گزارشی‌ از فروش‌ «پیـام‌ زن‌»

اعضای‌ «جمعیت‌ انقلابی‌ زنان‌ افغانستان‌» از مدتی‌ بدینسو فروش‌ نشریات‌ شان‌ را در روزهای‌ بازار اسلام‌ آباد و پشاور سازمان‌ داده‌ اند.

استقبال‌ بیسابقه‌ی‌ اكثریت‌ مردم‌ از نشریات‌ «راوا» باعث‌ دلگرمی‌ بیشتر ما شده‌ و اعتقاد ما را به‌ این‌ امر راسختر می‌سازد كه‌ نشریاتی‌ كه‌ رنج‌ های‌ توده‌ها را انعكاس‌ داده‌ و دشمنان‌ شانرا صریحاً افشاء و طرد كنند، از پشتیبانی‌ وسیع‌ مردم‌ برخوردار شده‌ و در قلب‌ شان‌ جا باز می‌كنند. آن‌ اعضای‌ «راوا» كه‌ در فروش‌ نشریات‌ سهم‌ داشتند خاطرات‌ فراوانی‌ از برخوردهای‌ گرم‌ مردم‌ دارند. در كنار صدها هموطن‌ ما كه‌ از نشریات‌ استقبال‌ و آنرا تمجید می‌كنند، هستند كسانی‌ كه‌ به‌ مثابه‌ نوكران‌ حقیر بنیادگرایان‌ و به‌ سبب‌ ترس‌ از «پیام‌ زن‌»، نسبت‌ به‌ فروشندگان‌ آن‌ برخوردی‌ خصمانه‌ و اوباشانه‌ دارند كه‌ اگر غیر ازین‌ می‌بود تعجب‌ می‌داشت‌.

در ذیل‌ گوشه‌ای‌ از چشمدیدهای‌ چند تن‌ از فروشندگان‌ را كه‌ به‌ «پیام‌ زن‌» ارسال‌ داشته‌ اند می‌خوانید:

در پشاور برای‌ مردی‌ «پیام‌زن‌» را پیش‌ كردم‌ تا آن‌ را بخرد. اما وی‌ درحالیكه‌ اشك‌ در چشمانش‌ حلقه‌ زده‌ بود، گفت‌: «خواهرجانم‌، فقط‌ همینقدر گفته‌ می‌توانم‌ كه‌ باید چادر تان‌ را ما مردان‌ سر كنیم‌ و كلاه‌ ما را شما زنان‌ دلیر.»

چند كاست‌ فروش‌ از من‌ خواستند تا از تمامی‌ كاستها برایشان‌ بدهم‌ تا دكان‌ خود را با آن‌ تزیین‌ كنند. آنان‌ برای‌ جلب‌ علاقمندان‌ كاستها را با صدای‌ بلند می‌شنواندند. بهمین‌ ترتیب‌ دكاندار دیگری‌ كه‌ كتابفروشی‌ای‌ در جمعه‌بازار داشت‌، «پیام‌ زن‌» را بین‌ كتابهای‌ خود جا داد و خودش‌ برای‌ مشتریان‌ مجله‌ را معرفی‌ و در موردش‌ معلومات‌ می‌داد.

ضمناً در جریان‌ فروش‌ نشریات‌ با تعداد زیادی‌ هموطنان‌ مواجه‌ شدیم‌ كه‌ آدرس‌ های‌ خود را در اختیار ما گذاشته‌ و خواهان‌ همكاری‌ با «راوا» شدند.

فردی‌ كه‌ تازه‌ از روسیه‌ آمده‌ بود در حدود ۱۵ـ۲۰ شماره‌ «پیام ‌زن‌» را خریده‌ و گفت‌ كه‌ آنها را برای‌ پخش‌ با خود به‌ روسیه‌ می‌برد. او بعداً اظهار داشت‌: «"پیام‌زن‌" در روسیه‌ چور شد.»

هموطنی‌ كه‌ تازه‌ از كانادا آمده‌ بود، زمانیكه‌ «پیام ‌زن‌» را دید با تعجبی‌ توأم‌ با خوشی‌ گفت‌: «خوب‌ شد كه‌ دوباره‌ یافتم‌، دیر زمانی‌ بود كه‌ از "پیام‌زن‌" محروم‌ بودم‌.»

