پیــام زن و خواننـدگان
RAWA, P.O.Box 374, Quetta, Pakistan rawa@rawa.org رحمان دینخواه ـ سویدن، نامهای با شماره ۴۸ «پیام زن» برای تان ارسال گردید. ضمن آرزوی موفقیت، امیدواریم همواره با ما در تماس باشید. * * *
زورش به خر نرسیدن، پالانش را كوبیدن
ژنده پوش ـ جاغوری،
با تشكر نامه و گزارش تانرا گرفتیم كه آنرا در همینجا بچاپ میرسانیم:
«بعد از شكست طالبان در مزار راهها بروی مردم هزاره از طرف طالبان مسدود شده و مردم بیپناه آن دیار با مشكلات عظیمی مواجه اند. طالبان قصور خود را از مردم مظلومی كه بخاطر یك لقمه نان سرگردان اند میگیرند، در حالیكه خلیلی و یاران شان از همه نعمات مادی برخوردار اند. طالبان خوب میدانند كه فقط با تفنگداران نوكر ایران در جنگ اند نه مردم مظلوم هزاره. این را میگویند زورش به خر نرسیدن پالانش را كوبیدن.»
* * *
رحیمه پویا ـ فرانسه،
از كارت ارسالی تان به مناسبت سال نو ممنونیم. برایتان سلامتی و استواری تمنا میكنیم.
* * *
وقتی چلی بچهها موتررانی میكنند
ر. ترین ـ پشاور،
با تشكر دو نامه و گزارش تان را گرفتیم. «پیام زن» و سایر نشریات را از كتابفروشی مكتبه سرحد در خیبر بازار پشاور و یا مستقیماً از آدرس پستی ما با پرداخت قیمت و هزینه پستی آن بدست آورده میتوانید.
گزارش ارسالی تان:
«بتاریخ ۲۹ جنوری ۹۸ در شب عید فطر در چهارراهی تهیه مسكن یكی از پا تركیدههای تازه موزه یافته طالب به سرعت سرسام آور نخست در سرای شمالی (ده كیپك) یكی از هموطنان ما را با موتر شدیداً مجروح و از محل حادثه با سرعت فرار و در حالیكه چهارراهی تهیه مسكن یكی از خواهران ما را زیر تایر موتر گرفت موتر از اداره خارج شده، به جمع انبوهی از مردم كه منتظر بس بودند خورده و هفت تن دیگر را بخاك و خون میكشد كه از جمله زنی بنام لیلا قبل از رسیدن به شفاخانه وزیراكبر خان با دو طفل در بطنش جان میدهد. وقتی این وحشی توسط ترافیك مورد بازپرسی قرار میگیرد، با خونسردی و لحن فرعونی خود را دریور ملا سلام راكتی معرفی میكند. طبعاً درنده مذكور با هیچگونه مجازاتی مواجه نمیشود.»
* * *
عبدالوحید ـ پیښور،
زمونږ سلامونه ومنی. تاسو كولای شی د داگ او د خپرونی د بیی په مقابل د خپل ضرورت ور گنی ترلاسه كړی. ستاسو د لیك ځینی برخی:
«... تاسی په دی سختو شیبو كی د افغانستان د زوریدلی ولس د خاموش اكثریت د زرونو د آواز ترجمانی كوی. مونږ تاسی ته داد دركوو چی د ملت ملاتر تاسی سره دی. لهذا بری به هم تاسی سره وی...»
* * *
ن . ح. ـ پاكستان،
نامهای با شماره ۴۸ «پیام زن» برای تان ارسال گردید. لطفاً از دریافت آن اطمینان دهید. «پیام زن» و سایر نشریات ما را میتوانید با پرداخت قیمت و هزینه پستی آن دریافت دارید. پیروز باشید.
* * *
عبدالوكیل كریم ـ آلمان،
«پیام زن» و سایر نشریات ما مرتباً برایتان ارسال میگردد. از همكاری تان بی نهایت ممنونیم.
* * *
كمیته برگزار كننده هشت مارس ـ آلمان،
از نامه و دریافت مجدد اعلامیه، فراخوان «كمیته برگزاركننده ۸ مارس ۱۹۹۸»، «بولتن خبری» و «متن سخنرانی ارائه شده در مراسم روز جهانی زن» اطمینان میدهیم. متن كامل فراخوان را در شماره ۴۸ «پیام زن» آورده ایم. برایتان موفقیتهای بیشتری آرزو میكنیم.
