sherpur

سر تبهكاران‌ «ائتلاف‌ شمال‌» با همدستان‌ و بله‌گویان‌ پست‌ و حقیر شان‌ بی‌اعتنا به‌ رسوایی‌ مسئله‌ در سطح‌ جهانی‌، به‌ اعمار منازل‌ بر زمین‌های‌ غصب‌ شده‌ در شیرپور ادامه‌ می‌دهند. فقط‌ با استقرار دولتی‌ مردمی‌ است‌ كه‌ جلو اینگونه‌ رهزنی‌ها و رذالت‌ها گرفته‌ خواهد شد و تعمیرهای‌ آباد شده‌ در شیرپور نیز به‌ تملك‌ دولت‌ در خواهد آمد.



برای‌ شیرپور

كـاخی‌ میـان‌ خـون‌

بر تارك‌ فلك‌زده‌ی‌ قرن‌
با آتش‌ دگر
چرخید
بلدوزر ستم‌
آن‌ سان‌ كه‌ بر بلندگه‌ «جولان‌»
اینك‌
خودكامگان‌ لشكر بیداد
شیار می‌كشند بر جراحات‌ قلب‌ مان‌
مستانه‌ می‌خرامند و آباد می‌كنند
كاخی‌ میان‌ خون‌
با شانه‌ی‌ خمیده‌ی‌ ویران‌ گشته‌گان‌
بر «نخبگان‌» ناخلف‌ و عاق‌

مردم‌
دژخیم‌ را ببین‌
بی‌هیچ‌ ندامتی‌
بر پهنه‌ی‌ حریم‌ شهیدان‌
بر گور نامراد هزاران‌
از چك‌ چك‌ چكیدن‌ اشك‌ برهنگان‌
از استخوان‌ خواهر در رنج‌ سوخته‌ام‌
از كوچه‌سار منفجرِ فقر
از عصمت‌ رفته‌ به‌ تاراج‌ مادرم‌
بی‌شرم‌تر ز پیش‌
می‌آرایند به‌ ذوق‌ زمانه‌
عمارتِ شاه‌ وزیران‌

اینجا عدالتی‌
صدایی‌
خدای‌ نیست‌
حتی‌ به‌ چشم‌ كركسی‌ شان‌
سر را پناهی‌ نیست‌

من‌ تحملم‌ شكسته‌
من‌ آتشم‌ دگر
فریاد من‌ دست‌ تو را می‌دهد صدا

شیرپور قوغیست‌
در زیر سم‌ این‌ همه‌ جلاد
با خشمی‌ از جگر
در خرمنِ پخل‌
در انتظار حادثه‌ها
تار می‌تند

محمد. ف‌. آژن‌ - ۱۲ ثور ۱۳۸۳

و آوازخوانان‌ افغانی غیرسیاسی‌ترین‌ آوازخوانان‌ جهان‌!

در دنیا آوازخوانان‌ متعهد و مردمی‌ نامداری‌ بوده‌اند كه‌ ضمن‌ سرودن‌ غم‌ مردم‌ و مقاومت‌ و پیكار شان‌، گاهگاهی‌ هم‌ متناسب‌ به‌ حال‌ و اوضاع‌ و چه‌ بسا علاقه‌ی‌ هزاران‌ هوادار شان‌ خواندن‌هایی‌ عاشقانه‌ و مطلقاً غیرسیاسی‌ و اجتماعی‌ نیز ارائه‌ داشته‌اند. اما فرهادمهراد آوازخوان‌ بزرگ‌ ایران‌ كه‌ در ۸ سنبله‌ ۱۳۸۱ در ۶۰ سالگی‌ خاموش‌ شد، با صدای‌ حزین‌ بی‌نظیرش‌ در هیچكدام‌ از آهنگ‌هایش‌ چه‌ در دوران‌ شاه‌ و چه‌ بخصوص‌ رژیم‌ خمینی‌ و خامنه‌ای‌، دلش‌ هرگز یاری‌ نداده‌ كه‌ از عشق‌ و سرمستی‌ و شادی‌ و بی‌خیالی‌ بسراید.

