دردنامهی یك زن افغان با یاد دیانا

دیانا با ملاامام مسجد شاهی لاهور
دیانا، دیانا مرگت را به كی تسلیت بگویم؟ به ملكه الیزابت این ثروتمندترین زن دنیا؟ به خانواده سلطنتی بریتانیا؟ آنانی كه دوستت نداشتند و طلاقت را از شهزاده چارلس طلبیده بودند؟ به پسرانت؟ من لبخند بیخیال و حالت ساختگی آندو را در پشت جنازهات دیدم. هیچكدام از اعضای خانوادهات سوگوار بنظر نمیآمدند. ولی صدها هزار مردم عوام در انگلستان و سراسر دنیا عزادارت بودند. مرا فقط دیدن اشك صمیمانهی آنان تحت تاثیر قرار میداد كه شاید میاندیشیدند همانند خود شان آسان و مظلومانه قربانی هیولای نظام حاكم شدهای و نه آنهمه تشریفات و عظیمترین فعالیت تاریخ رسانههای جمعی كشورت و سایر رسانههای كرهارضی كه چنانچه زنده بودی بطور وسیعی برای مقاصد خود، برای ترسیم چهرهای دوست داشتنی از سیستم خونآلود اما مزین با پوش «دموكراسی» و «حقوق بشر» خود، برای منحرف ساختن سمت مبارزه مردم، تبلیغت كردند بیتوجه به بیزاری تو از آنها و حالا هم كه دیگر درین جهان نیستی بر تابوتت سوداگری میكنند تا بر هر چه واقعیات سر سخت و سیاه و غیر انسانی است، نمایش چگونگی مرگت و مابعد آن را اجرا كرده و بیكاران و بیماران و بیخانهها و تمامی استثمارشوندگان را از مسئله و مبارزه واقعی شان دور نگهدارند.
دیانا، من از مرگت متأسفم ولی بر سر هزاران داغ جنایت و رذالت بنیادگرایان، داغ دیگری هم قلب و روحم را میآزرد اگر كه میدانستم حاضر نیستی ملعبهای در دست دولت خود و سایر دولتهایی قرار بگیری كه میخواهند ستم و تحقیر و تهدید شان بر ملل دیگر را زیر نمایی از «ستایش» از كارهای خیریهی تو بپوشانند.
دیانا جان، تو هنوز برای خودت نشده بودی، از تو استفاده میكردند، تو را به مناطق مینگذاری شده در بوسنیا میفرستادند چرا كه منطقهای در اروپا است اما ایكاش به سرزمین من توجه میكردی كه از سوی روسها و سگهای شان و خاینان بنیادگرا بیشترین تعداد مینهای ضد نفر در دنیا، در شهرها و قریهجاتش فرش شده است. تو تا پاكستان هم آمدی ولی دوزخ مهاجران ما را از یاد بردی؛ تو را به افریقا میفرستادند تا كودكان گرسنه و بیمار را در آغوش بگیری اما از سرزمین طاعونزده و میلیونها مهاجر دربدر ما در پاكستان و ایران و داخل كشور كه در شرایط شبیه بازداشتگاههای مرگ هیتلری بسر میبرند، دورت نگه داشتند چرا كه جاسوسان و چوببدستان بنیادگرای خود شان اند كه اینك میهن ما را به ترسناكترین قبرستان و شهر ارواح تاریخ بدل كردهاند و هنوز از مسابقهای كه بین سگها راه انداخته اند نتیجه نهایی را نگرفتهاند.
دیانا نمیدانستی كه دولت خانم مارگرت تاچر تو نیز هرقدر توانست به باندهای جنایتكار بنیادگرای ما میزایل بیلوپایپ و دیگر ساز و برگ نظامی و كمك پولی و سیاسی داد و امروز همان بقه های اژدهاشده اند كه با جنون قدرت گیری، هركدام با بیرق اسلام و شریعت بدوش، افغانستان را جهنمی بیهمتا ساخته اند؟ ایكاش به خانم تاچر اعتراض میكردی و از دولت فعلی میخواستی تا ضمن عذرخواهی از مردم افغانستان بخاطر كمك های قبلی به باند های خون آشام و قرون وسطایی، تمام نفوذ و نیرویش را با متحدان اروپاییش بكار گیرد تا جنایتكاران بنیادگرای ما نتوانند از هیچ منبعی اسلحه دریافت دارند، كاش مخصوصا از آقای بلكلنتن كه ترا "سفیر جهانی امریكا" نامید، میخواستی كه با نوریگاهای افغانیش نیز همان كند كه با نوریگای پانامه ایش كرد، كاش دولت امریكا را هم بخاطر بلیونها دالر كمكش به وحشی ترین و پست ترین خاینان وطن ما سرزنش كرده و از آن میخواستی تا از محشر جاری در افغانستان كه حاصل حمایتش از بنیادگرایان پلید است، اگر از مردم ما پوزش نمیخواهد لااقل دیگر جلو ارسال سیل دالر و اسلحه برای نوكرانش را بگیرد، كاش میتوانستی بدانی كه در حال حاضر مردم و بخصوص زنان افغانستان از جفا دیدهترین و خردشدهترین مردان و زنان گیتی اند و هر رذالت، توهین و شلاق خوردنی را كه از دست جنایتكاران جهادی و طالبی میبینند، ناشی از جرات، تشویق و امكاناتی میدانند كه امریكا و انگلستان و متحدان به آنان ارزانی داشته اند.
