
تخار
داود. ب.
از كاررواییهای شاروال جنایتكار تالقان
در قوس ۱۳۸۲ حاجیآغا یكتن از قومندانان جنایتكار تخار است كه فعلاً شاروالی تالقان را در قبضه دارد. او در طول دو سال نه تنها كاری را در جهت آبادی تالقان انجام نداده بلكه عواید مندویهای تالقان را منظماً به جیب زده است و حدود بیشتر از ۳۰۰ درخت چنار را كه هر كدام شان بیشتر از چهل سال عمر داشتند و باعث زیبایی و سرسبزی شهر بودند همه را بیرحمانه قطع نموده به نفع شخصیاش به فروش رسانیده است.
مردم میگوید یك جنگپرست جهادی را به شاروال بودن چه كار. و تا زمانی كه این آدمكشان درنده اند انتظار انجام هیچ خدمت مهمی به مردم را نباید داشت.
از خیانتهای سیداحمد رئیس معارف تخار
به تاریخ ۱۷ جدی ۱۳۸۲ موسسه یونیسف زیر نظر داكتر جاوید وركشاپ «تیچر تریننگ» را براه انداخت كه در آن ۱۰۵۰ نفر معلم طی ۵۰ روز آموزش میدید كه هر فرد در پهلوی معاش، روزانه ۱۰۰ افغانی نان چاشت استحقاق داشت. اما سیداحمد رئیس معارف تخار با داكتر جاوید مسئول یونیسف معامله كرده به معلمان نان چاشت تیار میكردند كه قیمت آن بیش از ۳۰ افغانی نمیشد و بناء مبلغ ۷۰ افغانی از هر معلم را به جیب میزدند كه بصورت تقریبی روزانه بیشتر از ۷۰۰۰۰ افغانی و در ۵۰ روز بیشتر از سهمیلیون افغانی میشد. تمام معلمان از موضوع شكایت داشتند ولی رئیس معارف به آنان گفت: «اگر كسی نان را قبول ندارد از وركشاپ خارج شود.» ناگفته نماند كه رئیس معارف بخاطر بدست آوردن امكانات تمام خویش و قوم خود را درین وركشاپ شامل نموده كه بسیاری از آنان معلم نیستند و بعضی از آنان شاگردان مكاتب اند كه به نام معلم شامل وركشاپ شده بودند.
به تاریخ اول دلو یكی از معلمان زن بنام شیرینحمیدی معلم لیسه نمبر اول نسوان تالقان به رسم اعتراض با صدای بلند در میان معلمان گفت: «الهی این پول ما زهر جان شما شود. صد افغانی ما را میگیرید و در بدل نانی هم نمیدهید كه سیر شویم.» در مقابل تمام كاسهلیسان رئیس معارف از هر طرف بالای معلمه دلیر با كلماتی مثل: «ای بیشرم، ای بیحیا شرم نمیكنی كه بخاطر شكمت دعوا میكنی.» تاخته و نزدیك بود از وركشاپ اخراجش نمایند كه در اثر طرفداری معلمان ممكن نشد.
همچنان به تاریخ ۲ دلو یكتن از معلمان تحصیلیافته بنام فریده كه درین وركشاپ راه نیافته بود در جمع زیادی از معلمان به رئیس معارف با خشونت و قهر گفت: «شما خاینین، من كه معلم برحال و مسلكی هستم چونكه واسطه ندارم و خویش شما نیستم درین وركشاپ شامل نمیشوم و خواهرزاده و برادرزادهات كه شاگرد مكتب اند شامل این وركشاپ میشوند.»
خلاصه رئیس معارف تخار كه از جمله جهادیهاست چندین سال است كه این ریاست را در قبضه داشته و رشوه را علنی، بیترس و بیپرده میگیرد.
خیانتها در كانكور تالقان
به تاریخ ۴ دلو ۱۳۸۲ در تالقان امتحان كانكور گرفته شد كه در آن مثل سایر كارها تقلب و رشوه به حد اعلی و به وضوح مشاهده میشد و حتی محصلینی كه از كابل به رخصتی آمده بودند بنام فارغان ۱۲ كارت گرفته عوض خویشان و دوستان نالایقتر شان امتحان دادند. كلید سوالات قبل از شروع امتحان در بدل پول در اختیار شاگردان واسطهدار قرار گرفت. روز قبل از شروع امتحان كارت شمولیت به پول فروخته میشد كه در نتیجه شاگردان فارغ دوازده نتوانستند كارت عضویت حاصل نمایند و در عوض ملاهای مساجد و شاگردان صنوف دهم و نهم كارت را بدست آورده در امتحان شركت كردند كه در نتیجه همان شب مستحقین به جان آمده بالای پوهنتون تالقان حمله نموده تمام شیشههای تعمیر را شكسته و بدین ترتیب جریان توزیع كارت مختل شد.
مسئولین معارف تخار از شاگردان تا ۲۰۰ دالر و ۳۰۰ دالر هم رشوه گرفته بودند.
محمد
رذالت قومندان محمدعلم
به تاریخ اول جدی ۱۳۸۲ تفنگسالار مشهور بنام قومندان محمدعلم از قریه بلوچپای كشم با چندنفر مسلح، زلمیخانصادق یكی از معلمان لیسه میرفضلالله ولسوالی كشم را در بازار مورد لت و كوب و كشوگیر قرار میدهد كه بالاخره در اثر مداخله دكانداران و مردم از مرگ نجات مییابد.
علت لت و كوب و توهین معلم مذكور این بوده كه پسر قومندان موصوف را اول نمره نساخته بود زیرا لیاقت آن را نداشت. طبعاً هیچ یك از به اصطلاح مقامات مسئول به قضیه توجهی نكرد.
پ. ا.
ولسوال، شاروال و مسئول «كاوا» خاینان به مردم چاهآب
به تاریخ ۱۴ اسد ۱۳۸۲ شمسالدین ولد جمالالدین مسكونه گذروارنخواه ولسوالی چاهآب كه رئیس موسسه «كاوا» است از درك كرایه موتر، میخ گول، خشت پخته وغیره مبلغ ۳۳۰۰۰ دالر را میزند. از واقعه كه «داكتر» جنید ولسوال چاهآب خبر میشود به منظور حق گرفتن فرد مذكور را تهدید مینماید. او ابراهیمخان شاروال چاهآب را به قسم واسطه به خانه ولسوال میبرد و در نتیجهی جور آمد ۱۷۰۰۰ دالر به ولسوال و ۱۰۰۰۰ دالر به شاروال رسیده و متباقی سهم رئیس «كاوا» میشود. مسئله زبانزد عام و خاص است.
از جنایتكاریهای جمعیت اسلامی
در اواخر سال ۱۳۸۱ محمدموسی ولد جوره از قریه خشكدره ولسوالی كشم كه به قومندانی محل ارزشی قایل نبود توسط قومندان محمدوكیل ولد محمدیوسف به تحریك احمدی قومندان مشهور جمعیت اسلامی ربانی به قتل میرسد.
جنایت پدر قومندان سیفالله خیانتكار
به تاریخ ۵ قوس ۱۳۸۲ خلیفهشكرالله پدر قومندان سیفالله در قریه فرجغانیهای كشم در حضور اهالی خواهرزادهی اربابگلاحمد را به جرم اینكه شالی خود را به ماشین شالی پاكی وی نمیآورد بعد از گفتگوی شدید ذریعه ماشیندار به قتل میرساند. قاتل و شركایش در زندان بسر میبرند ولی مقامات ولسوالی كشم تصمیم دارند كه آنان را بدون كدام مجازات رها كنند.
رذالت منان مدیر معارف رستاق
عبدالمنان مدیر معارف ولسوالی رستاق كه قصد حج رفتن میكند تمام معلمان و موظفین مكاتب مختلف قریههای ولسوالی را به مدیریت خواسته و از هر یك آنان جهت «سهیمشدن در ثواب» مبلغ ۵۰۰ افغانی طلب میكند و به این ترتیب مصارف حج بیتالله شریف را حصول می كند.