* * *
عبدالاحمد رازق ـ آلمان،
با سپاس فراوان از دریافت نامه صمیمانه و ۵۰ مارك ارسالی تان اطمینان میدهیم. نامهای جداگانه برای تان فرستادیم.
قسمتی از نامه تان:
«... خواهران مبارز، نامه پر لطف تان كه حاوی احساسات پاك شما بود با دو نشریه "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" برایم رسید كه از دیدن آن آنقدر خوشی و فرحت برایم رخ داد كه حتی رفتن به مهمانیای را كه وعده داشتم رد كرده به خواندن این نشریه مردمی وانقلابی شروع كردم ...»
* * *
طالبان دكابل په ورزشیاستدیوم كی
شاهده ـ كابل،
ستاسو د لیك څخه دیره مننه. دا دی د هغی څو برخی:
«د كابل ورزشی ستدیوم د ځوان نسل د بدنی تربیت او فكری سالمتیا، د ځوانانو په مینځ كی په ملی او نړیوالی سطحی د یووالی، همكاری او د دوستانه اړیكو ټینگولو او د گنو ملتونو په مینځ كی د فرهنگی او كلتوری تبادلی او په پای كی د تفریح او وخت خوشحاله تیرولو لپاره یوه گټوره او پهزرهپوری وسیله وه. د طالبانو د فاشیستی حاكمیت په دوران كی وینو چی هغوی دا حای د خپل حاكمیت د تینگولو په خاطر د شریعت تر پردی لاندی په طالبی لوبغاری بدل كری. په روسانو، خلقیانو، پرچمیانو او جهادیانو پسی چی د زرگونو انسانانو سرونه، لاسونه او پښی یی غوڅ كړل دا دی، اوس طالبان هم د خپل استعداد د سودلو او د دی مسابقی د اتلوالی د جام لاس ته راورلو لپاره لوبی ته راننوتی دی چی هدف یی بیا هم لكه د نورو په شان د شریعت تر نامهلاندی د خپل فاشیستی حاكمیت او واكمنی ټینگول دی. نو ځكه زمونږ یو شمیر لوبغاری د اعتراض په توگه چی نه غواری د كابل په لوبغاری كی د خپلو مظلومو او بیواسطی خلكو د وینو او هدوكو له پاسه لوبی وكری ځانونه گوښه كړی او په دی لوبغاری كی یی له لوبو كولو سره پریكون (مقاطعه) كری ده، همدارنگه د طالبانو د شوم هدف په پوهیدلو سره د خلكو شمیر هم د لاس او پښو پریكولو په ننداره كی دیر زیات كم شویدی.
د لاس اوپښو پریكولو او په كلاشینكوف وژلو تمرینات او مسابقو د كوچنیانو او ځوانانو په روحیه دیری ناوری اغیزی كریدی. هغوی په خوب كی ویریږی او چیغی وهی او یا ماشومانو په ناپوهی سره د داسی سانحو څخه دیر منفی درسونه هم اخیستی چی اوس په خپل كور كی د چاقو اوچوركی په واسطه د خپلو ماشومو خویندو او ورونو د لاس پریكول تمرینوی. دا واقعه په خیرخانی كی د یو ۸ـ۹ كلن ماشوم لخوا چی د كابل په استدیوم كی د لاس پریكولو صحنه په خپلو سترگو لیدلی وه په خپل كور كی د هماغه داكتر په شان ځان په سپینی روجایی كی پیچی خپل مخ پتوی او بیا د خپلی ۴ كلنی خور د لاس په پریكولو پیل كوی د نوموری انجلی په شور او زور سره كله چی مور یی راځی د خپلی لور په وینو سور لاس وینی خو ښه وه چی د انجلی لاس ته دومره زیان نه وهرسیدلی چی معیوبه شی. كله چی مور له خپل ځوی څخه پوښتنه كوی وایی مونږ لوبی كولی او یو د بل غلا مو كوله، كله چی خور می زما بوت غلا كر د هغی لاس می په توكو غوڅاوه، كله چی د هغی لاس وینی شو زه هم خفه شوم.
