عید خون كابل
به اداره محترم مجله جمعیت انقلابی زنان افغانستان «راوا»،
آرزومندیم سلامها و تمنیات نیك ما را از شهر ویران شده كابل بپذیرید. ما هر روز و هر ساعت آن شاهد انواع رذالت، وحشت، آدمكشی، آدمربایی، غارت و تعرض به مال و ناموس مردم، ویرانی بیشتر پایتخت، چور و چپاول داراییهای عامه و شخصی و صدها و هزاران عمل ناجایز غیرانسانی و غیراسلامی «مجاهدین» و بنیادگرایان خاین بیگانهپرست هستیم.

دو کودک نان فروش افغان بر سر خرابه های یکی از مناطق کابل
ما عدهی زیاد جوانان كه از اعمال پلید این دزدان و خونخواران به ستوه آمدهایم، مجله شما را به بسیار زحمت بدست میآوریم دست بدست میگردانیم. این بخاطریكه شما با وجود آنكه زنان هستید، بنیادگرایان وطنفروش را خوب شناختهاید، و با صراحت لازم و بدون ملحوظات و هراس به افشای چهرههای كثیف ایشان میپردازید. اگر راست بگوییم در اوایل كه یكی دو شماره مجله شما را بدست آوردیم، از بنیادگرایان بیمایه و ماهیت و عملكرد آنها اطلاع نداشتیم و به حرفها و ادعاهای دروغین این بیوطنان فرومایه و نامسلمان معتقد بودیم، از نشرات شما علیه بنیادگرایان خوش ما نمیآمد و بر آن انتقاد داشتیم كه مجله و گردانندگان آن در مورد مجاهدین گزافه میگویند و میخواهند مجاهدین را بدنام سازند. مگر امروز كه بیشتر از شما آنها را در عمل شناختهایم از قضاوت دیروزه مان پشیمان و حتی نزد وجدان خویش خجالتیم و فكر میكنیم كه شما هم تا كنون در مورد آنها كم اطلاع دارید و كم مینویسید و كمتر افشا میسازید. آنچه كه از طرف بنیادگرایان اعم از گلبدین خیل، ربانی خیل، مسعود خی ل و سیاف خیل وغیره در ساحات مسكونی ما پیش چشمان ما بر مردم مسلمان و بیچاره ما طی سه سال گذشته بخصوص طی دوران جنگهای اخیر گذشته است، اگر به تفصیل بیان گردد، به یقین كه صدها كتاب ضخیم از آن درست خواهد شد. اما طور اختصار به دو واقعه كه در عید سعید فطر در ساحه كارتهنو در محله ما به وقوع پیوست، توجه تان را جلب نموده آرزومندیم تا غرض آگاهی هموطنان مظلوم آنرا به نشر بسپارید:
۱ـ چند روز قبل از عید تفنگداران شورای نظار حاكم بر ساحه ما، نوجوان ۱۹ ساله بنام محمدكریم وردك را گروگان گرفتند و از خانواده آن خواستند، تا مبلغ پنجملیون افغانی را در بدل رهایی او بیاورند. آنها پنج روز ضربالاجل تعیین كرده بودند. خانواده درمانده هر چند تلاش كرد تا پول مذكور را كه در كابل رقم درشتی است، به وقت معینه تهیه نمایند قادر نشده و تنها سه روز بعد از موعد مقرر مبلغ متذكره را آماده و محمدنعیم وردك برادر كلان اسیر پول را به قومندان منطقه سپرد. قومندان پول را از نزد محمدنعیم تسلیم میشود ولی ازینكه برادر وی را سه روز قبل میرساند و جسدش را در همان حویلی مخروبه كه جسد برادر كوچكش را انداخته بود، میاندازد.
۲ـ شب سوم عید كه مصادف به تاریخ چهارم مارچ ۱۹۹۵ بود از طرف همین قومندان شورای نظار نیمه شب بالای خانه رحیماله نام در كارتهنو حمله میشود. رحیماله با دو پسرش شریفاله و نقیباله و نواسه ۱۳ سالهاش (دختر محمداله) در خانه بودند. قصابان خونخوار با بیرحمی تمام شریفاله و نقیباله را با كارد حلال میكنند و رحیماله را با لیمه به رگبار گلوله میبندند. باقی اعضای خانواده برای عیدی در خانههای اقارب شان رفته بودند. مال موجود خانه را غارت نموده و هم اخطاریهای را عنوانی محمداله در صحن حویلی بجا میگذارند. قابل یادآوریست كه دو سال قبل یكی از پسران رحیماله كه عزتاله نام داشت از طرف افراد گلبدین در سمنگان از موتر پایین و بقتل رسانیده شد. قتل وحشیانه و مراسم تدفین بی سر و صدای این شهدا كه ماهم در آن حضور داشتیم نه تنها اندوه طاقتفرسا برای اقارب شان بود، بلكه بر هر یك ما همچنان سنگینی میكرد كه اگر توان میداشتیم، فوراً از قاتلین خاین و پست فطرت انتقام میگرفتیم و اكنون كه توان دیگری نداریم، خواستیم جریان را برای «پیام زن» تحریر داریم تا حداقل دین خویش را در برابر قربانیان بیداد بنیادگرایان ادا سازیم.
محمدكریم، نقیباله و شریفاله همسالان ما و دوستان ما بودند، همیشه با هم یكجا بودیم، صحبت میكردیم و از نداشتن مكتب و درس و تعلیم رنج میبردیم. اكنون كه دوستان جوان خود را از دست دادهایم كجا معلوم كه سرنوشت ما چه خواهد شد. یك ماه قبل هرگز تصور چنین فاجعهای را نداشتیم. اینگونه حوادث تنها در كارتهنو نه بلكه در هر كارته و ساحه و كوچه شهر كابل بلاانقطاع در جریان میباشد. امید نامها را در مجله نشر نساخته تا باعث قتل ما نشوند. زیرا جهادیهای پول و دالر تحمل كوچكترین انتقاد را ندارند.