رهزنی رئیس «حقوق بشر كشم»
به تاریخ ۴ جدی ۱۳۸۲ در حصه گولاییهای كشم در مسیر سرك تخار و بدخشان افراد قومندان سیفالله «رئیس حقوق بشر كشم» راه مسافرین بدخشان را گرفته اموال آنان از قبیل تلویزیون، دیشآنتن، پول نقد، ساعت و غیره را به زور غارت مینماید. تصادفاً یكی از مسافرین با استفاده از تاریكی شب خود را به ولسوالی رسانیده موضوع را اطلاع میدهد. پلیس دزدان را با تمام اموال سرقت شده دستگیر مینماید اما فردایش قومندان سیفالله و افرادش بنام اینكه آدم كلان و مجاهد است رها میگردد!
قابل یادآوریست كه قومندان سیفالله همان جنایتكاریست كه در اواسط میزان ۱۳۸۲ خواهر خود را به ضرب گلوله میكشد ولی از طرف هیچ مرجع مورد بازپرسی قرار نمیگیرد.
مزار
هدایت
از بیناموسیهای قومندان لعل معاون قولاردوی دوستم
به تاریخ ۱۰ اسد سال جاری دختر عزیزالحفیظ مالك رنا درملتون و سابق مدیر لیسه ابنیمین وقتی از مكتب رخصت و به طرف خانه روان میشود، لعل قومندان معاون قولاردوی دوستم كه دو زن دارد او را دیده و از بادیگاردهایش میخواهد دخترك را تعقیب كنند كه به كدام خانه میرود. بادیگاردها خبر میدهند كه دختر عزیزالحفیظ است. قومندان امر میكند كه پدر دختر را بیاورند. چون قومندان صاحب شراب و تریاك را زده بود به خواب میرود. پدر دختر تا سه بجه شب انتظار میكشد. زمانی كه قومندان بیناموس از خواب بیدار شد به پدر دختر گفت كه هر قسم است دخترش را برایش بیاورد ورنه كشته میشود. پدر دختر میگوید: «خوب من همراه دخترم مصلحت میكنم.» او به مجرد رسیدن به خانه تمام زندگی را رها و همان شب با فاملیش روانه كابل میشود.
احمد. ب.
جنایتهای صوفیریگن در قلمرو جلادان «ائتلاف شمال»
به تاریخ ۱۹ عقرب سال ۱۳۸۲ فضلالرحمن مشهور به صوفیریگن از قریه شیتی از قومندانچههای جنبش مربوط فرقه ۷۰ میكانیزه بوده كه قومندانش ولیمحمد میباشد. صوفیریگن در جوار سرك پخته در ولسوالی چهاربولك در یكی از پستهها غرض راهگیری و دزدی توظیف است. او با دامادش، بر سر كدام موضوع بگومگو میكند. به تاریخ ۱۹ عقرب دامادش از مزار توسط موترهای قریه میخواهد به قریه برود. او را از موتر پائین نموده لت و كوب مینماید به آن هم دلش قرار نمیگیرد به افرادش امر میكند كه دندانهای او را بكشند. خود صوفیریكن به صحنه كشیدن و شكستن دندانها توسط دسته برچه تماشا میكند. داماد در قریه اورناغه نزد قومندان شمسی میرود تا از او كمك بگیرد. هنوز عرض و شكایت زخمی به شمسی خلاص نشده بود كه چند نفر دیگر از قریه شیتی با داد و فریاد داخل قرارگاه میشوند و اظهار میدارند كه وقتی برادر داماد صوفیریگن را از موضوع برادرش احوال دادیم ولی او بجای آنكه پشت برادر خود بگردد به خانه صوفیریگن رفته با زن و بچه وی به غالمغال میپردازد. در این اثنا بچه ۱۷ ساله صوفیریگن بنام كاكلی داخل شده و با گفتن اینكه «پدرم هر چیزیكه دلش بخواهد همان میكند و تو چرا به طرفداری برادرت خانه ما آمدهای» بالای بیچاره ضربه میكند. علاوتاً مردم عارض اضافه میكنند كه صوفی ریگن و برادر و پسرش كمتر از ۲۰ نفر را نكشته اند.
شمسی بعد از شنیدن سخنان مویسفیدان به افراد خود امر میكند ۱۰ نفر مسلح پسر و برادر صوفیریگن را دستبسته بیاورند. (گاوشیری افراد شمسیخان میزاید) اینها كه نه در غم دندان این برادر و نه در غم مرگ برادرش كه جسدش هنوز در حویلی صوفیریگن افتاده، بودند بلكه در غم چربو میمیرند، فوراً وارد قریه و خانه صوفیریگن شده و شش نفر به شمول پسر صوفی را به قتل میرسانند، در بین این شش نفر سه تای آن اطفال خورد سال بود كه كلانتریناش ۴ سال عمر داشت و دو نفر دیگر زن صوفی و دخترش بودند. اما با این حال اكثریت مردم قریه شیتی فرا رسیدن چنین روزی را آرزو میكردند چون فرزند، پدر و یا برادر شان به دست صوفی و پسرش كشته شده بودند، مردم تمام دار و ندار خانواده صوفی را چور كردند. صوفی خودش در خانه نبود. وقتی خبر میشود به دوستان و اقارب میگوید «چندان مسئله نیست خود تان مردهها را دفن كنید.» صوفی در كنار ولیمحمد قومندان فرقه ۷۰ دوستم با چند نفر مثل خودش جای گرفته است. قومندان ولی از این خشم و برآشفتگی صوفی سود خود را میبرد چون چند بار ولی و شمسی باهم سگجنگی داشته اند و به همین علت پدر ولی بنام اختر لچك كه اصلاً قومندان فرقه ۷۰ دوستم بود فرار نموده و نزد عطای جمعیتی پناه برده است. صوفی از همان تاریخ به بعد در سر سرك پخته بین ولسوالی بلخ و چهاربولك بخاطر انتقام جلو موترهای قریه اورناغه و شیتی را بند كرده و ساكنان این قریه را از موتر پائین مینماید. چند بار اهالی چاربولك به دولت شكایت نمودهاند ولی دولت هیچگاه قضیه را تعقیب نكرده است.
ی. احمد
سگجنگی بین جمعیت و جنبش و جنایتهای دیگر توسط این دو باند خاین
به تاریخ دوم میزان ۱۳۸۲ جنگ شدیدی در قریه هرات ولسوالی شولگره بین افراد جنبش و جمعیت در میگیرد كه در نتیجه ۳ نفر افراد بیگناه به قتل میرسند و نعمتالله قومندان مربوط جمعیت اسیر و بعداً توسط افراد جنبش در آتش سوزانده میشود كه تنها خاكسترش باقی میماند.
وضع امنیتی در قریه كشنده ولسوالی شولگره خیلی خراب میباشد. درین اواخر تعدادی از قومندانان سابق ملاعبدالرحمن (حقانی) از احمدخان قومندان تعداد زیاد سلاحهای سبك و ثقیل دریافت میدارند كه با ذخیره شدن بیش از حد اسلحه در ولسوالی متذكره هر لحظه امكان جنگ میرود.
به تاریخ ۲۸ میزان ۱۳۸۲ از طرف موسسهای برای مردم فقیر ولسوالی شولگره به تعداد صد پایه كراچی دستی، سهصد عدد شاخی، ۳۵ عدد كولند، ۱۲ دانه دیگبخار، هزار خریطه گندم و پنجصد خریطه كود كیمیاوی كمك شد ولی تمام آنها توسطولسوالی برای افراد وابسته به قول اردوی نمبر ۷، نمبر ۸ و فرقه ۳۸ شبانه توزیع شد تا مردم كمتر متوجه شوند.
جنگهای پراكنده بخاطر گرفتن عشر میان جمعیت و جنبش در مناطق مختلف ولسوالی شولگره ادامه دارد. شدیدترین این جنگها به تاریخ ۲۷ میزان بود كه در قریه باغپهلوان آغاز گردید و در نتیجه آن یك تن از افراد جمعیت بنام گلابالدین به قتل رسید.
