In this issue
میزان ۱۳۷۹- اکتوبر ۲۰۰۰
شماره‌ مسلسل‌ ۵۳- ۵۴ Payam-e-Zan



قسمت اولقسمت دومقسمت سومقسمت آخر

قسمت آخر

داكتـر اكـرم‌ عثمان‌، اجنت‌ یا اجنتِ اجنت‌؟



آیا «سه‌ صد اثر آفرینشی‌» می‌توانند داغ‌ ننگ‌ نوكری‌ كی‌جی‌بی‌ و پوشالیان‌ را بزداید؟

فرموده‌ «اكادیمسین‌» است‌ كه‌:

اعتراض‌ شما بر اكثر دانشمندان‌ ما این‌ است‌ كه‌ چرا در مقابله‌ با حكومت‌های‌ دست‌نشانده‌ برنخاستند و در مؤسسات‌ فرهنگی‌ پناه‌ گرفتند.

آقای‌ عزیز! آنها نقش‌ جلیلی‌ در سمتدهی‌ فرهنگ‌ بسوی‌ آزادی‌های‌ مدنی‌ ایفا كردند. همانها بودند كه‌ با مقاومت‌ منفی‌ در برابر اربابان‌ ارتودوكسِ دولتی‌ سینه‌ سپر كردند و رفته‌ رفته‌ توفیق‌ یافتند تا در حدود سه‌ صد اثر آفرینشی‌ و پژوهشی‌، شامل‌ آثار شادروان‌ استادخلیلی‌، عبدالرحمن‌ پژواك‌، باقی‌قایلزاده‌، استادالفت‌ و محمدحسین‌ طالب‌ قندهاری‌ را گردآوری‌، ویرایش‌ و تنقیح‌ نمایند و به‌ اهل‌ ادب‌ و علم‌ ارمغان‌ كنند.

مگر كجای‌ چنین‌ كاری‌ خیانت‌ است‌؟ مگر از آن‌ همه‌ دانشمند سالمند و میانسال‌ پوره‌ بود كه‌ با توپ‌ و تشر به‌ میدان‌ جنگ‌ می‌رفتند؟ ـ سلاح‌ نویسنده‌ و شاعر قلم‌ آنهاست‌ و میدان‌ نبرد شان‌ عرصۀ فرهنگ‌. آنها با هزار خون‌ جگر و بینوایی‌ و فشار، آن‌ عرصه‌ را پاس‌ داشتند و پیروز هم‌ شدند.

«كاندید اكادیمسین‌» جان‌ باز خود را به‌ جهالت‌ كامل‌ می‌زنی‌: ما اینقدر زیاده‌ خواهی‌ نكرده‌ و نگفته‌ایم‌ كه‌ «آن‌ همه‌ دانشمند» باید آنقدر وجدان‌، شرف‌ و شهامت‌ می‌داشتند كه‌ به‌ میدان‌ جنگ‌ می‌رفتند. (۱) قضیه‌ این‌ است‌ كه‌ «دانشمندان‌» نامبرده‌ از دل‌ و جان‌ با روس‌ها و چاكران‌ پرچمی‌ و خلقی‌ شان‌ بودند یعنی‌ به‌ مثابه‌ پیچ‌ و مهره‌های‌ «فرهنگی‌» اشغالگران‌ و دولت‌های‌ دست‌ نشانده‌ عمل‌ كردند، از اول‌ تا سقوط‌ رهبر شان‌ نجیب‌اله‌ و بعد هم‌ به‌ بی‌غیرتی‌ شرم‌آورتری‌ خود را آلودند: تسلیم‌ در برابر جنایتكاران‌ جهادی‌! خبر دارید كه‌ یكی‌ از این‌ «دانشمندان‌» خفت‌ را به‌ جایی‌ رسانده‌ بود كه‌ نه‌ تنها به‌ سفارت‌ تهران‌ و دوشنبه‌ رسید كه‌ حتی‌ «رئیس‌ جمهور» او را در «اقامتگاهش‌ در حضور خانم‌ و فرزندانش‌» پذیرفته‌ و «با اصرار و ابرام‌ زیاد» از آن‌ «دانشمند» فرومایه‌ می‌خواست‌ كه‌ پست‌ وزارت‌ اطلاعات‌ و كلتور را قبول‌ كند؟!

