلیمطلب انجمنی مود كردهاند و معلوم میشود كه او هم از آن بری نمانده است.
اما در مورد اتهامات ما به صدیقبرمك باید گفت كه هنوز روی حرف خود ایستادهایم. آقای برمك به پولهای كلانی از درك نمایش یا فروش فلم دست یافته است كه طبعاً مرینه یا دیگر هنرپیشگان بینوا و بی خبر از دنیا هیچ اطلاعی از مقدار و جزئیات آنها ندارند. اگر از درآمد فلم به قدر نسبتاً منصفانه به مرینه و دیگران پرداخت میشد، همهی آنان به دست كم یك سرپناه و خرج تحصیل و مصارف دیگر میرسیدند كه نرسیدند.
ما خود تجارب تلخی در زمینه داریم. دهها فلمساز از بابت ساختن فلم درباره «راوا» و فعالیتهای آن مبالغ هنگفتی به جیب زدند لیكن هیچ چیزی به ما نپرداختند. مثال خوب و مشهور آن فلمی است كه hardcash با همكاری خانم سایرهشاه از جریان سركوب تظاهرات «راوا» در پاكستان و بخشی از فعالیتهای آن در افغانستان تهیه كرد كه از بابت آن hardcash و سایرهشاه ملیونها دالر كمایی كردند لیكن «راوا» یك پول هم دریافت نداشت. طوری كه مجبور به اقامه دعوا شدهایم ولی به علت عدم حضور نماینده ما در انگلستان و پر خرج بودن دعوا در آن كشور به نتیجهی آن خوشبین نیستیم.
وقتی «محبت» آقای برمك نسبت به مرینهگك را در صحنههایی از پشت پردهی فلم دیدیم، بیشتر افسرده و دچار تردید شدیم كه سهم آن دختر بینوا و دیگران را پرداخته باشد. پشت صحنهها حاكی از برخورد زشت، تحقیرآمیز و به شدت نامهربانانهی كارگردان با مرینه معصوم است و به همین سبب برای جلوگیری از آبروریزی پیش مردم اروپا و امریكا، دشنامهای آقای برمك به او، در زیرنویس انگلیسی جان و قربان ترجمه شده اند!
و بالاخره اینكه ایكاش نام مخملباف و برخی موسسات ایرانی در پایان فلم به چشم نمیخوردند تا پاكی فلم از هر گونه سایهی رژیم سفاك ایران تضمین میشد. برای فلمسازی متعهد، توجه جدی به این نكات در حكم الفباست.
خلاصه اگر تواناییهای بزرگ هنری صدیقبرمك با مبارزه ضد بنیادگرایی مردم و آگاهی از تاریخ ما توأم نشود، فلمهای آیندهاش ممكن است از لحاظ هنری به قدرتمندی «اسامه» باشند اما از لحاظ سیاسی در خدمت جنایتسالاران قانونی، فهیم، دوستم، اسماعیل، عبدالله، عطا وغیره. و الا فلمهایی خواهد ساخت كه هر كدام نقشی تاریخی در ثبت شنیعترین و غیر انسانیترین ستمهایی كه از دست جهادیها بر این ملت رفته است خواهند داشت و همهی ما به وجود او خواهیم بالید.