«جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) روز جهانی زن را طی محفلی در کابل در ۹ مارچ تجلیل نمود. علاوه بر شرکت بیش از ۲۰۰۰ زن و مرد هموطن ما، ۲۲ تن از هوادران «راوا» از امریکا، اسپانیا و ایتالیا نیز در محفل حضور داشتند.
محفل با دکلمه شعر مینا (هرگز بر نمیگردم) و یک دقیقه سکوت به نشانه احترام به بیستمین سالروز شهادت رهبر بنیانگذار «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» آغاز گردید و به تعقیب آن شاگردان مکاتب و پرورشگاههای «راوا» سرود میهنی و انقلابی از آن جمله آهنگ مشهور بر روی شعر مرضیه اسکویی (من یک زنم) قهرمان جانباختهی ایرانی را خواندند. باید گفت که علاوه بر ارائه زندگینامه مختصر مرضیه اسکویی توسط یک عضو «راوا»، تصویر بسیار بزرگ او نیز زینتبخش ستیژ شده بود.
گیتی یکی از اعضای «راوا» سخنرانی مفصلی روی اوضاع فعلی افغانستان و مواضع «راوا» داشت. (بخشهای از سخنرانی را در صفحه بعدی آوردهایم).
چند پیام به «راوا» رسیده بود که از آن جمله پیام ملالی جویا (که متاسفانه خودش نتوانست در محفل حضور یابد) توسط نمایندهاش خوانده شد. پیام دردآور و هیجانانگیز پدر احمد باطبی به مناسبت دستگیری همسر پسر زندانیاش به وسیله رژیم خونخوار ایران توسط یکی از اعضای «راوا» خوانده شد. پدر غمدار در پیاماش از تمامی آزادیخواهان جهان خواسته است که بخاطر نجات پسر و عروسش از چنگ رژیم مرگزای ایران کاری کنند.
نمایندگان هر یک از گروپهای هوادران ایتالیایی و اسپانیایی «راوا» و دو تن از اعضای پارلمان اروپا نیز پیامهایی خواندند که ضمن ابراز همبستگی شان با «راوا» و تمام زنان افغانستان، خواهان کشاندن جنایتکاران جنگی افغانستان در یک محکمه بینالمللی شدند.
معلم رقیه سخنرانی پر شوری داشت که فشردهای از آن را در صفحات بعدی میخوانید.
گروپ موسیقی آرین چند پارچه آهنگ دلنشین اجرا کردند که مورد استقبال حاضرین قرار گرفتند. با سرودن سرود «مادر» با تقدیم به مادران حاضر در محفل شنوندگان را دلگرم کرده و به کف زدن شروع کردند.
لوح یادگار «راوا» امسال به یکی از قهرمانان بی نام و نشان مردم ما تعلق گرفت که متاسفانه خودش نتوانست در محفل شرکت کند. لطیف شاه نوری در سالهای امارت خون و خیانت جهادی سرپرست باغ وحش کابل بود که با وصف رنجها و دشواریهای بیشمار از جانوران موجود در باغوحش با تمام وجود مواظبت کرده و میکوشید آنها را حتیالامکان از دستبرد تفنگداران بیمغز و بیرحم جهادی در امان نگهدارد. قرائت خاطرهای از وی همگان را در کابوس آن شرمآورترین روزهای تاریخ ما غرق کرد.
محفل با اجرای پارچه تمثیلی «منشور شریران» توسط شاگردان مکاتب «راوا» پایان یافت که ماهیت «منشور مصالحه ملی» جنایتکارن مختلف در ولسی جرگه را به نمایش میگذاشت.
بخشهایی از سخنرانی گیتی که برای وضاحت از صورت گفتاری به نوشتاری در آورده شده است.
سایه سیاه و ننگین بنیادگرایی سر حکومت، پارلمان، قضا، کابینه و پستهای کلیدی حلقه زده است. آخرین حرکت این جنایتکاران در پالمان طرح منشور خاینانه «مصالحه ملی» است که با تصویب آن برای هزارمین بار ماهیت ضد مردمی و خاینانه پارلمان به اثبات رسید. و این نشاندهنده این است که چطور پارلمان و دیگر ارگانها نه تنها در افغانستان بلکه در هر گوشه جهان در خدمت حاکمان قرار میگیرند.