جلالآباد - كابل، سفری جهنمی

کاش این خرابه ها مدفن لاشه های کثیف بنیادگرایان نیز میبود
(گزارشگر: حبیبه قادری - راولپندی): در اواخر جدی ۱۳۷۳ به نسبت راكت باران شدید خیرخانه، وطن عزیزم را با گریه و زاری ترك و راهی دیار غربت شدم. موتر ما راه دور و دراز كابل - تورخم را طی نموده به نزدیكیهای مرز تورخم رسید. متاسفانه در همان روز حكومت پاكستان آمدن مهاجرین كابل بخصوص زنان را منع نموده بود. در موتر ما یكی از معلمان مكتب كارگری سیلو مربوط اداره امور سوادآموزی كه با ایشان معرفت داشتم با دو پسر زخمیاش حضور داشت. معلمه مذكور را دریور ما از پروژه جدید خیرخانه از خانه خواهر شوهرش سوار بر موتر نمود. وی دارای چهار پسر بود. وقتی دو پسر زخمی خود را در موتر جابجا نمود، پدر بیچاره و رنجورش به نسبت اقتصاد چور شده نتوانست ایشان را همراهی كند. و از همین سبب با گریه و فغان بلند آنها را وداع گفت. دیدن پسران ۱۴ ساله و ۱۰ ساله كه بدون هیچ گناهی زخمی شده بودند، تمام زنان سوار بر موتر را به گریه واداشت و همه با یك صدا به مسببین بینالمللی و داخلی این جنگ تباهكن نفرین میفرستادند. اما چون زیادتر دریوران این لین عضو حزب گلبدین هستند، مردم بیچاره حرف بیشتر نزدند. با خانم مذكور پسر ۱۷ ساله و ۹ سالهاش نیز همراه بود. زیرا پسر كلان در پایین و بالا نمودن برادران زخمی كمك میكرد و پسر كوچك به نسبت سرمای شدید نتوانسته بود كه بدون مادر در كابل بماند. هر دو پسرش كه از ناحیه پا و سرین زخمی بودند نشسته نمیتوانستند. از همین سبب دو سیت چوكی را گرفته بودند، در سیت اولی پسر ۱۰ ساله كه زخمش شدیدتر بود با رنگ زرد و زار افتاده بود و برادر بزرگش در راهرو موتر پاهایش را در كمپل پیچانده و در همانجا با مشكلات زیاد سر دو پا نشسته بود. مادر با گریه و ناله بر بستره یكی از مهاجران نشست و پاهای پسر ۱۴ ساله زخمیاش را بالای زانوهای خود گرفت. پسر كوچكش در راهرو موتر ایستاده بود گاهگاهی پهلوی ما و سایر راكبین موتر مینشست و بعداً زود بر میخاست تا باعث تكلیف نشود. دیدن این منظره آنقدر برایم دردناك و غمانگیز بود كه تا به حال از ذهنم خارج نشده است. من كه با معلمه مذكور آشنا بودم ولی اسم او فراموشم شده بود، خود را برایش معرفی نمودم و خواستم تا سرگذشتش را برایم قصه كند. وی گفت: «خانه ما در منطقه نزدیك مكروریانها بود. من و شوهرم در روز آغاز جنگ در خانه نبودیم و جهت احوالپرسی دوستان رفته بودیم. به تاریخ ۱۱ جدی وقتی ساعت ۴ صبح راكت باران شدید بر كابل آغاز گردید یكی از راكتها به خانه ما اصابت نمود كه در اثر آن دو پسرم شدیداً زخمی شدند. پسر بزرگم برادر كوچك خود را كه شدیدتر زخمی شده بود به كراچی دستی انداخته و با وجود راكت باران شدید فداكارانه او را به طرف شفاخانه چهارصد بستر میبرد. در راه با جیپ حامل شورای نظار مواجه میشود. آنها او را برداشته و به شفاخانه جمهوریت میبرند. پسرم به عجله عقب برادر دومی میآید و وی را هم با مشكلات فراوان به شفاخانه جمهوریت میرساند. بعداً ما از حادثه آگاه شده خود را به شفاخانه میرسانیم و هر دو پسر زخمیام را میبینم، هنوز بچههایم در شفاخانه بودند كه راكتهای كور به چارراهی صدارت و خود شفاخانه اصابت نمود و یك تعداد زیاد مریضان زخمی را زخمیتر نمود. پسر كوچكم با دیدن این حادثه دومی با گریه و زاری از من خواست كه حیاتش را بخرم و او را به پاكستان ببرم. و حالا با وجود تنگدستی شدید میخواهم او را بخاطر تداوی به پاكستان ببرم.»
گفتم از خویشان و دوستان كسی در پاكستان است یا نه؟ گفت بلی ولی نمیخواهم مزاحم شویم بناً مستقیم شفاخانه میروم و شاید خودنیز در همان جا بگذرانم. راننده موتر حامل ما كه پولپرست بود از وی مبلغ یكلك افغانی كرایه اخذ نمود در حالیكه از تمام تلاشیها به بهانه همین زخمیها تیر شد و باج نپرداخت. وقتی آن مادر و راكبین دیگر اعتراض كردند، گفت كه موتر را متوقف میسازم و هیچ حركت نمیكنم. خانم مذكور گفت كه در اولین تلاشی بعدی من این موضوع را برای آنها خواهم گفت كه تو به جای اینكه مبلغ ۷۰۰۰ افغانی فی نفر اخذ كنی مبلغ ۲۵۰۰۰ افغانی از هر یك ما گرفتی. موتروان مذكور به لهجه زشت خاصی گفت كه اگر بگویی ترا در ماهیپر میاندازم میفهمی یا نه! ما همه علیه او مشاجره نمودیم ولی هیچ فایده نداشت.
وقتی ما به سرحد تورخم رسیدیم از جلمه مسافرین تنها به آن خانم بخاطر پسران زخمیاش اجازه عبور از دروازه را دادند و بقیه مسافرین شب را در یكی از رستورانهای نزدیك بندر سپری نمودیم. در سرحد پلیسهای سرحدی بیشرمانه به زنان افغان یورش برده آنان را با دندههای چوبی وغیره وسایل مورد لت و كوب قرار میدادند. با اینهم مردم بیپناه بارها به دروازه هجوم میآوردند تا مگر از دروازه عبور كنند.