قاسم
بیناموسی جمعیتیها و منطق یك ولسوال احمق
به تاریخ ۲۹ میزان ۱۳۸۲ یك تعداد افراد مسلح جمعیت داخل منزل بابهزارمیچی میشوند و به زن و دختر ۱۳ ساله او تجاوز مینمایند. بابهزارمیچی به ولسوالی راپور میدهد ولی ولسوال به او میگوید: «كسانیكه چنین عملی را انجام دادهاند هر كدام ولسوال جداگانه درقریههای خود میباشند. تو میتوانی به خود آنان عریضه نمایی»!
ز. د.
بیناموسی قومندان نجیب و بیبازخواستی دولت
به تاریخ ۱۲ سنبله سال جاری دختری بنام ریحانه فرزند محمداسماعیل كارگر وركشاپ اساسی كودوبرق ساعت تقریباً ۵ بجه بخاطر گرفتن ادویه از ایرج درملتون در ساحه رهایش كودوبرق توسط افراد مسلح نجیب قومندان قطعه امنیتی ساحه رهایش و اطراف ساحه مذكور كه مربوط به قومندان شفیع از جمعیت اسلامی گرفتار و توسط موتر جیپ به طرف قریه نوآبادخاصهپز برده میشود. همچنین نجیب بیناموس مالكدرملتون را به یكی از پوستههای امنیتی انتقال میدهد. بنام اینكه دختر مذكور كه متعلم صنف نهم لیسه بیبیزینب میباشد، با وی در حالت عشقبازی گرفتار شده. چون صبورخان رئیس اركان قول اردوی ۷ از دوستان شعیب مالك درملتون بود بعد از اطلاع واقعه خود را به ساحه رهایش رسانده قضیه را حل مینماید. از آن روز تا حال چند بار قضیه توسط نمایندههای اتحادیه كارگری كودوبرق تعقیب شده اما بدون نتیجه.
اعتصاب پیروزمندانه كارگران ریاست فابریكات كودوبرق
نمایندههای اتحادیه كارگری ریاست فابریكات كودوبرق به روز ۷ جوزا سال ۸۲ با رئیس كودوبرق انجنیر عبدالعزیز (روزی)ملاقات و راجع به اجرای معاش كارگران صحبت نمودند. در نتیجه فیصله و وعده شد كه تا ختم جوزا معاش كارگران اجرا گردد. رئیس كودوبرق به وعده وفا نكرده به تاریخ ۱۵ جوزا به فابریكه برق آمده و با نورمحمد مدیر شعبه توربین صحبت نموده و به مدیر مذكور دستور لغو اتحادیه كارگری را داده و گفت او خود حزبی سابق است از اخوان خوشم نمیآید و نمایندههای شما همه اخوانی هستند. شما باید نمایندههای خوب (حزبی سابق) را انتخاب نمایید. او كمسیون نظارت انتخابات اتحادیه كارگری را تعیین و مكتوب رسمی به مدیریتهای عمومی روان كرد تا به تاریخ چهارم سرطان انتخابات نمایندههای كارگری به گراف انتخاب شود. پول تولید فابریكات كودوبرق تا اول سرطان از سیدمحمد تاجر پیشكی گرفته شده بود. چون كارگران علت به تعویق انداختن اجرای معاشهای خود را میفهمیدند بناً ساعت ۷ صبح ۲۳/۳/۸۲ دستهجمعی دربرابر تعمیر ریاست كودوبرق دست به اعتصاب زدند. در حالیكه فابریكه تولید نورمال خود را داشت و هم از ساحه كاری توسط كارگران كنترول جدی میشد، به دستور كارگران به موترهای حامل كود كیمیاوی اجازه خروج از فـابـریـكه داده نشـد و تـولیـد كـود در تحـویـلخانه ذخیره شد.
رهبری فابریكات كودوبرق كارگران را قناعت داده نتوانستند تا بالاخره كارگران تصمیم گرفتند كه بطرف ولایت حركت و جهت حل مسئله با والی شهر ملاقات نمایند. زیادتر از سهصد كارگر از كودوبرق به طرف شهر حركت نمودند و متباقی كارگران پیش روی تعمیر ریاست و دروازه فابریكه كنترول داشتند كه تولید كود كیمیاوی بحالت ذخیره نگهداری شود. كارگران حدود دو كیلو متر از فابریكه دور شده بودند كه یك نفر مسلح مربوط محمدنور قومندان در چارسركه كودوبرق میخواست كارگران را از رفتن به طرف شهر باز دارد و فیر هوایی كرد اما كارگران، جوان مسلح را در آن واحد خلع سلاح نموده و بعد از یك ساعت راهپیمایی به ولایت رسیدند. كارگران با والی شهر مشكل شان را مطرح ساختند. والی محمداسحق با كارگران به فیصله رسید كه تا زمانیكه معاشات اجرا نشده باید كود كیمیاوی ذخیره شود و نیز طبق فیصله حكومتهای سابق امتیاز ۶ فیصد به كارگران داده شود و افراد مسلح هم باید دیگر در فابریكه نباشند.
یك روز بعد از اعتصاب، رئیس كودوبرق كه در ابتدا مخفی شده بود تا مبادا كارگران با وی برخورد خراب نمایند، به مدیریت تولید كود حاضر شده در ابتدا بسیار تند و بعد عذرآمیز خواهش نمود كه من برای تان وعده دادم كه معاشهای تان را میدهم. دو روز نسبت كار عاجل به تاشكند رفتم و حال عاجل برگشتم. كارگران بارگیری كود را اجازه نداده و گفتند كه والی صاحب با ما به توافق رسیده تا معاش نگیریم كود كیمیاوی ذخیره شود. بالاخره رئیس كودوبرق سند را امضا نمود كه دوازدههزار خریطه كود ذخیره در تحـویلخانه مربرط معاش است و از نمایندگان كارگران اجازه بارگیری را گرفت و معاشهای كارگران توزیع شد.
ك. ع.
سگجنگی بین جنایتكاران عطامحمد
به تاریخ ۲۰ عقرب ۱۳۸۲ جنگ شدیدی بین قومندانان عطا بنامهای ضیاء و عبدالمحمد در ولسوالی شولگره درگرفت كه در نتیجه یك تن كشته و یك زن زخمی گردید. قضیه تا كنون حل نگردیده و اوضاع در قریه كرنیسالی ولسوالی شولگره متشنج میباشد.
فراه
قاسم
وقتی مردم به جان آمده خود قدرت را در دست گیرند
ویس یكی از ملیشههای خلق و پرچم كه در دزدی و چپاول و آدمكشی مشهور منطقه میباشد به قتل رسید. وی كه در زمان دولت خلقیها وظیفه داشت بعد از روی كار شدن امارت ربانی نیز صاحب قدرت و گروپ مسلح بود و زمانی آمر محبس ولایت فراه مقرر گردیده بود. وی با طالبان هم همكاری داشت. رهزن و خاین مذكور درین اواخر دست به چند قتل و دزدی زد. بخاطر دزدی در ساحه وسط قریه تیوسك و سبزگزی شامی در كمین نشسته و یك موتر سراچه را متوقف مینماید. چون داخل سراچه افراد مسلح جمال استاد از قریه دهك بوده بین شان برخورد صورت میگیرد كه سه نفر از افراد سوار بر سراچه به قتل میرسند و دو نفر زخمی میگردد. در كمین دیگر در راه دارآباد كه پسر دولت ولد یعقوب سنگزور با فامیل خود توسط سراچهای طرف زیارت روان بودند مورد حمله ویس و افرادش قرار میگیرند كه در نتیجه راننده موتر زخمی میشود. گفته میشود شبی ویس با افراد مسلح خود با كوتهقلفی كردن افراد خانه معلم غنی واقع ناحیه سوم شهر، مبلغ هشتهزارلك افغانی را دزدی میكند كه تا امروز كسی نتوانست درك این پول را بیابد. زمانی هم رسید كه دزدیها و قتلهای ویس خیلی سر زبانها افتاد و او ظاهراً از طرف قومندان امنیه اسبق خلع سلاح گردید. بعد از بركناری قومندان امنیه سابقه، ویس از طرف قومندان امنیه جدید این ولایت به حیث قومندان امنیه ولسوالی كین (شیبكوه قلعهكاه) مقرر میگردد. وی چون ماهراذیت مردم ودزدی بود، مردم آن منطقه خیلی به تنگ آمده خواهان برطرفیاش شدند و از دست وی نزد والی فراه عبدالحینعمتی و قومندان امنیه امیرمحمدنوری شكایت كردند. حتی مردم قریه نوبر از والی با گریه میخواستند ویس را تبدیل كنند یا ما فرار میكنیم. مقامات دولتی به خواست مردم توجه نمیكنند و ویس كماكان فغال باقی میماند. او به فكر اخلال عروسی پسر غلامفاروق از قریه نوبر در ساحه شیبكوه میافتد. همه افراد قریه به سركردگی فاروق تصمیم میگیرند تا جواب ویس را بدهند. آنان هم مسلح شده در راه ویس به تاریخ ۱۰ سنبله كمین نموده در نتیجه ویس را با سه نفر افرادش به قتل میرسانند. بعداً هیئتی از ولایت جهت تحقیق مسئله به محل اعزام میگردد. فاروق به آواز بلند اعلام میدارد كه او این كار را كردهاست. هیئت از فاروق میخواهد به ولایت برود. فاروق رد نموده میگوید: اگر حكومتی وجود میداشت حرف مردم را میشنید.
