ا.ی. - مزار
قیام مردم مزار،
طلیعهی قیامهای بزرگ دیگر ضد جهادی و طالبی
به تاریخ سه حمل ۷۷ ساعت ۸ صبح تظاهراتی از مسجد سفید شهر مزار شریف به رهبری حركت اسلامی كه میخواست مردم را علیه حزب وحدت تحریك و نیروهایش را به همین طریق از شهر بیرون كند، شروع شد. اما مردم از این نقشه شوم حركتیها خبر نداشتند و اهالی واقعاً فكر می كردند كه مظاهره از خود شان است. چون مردم در وضع بسیار بد اقتصادی و اجتماعی قرار داشتند و بیكاری، گرسنگی، چور، دزدی، تجاوز به ناموس و اختطاف توسط افراد مسلح و ارتكاب جنایات دیگر در شهر از حد گذشته بود، مردم هم منتظر روزی بودند كه علیه این جنایتكاران بپاخیزند.
بنابر نقشه حركت اسلامی ۱۵۰ نفر با شعارهای تكهای كه بر آن نوشته بودند «مرگ بر جنگ افروزان و جنگ طلبان!» به طرف شهر حركت كردند. آهسته آهسته تعداد شان بیشتر شده میرفت كه تا ساعت ۱۲ ظهر بیش از ۳۰۰۰ نفر گردید و همه با دادن شعارهای مرگ بر جهادی، زنده باد قیام ملی، زنده باد صلح، مرگ بر دزدان داخلی و خارجی، ما آزادی میخواهیم، مرگ بر تجاوزكاران به ناموس ملت ما، مرگ بر ایران، مرگ بر پاكستان، مرگ بر امریكا و... پیش میرفتند. به همین ترتیب پیر و جوان چیزی كه خواست شان بود به زبان میآوردند و دیگران هم با صدای بلند تكرار میكردند. وقتی تظاهركنندگان به مركز شهر یعنی در اطراف روضه رسیدند احساسات شان بیشتر اوج گرفته وتعداد آنان به هزاران نفر میرسید. دیگر روشن بود كه رهبری تظاهرات كه خواست عمده آن برآمدن تمام نیروهای مسلح از شهر مزار، باز شدن راههای ورودی به شهر و قطع فوری سگجنگیها بود، در دست حركت نبوده بلكه شكل مردمی به خود گرفته است. تظاهرات به قیام ملی تبدیل گردید اما قیامی بدون رهبری و پراكنده. مردم میكوشیدند كه خود ابتكار رابدست گرفته و نگذارند افراد تفنگدار آنان را رهبری كنند. تعدادی از مردم فكر میكردند واقعاً آن روز قدرت بدست شان میافتد و افراد مسلح از شهر خارج خواهند شد. آنان پرشور و مصمم بودند وبه همدیگر میگفتند هركس شعار نمیدهد در مقابل مردمش بیحس است. مردی كه اشك در چشمانش حلقه زده بود رو به طرف مردم گفت: «ای مردم امشب زنم از یخنم گرفته و از من نان میخواست» و شعار داد كه «ما نان میخواهیم» كه با حرارت از طرف دیگران استقبال شد.
تظاهرات دقیقه به دقیقه پر شورتر و هنگامهخیزتر میگردید. همه مملو از احساسات هر لحظه میخواستند بر افراد مسلح حمله كنند اما دستهای خالی جلو تهور شان را میگرفت. مظاهرهچیان به طرف وزارت داخله یعنی مقر حزب وحدت كه دفتر محقق است روان شدند. وقتی افراد مسلح وزارت داخله قیام مردم را دیدند دروازه را بسته و به آنان گفتند: «این شما واین هم وزارت داخله هرچه میخواهید دل تان». مردی به نمایندگی همه به افراد مسلح گفت: «ما با وزیر داخله كار داریم.» محقق با تانك و توپ امنیتی خود كه در برابر سیل مردم چیزی نمی توانست انجام دهد چنین گفت: «من هم جزئی از مردم هستم. چیزی كه شما میخواهید من هم میخواهم شما به تظاهرات تان ادامه بدهید واگر كسی پیش روی تان را گرفت من در خدمت شما هستم.» محقق محیل با حرفهای دروغیناش خود را از چنگ مردم رهانیده از صحنه گم شد.