كله چی دا كیسه ما واوریده، راته هغو كیسو ته ورته ښكاره شوه كومی چی په غربی تلویزیونو كی یی ماشومان د جنایی او پولیسی فلمونو څخه زده كوی او بیا د مرگنیو پیښو سبب گرځی. را ته په یاد دی څو كاله تر مخه په اروپا كی یو تن د خپل كور خواته د كوڅی په ځنده كی یو پښه د قربانی په خاطر حلال كری وه. د كوڅی اوسیدونكو د نوموری صحنی په شاوخوا خپل ماشومان چی د تماشی په خاطر هلته راټول شوی د اعتراض په توگه چی د ماشومانو په مخ كی وینه تویول د هغوی په ژوند او روح بده اغیزه كوی، پولـیس ته شكایت وكړ او په نتیجه كی دا سری مجرم وگنـل شو. خو زمونږ طالبان د خپل تسلیخ كولو او هدوكو پریكولو لپاره دوه دری ورځی كوڅه كوڅه اعلانونه كوی او خلك د هغوی ننداری ته رابولی، لاكن د هغوی د ناوره راتلونكو په هكله چی خصوصاً په ماشـومانو او ځوانـانـو بده اغیزه كوی هیڅ دول مسئولیت نه احساسوی اوس خلك هڅه كوی چی نه په خپله ورشی او نه خپل ماشومان د تماشی لپاره پریردی.»
* * *
«درباره ایران...» ـ امریكا،
از تصویر و شعری كه بمناسبت نوروز فرستاده بودید، متشكریم.
بندهایی از شعر «بچههای ایران» سرودهی هادی خرسندی:
بچهها این نقشه جغرافیاست * * *
بخشهایی از نامهی م. اخگر خواننده ارجمند ایرانی ما از اسلام آباد كه در شماره گذشته به آن اشاره نموده بودیم.
صـدای تان آشناست
«سلام، سلامی به گرمی خورشید نیمروز و به بلندی قله مغرور و سربفلك كشیده دماوند.
عزیزان، صدایتان را وقتی شنیدم آنرا بسیار آشنا و نزدیك یافتم، زیرادراین دنیای پراز مصالح و منافع، آن چنان رك و صریح و كوبنده بود كه هیچ ذایقه مصلحت طلبی را با آن یارای نزدیك شدن و پیوند نیست.
یاران، صدایتان آشنا بود با من، چرا كه خیلی پیشتر از این گوشم با صدای غرش رعدآسای تفنگ چه گوارا آشنا شده بود، كه بعدها با غریو شیرمردان فدایی در سیاهكل به هم در آمیخت و با غرش بمب دست ساز مجاهد مردانی همنوا شد و در امتداد این راه خونبار، "خمینی ستیزان" دلیر به آن پیوستند و ستمدیدگان و مبارزان افغان به آن ملحق شدند و همگی یكدل و یك صدا فریاد شان را در امتداد رهایی انسانها از قیود ذلتبار اجتماع رساتر كرده و این رسالت را تا سرمنزل مقصود هر كدام به نحوی به دوش كشیده و میكشند.
آری یاران، از هماندم كه خواهران عزیزمان را در بازار اسلامآباد در حین فروش نشریه و تبلیغ اهداف «راوا» دیدم بیاختیار خاطره رفقا و خواهران رزمندهمان در سالهای گذشته ایران برایم تداعی گردید كه چه گرم و پرشور و چه با اشتیاق و پرغرور و سرافراز به ایفای نقش تاریخی خود مشغول بودند. آری به همه شما عزیزان خسته نباشید میگویم و برایتان از صمیم قلب آرزوی موفقیت و پیروزی در راه سخت و دشواری كه در پیش روی دارید مینمایم. باشد كه شما شیر زنان افغانی الگویی برای این ملت ستمدیده و مظلوم و بشارت دهنده فردایی آزاد برایشان باشید، و باز هم باشد كه در آستانه سال ۲۰۰۰ طلوع دموكراسی و آزادی را در این نیم كره زمین شاهد و ناظر باشیم، به امید آنروز.
باری یاران، بد حوادث و جبر روزگار مرا نیز چون بسیاری دیگر وادار به مهاجرت از كشور خمینی زده ایران نموده و در طی مجموعه حوادث و شرایط مدتهاست مرا در محیطی قرار داده كه الزاماً در ارتباط تنگاتنگ و مداوم با زندگی و شرایط فكری و فرهنگی ملت ستمدیده افغان قرار گرفتهام. دراین مدت چیزهایی از اوضاع و احوال افغانستان دستگیرم گردیده كه فكر میكنم اگر سالیان سال در ایران ویا هركشور دیگر به مطالعه كتب میپرداختم به آن نمیرسیدم. معلوماتی را كه در اینجا كسب نمودهام، همگی آن باذره ذره وجودم آمیخته شده ودرصفحات ذهنم حك گردیده و به قول معروف تجربه بالاترین آموزگار بشریت است و به مبادرت همان ضربالمثل معروف شنیدن كی بود مانند دیدن، هیچوقت نمیتوانستم چیزهایی را كه خودم دیدم از طریق شنیدن قبول كنم.