ب. ا.
بیچارگی دولت و اقدام خوستیها
به تاریخ ۱۲ عقرب سال ۱۳۸۲ عبدالحمید با یك نفر دیگر مسكونه خوست ولایت فراه سوار بر موترسایكل از قریه دیوارسرخ بطرف خوست روان بودند كه دو نفر موترسایكل سوار دیگر آنان را تعقیب مینمایند. وقتی از قلعه كهنه خشكآبه میگذرند دزدان آنان را تهدید و دستور توقف میدهند ولی آنان نمیایستند. بالاخره دزدان با تفنگچه بالای عبدالحمید و همراهش فیر میكنند، یكی از آنان جابجا بقتل میرسد. نفر دومی زنده بوده بعد از چند ساعت وی هم میمیرد. دزدان موترسایكل آنان را گرفته فرار میكنند. قریه خوست و اقارب مقتولین از حادثه خبر میشوند. حدود ۵۰-۶۰ نفر از خوست مسلح و با موترسایكل به محل حادثه رفته رد و پل را بالای قریه سهجوی میبرند. در حین رفتن به سهجوی یك پوسته امنیتی مربوط دولت در تعمیر كهنه حاجی سلطانمحمدخان قرار دارد كه پوسته از قاتلین اظهار بیاطلاعی میكنند. خوستیها پسته را مكمل خلع سلاح و افراد آنرا با خود به سهجوی میبرند. از قریه سهجوی هم حدود ۲۰-۳۰ نفر را دستگیر با خود به خوست میآورند و لت و كوب بسیار میكنند. بعداً مویسفیدان از چند قریه و قریه سهجوی به خوست آمده حدود ۱۰ نفر را رها و متباقی تا حالا نزد خوستیها زندانی میباشند و شكنجه و لت و كوب ادامه دارد. دولت تا كنون هیچ اقدامی نكرده و خود را بیچاره میداند. ناگفته نماند كه در فراه چندین پوسته امنیتی خصوصاً پوستههای طرف مرز با نیمروز و ایران در دست خوستیها میباشد.
ز. ع.
دستگیری رهزنان توسط مردم
شب چهار شنبه ۳۰ میزان سال ۸۲ سه تفنگدار عزم دزدی خانهی ستارخان واقع قریه مزار مركز فراه را داشتند یكی از آنان دروازه را میزند. ستارخان كه جهت باز كردن دروازه بیرون میشود بر آن شخص شك میكند. ناگهان او را غافلگیرانه محكم در آغوش گرفته و به كمك اهل خانه یك میل كلاشینكوف، هشت شاژور، چار نارنجك و مقداری مهمات را از او میگیرند. مجرم را به نیروهای امنیتی میسپارند ولی دو دزد تفنگدار دیگر فرار میكنند.
ز. غ.
بیناموسی جمعیتـیهـا
محمد (اسم اصلی محفوظ) سابق عسكر كندك ۲۱ فراه و فعلاً با شنده فراهرود دارای همسر جوانی به اسم زرغونه (اسم و ولد اصلی او محفوظ) میباشد كه به امور صحی و ولادی مهارت داشته و به كمك مریضان زن میپردازد. شبی در اواخر سنبله سال ۸۲ سه مرد با یك زن مریض در حال زایمان جهت كمك به آنان مراجعه میكنند. یك مرد در اتاق میماند و با محمد سر گرم صحبت و مجلس میشود. دو نفر دیگر مریض را به اتاق پهلو میبرند. زرغونه با سامان لازمه به نزد مریض میرود كه ناگهان متوجه میشود مرد ریشداری لباس زنانه پوشیده. هر سه مرد بر او حمله و تجاوز مینمایند. دختر خرد سال محمد همسایگان را آگاه میسازد. با فیر همسایگان تجاوزگران گریخته و محمد از فاجعه آگاه میشود. مردم میگویند بیناموسان متعلق به جمعیت اسلامی بودهاند.
نقاطی از فراه كه بویی از حكومت كرزی در آنها نیست

۲ جنوری ۲۰۰۴: «ائتلاف شمال» این برادران پلید طالبان جسد یك اسیر را در شهر فراه به نمایش گذاشته اند.
تا زمانیكه آدمكشان گلبدینی كثیفی نظیر بشیر بغلانی (یوسف)ها در فراه یا هر جای دیگر كشور بلادیدهﻯ ما بر سر قدرت اند، وقوع یكچنین جنایت هایی امری روزمره خواهد بود.
در مرزهای جنوب غرب فراه چند پایگاه یا بارانداز بنامهای ذیل وجود دارد: پایگاه گلدانی، میشكشی، شغالی و پشمیكه. ازین باراندازها تیل، كود، آرد، گاز و روغنیات ایرانی بطور قاچاق وارد افغانستان میگردد. هر پایگاه به نوبت خود گمرگ دارد. در مرز فراه و نیمروز نیز باراندازهایی وجود دارند مربوط ولایت زرنج كه شلغمی- كركی- طلایی- ماككی و میلك نامیده میشوند. من به شلغمی مربوط نیمروز رفت و آمد دارم. بار موتر از شلغمی میآید به دروازه نظام قراول كه در آنجا توقف و گمرك میشود و پارچه رسید پول میدهد. برای جابجایی از هر موتر ۱-۵ هزار تومان پول باید پرداخته شود. هر چند قدم بعد بنام ترانسپورت و نمایندگی باربری زرنج از روی تناژ هر موتر پول میگیرند. بعداً به گلدانی میرسیم كه بدست هر دو ولایتمشترك میباشد از موترهای كوچك ۱۰۰۰-۱۵۰۰ تومان و از موترهای كلان بیشتر میگیرند. به مجرد رسیدن به میشكشی، در دم راه یك اتاق حامل چند نفر معتاد است كه بدون چون و چرا از هر موتر به اندازهای كه دل شان بخواهد یعنی از كوچكترین موتر باری حداقل ۵۰۰۰ تومان میگیرند. از موترهای بزرگ از ده تا سیهزار تومان میستانند كه نه رسید میدهند و نه دفتر و دیوان دارند. از اینجا به دیوالكان میرسیم كه به اعلان خود دولت و سخنرانی شخصكرزی حقالعبور معاف گردیده ولی نه تنها حقالعبوركه پوسته امنیتی هم به حصه خود پولمیگیرد. خلاصه تا رسیدن به شهر فراه هفت پوسته پولستان قرار دارند. داخل شهر كه شدیم یك نفر موتر را تعقیب نموده به مجرد توقف میگوید پول تیكهداری را بده. به تعقیب آن دو نفر مسلح دیگر حاضر میشوند بنام نفت و گاز هر چه دل شان شد پول میگیرند كه طبعاً نه رسید میدهند و نه كنترولیدر كار است.
این است وضع مردمی كه در سرزمینی با قانون جنگل كار میكنند.
س. ع.