سرتاج‌های‌ آن‌ «دانشمندان‌» از قبیل‌ رهنوردزریاب‌ و داكتر احمدجاوید و واصف‌باختری‌ از دست‌ مبارك‌ «رئیس‌ جمهور» نشان‌ها دریافت‌ كرده‌ و هیچگاه‌ از سخن‌راندن‌ برای‌ روس‌ها و سگان‌ شان‌ احساس‌ خستگی‌ و خجلت‌ نمی‌نمودند! و دیگر حسابش‌ می‌ماند به‌ تو «كاندید اكادیمسین‌» كه‌ بگویی‌ كدامیك‌ از آن‌ «دانشمندان‌» در آن‌ حد شخصیت‌ شان‌ را دوست‌ داشتند كه‌ از عشق‌ سفرها به‌ خاك‌ «همسایه‌ شمالی‌» و اقمارش‌ وسوسه‌ نشده‌ باشند.

و همچنین‌ خبر دارید كه‌ یكی‌ از «دانشمندان‌» در آن‌ حد مورد اعتماد كی‌جی‌بی‌ بود كه‌ با مؤسسات‌ فرهنگی‌ اشغالگران‌ وطنش‌ قرار دادها امضاء می‌كرد؟!

اگر «كی‌جی‌بی‌» بویی‌ می‌برد كه‌ «دانشمندان‌» در خدمت‌ سیاست‌های‌ فرهنگی‌ خود و عمالش‌ نه‌ بلكه‌ با هوای‌ «آزادی‌های‌ مدنی‌» مغایر خواست‌ اشغالگران‌ و دولت‌های‌ پوشالی‌، می‌خواهند مصدر كاری‌ آزادیخواهانه‌ در زمینه‌ فرهنگی‌ شوند، آیا ممكن‌ بود به‌ آنان‌ آنهمه‌ میدان‌ دهد و بعضی‌ از ایشان‌ را در مثلاً سفارت‌ افغانستان‌ در تهران‌ و دوشنبه‌ بگمارد؟

و به‌ یاد بیاورید آن‌ شادی‌ مرگك‌ شدن‌ خود را وقتی‌ میهنفروشی‌ كلان‌ مثل‌ داكتراسداله‌حبیب‌، در شفاخانه‌ مژده‌ چاپ‌ مجموعه‌ای‌ از داستان‌های‌ تان‌ را به‌ شما می‌داد!

«كاندید اكادیمسین‌» از زبان‌ ما كه‌ نشد آیا از زبان‌ و برخورد نعمت‌آزرم‌ قطره‌های‌ عرق‌ شرمساری‌ از شقیقه‌های‌ تان‌ خواهد چكید و می‌توانید بفهمید كه‌ «كجای‌» انتشار «سه‌ صد اثر آفرینشی‌» شما و «دانشمندان‌» وابسته‌، ترسو و تسلیم‌ طلب‌ تان‌ خیانت‌ بوده‌ است‌؟؟

یادت‌ باشد «كاندید اكادیمسین‌» كه‌ وقتی‌ روزش‌ برسد مردم‌ عموماً خیلی‌ فلسفه‌ نگفته‌ و گپ‌ را طولانی‌ نمی‌سازند و فقط‌ با حك‌ كردن‌ «شعر» پیشوای‌ «دانشمندان‌» تان‌ داكتراسداله‌حبیب‌ «ای‌ خوشا از حزب‌ بودن‌/ ای‌ خوشا از انقلاب‌ ثور بودن‌» بر پیشانی‌ شما و شركاءء، همه‌ی‌ تان‌ را به‌ خاطر این‌ گونه‌ توجیه‌ مضحك‌ و وقیحانه‌ مماشات‌ با اشغالگران‌ و میهنفروشان‌ محاكمه‌ كردنی‌ هستند. مردم‌ از قانقرتك‌ تان‌ گرفته‌ و خواهند پرسید كه‌ مگر این‌ «دانشمندان‌» در ماورای‌ سلطه‌ی‌ اشغالگران‌ و سگان‌ به‌ سر می‌بردند كه‌ بتوانند كاری‌ خلاف‌ اراده‌ و منافع‌ و ضرورت‌ آنان‌ انجام‌ دهند؟ مگر این‌ «دانشمندان‌» توسط‌ مهره‌های‌ سرشناس‌ «كی‌جی‌بی‌» مثل‌ دستگیرپنجشیری‌، سلیمان‌لایق‌، عبداله‌نایبی‌، اسداله‌حبیب‌ و البته‌ خود شما كنترول‌ نمی‌شدند؟ كدام‌ احمق‌ می‌تواند بپذیرد كه‌ این‌ جاسوسان‌ به‌ آن‌ «دانشمندان‌» اجازه‌ داده‌ بودند در «سمتدهی‌ فرهنگ‌ بسوی‌ آزادی‌های‌ مدنی‌» نقشی‌ ایفاء كنند؟ از همه‌ مهمتر، اگر «دانشمندان‌» مذكور به‌ مثابه‌ غلامان‌ روس‌ها و پوشالیان‌ خوش‌ به‌ رضا و شادمانه‌ زندگی‌ای‌ ننگین‌ را در پیش‌ نگرفته‌ و بلكه‌ «با مت‌ منفی‌ در برابر اربابان‌ ارتودوكس‌ دولتی‌ سینه‌ سپر كردند»، چه‌ شد كه‌ به‌ محض‌ سقوط‌ رژیم‌ رهبر محبوب‌ شان‌، دیگر پشت‌ «سینه‌ سپر كردن‌»ها و «مقاومت‌ منفی‌» و «ارمغان‌ كردن‌»ها و... نگشته‌ خود را به‌ غرب‌ رساندند تا متباقی‌ عمر را در دامن‌ این‌ یا آن‌ سرجنایتكار جهادی‌ به‌ پایان‌ برند؟