دیانا، من دچار وطنپرستیای افراطی و محدودیت فكری نشدهام، حقیقت سیطرهی خیانت و خون و خوك صفتی بنیادگرایان در كشورم چنان برجسته است كه از برخی زنان تیره بخت آوارهی فلسطینی و كشمیری هم شنیدهام كه دوزخی كه زنان افغانستان در آن میسوزند در دنیا بیمانند است.
دیانا، كاش زنده میماندی و میدیدیم كه در شكستن قید و بند پوچ و ضد مردمی سلطنتی بریتانیا چقدر پیش میروی و آیا این تا سرحد تف كردنت به اشرافیتی كه تا آخرین لحظه به آن تعلق داشتی، منجر میگشت؟ ترا "شهزاده خانم مردم" و "ملكه قلبها" نامیدند، اما تو با ابراز فقط چند كلمهای برای ماتم مردمم، توجه دنیا را نسبت به سلطهی فرزندان هلاكو و هیتلر و فرانكو در مرز و بوم پاره پاره شدهی من جلب نكردی. تو هیچ كاری به كار بنیادگرایان در الجزایر و ایران و سودان و تركیه و بخصوص افغانستان و اربابان آنان نداشتی، مگر تو "شهزاده خانم" مردم ستمدیدهی فلسطین، كشمیر، الجزایر، ایران، كردستان، تركیه، امریكای لاتین، افریقا بشمار میروی؟ شاید. اما شهزاده خانم مردم من نشدی، در قلب سوختهی مردم بینوای من جا نگرفتی.
طالبان برادرم را بخاطر ریش اصلاح شدهاش زندنی كردند،
بنام شریعت زنی زیر سنگ مدفون شد و پسركش باید میدید كه نفسش برآمده یا نه،
مادر رنجورم را بخاطر پوشیده نبودن یك بجلك پای لنگش بنام شریعت به شلاق بستند و سخت فحش دادند،
طالبان بنام شریعت قصد نابودی بزرگترین مجسمه بودا در بامیان را كرده اند،
طالبان تنها در یك قریه بیش از صد نفررا قتل عام كردند و ....

آه دیانا، این خبر ها همچون خنجرهایی تا ژرفای روانم را میدرند. شك دارم كه نام سرزمین جهنمی شدهی مرا شنیده میدانستی كه كجا موقعیت دارد و در آن چه میگذرد.
از حادثه هلاكتبارت متاسفم لیكن خوبست نمیتوانی ببینی كه سبع ترین دشمنان آزادی و زن نظیر طالبان كه خواهران و مادران ناكام مرا در وطنم به كیبل میبندند و در زندگیت نتوانستند آزادی و عشقت را با چوب شریعت شان "تقبیح" كنند، اكنون در برابر عكس بیحجاب و "بیسترت" زانو زده و سالوسانه و نفرت انگیز در كتاب تسلیت، امضا مینهند و بدینترتیب به كثیفترین نوع ممكن به خاطرهات توهین روا میدارند. اینان همان هایی اند كه شرف و عزت و "مردانگی" شان را در آن میدانند كه روزانه به ریش و زیر ناف مردان ما دست برند و زنان تیره بخت ما را به شلاق تحقیر ببندند.
زمانی كه جنازهی تو ساعتها با آن فر و شكوه از برابر میلیونها نفر میگذشت، من از فكر مرگ بیكفن و پردرد و آرام و بیتجلیل و تنهای صدها و هزاران زن و كودك معصوم هموطنم در بیدادگاه طالبان و جهادیان خاین میسوختم.
دیانا، تو هرچند غمناك با عشقت از این دنیا رفتی، ولی عشق مرا هشت سال پیش بجرم آزادیخواهی تیرباران كردند و من پنج سال است كه با سه كودكم مرگی پر از تلخی و ذلت را تجربه میكنم و نمیدانم زبانه آتش نحس طالبی و جهادی تا چه وقت بالا خواهد بود. دیانا، زندگی و مرگ من و تو را چه دره عظیمی از هم جدا می سازد! به تو دروغ نمیگویم آن خبرها جایی برای اندوه جوانمرگی تو در قلب خونچكانم باقی نمی گذارند. اگر از وضع كشور من و حاكمان بیشای و دم آن آگاه میشدی، شاید فریاد مرا درك میكردی. شاید.
دیانا، مرا ببخش كه جانم بیشتر از آن زخمی دست پست بنیادگرایان است كه بتوانم با تو افزون برین صحبت كنم.