وقتی به چهره مرد افغان نگاه میكنی فقط اگر ذرهای در آن تأمل نمایی آثار یك عمر زجر و ستم را در آن میبینی، وقتی در "پشاورمور" انبوه كارگران افغان را شب هنگام، چه پیر و چه جوان و حتی كودكان را در كنار خیابان میبینی كه در انتظار رسیدن فردایی دیگر، شب را در همان بستر پیادهرو به صبح میرسانند، كدام وجدانی است كه برخود نلرزد؟ مگر میشود چهره آن پدر را دید كه تن به هر خواری و ذلتی میدهد تا شكم زن و فرزند بیگناه خود را سیر نماید، و برخود نلرزید؟ مگر میشود آن زن بیپناه را دید كه نمیداند چگونه از عهده سیر كردن شكم فرزندان بیگناه و بیسرپرستش برآید ولی خاموش نشست؟ آری عزیزان غم امروز پدر و مادر و پیر و جوان افغان غم بدترین نوع ستم و جنگ قومی و ملیتی است كه از سوی چپاولگران خارجی و از هر سوی به آن دامن زده میشود و هر كدام سعی میكنند با برافروختن شعلههای این جنگ خانمانسوز، سهم بیشتری درغارت این خلق مظلوم بدستبیاورند.ازیك سوروسها وایران وپاكستان واز سویدیگرعربستان واسرائیل و امریكاو...
ذكرنكتهای جالب و دیدنی در همین اسلامآباد نیز برای شما عزیزان به نظر من خالی از لطف نیست. همانطور كه در ابتدا ذكر آن رفت مدتی است بالاجبار در اسلام آباد زندگی میكنم. طی این مدت به مسایلی پیرامون خود پی بردم كه یكی از این مسایل جالب موضوع مربوط به كورس زبان معروف به كانادایی میباشد كه خود این نام نیز پوششی است برای آن، چرا كه در واقع تمام گردانندگان آنرا عوامل و جاسوسان محترم سفارت امریكا تشكیل میدهند. هر چند این موضوع شاید بر اكثر آگاهان پوشیده نباشد ولی بیان آن و هشدار به قشر علیالخصوص جوان كه در معرض بیشترین آماج حملات و تهاجمات فكری امپریالیسم میباشند از سوی نیروهای انقلابی خالی از فایده نیست.
باری، عناصر مزدور این كورس با انواع حیله ها و ترفندها، از جمله جلب جوانان افغانی و گرفتن اطلاعات از آنان و از محل تولد شان و مناطق مختلف افغانستان و جمعبندی و ارسال مداوم این اطلاعات به مراكز خود، سعی در پیچیدن نسخههای فكری و سیاسی برای تك تك مناطق افغانستان جهت اعمال نفوذ و سلطه كثیف امپریالیسم دارند. و باز جالب تر اینكه تمامی این اعمال تحت پوشش تبلیغ دینی و مذهبی (مسیحیت) انجام میشود كه با تشكیل جلسات و دادن صدقه یعنی ناهار و شام به محصلین كورس و نشان دادن چهره مظلومانه و خیرخواهانه به شاگردان سعی در جلب جوانان به مسیحیت و در نهایت كشاندن آنان به فعالیتهای مورد نظر خودشان دارند و این تازه یكی از این مراكز میباشد، در همین اواخر تلاشهای گستردهای را از سوی مزدور بچهگان و خود فروختگان دیگری شاهد بودیم و هستیم مربوط به جمعیتی كه تمام و كمال و حتی آشكار از جانب اسرائیل و امریكا حمایت مادی و معنوی میشود. این جمعیت خود فروخته و مزدور تحت نام "انجمن بهائیان" به فعالیت خود مشغول است كه این تازه به دوران رسیدگان نیز همچون خویشاوندانشان در كورس جاسوسی كانادایی (امریكائی) علم تبلیغات دینی و مذهبی خود را به طرف ملت بیپناه و مظلوم افغان گرفته است و نسخه های استعماری خود را از طریق تبلیغات مذهبی به خورد جوانان بیگناه افغان میدهند.
