میزان ۱۳۷۹- اکتوبر ۲۰۰۰ |
شماره مسلسل ۵۳- ۵۴ | ![]() |
![]() از۱۱ سالگی چشمش به دنیای جهادی زده، دنیای میهنفروشی، خیانت، غارت، تجاوز و بی ناموسی احزاب جهادی در هرات و در سراسر کشور آزار دیده و قلب کوچکش سخت فسرد. اما با گذشت ماهها و سالها دید که مردمش هنوز از سوگ ناسور جنایتکاران جهادی رهایی نیافته، در بلای سیاهتر و پلیدتر طالبان گرفتار آمدند؛ و از آنجایی که نه در جمعی آگاه بود و نه در موقعیت خانوادگی تسلی بخشی بسر میبرد تنها راه را آن دید که دودش به آسمان رود تا دیگر از تجربه این همه تبهکاری و تهدید و تحقیر خود و مردمش توسط مشتی آدمکش خونخوار و متعفن برای همیشه رهایی یابد. اما ليدا نمیدانست كه طالبان و جهادیهای جنايتكار با ننگهای بسيار عميقتری نسبت به شعلههای برخاسته از پی و استخوان او آغشته اند ولی با احساس پشتگرمی از اربابان شان لحظهای هم از خرمستی در خون و اشك مردم نمیافتد. ليدا نمیدانست كه دود گوشت و خون وی اثری بر جلادان دينی و بر جنبش ضد اين خاينان نخواهد داشت؛ نه وجدان قوم و خويش و دوستان و نه وجدان شاعران سازشكار را بيدار نخواهد ساخت. در حالی كه اگر ميماند با كار و مبارزه متشكل شايد نقشی تاريخی در جنبش ضد قصابان طالبی و جهادی ايفا میتوانست. ليدا جان، خواهرانت در «راوا» راه تف انداختنت به روی طالبان و جهادیها را نخواهند رفت اما بر مرگ معصوم و نامراد تو همچون خون هزاران قربانی ديگر اين وحوش قرون وسطايی تجديد سوگند میكنند كه تا سرنگونی آنان و كسب آزادی و دموكراسی از پيكار باز نخواهند ايستاد. ليدا «اميد» بيست ساله فرزند حيدر كريمی بتاريی ۴ ثور ۱۳۷۹ در منزل شان واقع جاده داكتر عبدالرزاق هرات بر سرش تيل پاشيده خود را به آتش كشيد. اعضای فاميل به علت نبود هيچگونه دوا و داكتر مناسب در شهر بلاديده، پيكر نيمسوخته او را به مشهد انتقال ميدهند. ولی ديگر ديرشده بود و ليدای نامراد در شفاخانه جان میسپارد. ليدا شعر نيز میسرود. در زير سطر هايی از يك شعر اوست بنام «جنگ قدرت بس كنيد» كه قبل از همه نفرت وی را از جنايتكاران بنيادگرا و محشر حاكم در كشور منعكس ميسازد: |