پس‌ «منحنی‌» واقعیت‌ «دانشمندان‌» فرصت‌طلب‌ چنین‌ است‌: از وفاداری‌ به‌ كودتای‌ ثور تا وفاداری‌ بدون‌ چون‌ و چرا به‌ تجاوزكاران‌ روسی‌ و «پاس‌ داشتن‌» عرصه‌ی‌ فرهنگ‌ اشغالی‌ تا حلال‌ كردن‌ شان‌ زیر پای‌ دژخیمان‌ بنیادگرا و «پاس‌ داشتن‌» فرهنگ‌ آنان‌!

«نویسنده‌ توانا» زور می‌زند و آثار، خلیلی‌، پژواك‌، باقی‌قایلزاده‌، الفت‌ و حسین‌طالب‌ قندهاری‌ را علم‌ می‌كند.

باز مردم‌ قانقرتك‌ تان‌ را فشرده‌ و می‌پرسند: ما در جنگی‌ سخت‌ می‌سوختیم‌، گردآوری‌ اشعار این‌ ذوات‌ مرتجع‌ و سازشكار و بیگانه‌ با مردم (۲) چه‌ ارزشی‌ می‌توانست‌ داشته‌ باشد؟ حتی‌ اشعار قایلزاده‌ هم‌ نیاز هنری‌ جنگ‌ مقاومت‌ را پاسخگو نبود كه‌ «كی‌جی‌بی‌» و خاد به‌ گردآوری‌ و چاپ‌ آنها رأی‌ داده‌ بودند.

اما راجع‌ به‌ آثار خلیل‌اله‌خلیلی‌، عبدالرحمن‌پژواك‌ و الفت‌ موضوع‌ بیشتر روشن‌ است‌. از شعر پژواك‌ و الفت‌ كه‌ بگذریم‌ كه‌ همانند داستان‌های‌ خود تان‌ خنثی‌ و بی‌ربط‌ به‌ مبارزه‌ و آزادی‌ مردم‌ اند، خود خلیل‌اله‌خلیلی‌ و شعرهایش‌ غیر از آن‌ كه‌ برای‌ روس‌ها و خاد بی‌خطر و بی‌آزار بودند، حتی‌ سفارت‌ رژیم‌ ایران‌ نیز آنها را به‌ چاپ‌ رسانده‌ و می‌رساند! از طرف‌ دیگر مكرراً باید گفت‌ كه‌ كار خلیل‌اله‌خلیلی‌ به‌ دستیار شدن‌ جلادی‌ چون‌ برهان‌الدین‌ربانی‌ هم‌ كشیده‌ بود و بنابراین‌ چاپ‌ آثار وی‌ می‌توانست‌ در چهارچوب‌ ساخت‌ و پاخت‌های‌ پشت‌ پرده‌ی‌ كی‌جی‌بی‌ با مافیای‌ اخوانی‌ نیز بررسی‌ گردد.