در اخیر میخواهم بگویم كه كبوتران صلح بر فضای كشور سربلند و آزاده ما به پرواز خواهند آمد. و همه مهاجران به وطن خویش برخواهند گشت ولی اخوانپروری و این برخوردهای وحشیانه كشورهای همسایه اسلامی ما ایران و پاكستان برای همیش ثبت تاریخ و اذهان مردم ما میشود. پاكستان و ایران از مداخلات علنی و غیرعلنی و حمایت از گروههای مزدور خویش باید دست بردارند.
جهادیها و پوهنتون
(گزارشگر: فوزیه ـ كابل): به تاریخ ۲۰ جدی ۱۳۷۳ با استادان و مامورین پوهنتون كابل برای انتقال اسناد مربوط، به پوهنتون رفته بودم. یكی از استادان چنین گفت: «صحنهها بسیار وحشتآور و ترسناك بود، همه چیز در پوهنحی ادبیات درهم و برهم بود. كوچكترین اثری از لینهای برق و آهن باب دیده نمیشد. راكتها و دیگر سلاحهای ثقیل تعمیر پوهنحی را غار غار نموده بودند. دل «جهادیها» به چور و چپاول یخ نكرده و حتی خشتهایش را نیز بردهاند.»
مینهای جهادیها قربانی میگیرند
به تاریخ ۱۶ حمل ۱۳۷۴ در ساحه پوهنتون كابل در جوار سرك عمومی (مقابل پوهنحی وترنری) به اثر انفجار مینی یك مرد از بین رفت و از ساعت ۸ الی یك بعد از ظهر جسد او در صحن پوهنتون افتاده بود و كسی جرات رفتن در آن ساحه را نداشت.
راكتهای جهادی
به تاریخ ۲۴ حوت ۱۳۷۳ دهها راكت به منطقه كارتهپروان اصابت نمود كه دهها نفر را شهید و صدها تن را زخمی ساخت. از جلمه راكتها دو راكت به خانهای مقابل خانه «غلام بچه» در كارتهپروان خورد كه ۶ نفر از اعضای یك فامیل را از بین برد.
جنایات جهادی
یكی از كاركنان پوهنتون كابل گفت:
من به چشمهای خود پوست سر یك زن را با موهای دراز در صحن پوهنتون كابل دیدم.
- به تاریخ ۱۵ حمل ۱۳۷۳ طی بازگشایی پوهنتون كابل ربانی خطاب به استادان و محصلان پوهنتون با بیشرمی گفت كه این ویرانی و خرابی غرب كابل از طرف مجاهدین نشده بلكه خارجیها اینهمه ویرانی و خرابی را كردهاند.
- در انستتیوت طب كابل كاركنان پوهنتون یك بیرل پر از تیل را یافتند كه داخل آن دستها، لبها، گوشها، پستانهای بریدهی زنان موجود بود.
- از تاریخ ۱۵ الی ۲۰ حمل ۱۳۷۴ در پوهنتون كابل و انستتیوت طب كابل گورهای دستهجمعی افشا شده كه از آن جمله زن حاملهی بود كه طفلش روی شكم پارهشدهاش قرار داشت. این زن كه وجودش سیاه شده بود با دیگر زنان و مردان جوان برهنه در یك خندق در انستتیوت طب كابل پیدا شده است كه به تاریخ ۱۵ حمل ۱۳۷۴ توسط قوای «دولتی» دفن گردیدند.
- در ماه حوت ۱۳۷۳ و شروع جنگ حزب وحدت با جمعیت، داكتردینمحمد چشمدید خود را از اصابت راكت در شفاخانه صلیب سرخ چنین حكایت نمود: «ما در اطاق عملیات مشغول عملیات بودیم كه راكتی به شفاخانه خورد و یك بوجی پر از ریگ از سقف، بالای مریض كه ما در حال دوختن شكمش بودیم افتاد. مریض از بین رفت و من با یك تن از داكتران دیگر زخمی شدم.»
خیانت و بیناموسی جنرالكبیر
(گزارشگر: قادر - كابل): جگرننصرت كه قومندان كندك فرقه ۷۰ جنرال مومن بوده با خانمش بنام شیرین و دو طفل خود در یكی از آپارتمانهای چهارراهی انصاری شهر نو زندگی میكرد. وی یكی دو مرتبه جنرال كبیر قومندان لوای فرقه ۷۰ را در منزل خود مهمان میكند. جنرال خاین تصادفاً خانم نصرت را میبیند و به فكر بدست آوردن وی میشود. روزی جنرال كبیر توسط جلادان خود، جگرن نصرت را به قتل میرساند و اعضای بدنش را پارچه پارچه كرده در بوجی انداخته در جایی دفن میكند. بعد از گذشت یك ماه جنرال كبیر با افراد مسلح داخل منزل مقتول میشود و خانمش را به زور برچه و سلاح به زنی خود میگیرد.
تباهی كابل و شادی ربانی
(گزارشگر: سلیمه ـ كابل): به تاریخ ۲۶ مارچ ۱۹۹۵ از جلالآباد روانه كابل شدم و مشكلات كه در راه ایجاد گردید گوشهای كوچكی از رنج و عذابیست كه هر روز مردم ما میكشند.
- كرایه موتر بینهایت بالا رفته بود كه در مقابل اعتراض مسافرین دریور اخطار میداد كه اگر همین پول ۱۰۰۰۰ افغانی را ندهید از همین نصف راه شما را به جلالآباد برمیگردانم. چون سركها همه به خامه مبدل گردیدهاند و بار موتر هم سنگین بود بعد از ۸ ساعت به كابل رسیدیم.
یك قفس كلان مرغ در بالای موتر جابجا شده بود كه تقریباً ۱۰-۱۵ مرتبه موتر از طرف جهادیها متوقف داده شده و هر كدام فرمایش دو سه مرغ را میدادند. قفس مرغ اصلاً از یك مرد بود ولی او از یكی از راكبین سرسفید زن تقاضا كرد كه به جهادیها بگوید مرغها از او است زیرا اگر من صدایم را بكشم هم لت و كوب میشوم و هم مرغهایم را از دست میدهم.