گزارش آخر «دیدهبان حقوق بشر» و اعدام صدام حسین جنایتکاران افغانستان را چنان وحشتزده ساخت که مرگ خود را نزدیک دیدند. اعدام صدام نشاندهنده این است که امریکا اگر امروز هر مزدورش را به خاطر منافعاش در بغل دارد، فردا که از استفاده ماند به سرنوشت صدام دچار میسازد. اگر «دیدهبان حقوق بشر» تازه و فقط گوشهای از جنایات بنیادگرایی افغانی را گفته، به قول پروفیسر مارک امریکایی «راوا» بسیار سالها قبل و وسیعتر تبهکاریهای وحشتناک اینان را افشا نموده بود.

یکی از عوامل بزرگ در محاکمه نکشاندن اینان امتناع ملل متحد بوده چون این جنایتکاران را زیر بغل خود گرفته و نماند و نخواهد ماند که اینان به سزای شایسته شان برسند. اگر اینان («ائتلاف شمال») حمایت امریکا و متحدیناش را با خود نمیداشتند، با وجود پول، اسلحه، قدرت و اجیران به مثابه یک نیروی سیاسی و حتی نظامی از صحنه افغانستان نابود میشدند. ولی اینان را امریکا بعد از به هوا کردن مزدوران طالبش و تهاجماش در افغانستان روی صحنه آورد. با این همه جنایت و خیانتی که در حق مردم کشور و مخصوصاً مردم کابل کردهبودند، «ائتلاف شمال» بعد از نابود شدن به اصطلاح قهرمان ملی شان مرده بودند و هرگز جرئت نداشتند که از سوراخهای شان بیرون شوند.
هموطنان عزیز،
حال بحث سر اینست که آقای کرزی اگر آخرین ریاکاری را به خرج ندهد و منشور را امضا کند که به نظر ما امضا میکند، ولی اگر امضا کند و یا نکند مسئله هیچ فرقی نمیکند. به این معنی که کرزی و چند روشنفکر خاین، مرتد، تسلیمطلب و سازشکار که دور و پیشاش جمع شده از روز اول تا به امروز با اینان سازش کردند. همیشه در مراسم مهم و به اصطلاح ملی سر جنایتکاران مثل سیاف، قانونی، محقق، خلیلی، فهیم و دیگرانش را با افتخار در کنار خود داشته و فکر میکند که تکیهگاهش این جنایتکاران است. در حالی که همه خوب میدانند که تکیهگاه اصلیش امریکاست و مردم هم میگویند که کرزی حداقل به امریکا تکیه کند نه به این جنایتکاران.
آقای کرزی باید بداند هر زمانی که سیاست امریکا در مورد جنایتکاران تغییر کند، دور شان خواهد انداخت. او هم مجبور است چپن متعفن سازشکاری با خاینان را از شانه دور انداخته و فرد فرد شان را از سیاف گرفته تا ربانی، قانونی، ملاراکتی، گلابزوی، دوستم، خلیلی، اسماعیل، فاروقی، علومی و دیگر جنایتکاران ازین قبیل را که در پارلمان نشسته اند تحویل یک محاکمه با صلاحیت جهانی کند.