واقعاً شگفتا،شگفتا كه این ملت مظلوم از شر این همه دزد و دغل و این همه كفتار به كجا پناه ببرد؟ چطور میتواند هویت خود را حفظ نماید؟ چطور میتواند از این همه بمباران خلاصی یابد؟ از یك سو آتش جنگ برسرشان میبارد و از سویی دیگر تهاجمات استعمارگران رشد فرهنگ و تمدن شان را هدف قرار داده است.
ما ملت پارس زبان هستیم، ماكهنترین فرهنگ و غنیترین سنن را داریم، محض رضای خدا بگذارید چشم جوانان ما به آیین خود شان روشن شود و یكی نیست به این كفتاران بگوید این همه برای غارت و چپاول ما طرح و نقشه و مذهب و دین اختراع نكنید. و وای بر شما ای سگان امپریالیسم كه در آستانه قرن بیستویكم هنوز آنقدر ملت ما را عقبمانده میپندارید كه برایش مذهب و دین نو اختراع میكنید.
زهی خیال باطل، ملتی كه سمبول مقاومت زن انقلابی آن را شیرزنانی چون میناها و اشرف دهقانی ها و ... تشكیل میدهند مپندارید كه به این سادگی تسلیم شما شود و باز نیز باید به شما اراذل فرهنگی هشدار بدهیم كه هر بیشه گمان مبر كه خالیست...
وبدانید ای مزدوران امپریالیسم، تاشاگردان مكتباستاد میهن روزبه گردوسترگزنده هستند،درهركوچه وخیابان ودرهركارخانه وشهری صدای تمامیتوطئه هایرنگارنگ شمارانقش برآب خواهد كرد!
عزیزان شما را میستایم، شما را باور دارم، ولی چه كنم كه همیشه گفتهاند كه یك دست صدا ندارد و من میشنوم بارها و بارها میشنوم این صدای مرد افغان را، این صدای زن افغان را و این صدای جوان افغان را كه میگوید به كجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خویش را.
با ایمان به پیروزی راهمان و با امید به پیرزوی ملتهای تحت ستم افغانستان و ایران!»
* * *
سید غیور احمد شاه ـ پیښور،
زمونږ لخوا هم سلامونه ومنی. مونږ خوشحاله یو چی ستاسو په شان بااحساسه او وطن دوسته ځوانان په خپل څنگ كی لرو چی هر شیبه قربانی ته حاضر دی. د همدردی نه مو دیره مننه. ستاسو د نورو لیكونو پههیله.
* * *
ملالی علیپور و عبدالغفور علیپور ـ فرانسه،
با سپاس فراوان نامه شما را گرفتیم. به جواب آن نامه جداگانهای فرستادیم. امیدواریم باز هم از شما نامه داشته باشیم.
* * *
نادر نافع ـ امریكا،
با تشكر، از دریافت نامه و چك ۱۰۰ دالری تان اطمینان میدهیم. موفقیت برایتان آرزو میكنیم.
* * *
زلمی ولی ـ پیښور،
په خپل لیك كښی داسی لیكی:
«گرانو مبارزو خویندو، ستاسو ښكلی مجله چی د تظاهرات په اړوند خپره شوی وه په پوره دول می ولوستله، او د وحدت په ورځپانی كی كومی تبصری چی د طالبانو له طرفه د دی تظاهرات په اړوند شوی وی دیری په زرهپوری او جالبی وی چی صرف په یو خندا ارزی او بس. مگر یوه بله دیره جالبه تبصره چی ستاسو د خپرونی څخه پاتی شوی وو، تاسوته می راولیرله. كه امكان لری په راتلونكی گنـی كی یی خپره كری نو دیر به خوشحال شم.»
گرانه وروه، زمونږ نیكی هیلی ومنی. دادی ستاسو د رالیږل شوی د اخباری تبصری ځینی برخی:
* * *
سید منصور مجروح افغانی كلتوری ټولنه ـ امریكا،
ستاسو بلن لیك مو ترلاسه كړ، دیره مننه. متأسفانه چی ومو نشوكرای ستاسو په محفل كی گدون وكړو ځكه امریكا ته دسفر مصارف دومره دیر دی چی هغه نشو زغملای.