فاکولته های هنر ها و وترنری که توسط سگان پست بیگانه این دشمنان خونی علم و فرهنگ، چیزی از آنها بجای نمانده است.
چهره كابل شهر ماتمزدهام را كاملاً دگرگون یافتم از بسكه خراب و ویران شده بود حیرت كرده و نفرتی بیپایان نسبت به جهادیهای خاین تمام وجودم را گرفت. خلاف آنچه از اخبار و رادیوها میشنیدم، شهر را كاملاً مانند گورستان یافتم و به تمام خاینان بنیادگرا و اربابان شان و همچنان رادیوهای جهان كه فقط گوشههای بسیار كوچك از ویرانی كابل را گفته بودند، لعنت فرستادم.
دكانها اكثراً در كانتینر و كراچیها جابجا بود. اكثر خانههای مسكونی و موسسات دولتی طوری آسیب دیدهاند كه هیچ قابل استفاده نیستند. مناطق خوشحالخان، كارتهمامورین و افشار، قرغه، كوتهسنگی، كارتهچهار و كارتهسه، دهافغانان، دهمزنگ، دارالامان، چهلستون، كارتهنو و رحمانمینه چنان ویران شده كه برای مردم تشخیص خانهها و دكانهای شان ناممكن است. با وجودیكه فعلاً این مناطق زیر تسلط به اصطلاح دولت است ولی مردم جرات رفتن را ندارند چون همه كوچهها و خانههای مردم مینگذاری شده چند فامیلی كه رفته بودند در اثر انفجار مین كشته شدند. تمام برق و سیستم آبرسانی قطع است و تلویزیون «دولت» فقط برای قومندانانش است كه صاحب جنریتورها میباشند. در دفاتر دولتی اصلاً كار وجود ندارد. اكثر مامورین برای امضا میآیند و دوباره بر میگردند.
در تمام شهر تقریباً ۵ - ۷ سرویس فعالیت دارد. كرایه تكسی فوقالعاده بلند است. مثلاً از حصه اول خیرخانه تا كارتهپروان ۲۵۰۰ افغانی میخواهند. اكثر مردم پیاده رفت و آمد میكنند. بخصوص معلمین و شاگردان همه پیاده میروند. ولی ربانی خوش است كه دولت دارد و پوهنتون و مكاتبش آغاز شده!
مكاتب ۱۵ حوت ۱۳۷۳ شروع شده قسمی كه در یك مكتب چندین مكتب دیگر جا داده شده میز، چوكی، كتاب اصلاً وجود ندارد. اكثر صنوف تخریب شدهاند امتحانات كه از سال ۷۰ مانده پیهم گرفته میشود قسمیكه یك شاگرد كه در سال ۱۳۷۰ صنف چهار بود در یك سال صنف هشت میشود. امتحانات را مردم ارتقا مینامند. در «لیسه عایشهدرانی» ۱۸ مكتب دیگر جابجا شده، شاگرد، معلم و پیاده در صحن حویلی هستند. برای هر مكتب یك صنف داده شده كه آن هم اداره مكتب است. امتحانات هم در روی حویلی بدون چوكی و میز گرفته شد.
- تاریخ ۹ حمل ترمیم پوهنتون آغاز شده و ۱۵ حمل افتتاح میگردد. صنوف همه پر از خاك و سمنت و بوجیهای ریگ است چتها همه افتاده و تمام پوهنحیها به شدت آسیب دیده كه پوهنحی وترنری، زراعت و هنرها در ردیف اول خرابی میآیند. اثاثه و كتب درسی و سامان آلات تجربی اصلاً وجود ندارد همهاش سوخته و تكه تكه شده اكثر جاهای پوهنتون مینگذاری شده كه به معلمین و استادان هشدار دادهاند كه در گشت و گذار شان توجه كنند معلمان و استادان جرات آمدن را نداشتند. سركهای پوهنتون همه تخریب شده. كنكور هم شكل امتحان مكاتب را دارد از سال ۷۰ پوهنتون بسته شد. امتحان وجود ندارد، فارغان دوازده مستقیماً به پوهنحیها تقسیمبندی میشوند.
تجاوز سگان دوستمی به یك مرد هفتاد ساله

«شاه شهید» جهادی زده
(گزارشگر: فریداحمد ـ حاجیكمپ پشاور): در كارتهنو كابل یك مرد تقریباً هفتاد ساله را میشناختم كه همراه با دو دختر جوان و یك زن از پا افتادهاش زندگی میكرد. وقتی سگان دوستمی از موضوع آگاهی مییابند، تصمیم تجاوز به دختران موصوف را میگیرند. مرد سالخورده با درك این مطلب فوراً دختران جوان و همسر از پا افتادهاش را بجای دیگر انتقال میدهد و تنها خودش در خانه میماند. شب بعد سگان دوستمی مست و بیخود ناگهان خود را بخانه انداخته و دیوانهوار به جستجوی دختران جوان میپردازند كه چشم شان به مرد سالخورده میافتد كه خود را در گوشه اتاق گرفته بود، جانیان خوك صفت نخست مرد سالخورده را زیر لت و كوب میگیرند كه دخترهایت را چه كردی. ولی به این هم دل شان تسكین نمیشود و تا صبح هر كدام این جانیان چند بار به پدر خود به آن پیرمرد تجاوز جنسی میكنند و بعد از غارت تمام اموال، خانه را ترك میگویند.
تامین جهادی حقوق زنان
(گزارشگر: عاطفه ـ كابل): «دولت» اسلامی ربانی فرمان صادر كرده كه دفاتر زنان و مردان از هم جدا شوند و زنان حق ندارند با مردان احوالپرسی كرده و دست بدهند. فعلاً در وزارت معارف و وزارت مالیه این دستور عملی شده است و همچنان در مكاتبی كه دختران و پسران یكجا درس میخوانند، در وسط صنف پرده زدهاند تا صنف دختران و پسران جدا شده و یكدیگر را نبینند.