آقای کرزی و وزیر به اصطلاح خارجه به جامعه جهانی فشار میآورند که کمکها را به دولت بدهند نی به اینجیوها. همه میدانند که چقدر فساد و دزدی در اینجیوها حاکم است. ولی وقتی کرزی از تحویل کمکها به دولت نام میبرد، سوال مطرح میشود که کدام دولت. دولتی که از الف تا یایش دزدان شاخدار اند؟ دولتی که رئیس پارلمانش یونس قانونی است که تنها ۲۵ ملیون دالر را در زمان وزارت معارفش به جیب زده؟ دولتی که وزیر آب و برقش اسماعیل جیرهخوار ایران است؟ دولتی که در ۲ کیلومتری ارگ ریاست جمهوریش دههـا تن از فقر، گرسنـگی و سرما جان میدهند؟ دولتی که قادر نیست پایتخت خـود را روزانـه بـرای چنـد ســاعت بـرق بــدهـد؟
شاید یکی از راهها این باشد که هر یک از کشورهای کمککننده هیئت خود را بفرستند تا اینان را از نزدیک کنترول کنند و کمکها زیر نظر آنان مصرف شود نه توسط والیان، وزیران، رئیسان فاسد و دزد که زیر نام بازسازی بلند منزلها و ستی سنترها ساخته اند.
مردم ستمدیدهی ما میخواهند که سر و کف پای سیاف، خالد فاورقی، گلبدین وغیره را در کانتینرها کباب کنند، یک چشم خلیلی را از حدقه بیرون کشند و میخی بر فرق محقق و کاظمی وغیره بکوبند تا هرکدام مزهی جنایات هولناکی را که در حق قوم پشتون و هزاره و سایر اقوام ما کرده اند، بچشند؛ مردم میخواهند علومی، گلابزوی، رنجبر وغیره تا گردن به زمین گور شوند و تف باران و لگد باران تا مزهی قتل عامها و زنده به گور کردنها در کام شان آشنا شود، مردم میخواهند دست و پای ملا راکتی، متوکل وغیره قطع شود و هر روز دره بخورند و روز صد بار سر شان نماز خوانده شود تا بر میزان قساوت حیوانی و توهین به ملت شریف ما پی برند.
و بعد از... در یک مصاحبه با تلویزیون طلوع آقای فریور از عضو «راوا» میپرسد که شما میخواهید که اینان (رهبران جهادی) در دریای آمو یا دریای چین انداخته شوند. نخیر آقای فریور، ما نمیخواهیم که آب هیچ دریایی آلوده شود. ما بارها گفتهایم که حیف آن مرمیای که اینان با آن زده شود. حیف آن چوبهای دار که اینان، به آن حلقآویز شوند. جزای شایستهی که ما برای اینان شایسته میدانیم این است که از طرف روز کنارابهای کابل را پاک کنند و شبها را در زندان مخوف پلچرخی به سر برند و حساب بلیونها دالر که به جیب زده اند به مردم بدهند. بعد از آن درست همان طور که در مورد سرکردگان برادران طالب شان گفتهایم که همه اینان، فرد، فرد شان در یک نمایشگاه در فقسها مانده شوند تا بگندند و مردم به سیل شان بیایند.
به صورت طبیعی در هر جامعهای روشنفکران آنان پیشتازان حرکتهای مردمی بوده و از منافع آنان دفاع میکنند اما در کشور شغالی شده ما متاسفانه اکثریت روشنفکران چنان در سازش و پایبوسی بنیادگرایان غرق اند که نمیخواهند به هیچ صورت یک حرف شان هم به این خاینان برخورد. وقتی سخن از محاکمه جنایتکاران به میان میآید این روشنفکران خاین فوری مسئله «وحدت ملی»، «برهم خوردن وحدت ملی» را پیش میکشند و ادعا دارند که «گذشتهها باید فراموش شود»، «بررسی گذشته ما را به جایی نمیرساند و فقط وحدت ملی را برهم میزند». در حالی که وحدت با خاینان باعث وحدت ملی نه بلکه خیانت ملی است. و یا بعضی از این به اصطلاح روشنفکران با بیشرمی تمام میگویند که برادران جهادی حال دیگر تغییر کرده اند و اصلاح میشوند. ولی گفته مشهور مردم ماست که: خویی که در شیر درآمد مگر در مرگ برآید. شاید در بعضی انسانها تغییراتی بیآید اما اینان هزار بار برای مردم امتحان داده اند و ثابت کرده اند که همان خاین، جنایتکار و وابسته به دستگاههای بیگانه اند.