در شهر پشاور، دو زن‌ نزدیكم‌ آمده‌، پرسیدند: «این‌ نشریه‌ مربوط‌ كیست‌؟» به‌ مجرد اینكه‌ دانستند نشریه‌ مربوط‌ «راوا»ست‌ به‌ عجله‌ «پیام‌ زن‌» را از دستم‌ گرفته‌ و گفتند: «این‌ مجله‌ صدای‌ ما غریب‌ها و بیچارگان‌ را بلند نموده‌، كوفت‌ دل‌ ما را می‌كشد، اگر پول‌ كرایه‌ تا خانه‌ را هم‌ نداشته‌ باشیم‌، این‌ را حتماً می‌خریم‌.» در حال‌ فروش‌ «پیام‌ زن‌» بودم‌ كه‌ مردی‌ پرسید: «درین‌ چه‌ نوشته‌ است‌؟» من‌ در اولین‌ جمله‌ گفتم‌: «این‌ مجله‌ "پیام ‌زن‌" است‌، نشریه‌ای‌ بر ضد طالبان‌، اخوانی‌ها و دوستم‌. زیرا اینان‌ دشمنان‌ قسم‌ خورده‌ی‌ ملت‌ ما می‌باشند...» فرد مذكور چون‌ تاب‌ شنیدن‌ حرفهایم‌ را نداشت‌ و كار دیگری‌ هم‌ از دستش‌ نمی‌آمد، با عصبانیت‌ گفت‌: «تو زن‌ هستی‌ ترا به‌ این‌ كارها غرض‌ نیست‌، زن‌ همیشه‌ باید در خانه‌ باشد و اجازه‌ی‌ بیرون‌ شدن‌ را نداشته‌ باشد.» همین‌ را گفته‌ و دور شد. من‌ همچنان‌ به‌ كار خود ادامه‌ می‌دادم‌ كه‌ متوجه‌ شدم‌ باز همان‌ مردك‌ طالب‌ آمده‌، رو به‌ من‌ كرد و با صدای‌ بلند توأم‌ با قهر گفت‌: «او دختر، ازین‌ كارها نكن‌ كه‌ عاقبت‌ بسیار بد دارد. تو بالاخره‌ كشته‌ می‌شوی‌.» در حالی‌ كه‌ تمامی‌ دكانداران‌ جمع‌ شده‌ بودند، من‌ همچنان‌ با قاطعیت‌ پرسیدم‌: «كی‌ مرا خواهد كشت‌؟» پاسخ‌ داد: «طالبان‌.» برایش‌ گفتم‌: «من‌ نه‌ از طالبان‌ هراسی‌ دارم‌ و نه‌ از اخوانی‌های‌ بی‌ناموست‌. اگر دالرهاوكلدارهای‌ امریكا و پاكستان‌ نباشد، یكروز هم‌ باقی‌ نمی‌مانید، زیرا شما خاینان‌ دشمن‌ ملت‌ و مردم‌ ما هستید. و اگر طالبان‌ موفق‌ شوند مرا بكشند، افتخار می‌كنم‌ كه‌ خونم‌ در راه‌ مردم‌ و وطنم‌ ریخته‌. اما درینجا تروریستهای‌ اخوانی‌ تو جرأت‌ ندارند بیایند...» من‌ می‌خواستم‌ چند جمله‌ دیگر هم‌ بگویم‌ ولی‌ دكانداران‌ شریف‌ هموطنم‌ همه‌ بر آن‌ مردك‌ طالب‌ خندیده‌ و به‌ او فهماندند كه‌ زورگویی‌ های‌ رذیلانه‌اش‌ درینجا بی‌جواب‌ نخواهد ماند. و او خجالت‌ زده‌ و هراسان‌ آنجا را ترك‌ كرد.