* * *
عبدالله حمید ـ آسترالیا،
با تشكر نامه و شعر تانرا گرفتیم. نامه جداگانهای برایتان ارسال گردید. قسمتهایی از شعر تان را در همین جا میآوریم:
جهاد و روسها
هـر رهبـر دین بـر سر منبـر به پشـاور * * *
«دافغانستان ملی یوالی اسلامی جرگه» ـ آلمان،
از ارسال دعوتنامه كنفرانس اعاده صلح سپاسگزاریم. متأسفیم كه نتوانستیم در آن گردهمایی شركت ورزیم. پیام «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» را برایتان فكس نمودیم. امیدواریم از دریافت و قرائت و عدم قرائت آن در كنفرانس برای ما بنویسید.
* * *
ذ. ح ـ ننگرهار،
زمونر سلامونه ومنی. ستاسو د نورو شعرونو په هیله. دادی درا استولی شعر ځینی برخی:
طالبه ستا د لاسه په دی ښار كی گرځیدلی نشم * * *
تغییر چهرهها و نه تغییر در ماهیت جمهوری اسلامی ایران
شبیر ـ پشاور،
از دریافت نامه و ۵۰ روپیه ممنونیم. كاست «خون كابل» برایتان ارسال شد. هر چند ما در شماره ۴۶ در یك جمله ضمن شرح كاریكاتور روی جلد موضع خود را در قبال انتخابات ایران روشن ساختیم، ولی اینك بنابر تقاضای شما نظر خویش را اندكی مفصل بیان میداریم.
در انتخابات ریاست جمهوری ایران خاتمی كه طی مبارزات انتخابیاش تضمین آزادی بیان، مطبوعات، احزاب و حقوق زنان را وعده نموده بود با اكثریت قاطع بر رقیبش ناطق نوری چیره گشت. این انتخاب در حقیقت بیانگر نفرت بیكران مردم ایران از جمهوری اسلامی و سرمدارانش میباشد كه خواستند با دادن رأی به خاتمی آنرا ابراز كنند. این مسلماً تضاد بین جناحهای مختلف رژیم را حادتر ساخته و زمینه را برای حركتهای كوبنده و بنیان كن بعدی با استفاده از همین تضاد بین دشمنان، هموارتر خواهد ساخت.
ولی مردم ایران آگاه اند كه اگر خامنهای مردم آزادیخواه ایران را با تیغ حلال میكرد، امروز صلاح میبیند كه كارش را با پنبه خاتمی از پیش برد. خاتمی كه زمانی وزیر ارشاد اسلامی بود از پایههای مهم رژیم به شمار میرفت كه در آینده نیز هیچ زخمی از تودههای بجان رسیده ایران را مرهمگذار نخواهد بود. وعده و وعیدهای او از همان نیرنگهای آشنایست كه هیچگاهی در چهارچوب «ولایت فقیه» دستیابی بر آنها امكان پذیر نیست. هم اكنون كه ماهها از روی صحنه آمدن خاتمی گذشته هیچ تغییر ملموسی در وضع تودهها دیده نمیشود. در زندانهای مخوف رژیم هزاران آزادیخواه تحت بدترین شرایط ممكن بسر برده و زیر شكنجههای مرگبار جسمی و روحی قرار دارند. زنان ایران هنوز از ابتداییترین حقوق شان محروم بوده و آنان منحیث انسانهای درجه دوم اجتماع مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند. گرانی و تورم، رشوهستانی و فساد و صدها مشكل دیگر گریبانگیر مردم میباشد. سایهی ایران از سر باندهای مزدور شیعه و غیرشیعهاش در افغانستان نیز كم نشده است. جمهوری اسلامی ایران از فاشیستترین زیر پا كنندگان آزادیهای احزاب و سازمانها ومطبوعات در دنیای ما محسوب میشود. رویدادهای چند ماه اخیر نشان دهنده آنست كه هنوز هم جناح فاشیستهای «راست» حزب اللهی هست كه كلیه پستهای مهم را بدست دارند و خاتمی نه قادر است و نه میخواهد علیه آنان دست به اقدامی قاطع بزند. به رویكار آوردن خاتمی از حیلههای آخندهای ایرانیست تا بدینترتیب فشار ناشی از انزوای بینالمللی را كاسته و مناسباتی با دموكراتهای بزرگ جهانی برقرار سازد. كه طبعاً آغاز آن بدون تبسم مقابل «شیطان بزرگ» و كاستن از شعاربازیهای كاذب ضد امریكایی ممكن نبود.