علاوه‌ بر این‌ها، شما در این‌ ادعای‌ بلند بالا هم‌ دروغگو هستید كه‌: «آنها (دانشمندان‌) آن‌ عرصه‌ (فرهنگی‌) را پاس‌ داشتند»

اگر شما و تمامی‌ «دانشمندان‌» آنقدر خود را عاشق‌ سینه‌ چاك‌ پاسداری‌ از فرهنگ‌ ما می‌انگاشتید، پس‌ چطور شد كه‌ در دوره‌ وحوش‌ جهادی‌ از عرصه‌ چهارنعل‌ گریختید و امیر خاین‌ و جانی‌ تان‌ برهان‌الدین‌خان‌ربانی‌ را از كتاب‌سوزی‌ها و غارت‌ موزیم‌ها و آرشیف‌ها نه‌تنها باز نداشتید كه‌ امروز متولی‌ نشریات‌ رنگارنگ‌ او و شركا هستید؟؟

شما می‌توانید با ملغمه‌ای‌ از زبان‌ یك‌ خادی‌ ـ جهادی‌ مانند لطیف‌پدرام‌ و زبان‌ یك‌ طالبی‌ مفلوك‌ مانند اسحق‌نگارگر با زبانی‌ بی‌ناموسانه‌تر هفته‌نامه‌ی‌ «امید» بر ما بتازید اما بدون‌ تردید از جواب‌ دادن‌ صحیح‌ و صریح‌ به‌ سوال‌ بالا طفره‌ خواهید رفت‌ چرا كه‌ جواب‌ صحیح‌ و صریح‌ جز این‌ نیست‌ كه‌:

«ما همه‌ به‌ عنوان‌ نویسنده‌ و شاعر و روزنامه‌ نگار وغیره‌ از عمال‌ روس‌ها و پوشالیان‌ به‌ شمار می‌رفتیم‌ یا تسلیم‌ آنان‌ شده‌ بودیم‌ و هر چه‌ كی‌جی‌بی‌ و خاد می‌خواست‌ همان‌ می‌كردیم‌. بعد كه‌ رهبر ما نجیب‌ از بین‌ رفت‌ به‌ خاطر رسیدن‌ به‌ جاه‌ و مقامی‌ بی‌محابا به‌ امیر استاد ربانی‌ و سایر قیادی‌ها اقتدأ نمودیم‌. ما كه‌ اصلاً استقلال‌ و آزادی‌ وطن‌ را به‌ نعل‌ بوت‌ خود برابر می‌كردیم‌، دیگر فرهنگش‌ چه‌ بود كه‌ به‌ آن‌ می‌اندیشیدیم‌؟»

«نویسنده‌ توانا»، شما و شركاء به‌ چاپ‌ به‌ اصطلاح‌ داستان‌ها و شعرهای‌ تان‌ در چاپخانه‌ها و نشریات‌ خادی‌ و اخوانی‌ و زیر نظر عوامل‌ خادی‌ و اخوانی‌ با چشم‌ پارگی‌ عجیبی‌ افتخار می‌كنید، اما یك‌ شاعر و نویسنده‌ شرافتمند و مبارز ایران‌ مثل‌ نعمت‌آزرم‌ را ببینید كه‌ با مشاهده‌ نام‌ و شعرش‌ در مجموعه‌ای‌ منتشره‌ی‌ یك‌ نهاد رژیم‌ ایران‌، به‌ جای‌ آن‌ كه‌ مثل‌ شما و واصف‌باختری‌ و رهنوردزریاب‌ و سایر مردان‌ و زنان‌ انجمن‌، خپش‌ را زده‌ و خوشحالی‌ كند، برآشفته‌، اول‌ با نامه‌ای‌ خصوصی‌ و بعد با پیامی‌ سرگشاده‌، صدای‌ اعتراضش‌ را بلند می‌نماید و به‌ این‌ ترتیب‌ اجازه‌ نمی‌دهد ذره‌ای‌ غبار سازش‌ و سكوت‌ با دشمن‌ مردمش‌ در دامنش‌ پیدا باشد: (۳)

«این‌ سوداگران‌ فرهنگی‌ به‌ یاد داشته‌ باشند كه‌ برتر از این‌ زمانه‌ زمان‌ جاری‌ است‌! و هم‌ به‌ یاد داشته‌ باشند كه‌ در روند بزرگ‌ترین‌ و خونین‌ترین‌ و دشوارترین‌ مبازرۀ تاریخی‌ مردم‌ ایران‌ به‌ خاطر آزادی‌ و برابری‌ اجتماعی‌ و ترقی‌ و بهروزی‌ با خونخوارترین‌ ارتجاع‌ مذهبی‌، در این‌ چهارده‌ سال‌، هزاران‌ روشنفكر در داخل‌ و خارج‌ از كشور، قربانی‌ شده‌ اند و می‌شوند و میان‌ روشنفكران‌ حقیقی‌ و جمهوری‌ اسلامی‌، دریای‌ خون‌ دو نسل‌ از بهترین‌ فرزندان‌ ایران‌ زمین‌ حایل‌ است‌...