گورویدل‌ Gore Vidal، از نویسندگان‌ بحث‌برانگیز و نامدار امریكاست‌ كه‌ در زمینه‌های‌ مختلف‌ ادبی‌ و هنری‌ نوشته‌ است‌. او نویسنده‌ بیست‌ودو رمان‌، بیش‌ از دوصد مقاله‌، شماری‌ فلمنامه‌ و یك‌ جلد خاطرات‌ می‌باشد. او نقاد بی‌رحم‌ ضد اداره‌ بش‌ است‌ كه‌ انگیزه‌ واقعی‌ جنگ‌ امریكا در افغانستان‌ را حصول‌ و اداره‌ منابع‌ غنی‌ انرژی‌ در آسیای‌ میانه‌ می‌داند. گورویدل‌ ۷۷ ساله‌ رئیس‌جمهور ریگن‌ را به‌ عنوان‌ «پیروزی‌ هنر مومیاگران‌» استهزار نمود و بش‌ پسر را به‌ عنوان‌ «رئیس‌ جمهور بدون‌ رأی‌ مردمی‌». ویدل‌ خود را «یكی‌ از آخرین‌ مدافعان‌ امریكا علیه‌ امپراتوری‌ امریكا» می‌نامد. در اكثر مقالات‌، رمان‌ها و فلم‌نامه‌های‌ ویدل‌ نكته‌ مركزی‌ انتقاد اجتماعی‌ است‌. او را «نوم‌ چامسكی‌ جمع‌ خوش‌طبعی‌» خوانده‌ اند. او در تمامی‌ نوشته‌هایش‌ استدلال‌ می‌نماید كه‌ امریكا باید به‌ ریشه‌های‌ جفرسنی‌اش‌ برگردد؛ از مداخله‌ در امور سایر ملت‌ها و نیز از مداخله‌ در امور خصوصی‌ شهروندانش‌ خودداری‌ كند.

شاعران‌ مقاومت‌ یونان‌ از زبان‌ شاملو

احمدشاملو در دفتر دوم‌ مجموعه‌ آثارش‌ با نام‌ «همچون‌ كوچه‌یی‌ بی‌انتها» كه‌ گزینه‌ای‌ از اشعار شاعران‌ بزرگ‌ جهان‌ است‌، مروری‌ دارد بر شعر مقاومت‌ یونان‌ كه‌ دو دوره‌ تاریخی‌ (جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ ۱۹۴۵-۱۹۳۹) و حكومت‌ نظامیان‌ كودتاچی‌ (۱۹۷۶-۱۹۷۴) در یونان‌ را در برمی‌گیرد كه‌ بخش‌هایی‌ از آنرا نقل‌ می‌كنیم‌:

«هیتلر برای‌ "نجات‌" از "شر" مخالفان‌ خود و در عین‌ حال‌ به‌ قصد بهره‌كشی‌ از نوعی‌ برده‌داریِ مدرن‌، در سراسر اروپای‌ اشغالی‌ دست‌ به‌ اقدامات‌ حیرت‌انگیزی‌ زد كه‌ در تاریخ‌ رذالت‌ و شقاوت‌ نظیری‌ برای‌ آن‌ نمی‌توان‌ یافت‌. آنان‌ یهودیان‌ ممالك‌ مختلف‌، كولی‌ها، كمونیست‌ها، میهن‌پرستان‌ كشورهای‌ اسیر، مخالفان‌ سیاسی‌ و عقیدتیِ خود و اسیران‌ جنگی‌ را در واگن‌های‌ حمل‌ چارپایان‌ به‌ اردوگاه‌های‌ مختلفی‌ اعزام‌ می‌كردند كه‌ معمولاً در نقاطی‌ دور افتاده‌ و از طریق‌ بیگاری‌ كشیدن‌ از خود زندانیان‌ ایجاد كرده‌ بودند و یا در صورت‌ لزوم‌ بدان‌ گسترش‌ می‌دادند. هر اردوگاه‌ در حقیقت‌ كشتارگاه‌ سازمان‌ یافته‌یی‌ بود و هر زندانی‌ در واقع‌ محكومی‌ كه‌ حكم‌ مرگش‌ پیشاپیش‌ صادر شده‌.