سخن بر سر روشنفکران تسلیمطلب آمد با این که فرصت خیلی کم است اما جا دارد به چند نکته اشاره کنیم در رابطه به میز گردی که چندی قبل تلویزیون طلوع با رهنورد زریاب و پرتو نادری داشت.
رهنورد زریاب و پرتونادری با بیشرمی تمام به دفاع از نفوذ فرهنگی رژیم ایران و جدا ساختن مطلق فرهنگ از سیاست برخاستند. بحث این نیست که کلمه «دانشگاه» یا دانشکده نسبت به «پوهنتون» بد است یا ناخوشآیند و غلط. باید این نویسندگان و شاعران تسلیمطلب و خاین بفهمند که امروز هیچ فردی در افغانستان با یک سواد نسبی و متوسط نیست که از خواندن و استفاده از کتب چاپ ایران مستفید نشده باشد اما مهم اینست که ما در شرایط مشخص فعلی قرار داریم. در شرایطی که جنایتکاران «ائتلاف شمال» یا بهتر است بگوییم برادران واقعی رژیم خونآشام ایران در افغانستان سر قدرت اند. یکی از عوامل شیرک شدن و سر قدرت بودن این تبهکاران «ائتلاف» شمال مخصوصاً موجودیت رژیم آدمکش مثل رژیم ایران است. باید به مبارزه بر ضد این رژیم تمرکز داد و نه ترویج فرهنگ آن.
شخص شخیص من همین حالا اطمینان میدهم که با نبود رژیم جنایتکار ایران حیات جنایتکارن وطنی ما هم به پایان میرسد. پس در وضع فعلی کسانی که بسیار سینه پاره میکنند بخاطر استفاده و ترویج کلمات ساخت فرهنگ ایران و بعضی اصطلاحات رایج بین مردم ایران اگر عامل و جاسوس رژیم ایران نباشند پس باید بفرمایند با شعر خود با داستان خود و با هر تحقیق و نوشته دیگر خود رژیم ایران را افشا کنند.
در غیر آن ما حق داریم بگوییم که اینان جاسوس و اجیر و پولبگیر اند که امروز وظیفه مقدس خود را آوردن اصطلاحات ایرانی در رسانهها میدانند که زمینهایست برای هموار ساختن نفوذ جنایتکارانه ایران در افغانستان و تقویت نیروهای مذهبی طرفدار رژیم ایران در افغانستان.
پس ما تاکید داریم که وظیفه ما امروز باید کوتاه ساختن دست خاین ایران از افغانستان باشد مثل دست پاکستان، روسیه وغیره. و به رهنورد و دیگر شاعران و نویسندگان تسلیمطلب هم میگوییم که دردک تان را به قراری بخورید فردا که افغانستان از نفوذ و خرابکاری پاکستان و ایران وغیره خلاص شد و مردم افغانستان هم به یک بهروزی نسبی دست یابد در آن زمان شما هم بخیر کلمات ایرانی را بیاورید و اگر استعداد و مایه داشتید کلمات نو بسازید. اما رهنورد زریاب به نمایندگی از تمامی شاعران و نویسندگان خاین و تسلیمطلب و سازشکار با زبان دراز و مغرورانه میگوید که به هیچ کس حق نمیدهم از کرزی گرفته تا به پارلمان که به من بگوید که حق نداری بجای پوهنتون دانشگاه را به کار ببری. رهنورد این برخورد بدمعاشانه را صرف به این دلیل که رژیم جنایتکار ایران را با خود دارد، میکند. میگوید که: «ایران برای ما گونترگراس و گارسیامارکز را آورده و پاکستان برای ما سوپر چکن سوپ». او فکر میکند با این گپ خود فاتح است و به باداران ایرانی خود را خوشنما جلوه داده در حالی که آقای رهنورد از آن حقیر آدمان است که به لقب اهدایی روسان و سگان شان افتخار میکند و او را به رخ میکشد. حالا با این مثال میخواهد خود و پشت و پناهش رژیم ایران را پیشرفته نشان دهد. واقعیت این است که مردم ما با «سوپر چکن سوپ» بازی نمیخورد، مردم ما آن را تمسخر میکند. پشت «سوپر چکن سوپ» چیزی نهفته نیست ما مطمئنیم که با مرور زمان و بدون دخالت دولت فاسد «سوپر چکن سوپ» از بین میرود. اما رژیم ایران چی میکند؟ رژیم ایران صدها ملیون دالر مصرف میکند، کانونهای به اصطلاح فرهنگی جور میکند، نشریات به چاپ میرساند، کارکنان بسیار از تلویزیونها و رادیوها را میخرد و اجیر میکند تا اصطلاحات ایران را رایج سازند از جمله آقای رهنورد زریاب را تا اینکه از این طریق سلطه فرهنگی خود را تحکیم بخشد. اما کارش در همین جا خاتمه نمییابد رژیم ایران از همین طریق اساساً دار و دستههای احزاب طرفدار «ائتلاف شمال» را تقویت میکند و به همین خاطر بسیار خطرناکتر از پاکستان است.