بعداً قیام كنندگان به طرف «ریاست جمهوری» حركت كردند ولی «رئیس جمهور» صاحب در دفتر تشریف نداشت. مردم از آنجا بطرف گارنیزیون حركت كردند كه قومندان عمومی گارنیزیون علم سیاه نیز گریخته بود. مردم با صدای بلند تكرار میكردند «مرگ بر دزدان!»، «مرگ بر جنگ افروزان!» و.... بعد از طریق لودسپیكر اعلان گردید كه همه در جاهای خود آرام قرار گیرند و كسی حرف نزند. معاون گارنیزیون مایك را گرفته و گفت: «شما آیندهساز كشور خود هستید ای كاش همه مردم بپاخیزند و با شعار صلح و آرامی كشور را از بدبختی و جهالت نجات دهند. اگر تنها با من شما میتوانید به هدف خویش برسید، من حاضر هستم در صف با شما یكجا با صدای مرگ بر خیانتكاران پیش بروم.»
این اعلامیه از طرف «انجمن معلمان و استادان افغانستان» پخش گردیده كه متاسفانه به علت خوانا نبودن فقط قسمتهایی از آن را میآرویم.
«بلخ خون میگیرید»
با سرآغاز بهاران، غرش رعدآسای قیام و تظاهرات شهریان مزار، رنگ دیگری در جو مناسبات تنظیمی ـ طالبی گشود كه مبین خواستهای برحق ملتی سركوب شده ولی قهرمان ماست.
سرشت و مایهی این تظاهرات را نفرت عمیق از نیروهای مسلح تنظیمی ـ طالبی، ضدیت با وابستگی، رد سیاستهای حكام منطقوی و بینالمللی و ثبوت میلان به حق تعیین سرنوشت مردم توسط مردم تشكیل میداد.
چون قیام و تظاهرات چهارم حمل را خواستهای برحق تودههای ملیونی، محتوای عمیق و دقیق میداد، بناءً مضمون آن حتی برای سرویسهای خبری هیچ كشوری خوشآیند نیفتاد تا از آن تذكری به عمل آرند.
انجمن معلمان و استادان افغانستان به تمام احزاب، جریانات، شوراهای ملی و مترقی و معتقد به دموكراسی واقعی، عناصر دموكرات، روشنفكر و آزادیخواه كه از وضع موجود رنج میبرند هشدار میدهد كه: هرگاه در قبال سرنوشت این ملت با پایمردی و ایمان قوی به پیروزی حتمی برخورد ننماییم در مقابل مادر وطن كه چهرهاش را غبار هیاهوی شیادان هرزه مكدر و مغشوش ساخته است سخت مسئول خواهیم بود. جان بچت كردن، افسوسهای ملتمسانه خوردن و حرفپراكنیهای روشنفكرانه در زیر سقفهای مهاجرت مسئولیت ما را كاهش نمیدهد. میهن از ما علاوه بر ایمان استوار، صداقت و خوصلهمندی در راه مبارزه، گذشتهای اصولی را متوقع است.
دشمن!
... این را نیكو بخاطر بسپار كه مردم ما سیلابهای خونهایی را كه خلقیها، پرچمیها، اخوانیها و طالبان در این وطن برپا كرده اند، هرگز از یاد نخواهند برد و زود یا دیر حساب آن را با شما موالید بیگانگان پاك كردنی هستند. چنین روزی دور مباد!
در اهتزازباد درفش گلگون رنگ مزاریان در عید بهاران!
نگذارید فریادهای خونین مردم شریف مزار در آن محدوده بخشكد!
مردهباد وابستگی و مرگ بر دارههای دزدان تنظیمی ـ طالبی!