زمانی‌ كه‌ من‌ و چند تن‌ دیگر از اعضای‌ «راوا» بخاطر فروش‌ «پیام‌ زن‌» شماره‌ ۴۶ به‌ بازار رفتیم‌ دكانداری‌ كه‌ قیافه‌ طالبی‌ داشت‌ آن‌ را گرفته‌ گفت‌: «مجله‌ شما خیلی‌ چیزهای‌ خراب‌ دارد» . پرسیدم‌: «كدام‌ نوشته‌، مطلب‌ و یا شعر مجله‌ ما از نظر خودت‌ خراب‌ است‌؟» او به‌ كارتون‌ روی‌ جلد اشاره‌ كرد و گفت‌: «شما این‌ فرد مسلمان‌ (گلبدین‌) را كه‌ چهارده‌ سال‌ به‌ خاطر خدا جهاد نموده‌ پشك‌ رسم‌ كرده‌ اید، بشرمید.» جواب‌ دادم‌: «او مجاهد و مسلمان ‌نه ‌بلكه‌ قاتل‌ ملت‌ است‌. تو باید بشرمی‌كه‌ از فردی‌ دفاع‌ می‌كنی‌ كه‌ رهبر باندی‌ است‌ كه‌ در قتل‌، كشتار، خونریزی‌، وحشت‌، تباهی‌ و ویرانی‌ وطن‌ و تجاوز به‌ عفت‌ دختران‌ و پسران‌ جوان‌ ما هیچ‌ نظیری‌ در روی‌ زمین‌ ندارد.» بعد پرسید: «شما چرا این‌ مسلمانان‌ یعنی‌ طالبان‌ را روی‌ كلك‌ كافر رسم‌ كرده‌ اید؟» در پاسخ‌ گفتم‌: «طالبان‌ مسلمان‌ نه‌ بلكه‌ بدترین‌ دشمنان‌ مسلمانان‌ اند. آنان‌ در جهالت‌، بی‌ علمی‌، بی‌فرهنگی‌ و با داشتن‌ افكار ضد دموكراسی‌ و ضد زن‌ با برادران‌ جهادی‌ خود هیچ‌ فرقی‌ ندارند و كسانیكه‌ مانند تو از آنان‌ دفاع‌ می‌كنند و آنان‌ را مرهم‌گذار زخم‌ مردم‌ عذاب‌دیده‌ی‌ ما می‌دانند به‌ مراتب‌ خاینتر، كثیفتر و بی‌ناموس‌ تر اند.»

او كه‌ دانست‌ ادامه‌ گفتگو در برابر مردمی‌ كه‌ جمع‌ شده‌ بودند باعث‌ بی‌آبرویی‌ بیشترش‌ می‌شود، سكوت‌ نمود و رفت‌.

روزی‌ دیگر كه‌ به‌ فروش‌ رفتیم‌ با مردی‌ در بازار روبرو شدم‌ كه‌ گفت‌: «شما دروغگو هستید. خودتان‌ می‌گویید كه‌ سازمان‌ ما مخفی‌ است‌ اما چطور جرأت‌ كرده‌ چنین‌ مجله‌ای‌ را علنی‌ می‌فروشید؟» گفتم‌: «ما با وجودیكه‌ یك‌ تشكل‌ عمدتاً مخفی‌ هستیم‌ فعالیت‌های‌ علنی‌ مانند تظاهرات‌، برگزاری‌ محافل‌، چاپ‌ و نشر و فروش‌ "پیام‌ زن‌" هم‌ داریم‌.» او كه‌ از جمله‌ چاكران‌ طالبان‌ یا جهادی‌ ها بود و طاقت‌ آن‌ همه‌ افشاء شدن‌ بادارانش‌ را نداشت‌ حمله‌ نموده‌ و «پیام‌ زن‌» را پاره‌ كرد. قبل‌ از اینكه‌ من‌ عكس‌العمل‌ نشان‌ دهم‌، مردی‌ كه‌ گویا از وقت‌ متوجه‌ تمام‌ این‌ جریان‌ بود نزدیك‌ شده‌ از یخنش‌ محكم‌ گرفت‌ و پرسید: «چرا مجله‌ را پاره‌ كردی‌.؟" او در جوابش‌ گفت‌ «خوب‌ كردم‌» و به‌ دشنام‌ دادن‌ آغاز نمود. در این‌ هنگام‌ مرد مدافع‌ «پیام ‌زن‌» هم‌ گفت‌: «بد كردی‌ و گُه‌ خوردی‌ كه‌ مجله‌ را پاره‌ كردی‌» سروصدای‌ گفتگو بالا گرفت‌ تا اینكه‌ پلیس‌ مداخله‌ كرده‌ و هر دو را با خود برد. حدود یك‌ ساعت‌ بعد مردی‌ كه‌ جانب‌ ما را گرفته‌ بود آمده‌ و ضمن‌ ابراز همدردی‌ و همبستگی‌ بیشتری‌، ۳۰ روپیه‌ به‌ من‌ پیش‌ كرد و گفت‌: «بگیر خواهر پول‌ مجله‌ای‌ را كه‌ آن‌ بی‌غیرت‌ پاره‌ كرد».