من‌ از شما و همۀ مؤلفان‌ و ناشران‌ و مسئولین‌ مجله‌ها در ایران‌ صمیمانه‌ می‌خواهم‌ كه‌ تا نابودی‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ هرگز اثری‌ از من‌ در زیر هیچ‌ عنوان‌ رسمی‌ تأیید شده‌ از سوی‌ وزارت‌ ارشاد و یا دیگر نهادهای‌ رژیم‌، چاپ‌ نشود كه‌ امثال‌ مرا اگر میعادی‌ باشد با تاریخ‌ است‌ و نه‌ با تقویم‌!»

و به‌ یاد بیاورید آن‌ شادی‌ مرگك‌ شدن‌ خود را وقتی‌ میهنفروشی‌ كلان‌ مثل‌ داكتراسداله‌حبیب‌، در شفاخانه‌ مژده‌ چاپ‌ مجموعه‌ای‌ از داستان‌های‌ تان‌ را به‌ شما می‌داد!

«كاندید اكادیمسین‌» از زبان‌ ما كه‌ نشد آیا از زبان‌ و برخورد نعمت‌آزرم‌ قطره‌های‌ عرق‌ شرمساری‌ از شقیقه‌های‌ تان‌ خواهد چكید و می‌توانید بفهمید كه‌ «كجای‌» انتشار «سه‌ صد اثر آفرینشی‌» شما و «دانشمندان‌» وابسته‌، ترسو و تسلیم‌ طلب‌ تان‌ خیانت‌ بوده‌ است‌؟؟

اكرم‌عثمان‌ و سایه‌ی‌ «شهیدان‌ نامدار»

از آن‌ نترس‌ كه‌ هایهو دارد ـ از آن‌ ترس‌ كه‌ سر به‌ تو دارد

برخورد شما به‌ آن‌ خاینان‌ بی‌ناموس‌ كه‌ خون‌ شعله‌ای‌هایی‌ را به‌ جام‌ كردند چه‌ بود؟ آیا شما آن‌ وجدان‌ را داشتید كه‌ نسبت‌ به‌ ریختن‌ خون‌ آنان‌ اعتراض‌ نمایید؟ آیا شما از آن‌ شرافت‌ و حیثیت‌ و شخصیت‌ برخوردار بودید كه‌ ملازمت‌ ـ آن‌ هم‌ در سطح‌ سفارت‌ و وزارتِ در رژیم‌ قاتل‌ آن‌ «شاعران‌ و نویسندگان‌ نامدار و پاكباز» را نپذیرید؟

سیاستمدارانی‌ كه‌ دست‌ شان‌ به‌ خون‌ مردم‌ رنگین‌ باشد معمولاً وقتی‌ از قدرت‌ می‌افتند، با قَسِم‌ و قرآن‌ خوردن‌، لابه‌ و زاری‌ و یا در مواردی‌ با چسباندن‌ شان‌ به‌ نحوی‌ از انحاء به‌ مبارزان‌ شهید سعی‌ می‌كنند دست‌های‌ شان‌ را پاك‌ و روی‌ شان‌ را سفید نشان‌ دهند. (۴) پوشالیان‌ و خادی‌ـجهادیان‌ و تسلیمی‌های‌ ما جالبترین‌ نمونه‌های‌ توسل‌ به‌ آن‌ سه‌ حیله‌ به‌ حساب‌ می‌روند. و «كاندید اكادیمسین‌» علاوه‌ بر قسم‌ ملا خوردن‌ها و استدلال‌های‌ بچگانه‌، از قرار دادنش‌ زیر سایه‌ شهیدان‌ نیز غافل‌ نمانده‌ است‌:

من‌ هیچگاه‌ عضویت‌ حزب‌ دموكراتیك‌ خلق‌ را نداشته‌ام‌ اما در گذشته‌ به‌ امید رستگاری‌ مردم‌ در موارد معینی‌ با آنها همدردی‌ داشته‌ام‌ و در هیچ‌ موردی‌، رویاروی‌ جریاناتیكه‌ سنگ‌ دوستی‌ تودۀ محروم‌ را به‌ سینه‌ میزدند نایستاده‌ام‌. از جمله‌ هنوز هم‌ نسبت‌ به‌ اسوۀ شهامت‌ دلیری‌ و مردم‌ دوستی‌ شادروان‌ عبدالرحمن‌ محمودی‌ احساس‌ احترام‌ عمیق‌ میكنم‌ و در نخستین‌ تظاهرات‌ سیاسی‌ كه‌ به‌ طرفداری‌ از او و مرحوم‌ غبار برپا شده‌ بود شركت‌ داشتم‌ و این‌ درست‌ همزمان‌ با سالهایی‌ بود كه‌ بدون‌ شك‌ آن‌ عزیزان‌ در گهواره‌ غنوده‌ بودند.

