مادامی كه مردم ما در جهنم طالبان میسوختند و افغانستان به گورستانی خونآلوده و خاموش بدل شده بود، نوازشریف و دولتش كه با تكیه بر آن جنایتكاران چشم سرمه، افغانستان را مال خود میشمردند، همیشه خوش داشتند اعلام نمایند كه اكنون الحمداله طالبان آنچنان ثبات و امنیت را به افغانستان باز گردانیده اند كه اگر سكههای تلای ناب هم در شاهراههای این كشور بیفتد بیجا نمیشود!
البته تعریف و تمجید جنایتسالاران «ائتلاف شمال» از سوی صاحبان خارجی شان كمتر از این كراهتآور نبوده كه آنان را «غازیان» و «رهبران نستوه و مرصوص» و «تاج سر ملت» و... نامیدند و بدین ترتیب پستترین دشنامها و توهینها را به مردم ما روا داشتند.
و این امری طبیعی بود. مگر صاحبی در دنیا بوده است كه سگ یا سگهایش را ناچیز جلوه داده باشد؟
و بر اساس همین اصل است كه امریكا كه باز هم پشت مافیای «ائتلاف شمال» و همكاران ایستاده و این خاینان را بر افغانستان مسلط ساخته است، هر چند وقت بعد باید صدایی دایر بر «بهبود» وضع كشور سر دهد. منتها تا به حال بخت با امریكا یاری ننموده است. در فبروری ۲۰۰۵ كه هیئتی از سناتوران این كشور به افغانستان مسافرت داشت، از زبان رئیس شان سناتور جانمككین با تفاخر ابراز داشتند:
«آنان آمده اند تا به خاطر پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی حاصله از زمان سقوط طالبان در ۲۰۰۱ تا به حال، به مردم افغانستان تبریك بگویند».
(«رویترز»، ۲۲ فبروری ۲۰۰۵)
ولی سناتوران امریكایی نمیدانستند كه یك چنین تبریكهایی در حكم مسخرهگی در برابر مردم است. آنان فراموش میكردند كه در همان روز تبریكگویی شان به افغانستان، سند ملل متحد درباره وضع حقوق بشر در ۱۷۸ كشور رو به انكشاف منتشر شد كه افغانستان از طرف آخر در ردیف ششم قرار داشت؛ آنان فراموش میكردند كه در همان روز و روزهای پیشتر و بعدتر دهها رحیمه ۱۳ ساله به دست دوستان جنایتسالار شان مورد تجاوز دستجمعی قرار میگیرند و از ۹۹ در صد آنان به علل گوناگون هرگز خبری منتشر نمیشود چه رسد به مجازات خوكان متجاوز؛ آنان فراموش میكردند كه همان روزها طیارهی كامایر با بیش از ۱۰۰ سرنشیناش به طور مرموزی سقوط میكند ولی تمام رسانهها بلافاصله سر و صدای آن را میخوابانند تا احتمال شدید اجازه نیافتن فرود طیاره به میدان هوایی بگرام برملا نشود؛ آنان فراموش میكنند كه وقتی قاتل بیناموسی چون جیحون و سایر قاتلان محصلان در زیر پر و بال سران «ائتلاف شمال» غنوده باشد، چند هزار تن از مردم در نقاط مختلف و منجمله در خیمههای مهاجرین در ۳ كیلومتری ارگ از سرما خشك میشوند، حد متوسط عمر ۲۰ در صد پائینتر از كشورهای همجوار یعنی فقط ۴۴,۵ سال باشد، ۸۰ در صد مردم از بیسوادی رنج ببرند، در هر عملیات نیروهای امریكایی به جای وحوش طالبی و گلبدینی و القاعده، خون عدهای مردم بیگناه به زمین بریزد، مرگ و میر مادران و كودكان افغانستان آنچنان هولناك و بی مانند باشد كه «یونیسف» در ۷ اپریل ۲۰۰۵ آن را به درستی «سونامی خاموش» بنامد؛ و... صحبت از «پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی» جز قواره ساختن خود مقابل مردم معنایی ندارد؛ آنان فراموش میكنند كه روزنامه دیگری نه بلكه «نیویارك تایمز» بود كه نام و نشان لااقل سه تن از سران درجه دوم مافیای هروئین را در دولت افشا نمود و باز همین روزنامه در ۲۲ فبروری ارقامی از «سونامی خاموش» در افغانستان را بالاترین و بدترین در جهان خواند.
با توجه به این نمونههای كوچك حقایق فاجعهبار در كشور ثابت میشود كه سناتوران امریكایی در واقع به همان دوستان جنایتسالار و دستگاه در خدمت آنان تبریك میگفتند و این پاشیدن نمك بود بر زخمهای مردم ما. دولتمداران امریكا باید بدانند كه درست است كه در ۲۰۰۱ سرانجام از دم موشهای ساخت خود تان گرفته آنان را دور انداختید اما در عوض مافیای به مراتب جنایتكارتر از آنان یعنی «ائتلاف شمال» را كه با كشته شدن احمدشاهمسعود به احتضار افتاده بود، بر صحنه آوردید، با حامدكرزی و چند تن غیر بنیادگرای دیگر كه جز متابعت و سازش با آنان وظیفهای برای خود نمیشناسند.
اما اظهارات دروغین و دردآور سناتوران حزب دموكرات و حزب جمهوریخواه در مورد «پیشرفت» كشور نگونبخت ما تعجب ندارد زیرا دولت امریكا جنایتپیشگان حاكم را بر سر شصتاش بالا گرفته و ازینرو هر طوری هست و با هر حیله و ریایی كه شده باید از این مولودات تروریستاش دفاع كند.
فقط نیروی یكپارچهی مردم سراسر میهن است كه به خرمستی جنایتسالاران و مداخله امریكا و سایر كشورها جهت سر پا نگذاشتن آنان، میتواند یكبار و برای همیشه پایان بخشد.