ایران با پوشش و زرورق این همه چیزها را انجام میدهد تا مردم ما را فریب دهد. پاکستان خرکی عمل میکند، طالبان را دارد، گلبدین را دارد و علنی از آنان حمایت میکند اما از نظر فرهنگی هیچ و یا کار بسیار نا چیزی انجام میدهد. میشود گفت که رژیم ایران واصفها، رهنوردها،کوهدامنیها، پرتونادریها، کاظم کاظمیها را دارد اما پاکستان از داشتن این طور اجنتهای فرهنگی بسیار ناچیز برخودار است.
پس رژیم ایران اگر ترجمههای گونترگراس یا گارسیامارکز را به افغانستان روان میکند از سر ناگزیری است ولی همراه با این نوع کتابهای با ارزش اصلاً میکوشد آثار فرهنگی، سیاسی ولایت فقیه خود را بفرستد تا مردم ما را شستشوی مغزی کند.
خلاصه در شرایط فعلی وظیفه نویسنده و شاعر وطنپرست ملی و مترقی افغانستان اینست که به جنگ علیه مداخله ایران، پاکستان وغیره و مخصوصاً ایران برود تا اینکه در پی جایگزین کردن کلمات ایرانی بجای کلمات رایج در افغانستان باشد.
آقای رهنورد و تمام شاعران و نویسندگان تسلیمطلب اگر اجنت رژیم ایران نیستند و به منافع مردم ما فکر میکنند چرا در زندگی شان یک سطر از نوشته شان به محکومیت رژیم ایران و جنایات آن و به دفاع از مبارزه مردم بزرگ ایران علیه رژیم جمهوری جنایتکار وقف نشد؟
از نظر ما این تسلیمطلبها و سازشکاران از زمانی محکوم اند که مقابل قتل عام هولناک زندانیان سیاسی ایران در ۱۳۷۶ بنابه دستور خمینی، سنگ و کلوخ شده بودند.
رهنورد و امثالش با جان کنی به خاطر ترویج کلمه دانشگاه به جای مثلاً پوهنتون میخواهند تا قتلگاهها و شکنجهگاههای «ائتلاف شمال» در افغانستان تقویت شود. وحدت ملی واقعی و پاک افغانستان صرفاً زمانی میسر است که دست عوامل پاکستان، روسیه و هر کشور دیگر و بخصوص ایران از افغانستان کوتاه باشد. آوردن کلمه «دانشگاه» و امثالش، دفاع از مردم فارسی زبان افغانستان یا کل مردم غیر پشتون نیست بلکه این دفاع در درجه اول، دوم و سوم با محکومیت قاطع رژیم ایران و سگانش در افغانستان میسر است و بس.