مرگ بر دشمنان دانش و پیشرفت و زنده باد آزادی و دموكراسی!انجمن معلمان و استادان افغانستان
۸ حمل ۱۳۷۷وقتی قیام كنندگان متوجه شدند كه معاون گارنیزیون هم میخواهد مثل محقق با چربزبانیهای حرامزادهوار فریب شان دهد، روانه روضه گریدند و در آنجا تصمیم گرفتند كه فردا ۴ حمل ساعت ۸ صبح همه شهریان مزار، دكانداران، اهل كسبه، ماموران، معلمان و متعلمان در روضه جمع شده، راه حل مشكلات خود را دریابند. دراین اثنا علم سیاه با افراد مسلح داخل روضه گردید و به قیام كنندگان گفت: «من هم همراه شما هستم. در صف شما هستم و از شما دفاع میكنم.» بعد قیام روز اول خاتمه یافت.
چهارم حمل ۷۷ ساعت هشت صبح اغلب باشندگان شهر مزار از هر طرف دسته دسته در منطقه روضه گرد آمدند.
نمایندگان هر گذر به نوبت در ستیج برآمده و با صحبت برضد خاینان جهادی و طالبی مردم را تشویق میكردند. در این جریان مولویای اظهار نمود: «ما امروز مظاهره خود را با آیات چند از قرآن آغاز می كنیم». ولی هنوز صحبتهایش شروع نشده بود كه او را از ستیج پایین كرده برایش گفتند: «حالا وقت این حرفها نیست.» فرددیگری در جریان صحبتهای خود گفت: «در شهر شبرغان چون دوستم حاكمیت دارد وضع امنیتی خوب است. اما اینجا كه حزب وحدت حاكم است چور و چپاول وجود دارد» كه او را هم مانند «مولوی صاحب» از ستیج پایین كردند. سپس یكی از استادان پوهنحی طب بلخ پشت میز خطابه آمده و با سخنان انقلابی مردم را به پایداری در قیام فراخواند كه با استقبال گرم قیام كنندگان مواجه شد. وی از همان لحظه به مثابه وطندوستی دلاور برای مردم مطرح شد.
بعد از شكست قیام استاد مذكور با چند تن از محصلان پوهنتون ربوده شده، مورد لت و كوب اوباشان جنبشی و جهادی قرار گرفته و به زندان انداخته شدند. طبق اظهار شاهدی عینی آنان را چند روز جهت تداوی زخمهایشان به شفاخانه انتقال داده بودند.
به همین ترتیب فردی كه میخواست قیام را مربوط به یكی از نیروها قلمداد كند از ستیج به زیر كشیده شد ولی آنانی كه علیه جنایتكاران جنبشی، طالبی و جهادی از حقوق و خواستهای مردم سخن میگفتند در دل مردم جای میگرفتند.
راهپیمایی به سمت غرب شهر یعنی به طرف قرارگاه استادعطاقومندان مشهور جمعیت اسلامی ادامه یافت. وقتی افراد مسلح قرارگاه حزب اسلامی كه در مسیر راه موقعیت داشت فكر كردند كه هدف حمله قیامكنندگان اند، چند ضربه هوایی فیر كردند.ولی مردم آنقدر احساساتی بودند كه اگر مسلح می بودند قرارگاه را از ریشه به دیگر روی میكردند. با وجود فیر راهپیمایی ادامه یافت. در نزدیك قرارگاه جمعیت اسلامی از بالاخانه و از دروازه پوسته بالای مردم توسط پیكا فیر گردید كه جوانی به نام غلام به پیكاچی حمله كرد و با مشت در دهنش كوفت اما میل ماشیندار در گردن آن قهرمان برابر شد و با اصابت گلوله در گلویش در راه آزادی و آرامی مردمش جان باخت. به علاوهی غلام ۸ تن دیگر به شهادت رسیده و ۱۶ نفر زخمی گردیدند. در جمع كشتهشدگان فردی تقریباً ۵۰ ساله باشنده باله یادگار بود كه خانمش بعد از شهادت وی به مردم قصه كرد: «روزقبل كه در جیبش مبلغ ۲۰۰۰ افغانی داشت آنرا هم نیمكیلو زردك خرید آنروز وقتی از خانه میبرآمد بچههایش دورش را گرفته گفتند پدر حتماً نان همرایت بیاوری. اما آنان به جای نان جسد خونآلودش را تحویل گرفتند.»