«شعر خویی‌ برایم‌ جلیل‌ و شفیق‌ و رزمجو بود زیرا در آن‌ صفیر با شكوه‌ «سیاهكل‌» و پیمانش‌ را با فرزندان‌ قهرمان‌ به‌ خون‌ خفته‌ی‌ ایران‌ می‌شنیدم‌ و می‌دیدم‌. اما وقتی‌ خبر تلخ‌ و باور نكردنی‌ اظهار ارادت‌ او را به‌ لطیف‌پدرامِ خادی‌ ـ جهادی‌ كه‌ هنوز از دریدن‌ پیراهنش‌ در عزای‌ «سردار كثیرالابعاد» خلاص‌ نشده‌، خواندم‌، احساس‌ كردم‌ وای‌! اكنون‌ مردم‌ سوگوار من‌ از سوی‌ شاعری‌ مهم‌ كه‌ آنقدر دوستش‌ داشتم‌ توهین‌ می‌شود!

خواسته‌ام‌ دردم‌ را در این‌ سطرها كه‌ برای‌ تان‌ فرستاده‌ام‌ انعكاس‌ دهم‌.

آیا قلب‌ داكتر اسماعیل‌ خویی‌ از درد من‌ و صدها هزارِ مثل‌ من‌ به‌ خاطر همدلی‌اش‌ با یك‌ خادی‌ ـ جمعیتی‌، نه‌ می‌گویم‌ فشرده‌ خواهد شد ولی‌ كم‌ از كم‌ صورتش‌ را اندكی‌ سرخ‌ خواهد یافت‌؟»

محمد ف‌. آژن‌



آهای‌!
سر سفید قصه‌های‌ تلخ‌!
وارث‌ شعر خراسان‌!
پاسدار حرمت‌ انسان‌!
تبعیدی‌ بلند حوادث‌!
در سوگ‌ مهد دُر دری‌
یاران‌ همتراز «سیاهكل‌»
جانباختگان‌ جنگل‌ ایمان‌
یك‌ مصرعی‌ ز سوز
نه‌ سرودی‌!؟
اینك‌ خراسان‌
دیریست‌
ویرانه‌ در ازای‌ شهادت‌
می‌گرید
و ز هر كرانه‌اش‌
خاكستر حلاج‌ نمایان‌ است‌
فریاد جان‌ ضخامت‌ هفت‌ آسمان‌ درید
اما
بر طبع‌ شعر نواز غزلواره‌ی‌ تو
هیچ‌
بر خویشتن‌ سرود نوازش‌ نواخته‌ای‌
بر ما
هزار چشم‌ به‌ تماشا خریده‌ای‌
خون‌ در دهان‌ واژه‌ مگر فرق‌ می‌كند؟
درد در مزاج‌ خامه‌ی‌ شاعر؟
یا خود نخواسته‌ای‌
ای‌ شاعران‌ بسته‌ به‌ فریاد مشترك‌ خون‌ فرش‌ پولیگون‌
یا لكه‌های‌ دامن‌ هامون‌
هار زوزه‌های‌ جهل‌ جهادی‌
وان‌ بانگ‌ جانگداز «بودا»
در عرصه‌ای‌ كه‌ سرب‌ به‌ مغزش‌ فرو نشست‌
هرگز مشام‌ تیره‌ تان‌ را
آزرده‌ هم‌ نكرد؟
وجدان‌ لای‌ حنجره‌ی‌ نحس‌ مرده‌ است‌؟
یا نه‌
تنگ‌ است‌ دیدبان‌ خیال‌ از برای‌ من‌
اینجا سخن‌ ز واژه‌ و شعر نیست‌
استاد!
اینجا سخن‌ ز وحشت‌ یك‌ قرن‌
اینجا سخن‌ ز ملت‌ برباد رفته‌ایست‌
اینجا به‌ سوگ‌ برف‌كفنان‌ «یكاولنگ‌»
نه‌ زلف‌ یار و باده‌ و نرگس‌
آنك‌ به‌ یاد مزدك‌ و زردشت‌
در اشك‌ كابلیان‌
با قلب‌ جرحه‌ جرحه‌ مصلوب‌
با خون‌ وضو گرفتی‌ و
مست‌ خنده‌ كرده‌ای‌