جریان‌ شعلۀ جاوید، شاعران‌، نویسندگان‌ و شهیدان‌ نامدار و پاكبازی‌ تحویل‌ نهضت‌ روشنفكری‌ افغانستان‌ داده‌ اند كه‌ منش‌ و كنش‌ شمار كثیری‌ از آنها كه‌ من‌ می‌شناسم‌ هیچ‌ مشابهتی‌ با مزاج‌ برافروخته‌ و نابردبار شما ندارد.

درست‌ است‌، ما كجا و شعله‌ای‌ها چه‌ شهید و چه‌ زنده‌ كجا! ما هیچگاه‌ ادعای‌ «شعله‌ای‌» بودن‌ را نكرده‌ ایم‌ و فقط‌ شما و سایر خادی‌ها (لطیف‌ پدرام‌) یا جهادی‌ها (نرشیرنگارگر) هستید كه‌ زمانی‌ كه‌ قافیه‌ تان‌ تنگ‌ آمده‌، ما را منسوب‌ به‌ آن‌ جریان‌ ساخته‌ اید تا بعد هم‌ با تاختن‌ بر آن‌، شرایط‌ بیعت‌ و كاسه‌لیسی‌ جنایتكاران‌ بنیادگرا بطور كامل‌ انجام‌ گرفته‌ باشد.

بهررو ما از چنان‌ ناخن‌ افگار شما گرفته‌ایم‌ كه‌ هر قدر جیغ‌ بزنید نجات‌ ندارید و بنابراین‌ آن‌ نسبت‌ دادن‌های‌ تان‌ مهم‌ نیست‌. مهم‌ اینست‌ محترم‌ كه‌ بفرمایید كدام‌ «شعله‌ای‌»های‌ «نامدار و پاكباز» را می‌شناختید و دولت‌ محبوب‌ تان‌ چگونه‌ آنان‌ را به‌ شهادت‌ رساندند؟ برخورد شما به‌ آن‌ خاینان‌ بی‌ناموس‌ كه‌ خون‌ شعله‌ای‌هایی‌ را به‌ جام‌ كردند چه‌ بود؟ آیا شما آن‌ وجدان‌ را داشتید كه‌ نسبت‌ به‌ ریختن‌ خون‌ آنان‌ اعتراض‌ نمایید؟ آیا شما از آن‌ شرافت‌ و حیثیت‌ و شخصیت‌ برخوردار بودید كه‌ ملازمت‌ ـ آن‌ هم‌ در سطح‌ سفارت‌ و وزارتِ در رژیم‌ قاتل‌ آن‌ «شاعران‌ و نویسندگان‌ نامدار و پاكباز» را نپذیرید؟ آیا اثری‌ از شما روی‌ زندگی‌ و شهادت‌ مبارزان‌ «نامدار و پاكباز» دور می‌زند كه‌ به‌ موجب‌ آن‌ مورد سؤظن‌ «كی‌جی‌بی‌» و خاد واقع‌ شده‌ باشید؟ آیا....

هر بنی‌بشری‌ كه‌ شما را می‌شناسد می‌داند كه‌ جواب‌ این‌ سوال‌ها منفی‌ است‌.

ما نشان‌ دادیم‌ كه‌ شما آدم‌ «كی‌جی‌بی‌» و «رئیس‌ جمهور نجیب‌» بودید و از اینرو از دهان‌ شما همانقدر خون‌ آن‌ «شهیدان‌ نامدار و پاكباز» سرازیر است‌ كه‌ از دهان‌ اسداله‌حبیب‌ها، لطیف‌پدرام‌ها، حسین‌فخری‌ها، بارق‌شفیعی‌ها، سلیمان‌لایق‌ها و دیگر اجنت‌ها و میهنفروشان‌ جنایتكار. امروز تنها همدستی‌ شما با برهان‌الدین‌ربانی‌ و شركاء هم‌ كافیست‌ كه‌ میزان‌ كینه‌ خونین‌ و حیوانی‌ شما نسبت‌ به‌ آن‌ «شهیدان‌ نامدار و پاكباز» را بتوان‌ حدس‌ زد.