سودجویی و رسوایی شفاخانه یكاولنگ
كارگران بدون سرحد اسپانیا چنین گزارش میدهند:
فعالیت شفاخانه یكاولنگ كه قبلاً از طرف موسسه «شهدا» انجام میشد، بعد از روی كار آمدن دولت حامد كرزی، موسسه یو- اس- اف داكتران بدون سرحد اسپانیا ۵۰ فیصد ادویه مورد ضرورت، سامان و لوازم عملیات، میز، چپركت، التراساوند وغیره دستگاههای لازم آن را تهیه نمودند. خارجیان همیشه تلاش داشتند كه فعالیت شفاخانه بهتر صورت بگیرد تا به مریضان به خوبی رسیدگی شود. كمكاری و عدم صداقت داكتران و كارمندان «شهدا» را كه خارجیان میبینند موضوع را به مقامات بالایی شان اطلاع میدهند.
از سوی دیگر سیماسمر كمك داكتران بدون سرحد را به ضرر كار آینده خود دیده برای مسئول شفاخانه دستور میدهد تا عدم همكاری خود را با داكتران بدون سرحد اعلان كند. كه در نتیجه در برج سنبله سال ۱۳۸۲ كمكهای موسسه به شفاخانه قطع گردید. در زمان كار مشترك موسسه یو- اس- اف و «شهدا» همه خدمات مجانی بود اما بعد از قطع كمك موسسه فیس معاینه ۱۰ افغانی، فیس بستر ۲۰ افغانی و فیس عملیات به قدر توان وضع شد. بطور مثال داكترسلطانی از التراساوند فی نفر ۳۰۰ افغانی اخذ میكرد. داكتران بدون سرحد از موضوع آگاه شده دستگاه معاینه را از شفاخانه مصادره كرده به كلینك سیار خود فرستادند. تا امروز حق و سهمیه ادویه مردم در دواخانههای شخصی بازار بفروش میرسد و به مریضان نسخه بازار آنهم در مقابل فیس داده میشود.
خودسوزی برای نجات از جهنم خانواده شوهر
به تاریخ ۲۱ سنبله زن بیستوپنج سالهی هاشم، ساكن گجگین (كشارو) باشندهی فراه كه چند سال پیش به شكل مُخی (بدلكان) به ازدواج برادرش درآمد. از شرایط بد زندگی و برخورد خانواده شوهر به جان آمده و فامیلش را باربار ازین وضع خبر میساخت اما خانواده پدر حرفهای او را جدی تلقی نمیكردند تا اینكه زن جوان با آتش زدن خود بر زندگی جهنمیاش نقطه پایان مینهد. هاشم اكنون نزد خانواده پدر دختر گروگان است كه میخواهد با گرفتن دختری از خانواده هاشم به عوض دختر سوختهاش او را رها نمایند!
اینست زندگی و «عنعنه» غیرانسانی در سرزمینی كه از سوی جنایتكاران جهادی و طالبی هم تااستخوان و بار بار گزیده شده است.
بامیان
ز. ك.
عقیل بیناموس و همكاران پلیساش
به تاریخ ۲ عقرب ۱۳۸۲ ساعت دو بجه شب عقیل، كریم و دو فرد مسلح دیگر كه از كوچه گردان، لومپن دوران حزب وحدت و بعداً همكاسه با طالبان بودند، در قریه خمآستانه با سوراخ كردن دیوار داخل خانه حاجیسیدیوسف میشوند. تصادفاً در آن شب وی به مسافرت رفته و یك دختر جوان، زن برادرش و زن پیری در خانه بودند. زمانیكه جنایتكاران بداخل خانه میشوند. پیرزن فریاد میكشد كه پول، مال و هر چه میخواهید بردارید، دست درازی نكنید. عقیل نام كه از سالها به اعمال جنایتكارانه آغشته بود به دختر معصوم حمله كرده با پنجه گلوی وی را میفشارد ولی دختر به كمك زن برادر حاجییوسف مقاومت مینماید و عقیل تبهكار به هدف شوم خود نمیرسد. از فریاد طفل ۱۰-۱۱ ساله كه كارگر خانه بود همسایهها با خبر شده به كمك آنان میرسند. جنایتكاران فرار كرده به عقب دروازه خانه حاجیانور كه دختر جوان دارد میروند. باز هم در اثر چیغ و فریاد زنان و اطفال همسایهها با خبر شده واوباشان از آنجا هم فرار میكنند. دو تن از اهالی قریه حاجیانور و سیدجواد عازم ولسوالی شده جریان را به ولسوالی گزارش میدهند. روز بعد ۴ نفر مسلح به قریه آمده، عقیل را دستگیر و به ولسوالی میبرند. عساكر ولسوالی كه از همفكران و همدستان عقیل و كریم بوده در جیب عسكرها رشوه انداخته و همراه با عقیل به خانه حاجییوسف میرسد. وقتی چشم شان به دختر معصوم میافتد بابیناموسی میگویند: «اینطور دختر كه باشد باید جوانان مثل ما دیوار را ویران كرده داخل شوند.» عقیل پول رشوت را به عساكر همقطار خود میدهد تا به قومندان امنیه برسانند. تاریخ ۳ عقرب ساعت ۱۲ بجه ظهر حاجییوسف از مسافرت برمیگردد و از قضیه آگاه شده به ولسوالی میرود. طرف مقابل و مامورین قومندانی ولسوالی حاجییوسف را تهدید مینمایند كه «دور دور بگرد ورنه پارهات میكنیم.»تا حال كدام اقدامی از طرف ولسوال در مورد دستگیری جنایتكاران صورت نگرفته است.
م. ن.
خیانت سیدحبیب مدیر معارف یكاولنگ
به تاریخ ۶ دلو در هنگام امتحان كانكور محصلان در ولایت بامیان، سیدحبیب مدیر اجازه ورود در صحنه امتحان را پیدا میكند. او جوابها را از پارچه شاگردان لیسه مركز یكاولنگ گرفته و به فوزیه دختر عبدالغفور رئیس معارف ولایت بامیان میدهد. فوزیه از صنف ۷ به بالا نخوانده و با شهادتنامه جعلی شامل كانكور گردیده بود. از این جنایتها در كانكور بامیان زیاد صورت گرفته است.
سعیده
معارف، آرزوهای به تاراج رفته
در سال ۱۳۷۲ بنابر تقاضای مردم چندین قریه مكتب نسوانشاهقلندر در ولسوالی یكاولنگ تاسیس گردید. در آن زمان به جز سه زن، زن با سواد دیگری در منطقه ما وجود نداشت كه خود را در مقابل اطفال بیسرنوشت كشور مسئول دانسته حاضر شوند به تعلیم و تربیه اطفال معصوم بپردازند.
عبدالغفور كه فعلاً رئیس تعلیم و تربیه در ولایت بامیان است به حیث معلم در مكتب ابتدائیه مقرر گردید. اطفال اكثر خانوادهها كه از نعمت سواد محروم مانده بودند علاقه به درس و تعلیم نداشتند. ما معلمان با مشكلات و محبت فراوان با والدین صحبت نموده اطفال را تشویق به مكتب رفتن كردیم. مدت ۹ سال زحمات سخت و دشوار را متقبل شدیم. خاطرات تلخ دوران قدرت فاشیستهای حزب وحدت را بیاد دارم كه به دختران معصوم دشنام میدادند كه شما دختران پیش كدام زنان بدون حجاب و بیپدر درس میخواندید و دشنام های ركیك به ما معلمان میدادند. سردمدار طالبان بنام سیدصوفیگردیزی كه خود بی سواد بود نیز ما را تهدید میكرد كه درسهای كمونیستی میخوانیم و به دختران درس كمونیزم میدهیم.
ولی امروز باز هم چند تن از كاسهلیسان خلیلی و طالبان بحیث مدیره، مفتش و سركاتب هستند كه به شیوههای مختلف رشوه میگیرند. مثلاً شریفه دختر مدیر حبیباللهخان كه تا صنف پنجم نخوانده فعلاً بحیث معلم در لیسه نسوان مقرر شده دختر سیداسحق سركاتب كه صنف دوم را تمام نكرده بحیث سرمعلمه مكتب ابتدائیه شاهقلندر و یكی از اقوام مدیر صاحب بنام عارفه شاگردی كه در صنف سوم ناكام مانده بود حال با مدارك جعلی به عنوان فارغ صنف دوازدهم بحیث معلم ایفای وظیفه مینماید.