عده‌ای‌ از مردم‌ در بازار زمانی‌ كه‌ «پیام‌ زن‌» را می‌بینند خیلی‌ خوشحال‌ می‌شوند و این‌ خوشی‌ را در دعا كردن‌ و توصیف‌ و تمجید تبارز می‌دهند. چون‌ از اوضاع‌ اختناقی‌ و ترور بنیادگرایان‌ و طالبان‌ در هراس‌ اند نمی‌خواهند تمام‌ مسایل‌ را واضح‌ بیان‌ كنند.

تعدادی‌ از مردم‌ كه‌ خیلی‌ علاقمند به‌ «پیام‌زن‌» اند اما بعلت‌ تنگدستی‌ مهاجرت‌ قدرت‌ خرید آنرا را ندارند، مقابل‌ مخالفین‌ به‌ اشكال‌ مختلف‌ می‌خواهند طرفداری‌ و حمایت‌ شان‌ را با ما ابراز دارند.

روزی‌ در یكشنبه‌ بازار اسلام‌آباد برخورد گرم‌ مردم‌ آنقدر مرا تحت‌ تاثیر قرار داد كه‌ دلم‌ می‌خواست‌ از فروش‌ «پیام‌زن‌» دست‌ كشیده‌ و از حال‌ و زندگی‌ و قصه‌های‌ تیره‌بختی‌ آنان‌ پرسیده‌ و گزارش‌هایی‌ تهیه‌ كنم‌. در پایان‌ كار كه‌ می‌خواستم‌ سودا بخرم‌ هیچ‌ فروشنده‌ای‌ حاضر نمی‌شد پول ‌بگیرد و واقعاً فقط ‌با اصرار موفق‌ می‌شدم‌ برای‌ شان‌ پول‌ بپردازم‌.

با مرد و زنی‌ ایرانی‌ مواجه‌ شدم‌ كه‌ ضمن‌ استقبال‌ از فعالیت‌ های‌«راوا»، مرد گفت‌: «آفرین‌، به‌ همین‌ شیوه‌ است‌ كه‌ شما زنان‌ می‌توانید برای‌ كسب‌ حقوق‌ تان‌ به‌ پیروزی‌ برسید. من‌ افتخار می‌كنم‌ كه‌ زنان‌ و دخترانی‌ از سرزمین‌ بخون‌ تپیده‌، طالب‌زده‌ و بنیادگرازده‌ای‌ چون‌ افغانستان‌ را در حال‌ فروش‌ نشریه‌ی‌ شان‌ می‌بینم‌.»

پسركی‌ ۱۱ـ۱۲ ساله‌ كه‌ آب‌ می‌فروخت‌، وقتی‌ من‌ از او یك‌ گیلاس‌ آب‌ خواستم‌، حاضر نبود پول‌ آن‌ را بگیرد. او از زندگی‌ رقتبارش‌ برایم‌ قصه‌ كرد و زمانیكه‌ بروشوری‌ از فعالیتهای‌ «راوا» را برایش‌ دادم‌، مادرش‌ كه‌ بخاطر آوردن‌ آب‌ برای‌ پسركش‌ رفته‌ بود، سررسید و با دیدن‌ بروشور به‌ او گفت‌: «آن‌ را نگه‌ كن‌ كه‌ در خانه‌ یكجا بخوانیمش‌.» ضمن‌ صحبت‌ با زن‌، دریافتم‌ كه‌ او زنی‌ تحصیل‌كرده‌ است‌ و شوهرش‌ را در جنگ‌های‌ كابل‌ از دست‌ داده‌ و مجبور به‌ ترك‌ وطن‌ شده‌ و فقط‌ با فروش‌ آب‌ توسط‌ تنها پسرخردسالش‌ تأمین‌ زندگی‌ می‌كند.

پلاستیك‌فروشی‌ بادیدن‌ كاست‌ ها، علاقه‌ زیادی‌ پیدا كرد تا یكی‌ از آنها را بخرد اما پولی‌ كه‌ در جریان‌ روز جمع‌ كرده‌ بود كمتر از قیمت‌ كاست‌ بود. او در حالی‌ كه‌ دلش‌ می‌خواست‌ كاست‌ را با خود داشته‌ باشد گفت‌: «خاله‌جان‌، شما خو همین‌ جا هستید، نروید. كوشش‌ می‌كنم‌ تا شام‌ پلاستیك‌ ها را بفروشم‌ و ۲۵ روپیه‌ را پوره‌ كنم‌».