برخورد جهادی به زن
(گزارشگر: رابعهلطیف ـ كابل): خانمی بیوه كه شوهرش را در جنگهای «جهادی» از دست داده بود با پنج طفلش با مشكلات زیاد روزهای سرد و قحطی را سپری میكرد. و برای امرار معاش در وزارت اطلاعات و فرهنگ وظیفه داشت. اما آمر دفتر او را بخاطر زن بودنش از دفتر رانده و برایش گفته بود: «تو كه زن هستی چطور میتوانی در این دفتر با مردها باشی؟»
جنایت قومندان پیس گلبدین
تقریباً ۳۱ نفر زن كه در كمری واقع بگرامی توسط افراد گلبدین اسیر بودند بعد از سقوط گلبدین در چهارآسیاب رها گردیدند. آنان گفتند: «قومندان پیس یكی از افراد گلبدین مرتكب این جنایت شده است.»
نظرمحمد را كی كشت؟
(گزارشگر: گلمحمد ـ مزار): نظرمحمد دو سال قبل بخاطر انتقال یكمقدار مالش از خانهاش كه در شوربازار بود میرود ولی بعد از آن زنده و مردهاش گم میشود. نسیمه خانمش با چهار طفل و عالم رنج تنها میماند. زن تیرهبخت كه هیچ سرپناه و نانآور ندارد فعلاً در گالری وظیفه گرفته و بحیث خدمه از ۸ صبح تا ۲ بعد از ظهر كار میكند. ۷۰هزار معاش دارد كه كفاف زندگی بخور و نمیر نسیمه با چهار طفل و مادر مریضش را نمیكند.
دو جنایت جهادی
شایعه بود كه «دولت» یك زندان پر از زنان برهنه را در منطقه پوهنتون كشف كرده كه ناخن و موهای آنان به شكل وحشتناكی رسیده و اكثر شان حالت غیرنورمال را داشتند.
- در انستتیوت طب كابل خندقهای كلان پر از اجساد زنان و مردان مسن پیدا شده «دولت» هم جلو افراد را نمیگرفت و مردم هم بدون آنكه كسمانع شان شود از آنها دیدن میكردند.
مردم پیشبین مرگ مفاجات خود هستند
در شب ۲۰ اسد ۱۳۷۳ نجلا دختر عبدالصمد، معلمه یكی از لیسههای شهر كابل به اهل خانوادهاش میگوید ما و شما هر روز كه بخاطر وظیفه و كارهای خود بیرون میرویم باید شهرت و یك قطعه عكس خود را با خود داشته باشیم كه اگر كشته شویم لااقل جای ما معلوم باشد. فردا نجلا به قصد خریدرای به شهر نو میرود و هدف راكتی قرار میگیرد كه فقط سرش را میبرد. سر نجلا پیدا نمیشود. اما او را از روی شهرتش به فامیلش تسلیم میدهند.
جشن سالروز فاجعه
«دولت» ربانی سومین سالروز پیروزی به اصطلاح انقلاب اسلامی را جشن گرفت. تیل تمام شهر را بخاطر مراسم برگزاری و چراغان نمودن كابل خریداری كرد كه باعث بلند رفتن سرسامآور قیمت تیل گردید؛ تمام موترهای شهر از فعالیت ماندند و قیمت كرایه فوقالعاده بالا رفت. بسیار طبیعی است كه شادی و جشن این جانیان وقیح بنیادگرا برای مردم ما به معنی تشدید مصایب و غمهای شان باشد.
نرخهای جهادی مواد خوراكی

بنیادگرایان حقیر و پرعقده، سراسر کابل ما را اینچنین غارت و نابود کرده اند؛ آیا با ریخته شدن خون ناپاک کلیه جهادیان خاین و بنیادگرا هم میتوان آنرا تلافی کرد؟
( گزارشگر: سلیمه ـ كابل): نرخ مواد ارتزاقی آنچنان بالا رفته كه معلوم نیست ماموران با معاش ناچیز خویش و دیگر مردم فقیر ما چگونه شب و روز میگذرانند:
امامت یك قاتل
(گزارشگر: صدیق ـ ننگرهار): گلبدین در قولاردوی ولایت ننگرهار صرف امامت مسجد قولاردو را بدوش داشته و تحت نظارت شدید شورای ولایت متذكره قرار دارد. مردم ننگرهار بخصوص آنانیكه در نواحی مسجد زندگی میكنند شدیداً علیه امامت وی اعتراض نموده و میگویند اگر ملاامام مسجد گلبدین باشد نماز ما قبول نمیشود بخاطریكه او یك قاتل است و پشت سر قاتل نماز خواندن روا نیست.
شورای ننگرهار و برادر گلبدین
شورای «جهادی» ننگرهار در تمام قطعات نظامی ولایت تجدیدنظر جدی نموده است و در آنها افراد قابل اعتمادش را جابجا و در هر صد متر یك پوسته امنیتی جدید مستقر نموده و هدف عمده شورا از این عمل خلعسلاح افراد گلبدین و جلوگیری از نفوذ حزب او در این ولایت میباشد.
قومندانان تاجر پیشه
تمام دكانها و سراهای شهر جلالآباد توسط قومندانان «جهادی» خریداری شده است. این قومندانان با همكاری هم شركتها ایجاد كرده و به تجارت مشغول اند. اموال و اجناس را از طریق میدان هوایی ننگرهار وارد مینمایند و طبق نرخنامهای كه خود نافذ نمودهاند، آنها را بفروش میرسانند.
عذاب بر سر عذاب
(گزارشگر: سلیمه ـ كابل): تاریخ ۲۴ مارچ ۹۵ نزدیك میدان هوایی جلالآباد ساعت ۴۵:۱۲ روز بود. تعداد زیاد مردم با چند موتر در یك گوشه سرك جمع شده بودند دو نفر در اثر انفجار مین از بین رفته و از دور فقط گوشت سرخ با خون فراوان معلوم میشد. مردم جرات پیش رفتن را نداشتند و با چنگك اجساد را كش میكردند. مردم عذابدیده ما شاید تا سالهای دیگر هم بار این مصیبتها را تحمل كنند.