چنانچه‌ قبلاً گفته‌ ایم‌، دریایی‌ از خون‌، شما را از وطنپرستان‌، انقلابیون‌، دموكرات‌ها، ملیون‌ مترقی‌ و سایر مبارزان‌ مردمدوست‌ جدا می‌سازد و هیچگاه‌ نمی‌توان‌ تصور كرد كه‌ آنان‌ آگاهانه‌ با اجنت‌هایی‌ خطرناك‌ چون‌ شما طرح‌ آشنایی‌ ریخته‌ و بهایی‌ جز پرچمی‌ای‌ بی‌كارت‌ برای‌ تان‌ قایل‌ بوده‌ باشند. دوستی‌ با شما، برچسبی‌ كثیف‌ است‌ كه‌ شما می‌خواهید به‌ آنان‌ بچسبانید.

دریایی‌ از خون‌، شما را از وطنپرستان‌، انقلابیون‌، دموكرات‌ها، ملیون‌ مترقی‌ و سایر مبارزان‌ مردمدوست‌ جدا می‌سازد و هیچگاه‌ نمی‌توان‌ تصور كرد كه‌ آنان‌ آگاهانه‌ با اجنت‌هایی‌ خطرناك‌ چون‌ شما طرح‌ آشنایی‌ ریخته‌ و بهایی‌ جز پرچمی‌ای‌ بی‌كارت‌ برای‌ تان‌ قایل‌ بوده‌ باشند. دوستی‌ با شما، برچسبی‌ كثیف‌ است‌ كه‌ شما می‌خواهید به‌ آنان‌ بچسبانید.

جریان‌ «شعله‌ جاوید» یكی‌ از سه‌ جریان‌ مهم‌ سیاسی‌ افغانستان‌ به‌ شمار می‌رفت‌ ـدوی‌ دیگر حزب‌ دموكراتیك‌ خلق‌ و اخوان‌ بودند. و شما «كاندید اكادیمسین‌» اول‌ از میهنفروشان‌ پرچمی‌ شدید و بعد از زوال‌ آنان‌ تا امروز به‌ باندهای‌ جنایتكار ربانی‌ و شركاء دل‌ بستید (البته‌ نمی‌دانیم‌ كه‌ تاكنون‌ «امیرربانی‌» افتخار پذیرفته‌ شدن‌ «در حضور زن‌ و فرزندانش‌» را به‌ شما ارزانی‌ داشته‌ است‌ یا خیر). حالا، اگر شما دروغگو و ریاكار نیستید لطفاً بگویید «شهیدان‌ نامدار و پاكباز» در پرچم‌ و خلق‌ و یا احزاب‌ جهادی‌ كی‌ها اند؟ زیرا شما «به‌ امید رستگاری‌ مردم‌ و در موارد معینی‌» با حزب‌ دموكراتیك‌ خلق‌«همدردی‌» («همدردی‌»های‌ خیلی‌ كوچك‌ فقط‌ در سطح‌ سفارت‌، خیلی‌ كوچك‌ فقط‌ وزارت‌، خیلی‌ كوچك‌ فقط‌ ریاست‌ جبهه‌ پدروطن‌، خیلی‌ كوچك‌ فقط‌ امضای‌ یگان‌ معاهده‌ با همسایه‌ بزرگ‌ شمالی‌) داشته‌اید و نیز در حال‌ حاضر در خدمت‌ اخوان‌ از جنس‌ ربانی‌ و شركاء تشریف‌ دارید و باید صدها برابر بیشتر از جریان‌ «شعله‌ جاوید» از سه‌ حزب‌ مذكور «شهیدان‌ نامدار و پاكباز» را سراغ‌ داشته‌ باشید. پس‌ لطفاً از آنان‌ نام‌ بگیرید. یاد تان‌ باشد «كاندید اكادیمسین‌» كه‌ این‌ پرسش‌ را تا آخر تا زمان‌ مرگ‌ تان‌ مردم‌ از شما و طرفداران‌ تان‌ (منجمله‌ از واصف‌ جان‌ باختری‌ كه‌ در برابر «شكوه‌» و ابهت‌ شما انگشت‌ حیرتش‌ را می‌جود) خواهند داشت‌. و پرسش‌ مركزی‌ ما نیز از شما همین‌ خواهد بود. ولی‌ از هم‌ اكنون‌ قول‌ می‌دهیم‌ كه‌ اگر در رأس‌ لیست‌ «شهیدان‌ نامدار و پاكباز» پرچمی‌ و خلقی‌ و بنیادگرای‌ تان‌، نام‌ داكتر نجیب‌، فیض‌محمدگلبدینی‌، فضل‌حق‌ مجاهدگلبدینی‌ ابوادریس‌سیافی‌ و... جا داشته‌ باشند، شما را به‌ خاطر این‌ بیان‌ قلبی‌ تان‌ حایز جایزه‌ای‌ خواهیم‌ دانست‌ كه‌ عبارت‌ خواهد بود از سندی‌ دایر براینكه‌ چگونه‌ عبدالرحمن‌محمودی‌ نسبت‌ به‌ ببرك‌كارمل‌ مشكوك‌بود و انقلابیون‌ و میهنپرستان‌ از همان‌ زمان‌ راه‌ خود را از راه‌ آن‌ میهنفروش‌ جدا ساختند!