من‌ آنقدر تحت‌ تأثیر قرار گرفتم‌ و دلم‌ فشرده‌ شد كه‌ كوشیدم‌ از ریختن‌ اشكهایم‌ جلوگیری‌ كنم‌.

در اسلام‌آباد طالبكی‌ با دیدن‌ «پیام‌زن‌» خطاب‌ به‌ من‌ گفت‌: «شما فاحشه‌ ها هستید، این‌ پیام‌ فاحشه‌ ها است‌» با شنیدن‌ این‌ دشنام‌ طالبی‌ وی‌، تعدادی‌ از مردم‌ جمع‌ شدند ولی‌ طالب‌ شرفباخته‌ كه‌ وضع‌ را به‌ حال‌ خود مساعد ندید، پا به‌ فرار گذاشته‌ و از بازار ناپدید شد.

پلیس‌ پاكستان‌ همیشه‌ می‌كوشد مانع‌ فروش‌ نشریات‌ ما در شهر پشاور گردد. طی‌ فروش‌ شماره‌ ۴۶ با تهدید و اخطار دادن‌ خواستند تا فروش‌ را متوقف‌ سازیم‌ و علاوتاً نشریات‌ ما را گرفته‌ و با خود بردند كه‌ با رشوه‌ دادن‌ و پس‌ از اتلاف‌ یك‌ روز توانستیم‌ دوباره‌ آنها را بدست‌ آورده‌ و فروش‌ را ادامه‌ دهیم‌.


چون‌ این‌ نامه‌ هم‌ مربوط‌ به‌ فروش‌ «پیام‌ زن‌» است‌، آن‌ را در همین‌ جا آوردیم‌.

«خواهران‌، شما تنها نیستید»!

محمد حكیم‌ ـ پشاور،

در نامه‌ی‌ خویش‌ می‌نویسد:

«خواهران‌ شریف‌ و بزرگوارم‌،

من‌ این‌ نامه‌ را بعد از دیدن‌ بعضی‌ از شماها كه‌ "پیام‌ زن‌"،كاستها و سایر نشریات‌ تان‌ را كه‌ همه‌ تیرهایی‌ در شقیقه‌ جهادی‌ و طالبی‌ است‌، در پشاور می‌فروختید، می‌نویسم‌. در همان‌ روز از گفتگوی‌ یك‌ عنصر مخالف‌ شما خبر شدم‌ و وقتی‌ فوری‌ خود را نزدیك‌ شما رساندم‌ آن‌ مزدورك‌ شاید جهادی‌ صحنه‌ را ترك‌ گفته‌ بود.

خواهران‌، دلم‌ آنقدر كوفت‌ دارد كه‌ به‌ چیزهای‌ كلانی‌ فكر كرده‌ نمی‌توانم‌ و پشت‌ بهانه‌ می‌گردم‌ تا از دنیا نرفته‌ام‌، یك‌ جهادی‌ یا طالبی‌ بی‌ناموس‌ را كه‌ جرأت‌ توهین‌ به‌ شما را بخود بدهد تا سرحد مرگ‌ بزنم‌. در "پیام‌ زن‌" اعلان‌ كنید كه‌ اگر این‌ جنایتكاران‌ از بوی‌ رسوایی‌ها و رذالتهای‌ خود نمی‌ترسند جرأت‌ كنند و بیایند پشاور و مانع‌ فروش‌ "پیام‌ زن‌" شوند.

گلبدینی‌های‌ خاین‌ و جانی‌ از پاكستان‌ كشیده‌ شدند حالا نوبت‌ برادران‌ شان‌ است‌ تا جوانان‌ مبارز متحدانه‌ كاری‌ كنند كه‌ از دیدن‌ چهره‌ شوم‌ این‌ جلادان‌ مزدور لااقل‌ در پاكستان‌ بی‌غم‌ شویم‌.

در اول‌ چندان‌ باورم‌ نمی‌شد لاكن‌ امروز دقیقاً پی‌ برده‌ام‌ كه‌ "پیام‌ زن‌" یگانه‌ نشریه‌ پرافتخار ضد وطنفروشان‌ خلقی‌ و پرچمی‌ و خاینان‌ جهادی‌ و طالبی‌ و دوستمی‌ و غیره‌ می‌باشد. متأسفانه‌ هیچ‌ نشریه‌ دیگری‌ از نظر موضعگیری‌ قاطع‌ مقابل‌ چوچه‌هیتلرهای‌ بنیادگرا به‌ پای‌ "پیام‌ زن‌" نمی‌رسد. اگر دیگر نشریات‌ چاپ‌ اروپا و امریكا لحن‌ صریح‌ و آشتی‌ ناپذیر "پیام‌ زن‌" را اختیار نكنند دیر یا زود ضرورت‌ وجودی‌ خود را یك‌ یك‌ از دست‌ می‌دهند. صرفنظر از اینكه‌ هم‌ اكنون‌ نیز مجموع‌ خوانندگان‌ بسیاری‌ از آنها نزدیك‌ به‌ ۵۰۰ نفر هم‌ نخواهد بود.