«حكومت اسلامی» حامی تجاوزكاران بیناموس جنسی
(گزارشگر: غ.۱ ـ هرات): یك تن از جهادیهای بیناموس به نام بسمالله فرزند عبدالروف از قریه رباط ولسوالی شیدند، به تاریخ ۴ قوس ۱۳۷۳ به خواهر زن خود تجاوز میكند بعد از مدتی مردم قریه از وضع بارداری دختر با خبر میشوند و پدر دختر مجبور میشود به «دولت» شكایت كند. دولت «انقلاب اسلامی» بسمالله نام را گرفته به هرات میبرد. اما بعد از ده روز همراه با چند تن جهادی به قریه آمده به صفت ملك (ارباب) قریه به مردم معرفی میگردد.
تجاوز سه جهادی به مادر شان
به تاریخ ۲ دلو ۱۳۷۳ مادری حدود ۵۰ ساله بعد از خرید از بازار در راه به طرف خانه خود در حالیكه میخواست از رودخانهای بگذرد، سه جهادی بیناموس او را میبینند و به او اشاره میكنند كه بیا با هم عشق و حال كنیم. مادر بیچاره با تضرع به آنان میگوید كه شما مثل بچههای من هستید اینطور گپها نزنید. شرفباختگان جهادی با بیشرمی خاصی میگویند كه این حرفها چیست در بیابان كفش كهنه نعمت است و هر سه به مادر شان تجاوز میكنند. اقارب مادر به حارندوی شكایت میكنند اما كسی به داد آنان نمیرسد. مردم «قلعهكرم» كه از جریان خبر میشوند به «رهبران جهادی» دشنام داده و میگویند دولت پوشالی هزار بار به این دولت شرف داشت. اینها زیر نام اسلام چه جنایات و فجایعی است كه انجام نمیدهند.
مزه همسایگی با «كندك جهادی»
شخصی به نام عبدالظاهر كه مدت ۱۳ سال در ایران مهاجر بود به تاریخ ۳ حمل ۱۳۷۳ به وطن آمده در پهلوی «كندك جهادی» ولسوالی شیندند خانهای را كرایه میگیرد. او فكر میكند كه حكومت اسلامی است و خانه وی جای امنی میباشد. اما شب ۵ حمل كه همراه با فامیل به خانه خسرزاده خویش میرود دزدان جهادی به خانه وی داخل شده مبلغ ۴۵لک افغانی را میربایند. قومندان كندك و افراد نزدیكش با وجودیكه دزدان را خوب میشناسند، گاهی اقارب عبدالظاهر را متهم میسازند و گاه شخص بیگناه دیگر را تا ازین طریق لكههای بدنامی «دولت» جهادی شان را بر سر مردم بیدفاع پاك كنند.
خشم گنجشك گیر جهادی!
به تاریخ ۲۸ دلو ۱۳۷۳ جوانی ۲۴ ساله و تازه نامزد شده، بنام دوستمحمد توسط یك تن از جهادیهای مربوط مدیریت امنیت گارنیزیون كشته میشود. جریان بدین قرار است كه آن روز دوستمحمد جهت آبیاری زمینهای خود به مزرعه رفته و سه تن از جهادیها را بر زمینهای گندم كه تازه كشت كرده بود در حال نشاندن دام گنجشك میبیند و به آنها میگوید این كار شما زحمت چندین ماهه مرا از بین میبرد. جهادیها برافروخته شده و یكتن از آنان با فیر تفنگچه، دوستمحمد را به خاك و خون میغلتاند.
تجاوز جهادی به زن مهاجر
به تاریخ ۱ دلو ۱۳۷۳ یك جهادی بنام صبغتالله فرزند حبیبالله از قریه نصرآباد ولسوالی شیندند در خانه یكی از مهاجرین هراتی در شیندند داخل شده بزور به زن مهاجر بدبخت تجاوز میكند. سبب سر و صدای زیاد فامیل، مردم باخبر میشوند و جهادی شرفباخته را گرفته به ولسوالی میبرند. لیكن چند ساعت بعد شخصی از اقارب شان به نام شرفالدین قومندان كندكهای سرحدی آمده او را رها میسازد.
اسماعیلخان و قومندان تریاكفروش
به تاریخ ۵ جدی ۱۳۷۳ در نظامقراول دروازه شرقی میدان هوایی شیندند ۲۰ كیسه تریاك توسط عساكر ضبط و به قومندان فرقه دگروال عبدالعزیز تسلیم داده میشوند. اما قومندان صاحب جهادی تریاك را به طور مخفی به فروش میرساند. مدیر امنیت از مسئله خبر و به اسماعیلخان راپور میدهد. اسماعیلخان قومندان فرقه را خانهنشین میسازد ولی بعد از مدتی وی را دوباره به حیث معاون قولاردو در ولایت هرات مقرر میكند. نامبرده فعلاً والی صاحب فراه میباشد.
«حكومت اسلامی» حامی تجاوزكاران جنسی
به تاریخ ۴ جوزا ۱۳۷۳ یك تن از جهادیها بنام طاهر، پسری را با بوتل شراب گرفته به خاطر تجاوز به باغ خود میبرد. مردم رهگذر آنان را میبینند و به «دولت» خبر میدهند. طاهر با بچه و بوتل شراب دستگیر میگردد ولی چون او خسرزاده نصیراحمد قومندان گارنیزیون میدان هوایی شیندند است همان روز رها میگردد. مردم بیشتر پی میبرند كه بسیاری از «جهادی»ها واقعاً جانورانی كثیف اند كه خود را زیر لباس اسلام پوشانیدهاند.
سگجنگی حمعیت و حزب
به تاریخ ۲ دلو ۱۳۷۳ نیروهای جمعیت اسلامی به خاطر از بین بردن نیروهای حزب اسلامی به كوههای باغ وایتلو میروند كه نیروهای جمعیت در كمین آنان میافتد و به تعداد ۸ نفر سرباز بیچاره كشته میشود. اجساد را جمعیتیها همانجا گذاشته خود شان فرار میكنند.