پرتونادری میگوید که منظور ما از سیاست رژیم ایران نیست. این مطلقاً دروغ است از طریق این گونه تقلید میمونوار از نوشتههای ایران و تلاش بخاطر رایج ساختن اصطلاحات ایرانی مستقیماً و با تمام رگ و پی تان در خدمت سیاست رژیم ایران بوده اید و هستید. اگر غیر ازین باشد چرا شاعران مشهور در قم نشسته مثل ابوطالب مظفری، کاظم کاظمی و... را که معاش گیر رژیم ایران اند و برای خمینی شب و روز شعر میگویند، افشا نمیکنید؟ به همین خاطر است که میگوییم شما مزدور و خدمتگار رژیم ایران و خاین به مردم و وطنتان هستید.
دست شما خاینان میشکند زبان تان میسوزد و بریده میشود که نام بگیرید از شاعران و نویسندگان ایران مثل سعید سلطلانپورها، محمد مختاریها، مجید شریفها و جعفر پویندهها که خون پاک شان توسط همین رژیم حاکم ایران ریخته. برعکس آنقدر بیشرم و پست هستید که به دفاع از فتوای ترور خمینی علیه سلمان رشدی برمیخیزید. فقط یک آروز داریم، به محاکمه کشانیدن خاینان پوشالی، جهادی، طالبی و روشنفکران تسلیمطلب آنان.
«راوا» همان گونه که زرداد را در انگلستان به چنگ قانون سپرد، تا محکمه تک تک شرفباختگان جنایتسالار لحظهای آرام نخواهد نشست. علیرغم آنکه امروز این چاکران دستنشانده و بیشرم در کشور ما حاکم اند و میتوانند هر قانونی را در پارلمان مسخره و متعفن خود برای دفاع و حفظ خود به تصویب برسانند اما کور خوانده اند. مردم آزادیخواه ما و دنیا اجازهی مستیای بیشتر به آنان نخواهند داد و آنان را تا زمان محاکمه شان، از هول کابوس صحنهی اعدام برادر شان صدام در ترس و لرز مرگبار نگه خواهند داشت.
از بین نامههایی که در ارتباط با محفل هشتم مارچ به ما رسیده اند:
مینا و رهروانش و زنان سرکاری
ص.ف ـ هرات،
سخنرانی و نیز اعلامیه «راوا» در رابطه با مصالحه ملی در محفل هشتم مارچ الهامبخش و دلگرمکننده بودند. ایکاش ملک نیمه آزادی میداشتیم تا بیانات و نوشتههای شما بر ضد جنگسالاران خاین در سر تا سر کشور پخش میشد تا مردم به آگاهی رسیده و بالاخره بر ضد خاینان ملی دست به قیام میزدند. به استثنای ملالی جویای قهرمان، این زن و آن زن در پارلمان و خارج پارلمان بیجهت به عنوان نمونه زنان آگاه و پیشآهنگ افغانستان توسط میدیای جهانی و داخلی تبلیغ میشوند. اینها زنان سرکاری و وابسته به نظام مافیایی کابل و غلام امریکا هستند که در آخرین تحلیل مایه بدنامی زنان آزادیخواه کشور ما به حساب میروند. اگر مینای شهید یگانه سمبول و سرمشق برای هر دختر و زن شرافتمند و مبارز میباشد، راهروان او در «راوا» باید استوارترین، پاکترین، پیگیرترین و جسورترین بیرقدار جنبش آزادیخواهانه ضد بنیادگرایی این وطن تلقی شوند.
* * *
تلویزیون طلوع و محفل «راوا»
رحیمه فایقی ـ کابل،
در همین کابل ما چندین محفل سرکاری و غیر سرکاری روز جهانی زن دایر شد که هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ تعداد شرکتکنندگان در مقایسه با محفل «راوا» هیچ بودند. با این هم گزارش و خبر آنها را رسانههای زیادی انتشار دادند. اما محفل واقعاً با شکوه «راوا» به استثنای تلویزیون آریانا توسط هیچ رادیو و تلویزیون دیگر انعکاس داده نشد. هرچند افراد تلویزیون طلوع با دم و دستگاه شان در محفل موجود بودند.