خواهران‌ ارجمندم‌، شما بناحق‌ گفته‌اید كه‌ در افشاء و ضدیت‌ با شاعران‌ و نویسندگان‌ خادی‌ ـ جهادی‌ تنها هستید. مطمئن‌ باشید كه‌ صدها و هزاران‌ هموطن‌ ما موقف‌ شما را بر ضد این‌ عمال‌ آرام‌ یا فعال‌ دشمن‌ از جان‌ و دل‌ تأیید می‌كنند. اما فراموش‌ نكنید كه‌ اكثراً مثل‌ من‌ نه‌ حوصله‌ و نه‌ حالت‌ روحی‌ مساعدی‌ دارند و نه‌ قلم‌ كه‌ برایتان‌ بنویسند.

طوریكه‌ روشنفكر خاینی‌ مثل‌ ا.نگارگر (در نوشته‌اش‌ به‌ "پیام‌ زن‌" كه‌ دوستی‌ آن‌ را به‌ من‌ داد) می‌نویسد كه‌ راوایی‌ها فقط‌ به‌ علت‌ اینكه‌ خود یا فرزندان‌ شان‌ شاید مورد تجاوز برادران‌ جهادیش‌ قرار گرفته‌ باشند اینقدر با بنیادگرایان‌ ضدیت‌ می‌ورزند، باید بگویم‌ كه‌ تا حال‌ مادر، زن‌ یا خواهرم‌ مورد تجاوز آن‌ سگان‌ قرار نگرفته‌اند اما به‌ علت‌ اینكه‌ می‌دانم‌ آن‌ جنایتكاران‌ به‌ ناموس‌ دیگر مادران‌ و خواهركهایم‌ دست‌ برده‌اند، بنابرین‌ دلم‌ می‌خواهد اگر یكروز هم‌ از زندگیم‌ باقی‌ باشد در آن‌ روز خونم‌ در راه‌ انتقام‌ از آدمكشان‌ جهادی‌ و طالبی‌ این‌ باداران‌ جانور صفت‌ ا.نگارگرها، به‌ زمین‌ بریزد. من‌ شخصاً "پیام‌ زن‌" را بیشتر بخاطر مطالب‌ آن‌ درباره‌ روشنفكران‌ خاین‌ و اخوان‌ زده‌، با اشتیاق‌ می‌خوانم‌.

لازم‌ نیست‌ شما با خود بادیگاردها بیاورید. این‌ گزافه‌ گویی‌ و تعارف‌ میان‌ تهی‌ نیست‌. یكبار آزمایش‌ كنید، ببینید چقدر دكانداران‌ هموطن‌ تان‌ حاضر خواهند بود حتی‌ كسب‌ و كار خود را همانروز گذاشته‌ و حساب‌ آن‌ سگانی‌ را برسند كه‌ قصد مزاحمت‌ نسبت‌ به‌ شما را داشته‌ باشند. جمعی‌ از ما دكانداران‌ و بساط‌داران‌ همیشه‌ از روحیه‌ و زحمت‌ و انقلابی‌ بودن‌ تان‌ صحبت‌ می‌كنیم‌. می‌توانید بیش‌ از نود فیصد این‌ برادران‌ غمزده‌ی‌ مهاجر تان‌ را با خود حساب‌ كنید.

خواهركهای‌ گلم‌، امیدوارم‌ قبول‌ كنید كه‌ احساس‌ دوستی‌ و احترام‌ من‌ به‌ شما كمتر از علایق‌ قلبیم‌ به‌ مادر و خواهرانم‌ نیست‌. شما در پیكار تان‌ برضد خاینان‌ بنیادگرا، به‌ كلیه‌ زنان‌ و حتی‌ مردان‌ آزادیخواه‌ وطن‌ ما غرور و الهام‌ می‌بخشید.»

مطالب مرتبط