همچنان رژیم با سراسیمگی از فزونی شورشها و اعتراضات گسترده و خونین كارگران و سایر بخشهای تودهها در تلاش است تا از انقلاب قهری آنان جلوگیری نموده و با آوردن اصلاحاتی دست یازد تا به عمر ننگینش بیفزاید.
قایل شدن تفاوت ماهوی میان جناحهای مختلف جمهوری اسلامی همانقدر خندهآور و احمقانه است كه فرق قایل شدن میان خاینان جهادی و طالبی. تغییر چهرهها در ایران شاید فقط تعدادی از روشنفكران سازشكار ایران را كه ما با نوع افغانی آنان آشنا هستیم، بتواند به وجد آورده به تسلیم وادارد ولی نیروهای انقلابی ایران به قیمت قربانیهای بیشمار مدتهاست دریافته اند كه زیر بار این حقهبازیها نرفته و راه رهایی واقعی ایران از شر فاشیزم بنیادگرایی را در برچیده شدن كامل «ولایت فقیه» جستجو كنند و بس. مردم ایران كه از تاریخ درخشان مبارزاتی برخوردارند با اعتصابات، شورشها و قیامهای خود دست رد بر جناحهای به اصطلاح «چپ» و «راست» جمهوری اسلامی زده و تا نابودی آن خواهند رزمید.
* * *
كبیری ـ كابل،
با سپاس فراوان از شعر ارسالی تان .قسمتهایی از آن :
زن افغان به كنج خانه در زندان نمیباشد * * *
رحمان حمیدی ـ امریكا،
با تشكر فراوان چك ۵۰ دالری و نامه تانرا گرفتیم. متأسفانه جایزه مؤسسه كلمبیا را دریافت ننمودیم اما «راوا» برای سال ۹۸ هم كاندید خواهد بود. در این رابطه نامهای به داكتر هارون نیز ارسال گردیده. نشریات مرتباً برایتان فرستاده میشود. به امید صحتمندی و همكاری بیشتر شما.
قسمتی از نامه تان:
«... نا گفته نماند نفرت و بدبینی مردم ما نسبت به موجودیت انواع بنیادگرایان، خصوصاً با شناخت چهره كریه طالبان مزدور آنقدر شدت یافته كه امید پیروزی آینده مردم دربدر ما را صد چندان ساخته است. وابستگی و مزدوری به هر نوع و به هر كی باشد چه زیر نام حزب دموكراتیك خلق دیروز و چه زیر نام اتحاد شمال امروز و یا حركت بیناموسانه طالبان بجز رسوایی و نابودی نتیجهای ندارد....»
* * *
رهبرِ «بیرنگ كوهدامنی» كیست؟
عبدالله ـ كابل،
در نامه خود مینویسند:
«وقتی نشریه شماره ۴۸ "پیام زن" بدستم رسید و گذشته بیرنگ كوهدامنی در ذهنم زنده شد خواستم آنرا برای تان بفرستم اگر لازم دیدید چاپ شود.
بیرنگ كوهدامنی متعلق به یك خانواده فقیر دهقان روستایی بود. عمر خانوادهاش در آوارگی و دربدری در كابل، بلخ و مزار گذشت.
در سال ۱۳۴۲ حسب وظیفه دولت وقت، تصادفاً وی را در شهر بلخ دیدم جویای احوالش شدم، گفت پدرم به كار مزدوری مشغول است، خودم همراه با پدر بزرگم در دكان بقالی مصروف هستم. در مكتب ابتداییه درس میخوانم. طوریكه از سر و وضع او دیده میشد با وضع بد اقتصادی دست به گریبان بود. بعد از ختم دوره متوسطه برای تحصیلات عالی در رشته ادبیات به مدت ۴ سال عازم ایران شد. در ختم تحصیلات عالی و سیاحت علمی در عراق و تاجیكستان، به سال ۱۳۵۷ كه به وطن باز گشت به دیدنش رفتم. در آن زمان كودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ انجام شده و خلقیها حاكم بودند. كشمكش و اختلافات درونی خلقیها و پرچمیها روز تا روز شدت كسب میكرد، پرچمی ها خارج از كشور میرفتند. وقتی نظرش را خواستم اظهار داشت: "وضع خوب نیست، یگانه رهبر در افغانستان ببرك كارمل بود او هم وطن را ترك گفت." درباره سیر علمیاش گفت: "زمانیكه وارد دوشنبه مركز تاجیكستان شدم اوج سوسیالیزم را مشاهده كردم، سوسیالیزم در اتحاد شوروی به اوج خود رسیده."