داكتر كه جهادی شد تجاوزكار میشود
به تاریخ ۲ عقرب ۱۳۷۳ زنی كه مریضی شدیدی داشت به روغتون نمبر ۴ میدان هوایی شیندند مراجعه میكند. داكتر موظف كه از جمله جهادیهای بیناموس است بجاوی تداوی به زن تیرهبخت تجاوز میكند. در همین اثنا شوهرش داخل عملیاتخانه میشود و به همه چیز پی میبرد. او به آرامی با زن خود به خانه میآید و با كلاشینكوف خود و زنش را میكشد. «دولت» وقتی از حادثه خبر میشود داكتر را به مدت ۱۰ روز زندانی میكند!
قربانی جنایتكاری طالبان
(گزارشگر: گلمحمد ـ مزارشریف): به تاریخ ۲ عقرب ۱۳۷۳ در اثر راكت باران طالبان به شهر كابل دختر محمدآصف مسكونه شهرنو كابل همراه با خواهر و مادرش بطرف در دهلیز خانه میدوند تا از مرگ نجات یابند. در همین اثنا دروازه حویلی همسایه به صدا میآید. نیلیه به تصور اینكه دروازه خود آنهاست و پدرش آمده با عجله میرود تا دروازه را باز كند اما هنوز دستش به دستگیر دروازه است كه پارچهای راكت بین بیلكهای شانهاش فرو میرود و گرد و خاك عجیبی فضا را پر میكند. مادر و خواهرش كه نزدیكش میشوند جگر و قلب نیلیه جوان را پیش پایشان میبینند كه هر دو بلافاصله بیهوش میشوند. بعد از كمی آرامی همسایهها به كمك شان میرسند.
نیلیه ۲۲ ساله ذكی، باهوش، مردم دوست، وطنخواه و محبوب فامیل، اقارب و دوستانش بود. بسیار آرزو داشت داكتر شود تا در خدمت هموطنان فقیر خود قرار گیرد.
رحم طالبان بر اهالی كابل
( گزارشگر: رابعهلطیف ـ كابل): به تاریخ ۲۳ حوت راكتهای نوع سكر از طرف طالبان به نواحی مختلف شهر كابل پرتاب گردید كه تلفات جانی زیاد از خود بجا ماند.
طالبان و كشمكش با برادران جهادی و...
(گزارشگر: خالده ـ قندهار): به تاریخ ۲۰ حمل ۱۳۷۳ بین نیروهای اسماعیلخان و طالبان در قسمتهای دلارام جنگ درگرفت. فرمانده طالبان در این جنگ ملامحمد و فرمانده نیروهای اسماعیل، علاوالدین بود. بعد از زخمی شدن علاوالدین، اسماعیل یكی دو روز جنگ را رهبری كرد. قرار اطلاع نیروهای اسماعیل به دستور شخصی نامعلوم عقبنشینی كردند.
عبدالخالق معاون امنیت ملی ولایت فراه كه از جمله افراد قابل اعتماد اسماعیل است، با شنیدن خبر عقبنشینی فوراً در ولایت فراه دست بكار شده تمام افراد خویش را مسلح و به اناردره انتقال میدهد. ولسوالی اناردره را سنگر ساخته و بر اساس تماس با اسماعیل امكانات بیشتری در اختیار وی قرار میگیرد. بعد از چند روز اسماعیل با هلیكوپتر به اناردره آمده به اهالی منطقه سخنرانی مینماید. وی مسئولین نظامی و اداری فراه را عامل شكست خویش قلمداد نموده و اظهار داشت: «اگر فراه را دوباره اشغال كردم كسانی مسئول نظامی و اداری خواهند بود كه صد در صد به اوامر و قومانده من باشند. تمام آنان دزد و چپاولگر بودند. در طی دو سال مبلغ چهارصدمیلیون را در اختیار آنان گذاشتم تا معاش پرسونل دولتی را تادیه كنند ولی تمام پولها را به جیب زدند.»
والی فراه شیراحمد سناتور كه فرار كرده بود با اسماعیل تماس گرفت ولی اسماعیل برایش گفت: «عامل شكست و بدبختی در شهر فراه خودت بودی حالا هر جایی كه میخواهی برو.» بالاخره والی صاحب ناگزیر با همراهان خویش در كوههای اورانجیران مخفی میشود.
... و اكنون خصومت ددمنشانه با زن، علم و فرهنگ به شیوهی طلبهای
طالبان در ولایت قندهار به زنان حق گشت و گذار را نمیدهند و به دكانداران هم اخطار دادهاند كه به آنان چیزی نفروشند. همچنان به داكتران و نرسان اجازه كار كردن را ندادهاند و به داكتران مرد اخطار كردهاند كه نباید زنان را معاینه و تداوی كنند زیرا كه نامحرم اند.
وطـن اهریمنـان بسیـار دیــده ستوطن بسیـار در خونـش تپیـده ست
وطــن هـــر بـار امـا دشمـنــان را،
زپا افکنده است و خود رهیده ست م. آزرم
در قندهار و فراه به دریوران داخل شهر هوشدار دادهاند كه حق ندارند زنان را به موتر سوار كنند. و در صورت تخلف موترهایشان ضبط میشود. رانندگان هم مجبوراً این دستور را عملی میكنند.
بعد از آمدن طالبان در فراه لیسه میرمننازو كه یكی از لیسههای با سابقه كشور است فوراً مسدود گردید و حدود ۸۵۰ شاگرد و ۴۵ معلم آن خانهنشین شدند. آنان مكتب ابتداییه بچگانه عسكرآباد را در لیسه میرمننازو انتقال دادند.
بعد از آمدن طالبان ابتداییه نسوان یزده، ابتداییه نسوان جوین نیز تعطیل شدند.
به تمام معلمان و ماموران زن كه در مكاتب و ادارات كار داشتند و اكثر شان یگانه نانآور فامیلهای خود بودند، دستور دادهاند كه از خانههای خود بیرون نشوند.
بیبی خورد یكی از قابلههای ورزیده و خوشنام منطقه بشمار میرود كه از احترام خاصی بین مردم برخوردار است. او كه شوهرش چندسال قبل فوت كرده است، دارای دو طفل است و نمیخواهد ازدواج دیگری بكند. مولوی فیاض كه از طرف اسماعیلخان بحیث رئیس تعلیم و تربیه فراه تعیین شده بود و دو زن هم داشت بیبی خورد را تهدید به ازدواج كرد ولی او مقاومت نشان داد. تا جایی كه دیگر نمیخواست برای كارهای قابلگی از خانه بیرون آید. مردم از این ناحیه سخت احساس مشكل میكردند. ولی زمانی كه طالبان آمدند، بیبی خورد را رسماً خانهنشین كردند.