چهارم حمل شهر مزارشریف به شهری خون و آتش مبدل شده بود همه نعره میزدند «مرگ بر جهادیها!» مردم از چهار سمت در محاصره سگان درنده بودند كه نمیتوانستند با دست خالی با آنان مبارزه كنند. وقت مردم شهید دادند خشم شان صد چند شد و غریو شان شهر را میلرزاند. مردم شعارهای دست داشته خود را با خون غلام شهید سرخ و دوباره بلند نمودند.
قرار گزارش، امر فیر از طرف محقق به استادعطا قومندان جمعیت اسلامی داده شده بود. آنانیكه امر استادعطا را عملی كردند حاجی اسحق و حكیم پیكاچی مربوط جمعیت اسلامی بودند. مردم همه فریاد میكشیدند «ما قاتلین را میخواهیم و تا وقتیكه آنها را به جزای اعمالشان نرساندهایم از این جا نمیرویم». ساعت ۴ بعد ظهر بود كه علم سیاه قومندان عمومی گارنیزیون آمده و به مردم گفت: «من به شما قاتلین را میسپارم شما با من بیایید». مردم در اول فكر كردند كه واقعاً علمسیاه با آنان است اما وقتی متوجه شدند كه او هم آنان را فریب میدهدحرفاو راناشنیده گرفته دوباره به سوی قرارگاه جمعیت رفتند.
ده تظاهركننده در افغانستان به قتل رسیدند
كابل خبرگزاری فرانسه ـ ۲۰۰۰ تن اعتراض كننده در خارج وزارت داخله ربانی در مزار شریف گرد آمده بودند تا علیه جنگهای قومی كه از طرف تنظیم ها دامن زده میشود اعتراض نمایند. ملیشاهای شیعه حزب وحدتبرآنان آتش گشودند كه اقلاً ۱۰ نفر شان به قتل رسید. اعتراضكنندگان شعار میدادند كه كلیه نیروهای مسلح مربوط به تمام تنظیم ها از شهر مزارشریف خارج شوند.
اگر در دورافتادهترین نقطه دنیا بینی چند نفر خون میشود رسانههای جمعی معروف بلافاصله و با آب و تاب خبرش را انتشار میدهند. اما گزارش قیام چندین هزار نفری در مطبوعات و رسانه های برقی دنیا و حتی پاكستان یا هیچ انعكاس نیافت یا اینكه بسیار كوچك و بیاهمیت وانمود شد. و این طبیعی است زیرا برای قدرتهای جهانی و منطقه ناگوار بود كه میدیدند تودهها بطور خودجوش علیه چاكران پست آنها شوریده اند و آن را در قدم اول سیلیای به روی خود میدانستند. (پیام زن)
وقتی جهادیهای خاین دیدند كه سیل مردم توفانیتر میشود، دست به لت و كوب زده و بیش از ۱۰۰ نفر را زندانی كردند. به این ترتیب حوالی ساعت ۵ شام تظاهرات بزرگ و بینظیر از هم پاشید.
شب از رادیو و تلویزیون مزار اعلان نمودند «امروز كه چند تن خاین و وابسته به طالبان دست به تظاهرات زده بودند تعدادی از آنان كشته و تعدادی دیگر اسیر گردیدند.»
تعداد قیام كنندگان در روز دوم به بیش از ده هزار نفر میرسید.
شكست قیام را میتوان به آسانی در سه علت اساسی ذیل دید:
۱- نبودن یك سازمان رهبریكننده انقلابی و با تجربه.
۲- اعتماد به این و آن سگ وابسته به این و آن باند جهادی.
۳- نفوذ تعداد زیادی عناصر سازشكار، محافظهكار و جبون در صفوف مردم.در ختم نوشتن گزارش هذا با آنكه دلم سخت افسرده است، این شعر زیبا كه نمیدانم سرایندهاش كیست به یادم آمد:
ببین ببین
گل سرخی میان باغ شكفت
به دست خصم تبهكار اگرچه پرپر شد
به ما نوید بهاران دیگری را داد
و خصم برآشفت.