سرمعلمه ما چندین بار اخطار داده كه در سال آینده از بست معلمی منفك میشویم ولی روشن است كه اگر باز هم رشوت بدهیم هرگز ما را تهدید نمیكند. قرطاسیه و لوازم درسی كه به شاگردان كمك میگردد در بازار به فروش میرسد، به اطفال اطلاعنامه نمیدهند، معاشات در ۶ ماه هم بدست معلمان نمیرسد با وجود اینكه معاش مكاتب از طرف دولت پرداخته شده اما تا «حق» رئیس صاحب به جیبش نریزد معاش معلمان پرداخته نمیشود.
ما زنان معلم حیران هستیم با این نوع بیسروسامانی چه كنیم.
ع. سعید
سزای صحبت از جنایتهای ولسوال
در یكی از روزهای برج سنبله سیدانور در هوتل نشسته و ضمن آن روز دو تن از عساكر شاروالی به هوتل آمده به سیدانور میگویند كه از طرف ولسوالصاحب خواسته شدهاست ظاهراً بخاطر اینكه در هوتل مذكور فلمهای هندی دیده میشود. ولی سیدانور میپرسد كه درین وقت شب ولسوال با وی چه كار دارد.
عساكر ناچار رفته یك گروپ دیگر را با خود میآورند ولی تا آن زمان سیدانور از هوتل رفته بود. عساكر داخل هوتل شده هوتلی و مسافرین رامورد لت و كوب شدید و اذیت و آزار قرار میدهند.
سایر ولایات
ف. ا. ـ لوگر،
شركت هوایی دوستم برای امور هروئیناش
شركت هوایی كامایر با سرمایه ابتدایی ۸ میلیون دالر كه از دارایی خصوصی دوستم تهیه دیده شده است آغاز به كار نمود. این شركت به سركردگی زمری كامگار سه طیاره را بطور آزمایشی فعال نموده كه هر هفته یك بار به هرات، مزار و یك بار هم به خارج از كشور پرواز خواهد كرد. گفته میشود كه طیارههای این شركت نیز مانند شركت هواییای كه در دوره اول استبداد پر خون و خیانت جهادیها توسط حاجیقدیر در لین جلالآباد - دوبی به كار انداخته شده بود، در قاچاق هیروئین و تریاك نقشش را ایفا میكند. قاچاق مواد مخدر، در پهلوی دزدی، اختلاس و تاراج داراییهای ملی از منابع مهم درآمد دوستم و تفنگسالاران خاین بشمار میرود.
چال انگیسی داكتر فضلالله برای استقبال از بادارش فهیم
به تاریخ ۲۹ عقرب ۱۳۸۲ فهیم وزیر دفاع به گردیز رفته بود. برنامهی سفر طوری ریخته شده بود كه طیارهی حاملش نشستی در ولایت لوگر داشته باشد. داكتر فضلالله آمر نظامی آنجا كه در ضمن آمر ولایتی باند ربانی هم است برای گردآوردن مردم جهت استقبال از فهیم، به تمام مكاتب اطلاع داده بود كه قرار است حامدكرزی از ولایت دیدن نموده سخنرانی نماید. از اینرو تعداد كثیری جهت استقبال كرزی گردهم آمدند كه بعد از فرود آمدنهلیكوپتر با فهیمخان مواجه شدند.
س. ر. ـ كابل،
حلقآویز كردن عكس احمدشاهمسعود
دگروال محمدشریف گفت: «به تاریخ ۲۲ میزان ۱۳۸۲ وقتی كه افسران پیژنتون وزارت دفاع به داخل شعب خود میروند میبینند كه عكسهای احمدشاهمسعود از قابها كشیده و حلقآویز گردیده و بعضی از آنان سرچپه آویخته شده است. این عمل زمانی انجام مییابد كه تعداد زیادی از افسران اضافه بست شده ۶ ماهه معاش خود را نگرفته و دست به اعتصاب و مظاهره زده بودند.
دگروالشریف كه خود از جمله صاحبمنصبان كرزی و از پنجشیر است میگوید: «صاحبمنصبان حق دارند خشم خود را با حلق آویز كردن "مسعود" فرونشانند چون عدهای از افراد بیسواد ولی جهادی وابسته به بسمالله و فهیم هرگز اضافه بست نشدهاند.
ج. ع. - جوزجان
چپاول نفت سرپل توسط خاینان جنگسالار
در برج جوزا سال جاری وزیر مالیه داكتر اشرف غنی از ولایت جوزجان و سرپل دیدن نمود و بعداً در كوهانگوت از چاههای نفت بازدید نمود كه قبلاً مواد نفت خام از طرف قومندانان محلی و تفنگسالاران به استفادههای شخصی شان به فروش میرسید. وی گفت كه در آینده دولت تصمیم دارد تصفیه خانه اساسی دولتی ایجاد گردد تا از عواید حاصله آن استفاده قانونی صورت گیرد و پول آن به بانك مركز انتقال یابد. مگر از آن تاریخ تا هنوز نظامیان جنگسالار سرپل به انجنیران و كارمندان مربوطه اجازه بستن چاهها را نداده است. شخصی بنام حاجیپاینده برادر عبدلچریك نفت خام كوهانگوت را در انحصار خـود داشته و تا هنوز توسط موترهای تانكر تصفیه خانه های شخصـی به فروش میرسـد.
ن. ض. ـ شبرغان،
اختطاف كودكان در قلمرو جانیان جمعیتی و جنبشی
به تاریخ ۲۴/۶/۸۲ قومندان محیالدین بادیگارد دوستم دختر هشت ساله را از پرورشگاه اختطاف و در جنگلباغ به او تجاوز مینماید. دختر فعلاً در شفاخانه صدبستر دوستم بستر میباشد كه اعصاب خود را از دست داده است. هر چند داكتران شفاخانه اصرار كردند ولی پدر و مادر دختر حاضر به بردن دختر بیگناه شان نشدند.
به تاریخ ۲۴ سنبله سال جاری در شبرغان پسر ۷ ساله ولیخان صراف كه از كودكستان رخصت میشود از طرف اشخاص ناشناس همراه یك پسر دیگر ربوده میشود.پسرك دوم را رها نموده و به او میگویند به پدر پسرك بگوید كه با دوصدهزار افغانی به پلخراسان بیاید و پسرش راتسلیم شود. ولی صراف كه در زندگی همین یك پسر را دارد با عجله به طرف پلخراسان حركت میكند ولی هر قدر منتظر میماند و چهار طرف قریه پلخراسان را جست و جو میكند پسرش را نمییابد. اختطاف كنندگان دو روز بعد پسرك نام برده را در مزار در دكان یك صراف گذاره و از صراف مبلغ ۵۰۰ دالر گرفته و میگوید كه كار عاجل دارد و تا چند ساعت بعد كه برمیگردد پسرش نزد او باشد. بعد ولیخان از جریان خبر شده به مزار رفته پول صراف را پرداخته پسرش خود را میگیرد.
پسر ۷ ساله دیگری كه مدتی قبل اختطاف شده بود و مردهاش به تاریخ ۲۶/۶/۸۲ از حصه اول قبله محبس شبرغان بدست آمد كه جگرش به كلی از بین رفته بود. جسد در شفاخانه صدبستر دوستم قرار دارد و تا نوشتن این گزارش پدر و مادر پسر پیدا نشدهاند.
در قریه یكهباغ شهر شبرغان به تاریخ ۵/۶/۸۲ یك دخترك ۴ ساله كه نواسه محمدشریف معاون تدریسی ریاست معارف جوزجان است از طرف یك نفر ناشناس اختطاف میگردد. دخترك را در شهر در دكان ظاهر زرگر میآورد و از نزد زرگر تعدادی انگشتر و گوشواره كه جمعاً مبلغ ۱۵۰۰۰ افغانی میشود گرفته و به زرگر میگوید دخترك در دكان باشد طلاها را در خانه نشان میدهم اگر خوش كردند پول آنها و درغیر آن طلای شما را دوباره میآورم. بعد از نیم ساعتی زرگر از دختر میپرسد كه پدرت نیامد. دخترك گریه كرده میگوید كه این نفر پدر من نبوده و مرا با تهدید تفنگچه به این جا آورده. زرگر فوراً جنایی را در جریان قرار داده و محمدشریف خبر میشود. در جنایی جنجال دردناك نا تقاضای پول از سوی زرگر شروع میشود.