با استقرار طالبان به پستههای راههای خروجی شهر دستور داده شد كه زنان را بدون چادری اجازه داخل شدن به شهر ندهند طالببچههای نوجوان و مغرور وقتی زنی را در موتر میدیدند كه در چادر نماز بزرگی خود را پیچیده اما چادری ندارد با لحن تهدیدآمیز و تمسخرآمیز از دریور میپرسیدند این «نر» است یا «ماده» و بعد موترران را مورد ضرب و شتم قرار میدادند. اكثر زنانی كه از مهاجرت برگشتهاند چادری ندارند لذا آمدن به شهر مشكل پیدا كردن چادری را مقابل آنان قرار داده و قرض گرفتند چادری معمول گردیده است.
شكنجه با خوردن دل و جگر انسان
(گزارشگر: قادر ـ كابل): در ماه دلو ۱۳۷۳ حزب وحدت یك نفر پنجشیری را كه نزد شان زندانی بود مجبور ساختند دل و جگر پنجشیری دیگری را بخورد كه بعد از این خوردن شخص مذكور با وضع صحی بسیار بد فرار نموده و فعلاً در شفاخانه صلیب سرخ بستر است.
فیلمسازی حزب وحدت از دختران و زنان
(گزارشگر: فوزیه ـ كابل): حزب وحدت فیلمهای سكس بنام «عشق در سینمای بریكوت» از دختران و زنان ربوده شده توسط حزب مذكور، ساخته است. این فیلمها با قیمتهای بسیار گزاف تجارت میشوند.
مزاری و پتنوس چشمهایش
زنی كه در جستجوی پسر گم شدهاش بود چشمدید خود را چنین قصه كرد:
وقتی كه پیش عبدالعلیمزاری رفتم اشك ریختم و از او پسرم را خواستم. مزاری فریاد كشید و گفت كه پسرم پیش آنها نیست ولی وقتی اصرار كردم كه پسرم پیش شماست، مزاری بعد از چند لحظه سكوت گفت پتنوس را بیاورید.
آنگاه پتنوس پر از چشمهای كشیده را پیش من گذاشتند. ترس و وحشت وجودم را فرا گرفت. مزاری گفت چشمهای بچهات را بشناس. من وحشتزده و گیج آن جا را ترك كردم.
جنایات حزب وحدت
(گزارشگر: رابعهلطیف ـ كابل): در اوایل میزان ۱۳۷۳ تعداد زیادی زنان كه توسط حزب وحدت اسیر و یا اختطاف گردیده بودند و در زیرزمینیهای سفارت شوروی سابق تحت كنترول حزب وحدت قرار داشتند. بعد از رانده شدن حزب وحدت از این ناحیه، آزاد گردیدند.
بعد از شكست حزب وحدت، در زیرزمینیهای سینما بریكوت اجساد خشك شده تعداد زیادی زنان بیگناه كه در دیوارهای آن میخكوب شده بود، دریافت شده و چند كارتن از سینههای بریده زنان نیز در آنجا كشف گردید كه سخت تكاندهنده بود.
یناموسی ولسوال سرخرود
به تاریخ ۱۸ قوس ۱۳۷۳ عبدالجبار ولسوال سرخرود وابسته به تنظیم سیداحمدگیلانی ساعت ۳۰:۱۲ شب با افراد مسلح به خانه نجیبه ۱۸ ساله و ثریا ۲۲ ساله كه هر دو خواهر اند حمله میكند. هر دو خواهر را اختطاف و به لوی ولسوالی خوگیانی انتقال میدهد. بعداً هر یك از آنان را مبلغ ۴۵هزار كلدار به فروش میرساند. سپس معامله دیگری صورت میگیرد و نفر دوم ثریا و نجیبه را مبلغ ۶۵هزار كلدار به شخصی سوم میفروشد. از این مسئله تمام مردم محل باخبر میشوند. پدر موسفید ۷۵ ساله شان با چند نفر از موسفیدان منطقه نزد حاجیقدیر میروند. او موضوع را با حاجیزمان در میان میگذارد. دختران را تسلیم مینماید. دختران بعد از دو ماه معامله و تجارت پیدا میشوند. بنیادگرایان شرفباخته دیگر چیزی را برای معامله ندارند حال كه تمام هست و بود ملت حتی سنگ و كلوخ كشور معامله شد، به تجارت عزت و ناموس ملت دست میزنند. دختران و زنان افغان در بازارهای پاكستان و هندوستان بفروش میرسند.
بچه سیدكیان و گرفتاری ۲۰۰۰ جوان
(گزارشگر: گلمحمد ـ مزار): به تاریخ ۴ حمل ۱۳۷۴ به دستور بچه سیدكیان شهر پلخمری محاصره شده و بعد به جلب و احضار پسران ۱۸ تا ۲۰ ساله پرداختند. در مدت سه روز حدود دوهزار جوان را گرد آوردند. این جوانان سه روز را بدون نان و بستر سپری كرده و بعد مسئول كندك تجمع این مسئله را برای بچه سیدكیان اطلاع داد كه تا چه زمان این افراد را نگاه دارند. بچه سیدكیان در جواب گفت: «تا معلوم شدن وضع دولت كابل همه را رها كنید» و بعد از سه روز جوانان از حبس رها گردیدند.
رهایی زنان در بدل پول
(گزارشگر: ر.س.) طالبان هزاران زن پیر و جوان و كودك را در كمپ سرشاهی در اسارت داشته و مردان آنان را در پلچرخی زندانی كرده بودند. اما پهرهداران طالب هر زن را در بدل ۱۵ تا ۲۰لك افغانی رها میكردند. برقیگل عروس جوانش از قریه فرزه (شوهرش را در پلچرخی زندانی كرده بودند) را با هزارها بدبختی پیدا كرده و با تادیه دهلك افغانی به طالبان نجات داد.