به نظر من این موضوع بیانگر این واقعیت است که تلویزیون طلوع و تلویزیونها و رادیوهای دیگر نه آزاد هستند و نه آن شهامت و وجدان بیدار مطبوعاتی را دارند که صدایی آشتیناپذیر با جنایتکاران و روشنفکران مزدور آنان را انعکاس دهند. فکر میکنم یکی از علل اساسی منظور نشدن گزارش محفل شما در طلوع حمله شایسته و کوبنده تان بر سیاف و سایر به قول خود تان سر جنایتکاران و نیز روشنفکران چاکر ایرانی پرست آنان و از آن جمله رهنورد زریاب بود. نمیدانم اطلاع دارید یا نه که رهنورد زریاب مدیر ادبی و «ایرانیزه کردن» تلویزیون میباشد.
* * *
اثر صدای «راوا» بر تبهکاران
سیما ـ کابل،
خواهرانم، محفل ۸ مارچ شما باز هم ارتجاع سیافی، قانونی، خلیلی، ربانی، اسماعیل و... را به لرزه انداخت.
من روز بعد محفل شما در مجلسی شاهد بودم که چند نفر از مزدوران اینان با چه زبان بیعفت و خاینانهای علیه شما و کار تان حرف میزدند. من عذاب میکشیدم که نمیتوانم چیزی به دفاع از شما بر زبان بیاورم چرا که میدانستم کمترین ضرر آن از دست دادن کارم یگانه منبع معیشتام خواهد بود و از جانب دیگر در آنجا هیچ کس دیگر نبود که از جدال من با آن جانیان به آگاهی برسد و به این سبب به نظرم مجادله بیفایده بود. جنایتکاران موصوف که عموماً از مزدوران یونس قانونی بودند میگفتند: «این فاحشهها (صفتی که فقط به خود شان میزیبد) کمونیستهای شعلهای هستند که از "آیاسآی" پول میگیرند تا خلاف مجاهدین و نظام موجود در افغانستان و پاکستان فعالیت کنند. آنها ما را تحریک میکنند که بر ضد آنها دست به عمل بزنیم تا بعد از آن بیشتر استفاده کنند. ولی ما در این دام آنها نخواهیم افتاد. به نظر ما خوب نیست که استاد سیاف این قدر به آنها برخورد میکند چرا که موجب میشود اینها بیشتر رهبران مجاهدین را به باد دشنام و بیاحترامی بگیرند.» اینها تقریبا عین کلمات شان است.
در آن موقع من در حالی که از سکوتم رنج می بردم، ترس سیاهترین دشمنان وطن و مردم را نیز از «راوا» به خوبی احساس میکردم که به من یک نوع شادی میبخشید که طنین صدای «راوا» تا مغز استخوان جنایتکاران اثر میکند.
* * *
به امید محاکمه سیاف، ربانی، قانونی و... زندهایم
شعیب ـ کابل،
خانواده ما سوگوار دو تن از اعضای خانواده، شوهر خواهر و برادر ۲۱ سالهام اند که در زمان سگجنگیهای تشنگان قدرت جهادی جان شان را از دست دادند....
شرکت در محفل شما این امید را به ما داد که اگرچه وکلای جنایتکار با منشور مصالحه ملی قاضی خود شده و خود را از جنایاتی که مرتکب شده اند تبرئه میکنند، هنوز هستند سازمانهایی مثل «راوا» که قاطع و بیهراس اعلام میدارد که دم جانیان از سیاف گرفته تا گلبدین و ربانی و قانونی و داکتر عبداله و دوستم و محقق و خلیلی و چکری و انوری وغیره را ایلا دادنی نیست تا آنها را مانند زرداد به محاکمه نکشاند... ما به این امید زندهایم و برای تان هرگونه کامیابی را آرزو میکنیم تا از این امید بزرگ هیچگاه نا امید نشویم.