در قریه یكهچنار شهر شبرغان یك دخترك هفت ساله به نام سمیرا فرزند نعمتالله اختطاف میگردد. وقتی شخص اختطافكننده در كوچه میآید، به سمیرا میگوید او را نزد برادرش میبرد. زمانیكه سمیرا نزدیك میآید با گذاشتن یك دستمال آلوده به دوای بیهوشكننده به دهن وی دخترك را به ولسوالی آقچه شبرغان انتقال میدهد و در شهر آقچه در دكان زرگر رفته و ضمن گرفتن یك تعداد جنس از دكان به زرگر میگوید كه دختركش باشد او چند دقیقه بعد پول را میآورد. اختطافكننده به مجرد پائین شدن از دكان زرگری پا به فرار گذاشته و شهر آقچه را ترك میكند. بعد از یك ساعت كه دخترك به هوش میآید گریه كرده میگوید كه آن مرد او را از شبرغان آورده و پدرش نیست. زرگر قومندانی امنیه را خبر میكند. وقتیكه پدر سمیرا به ولسوالی آقچه میرود از جریان خبر شده و دخترك خود را میگیرد.
ا. خ. ـ هرات،
از ریاكاریهای «قاید جهاد» جنایتكار

دستهای زهرا، زنی از هرات كه در اثر خودسوزی در شفاخانهای جان میكند آه اگر این دستها قبل از همه گردن اسماعیل جنایتكار را میشكست!
در ۱۳۸۲ دوبار با هیئتی به ولایت هرات سفر داشتم. بار اول اسماعیلخان والی هرات برای نان شب ما را به مهمانخانه دولتی در پارك آزادی دعوت كرد. گذشته از سایر مسایل در آنجا فامیلی را دیدم كه در پارك برای خود نان شب آماده نموده مثل اینكه میله مفصلی داشته باشند. زنانیكه در آنجا دیده میشدند در همان تاریكی به گوشه و كنار پارك آزادانه و خندان رفت و آمد داشتند. اسماعیلخان به آنان اشاره نموده گفت مخالفین ما از نبودن آزادی زنان در هرات صحبت میكنند در حالیكه این فامیل را شما به چشم سر میبینید كه چگونه زنان شان شب بیرون بر آمده و در كمال آزادی و امنیت میله میكنند. این صحنه برای من هم خیلی عجیب و خلاف آنچه تا حال در مورد هرات شنیده بودم مینمود، از اینرو در حالیكه از ته دل اسماعیلخان را تحسین میكردم متوجه افراد فامیل بودم به حدیكه تا دیر زمان چهرههای آنان پیش چشمانم مجسم میشد.
مدتی بعد دوباره به هرات رفتم. میزبانان هرات نمیدانستند كه من قبلاً هم سفری به آنجا داشتهام و چهرهی من نیز در خاطر شان نمانده بود. این بار هم برنامه را مانند دفعهی قبل تهیه دیده بودند یعنی رفتن به همان پارك و اشارهی اسماعیلخان به فامیلهایی كه گویا میله داشتند. ولی آنچه من را بشدت متعجب ساخت چهرههای میلهكنندگان بود، همه همانهایی كه قبلاً دیده بودم. دانستم كه زنان مذكور از طرف خاد و اسماعیلخان مجری نقش «زنان میلهكننده در پارك» برای مهمانان معین اسماعیل اند تا برنامه فریب و تحمیق این جنگسالار خاین برای افراد نو وارد پیش برود.
ترس به شیوه اشرف غنی احمدزی
اشرف غنی احمدزی وزیر مالیه در سفریكه به هرات داشت، بخاطر نامطمئن بودن از لحاظ امنیتی، چوكی نشیمن و موتر خودش را نیز با خود انتقال داده بود كه توسط بادیگاردهای مخصوص نگهبانی میشد. گفته میشود كه در سایر موارد هم شیوههای حركتش به همینگونه است.
ك. م. ـ پروان،
مولانا سیدخیل و رهزنیهایش و جن زدگیش از گفتههای ملالیجویا
عبدالرحمن مشهور به مولانا سیدخیل پسر مولوی حضرتالدین سیدخیل یكی از پادوان «سپهسالار نابغه» كه در جنگهای شهر كابل، میدانشهر و ویرانی افشار نقش داشت، در ۱۳۷۵ كه طالبان كابل را اشغال كردند در جبلالسراج قومندان لوای ۵۰۸ بود و در این اواخر منحیث رئیس شورای مردمی پروان از سوی فهیم تعیین گردیده است. این جنایتكار همهكاره ولایت پروان است.
شمار قسمتی از داراییهایی را كه وی از مردم غصب كرده است: حویلی شاهمحمد و عبدالصمد در كنار سرك عمومی سیدخیل تا خانهباغ، چندین جریب زمین زراعتی و آسیاب آبی از دگروال اسلمخان پسر حاكم غلام نقشبندخان در كنار سرك عمومی، حویلی مامور نیسمخان (ملكیار سیدخیل) در حدود هفت جریب زمین، فروش ریگ دریای سالك به ارزش ۱۵۰هزار دالر برای موسسه تركها، غصب سه خانه در شهر چاریكار، یك خانه در وزیراكبرخان، سه نمره زمین در غرب تانكتیل ده كیپك، خریداری دو جریب زمین در قریه عبدالخیل سیدخیل، خریداری سه جریب زمین از پول سربازان فرقه ۲ در قریه شنواری سیدخیل، یك خانه در حصه سوم خیرخانه، شریك در خریداری ۵۰ باب دكان ساخته شده از فلز در شرق حوزه امنیتی ۲ كابل، قراردادی ذغالسنگ غوربند، داشتن بیش از چهار پایه تانكتیل (تاجكان، تپهسرخ، متك)، مهمانخانه در گلغندی پروان با شراكت فهیمخان «مارشال»، تجارت مشترك در امارتمتحده عرب و فروش ۵۰هزار تن آهن فرقه ۲ در سال ۱۳۸۳، فروش ۵۰ هزار لیتر دیزل برای موسسه سركسازی از فرقه ۲.
این دزدیها همه آفتابی اند ولی در نهان چیست به خدا معلوم.
علاوتاً در جریان لویهجرگه پس از اظهارات جهانلرزان ملالی جویا وقتی زنی از سیدخیل به بیبیسی و صدای امریكا رفته و حمایتش را از ملالی اعلام نمود، گویی مولانا هم نوشادری شد. او در هر خانه را زد تا زنی پیدا شده و اظهارات زن شریف سیدخیلی را رد نماید. ولی كسی را نیافت. بعد به مكتب دخترانه در قریه سیدخیل رفته از چند زن معلم خواست تا در رد مصاحبه زن شجاع سیدخیلی چیزی بگویند ولی باز هم كسی حاضر نشد. تا بالاخره دست به دامن زن پسر كاكایش شد كه در آن مكتب معلم بود ولی حتی او هم برویش زد و این بیشرافتی را نپذیرفت. و بدین ترتیب توطئه مولانای جنایتكار علیه ملالیجویا ناكام ماند.
ا. م.
د یوه جنایتكار پای
د كال ۱۳۸۲ د دلو په ۲۱ نیټه د څلورو بجو په شاوخوا كی د تالقان په چمن كی چی د ولایت په ځنده كی واقع دی، محمدظاهر د تالقان د چشمهشیر اوسیدونكی، محمدقاسم د رستاق د ولسوالی د چشمهكمان اوسیدونكی په مردكیولی او په قتل یی رسوی. د قتل موضوع داسی ده چی څلور كاله مخكی د محمدظاهر كورنی د طالبانو په وخت كی رستاق ته په كډه شوی وه، هماغلته د محمدظاهر ورور د محمدقاسم لخوا چی د پیرمقل سرگروپ وه وژل كیږی. محمدظاهر، پیرمقل او سبحانقل ته عریضه كوی خو څوك یی خبری ته غوږ نږدی. او د كرزی حكومت په وخت كی د تخار والی ته مراجعه كوی خو هیڅ ځواب نه مومی.
