ای آفتاب روشن دانش طلوع بکن (2)
بر میهن سیه شده روز و خراب ما
ای رهروان راه رهایی ز بند جهل (2)
توفان شوید زنده کنید انقلاب ما
این انقلاب ما (3)
. . .
ای کودکان مانده یتیم از جهاد و جهل
و ای نوجوان بیخبر و بندهی تفنگ
او بندهی تفنگ
ای خواهران که بسته شده مکتب شما
و ای مادران عاشق فرزند شده ملنگ
با خشمی چون پلنگ
تا زندهاید
تا زندهاید قلم نگذارید ز دست تان (2)
این است سلاح جنگ، رسد روزی حساب ما
روزی حساب ما
آی افتاب...
. . .
ای ملت شناور دریای خون خویش
آگه شوید دهید خود را تکانی هم
باید بدانی هم
که امروز میکشد وطن را به قهقهرا
فرسودگان تشنه قدرت به جان هم
گرگ و سگان هم
ریختاندند
ریختاندند خون همه، سوختند وطن(2)
آتش زدند صحیفه و دارلکتاب ما
ای آفتاب...
. . .
این جانی ها که پیرو بیگانگان شدند
از دین خود برآمدند و دیگران شدند
گرگ دران شدند
با علم و دانش و وطن از دشمنی شان
کشتند و خون ریختند و رهبران شدند
غارتگران شدند
روزی که دست
روزی که دست مردم ما از گلوی شان(2)
گیرد چنان که خواسته باشد جواب ما
روز جواب ما
ای آفتاب...
|