* * *
بگذار همیشه کمونیست نامیده شوم
م.ی ـ مزار،
محفل شما بر من و همسرم که در فاکولته و مکتب معلم هستیم تاثیر نیرو دهندهای داشت. امیدوارم این حقیقت هر چند تلخ را درک کرده باشید که در شرایطی که کشور توسط بیگانگان اشغال شده و نوکران کثیف و جنایتپیشهی آنان قدرت دولتی را در دست دارند، پشتیبانی وسیع علنی از شما در داخل کشور طور مرئی و ملموس نیست. اما فراموش نکنید که اکثریت ملت داغدیده ما با شماست زیرا شما از بدو تاسیس تا حال در موضع دفاع از مردم و پیکار شجاعانه علیه وطنفروشان پرچم و خلق و تبهکاران طالبی و جهادی قرار داشته اید که هر کدام به نوبه خود مردم ما را از دم تیغ گذشتانده اند.
غیر از فحاشیهای خاینانه، آنها به شما برچسب «کمونیست» را هم میزنند که به عقیده من باید به آن ببالید زیرا شما به علل اصلی و به ریشههای اصلی شرایط فاجعه بار کنونی میپردازید و مانند نویسندگان و به اصطلاح «تحلیلگران» و «کارشناسان سیاسی» وابسته به باندهای هرویینسالار جهادی و حکومتی نیستید که به ظواهر امور پرداخته و عوامفریبی مینمایند تا جنایتکاران حاکم نرنجند. شما تبر را به درز میزنید و بنابرین سخنان شما دل و جگر قاتلان مسلط را پاره میکند. آیا این جمله معروف سراسقف آزادیخواه برازیلی «هلدر کامارا» یاد تان هست که گفته بود «وقتی به بینوایان نان میدهم، مرا پارسا مینامند وقتی میپرسم چرا بینوایان نان ندارند، مرا کمونیست میخوانند.» اگر معنای «کمونیست» بودن همین است بگذار همیشه «کمونیست» نامیده شوید. تمام زنان و مردان مبارز که سطحی فکر نیستند و در جستجوی علل نابسمانیهای غیر انسانی اند، «کمونیست» به شمار میآیند....
* * *
اسماعیل خویی، پرویز خایفی و علی صالحی باید خجالت بکشند
سامعه.م ـ کابل،
از نظر من و برادرم که در محفل شرکت داشتیم، ارزش اصلی آن در آنجا بود که اگر شما از یک طرف علیه رژیم ایران قاطعانه موضعگیری میکنید و دلالان رژیم ایران مثل رهنورد زریاب را به خاطر ترویج کلمات ایرانی به جای معادل متداول آنها در افغانستان افشا و محکوم میسازید، از طرف دیگر متن کامل نامه پدر غمدار و گریان احمدباطبی را میخوانید که جان خودش و همسرش سمیه در کشتارگاه رژیم اسلامی ایران در خطر است. سلام و آفرین قلبی ما به شما!
راستی اگر رهنورد زریابها، لطیف پدرامها، سمیع حامدها، اکرم عثمانها، واصف باختریها، پرتونادریها وغیره وغیره مزدبگیر رژیم ایران نیستند چرا در عمر خود حتی یکبار هم بر ضد جنایتکاریهای بینظیر رژیم ایران چیزی ننوشته و نگفتهاند؟
آقایان پرویز خایفی، اسماعیل خویی، علی صالحی و چند تای دیگر که نامهای شان یادم نیست باید خجالت بکشند که در ستایش یک جنایتکار و خاین ملی افغانستان احمد شاه مسعود یا چوکره کثیف برهان الدین ربانی و جاسوس شناخته شده ایران لطیف پدرام مدیحه میسرایند اما «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) به دفاع از مبارزان ضد رژیم فاشیستی ایران میخیزد، کاری که متاسفانه در هیچ یک از صدها نشریه و رادیو و تلویزیون ملک اشغال شده و شغالی شدهی ما دیده نمیشود. گویی مافیای جمهوری اسلامی ایران تمامی آنها را مثل مطبوعات پاکستان تطمیع کرده است که اگر کلمهای از فریاد آزادی خواهانهی مردم ایران بر ضد رژیم نوشتند یا گفتند جیره شان قطع میشود و حتی دهان شان بسته.