بناً په ۲۱ نیټه تصادفاً قاتل د مداریتوب په ننداره كی وینی او د چا څخه تمانچه اخلی او په هماغه ځای كی هغه په دری ډزو په سر باندی ولی او ځای په ځای یی وژنی. نوموړی كس اوس د تالقان په زندان كی بندی دی. د منطقی خلك د محمدظاهر دا عمل په قدر یادوی او هغه ته د احترام په سترگه گوری.
خ. ب.
د رستاق كی د تروریست ملاتړ
د كال ۱۳۸۲ د میزان په ۲۵ نیټی د جمعی په ورځ د رستاق په ښار كی د گلمحمد د نورمحمد ځوی د نكریزو په شپه كی د ملا ستار له طرفه چی د دوی خپلوان هم دی برید كیږی. د زوم د كور څخه د ناوی كورته نكریزی راوړل كیږی. ملا ستار خلكو ته وویل چی نكریزی زما د كور د مخه مه تیروی. خلك هر څومره زاری كوی چی خیر دی، د خوشحالی كار دی، پریږده چی نكریزی ویسو. ملا ستار چی د منطقی د معروف جلاد ملا نادر قومندان وء خلك داروی چی مخكی مه راځی. او په همدی وخت كی یو بم پر امیراله او نقیباله او د زوم پر نورو میلمنو غورځوی چی په نتیجه كی یی دری كسان ټپیان كیږی. د محبس قومندان راځی او د نورو په مرستی ملاستار نیسی او زندان ته یی بیایی. كله چی سبحانقل د تالقان څخه راځی او د پیښی څخه خبریږی، بی له ځنده د ملاستار د آزادی امر وركوی. ټول قوم د اعتراض په صفت سبحانقل ته ځی خو سبحانقل ټولو ته ښكنځلی كوی او وایی چی باید په لسها و كسان یی وژلی وی. سبحانقل، ملاستار ته ویلی دی چی هر څوك چی تاته څه ووایی وی وله. وروسته معلوم شو چی ملا ستار د سبحانقل جاسوس او تروریست دی او خپل مخالفان د هغی په لاس وژنی.
بیرحمه وژنه او رشوت
په ۲۹/۶/۸۲ نیټه د سیاب په كلی كی بیبیتازهگل د نورمحمد لور د خپل خاوند لخوا وژل كیږی. د نورمحمد د حكیم ځوی او عبدالواحد د تاش محمد ځوی په عرض سره د ولسوالی څخه یو هیئت د پیښی ځای ته راځی. په لومړنی قدم كی د رجبمحمد څخه چی د وژل شوی ښځی خاوند دی، لس زره افغانی د موټر د كرایی په نوم اخلی. هیئت نظر وركړو چی د وهلو ټكولو كومه نښه نه معلومیږی او ښځه په خپل مرگ مړه شوی ده. وروسته یی رجبمحمد ولسوالی ته راوړ او د هغی څخه یی ۴۰۰۰۰ افغانی رشوت واخیست اوغوښتل چی خوشی یی كړی. پدی وخت كی د سیاب د كلی سپی ږیری راغلل او شاهدی یی وركړی چی ښځه د رجبمحمد د وهلو ټكولو په اثر مړه شوی ده. موضوع تر اوسه پوری حل شوی نده.
ت. ج.
«جهادی» كه غل؟
په ۲۵/۷/۸۲ نیټه د سوركلی په ساحه كی چی د فراه د مركز څخه تقریباً ۸-۱۰ كیلومتره فاصله لری د څو تاجرانو موټر د غلو لخوا درول كیږی او د ستار څخه چی د حاجی واحد ځوی او د سوركلی دی شپږلكه كلداری، د مساو د كلی یو بل كس څخه ۴۰۰۰۰ افغانی، ساعت، گوته او نور قیمتی شیان په زور اخلی. وروسته ستار خپل كلی ته ځی او د خپلو خپلوانو سره مسلح كیږی او د غلو په تعقیب د شمالگاه كلی ته رسیږی او معلومیږی چی غله د سلامخان شمالگاهی كسان وو چی پخپله یو جهادی قومندان دی. هغـوی سلامخان د پیسی څخه خبروی. سلامخان په ځواب كی وایی تاسی چاته څه مهوایـی، زه به یو كار وكړم.
«نه حكومت وجود لری او نه امنیت»
په ۲۷/۷/۸۲ نیټه ابراهیمجان د گنجآباد د كلی اوسیدنكی د ویش او قندهار څخه په یو كرایی موټر كی تلویزیون، دیش، CD او نور برقی وسایل اچوی. كله چی د سوركلی پل ته نژدی كیږی، د غلو له لوری د هغوی موټر تښتول كیږی او په نتیجه كی یی د موټر ټول بار او د مسافرانو قیمتی شیان د غلو لخوا اخیستل كیږی او ځی. د ابراهیمجان څخه می وپوښتل چی د خپل مال درك دی ونه لگاوه؟ وییویل: د مال درك څوك ولگوی نه حكومت وجود لری او نه امنیت. هغه گمان درلود چی د جهادی قومندان سلامخان شمالگاهی كسانو د هغی مال غلا كړی دی.
د ولسوالی كسان لوټ شول
په ۱۲/۷/۸۲ نیټه د جوین ولسوالی پوری تړلی د درگ او سمور په علاقه كی یو گروپ غله لاره نیسی چی یو ټویوټا موټر، یوه غواگی، شپږ پایه ترایا موبایل، پیسی، ساعت او د مسافرانو څخه د هغوی نور قیمتی شیان اخلی. د پیښی څخه د جوین ولسوالی خبریږی. د ولسوالی كسان د پیسی ځای ته ځی او د غلو تعقیب پیل كوی. غله د هغه ځایه د نیمروز په لاره تښتی. د تښتیدو په وخت كی د پتگرگها په منطقه كی یوه غواگی د غلو له لوری درول كیږی. د غواگی سورلو سره دوه میله كلاشینكوف او یو پایه موبایل موجود و. غله خپل ځان د دولتی كسانو له ډلی معرفی كوی او د سورلو څخه د ټوپكو جواز غواړی. د جواز ښودلو سره، غله دواړه میله كلاشینكوف او جوازونه او د هغوی سټلایټ ټلفون ورځینی اخلی او د خسپاس لوری ته تښتی. د ولسوالی كسان همدی ځایه پوری راځی او تش لاس بیرته ولسوالی ته ځی.
احمد - و.
د علیبخش د زامنو خیانت او جنایت
د جنایتكار جهادی قومندان یو ځوی هم ابوذر نومیږی چی څه موده د یكاولنگ د ولسوالی د امنیتی قومندان و. وروسته لدی چی د كورنی چارو وزارت لخوا بل ولسوال مقرر كیږی، اجازه نه وركوی چی په وظیفه كی شامل شی او كله هم چی وركوی، صلاحیت نه وركوی. ټول كارونه یی پخپل لاس كی نیولی دی او كله څوك هم حقوقی دعوا او یا كومه بله دعوا ولری، هغه پخپلی گټی او یا د پلار د طرفدارانو په گټه یی ختموی. پخپله هیڅ رسمی دنده هم نلری یواځی څو كسه ټوپكیان لری او معاش یی هم د بامیان د والی لخوا چی د ابوذر ورور دی، وركول كیږی.
ابوذر تل د قاچاق درونكو په خدمت كی دی او هغه كسان چی د یكاولنگ له لاری تریاك انتقالوی، د هغوی امنیت نیسی او ددی لاری ډیری زیاتی پیسی اخلی. د تاریخی آثارو غلا او د هغی خرڅونه د ابوذر د ورځینو كارونو د جملی څخه دی او هیڅ څوك نشته چی ورڅخه ټپوس وكړی.
ابوذر په یو اتلس كلن هلك چی نوم یی امین او د یكاولنگ ولسوالی د دره علی د كلی اوسیدونكی دی، تیری كوی. هلك د بامیان ولایت ته شكایت كوی خو د بامیان والی د ابوذر ورور دی، هلك ته گواښ كوی او وایی كه چیری چاته ویلی وو، ژوندی را څخه نشی پاتی كیدلای.