حماسه‌ ساز پیر! گفتی‌: «من‌ خام‌ نیم‌»
عامی‌تری‌ ز خامی‌ «اوهام‌» در زیر آفتاب‌
نه‌ فانه‌ بود نه‌ دار
با خادی‌ و جهادی‌ خونریزترین‌ ضحاك‌
(ساواكی‌ و بسیجی‌ ناپاك‌)
تفخند خاك‌ «خسرو» و «سرمد»
خلط‌ سیاه‌ روسپیان‌ سیاسی‌
آن‌ ناشكیب‌ «ادیب‌» تماشایی‌v زنگینه‌ی‌ زباله‌ تاریخ‌
ویرانگر زمین‌ و زبان‌
در دو زمان‌
چون‌ هودج‌ گسیخته‌ به‌ آغوش‌ فشرده‌ای‌ ننگیست‌ بر جبین‌
سنگین‌تر از نجاست‌ ایام‌
آری‌
عزلت‌ گزین‌ دوخته‌ لب‌ بر زمین‌ من‌
می‌بینمت‌ فاجعه‌ بر دوش‌
با شكلكِ شكسته‌ی‌ بیمار
با خصم‌ خلق‌ نشستن‌ و داد از ستاره‌ها
باری‌
فجیع‌ ساختی‌ و باختی‌
«اینان‌» (١)سلاح‌ سنگر و زندان‌
شهكار زندگی‌ تو و تك‌ سرود من‌
در جنگ‌ این‌ فجایع‌ دوران‌
«اینان‌» نمود ضربه‌ی‌ شعر بود
افسوس‌!
«اینان‌»
با «مشتی‌ نام‌» و «ننگ‌»
در یك‌ مغازله‌
در گوشه‌های‌ خلوت‌ و تسكین‌
بدست‌ خود
تیر خورد
جان‌ سپرد

تبعیدی‌ بیچاره‌ شكسته‌
اینك‌ پناهی‌
جایی‌
عریان‌ است‌
این‌ دوزخی‌ ز دوزخ‌ خویش‌ هم‌ بریده‌ است‌
اندیشه‌های‌ مرگ‌
ای‌ كاش‌ پیش‌ ازین‌...
ورنه‌
فردا
«روزی‌ كه‌ آقتاب‌
از هر دریچه‌ تافت‌»
غوغاگران‌ كه‌ غوطه‌ به‌ غرقاب‌ گند شدند
«دریوزگان‌» (۲)بی‌پدر و بی‌ستاره‌ اندr /> دادگاه‌ زندگی‌ ساطور ننگ‌ به‌ گردن‌ نامرد می‌كشد

جوزا ـ ۱٣٨۲





پاورقی:

۱ـ اینان‌ كه‌ بر این‌ ملك‌ كنون‌ سرهنگ‌ اند/ خصم‌ هنر و زندگی‌ و فرهنگ‌ اند/ فردا كه‌ ورق‌ خورد كتاب‌ تاریخ‌/ مشتی‌ نام‌ اند و معنی‌ هر ننگ‌ اند

۲ـ از شعر «برای‌ خون‌ و ماتیك‌» شاملو