در این‌ شماره‌ پاسخ‌ ما به‌ نامه‌ شما به‌ پایان‌ می‌رسد لیكن‌ چون‌ مدت‌ طولانی‌ای‌ را در بر گرفته‌ است‌، می‌خواستیم‌ بپرسیم‌ كه‌ آیا در قسمت‌ املای‌ فارسی‌ تان‌ توجهی‌ مبذول‌ داشته‌ و انشااله‌ به‌ پیشرفتی‌ دست‌ یافته‌ اید؟




یادداشت ها:

۱) «نویسنده‌ توانای‌ وطن‌»، اگر اطلاع‌ ندارید بنویسید تا برای‌ تان‌ بگوییم‌ كه‌ كدام‌ نویسندگان‌ معتبر و جهانی‌، قلم‌ و كتاب‌ را یكسو گذارده‌ و برای‌ شركت‌ در جنگ‌ داخلی‌ اسپانیا برضد فاشیست‌ها خود را به‌ جبهه‌ جمهوری‌خواهان‌ رساندند و نیز از نویسندگان‌ و شاعران‌ روسی‌ برای‌ تان‌ قصه‌ كنیم‌ كه‌ پشت‌ نوشتن‌ اثر «آفرینیشی‌ و پژوهشی‌» نگشته‌ و جان‌ خود را در «جنگ‌ كبیر میهنی‌» علیه‌ فاشیست‌های‌ هیتلری‌ فدا كردند چرا كه‌ وطن‌ شان‌ را بیشتر از خون‌ شان‌ دوست‌ داشتند و «ویرایش‌ و تنقیح‌» آثار گذشتگان‌ به‌ مشتی‌ «اهل‌ علم‌ و ادب‌» را شرم‌آور و خیانت‌ می‌پنداشتند.
و از آن‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ كشور حكایت‌ كنیم‌ كه‌ از جان‌ خود گذشتند ولی‌ به‌ روس‌ها و پوشالیان‌ نه‌ پیوستند و آنانی‌ هم‌ كه‌ زنده‌ ماندند شرف‌ شان‌ را با تأیید جنایتكاران‌ جهادی‌ و طالبی‌ زیر پا نكرده‌ اند.

۲) خاینان‌ و عوامفریبان‌ یاد دارند كه‌ بین‌ خیلی‌ از عناصرِ ضدمردمی‌ نام‌هایی‌ پاك‌ (باقی‌قایلزاده‌ و طالب‌ قندهاری‌) را هم‌ بیاورند تا رد پا گم‌ كنند.

۳) ما باید چقدر از نعمت‌آزرم‌ها عذرخواه‌ باشیم‌ كه‌ مجبور می‌شویم‌ آن‌ هنرمندان‌ دلاور و مبارز را با شما، رهنوردزریاب‌، عاصی‌، پدرام‌ وغیره‌ مقایسه‌ كنیم‌ كه‌ با رژیم‌ جنایتكار حاكم‌ بر میهن‌ آنان‌، با رژیم‌ قاتلان‌ سلطانپورها، مختاری‌ها، پوینده‌ها... دیگر رشته‌های‌ آشكار و پنهان‌ دارید. واقعاً ننگ‌ تان‌ باد هزارها بار ننگ‌ تان‌ باد «نویسنده‌ توانای‌ وطن‌»

۴) خانم‌ ثریاراهی‌ نیز برای‌ آن‌ كه‌ یك‌ قلم‌، خود را «شریف‌» و «باوجدان‌» بنمایاند، طی‌ نوشته‌ای‌ حاوی‌ دعواهایی‌ با صدیق‌راهی‌ از «علاقمندی‌»اش‌ به‌ شهیدمجیدكلكانی‌ گپ‌ می‌زند و شاید به‌ این‌ امید كه‌ احمق‌هایی‌ آن‌ را قبول‌ كنند!