گوشه دیگری از زندگی بیرنگ كوهدامنی كه شاهد آن بودم:
هیچ وقت بیاد ندارم كه او در بین مردم حضور داشته باشد، او هر چه بود بخود بود. درین رابطه نزدیكان او میگفتند كه بیرنگ با كسی رفت و آمد و نشست و برخاست ندارد. بیادم است كه حتی به خانواده فقیرش كه با تنگدستی زندگی میكرد اندكترین توجه نداشت. خویشاوندان و نزدیكانش میگفتند كه بیرنگ در شهر كابل زندگی آرامی دارد، یك زن را ترك گفته با زن دیگری ازدواج كرده و نزد دولت موقف خوبی برخودار است.»
خواننده ارجمند، چاپ فقط قسمتهایی از نوشتهی تان را كافی دانستیم. طوریكه شما شاهد آوردهاید یك فرد بدون خیانت به طبقه و مردم فقیرش و بدون داشتن چنان دركی درخشان از «سوسیالیزم تاجیكستان»، و شناختن ببرك كارمل منحیث «یگانه رهبر افغانستان»، نمیتواند به آنگونه فلاكت بیشرمانه صحبت از دوستی با «اندیشه ورزان و پایه گذاران حزب دموكراتیك خلق» گرفتار آید.
نكاتی از زندگی وی را كه شما برشمردهاید، احساس انزجار نسبت به وی را بیشتر در انسان برمیانگیزد.
* * *
كاكا مهاجر منتظر ـ پشاور،
با سپاس فراوان دو نامه و مطالب ارسالی تان را گرفتیم. یكی آن قبلاً در صفحات «خبرنامه تظاهرات» انعكاس یافت. از همكاری تان سپاسگزاریم منتظر مطالب بعدی تان هستیم.
* * *
غ.ج. باختر ـ هالند،
در نامهی شان مینویسند:
«برای اولین بار مجله شمارا یكی از دوستان برایم داد. وقتی شروع به ورق زدنش كردم، باخواندن هر قسمت از آن نورامیدی در دلم پدیدار شد چراكه میتوانید ندای مظلومیت مردم رنجدیده ما را به جهانیان برسانید، ندای ملتی را كه به خاطر سلطهی بنیادگرایان جاهل و دشمن علم و فرهنگ در خون غوطهوراست و این جنایتكاران هر روز مردم بیچاره ما را به نام اسلام و شریعت "طالبی" زجر و شكنجه میدهند. من به عنوان یك هموطن برای شما و همرزمانتان در مبارزه برحق علیهی جاهلان قرون وسطایی آرزوی موفقیت میكنم. باشد تا كشور عزیز ما از چنگ این جانوران رهایی یابد.»
* * *
بهروز ـ پشاور،
در قسمتی از نامه انتقادی شان آمده:
«... در شماره ۴۸ صفحه ۴۰ یك نامه از خوانندگان محترم را نشر كرده بودید كه در آن واماندگانی مثل اسحق نگارگر، نبی مصداق و واصف باختری و امثالهم بحیث معلم سواد آموزی پیشنهاد شده بودند. كه این خود دو جنبه منفی را نشان میدهد.
اول اینكه چرا از اینان بحیث ذباله تاریخ نام نبریم كه بمقام والای معلمی اهانت بنماییم؟
دوم: چرا نوكران خلق و پرچم و اخوانیهای كثیف كه ماسك از چهرهشان برداشته شده و نزد هیچ روشنفكر اعمال رذیلانه آنان پنهان نمانده، به حیث معلم مردم ما كه متأسفانه ۹۰ % شان بیسواد اند نام برده اید؟ اینرا هم میدانم كه شما بدون بررسی و ارزیابی هیچ نامه را بدست نشر نمیسپارید ولی متحیرم كه چگونه به این جمله توجه مبذول نداشته اید.
بر روشنفكران آگاه و انقلابی ماست كه آنها را نشخواركنندگان خون و استخوانهای مردم مظلوم افغانستان بنامیم نه معلم شان.»
* * *
منیرحسین ـ اسلامآباد،
زمونږ نیكی هیلی ومنی. ستاسو د استولی لیك ځواب مو درولیږل، هیلهمند یو چی ترلاسه كری مو وی.
* * *
الحاج داكتر محمد امین تنویر ـ هالند،
نامه تان حاوی مشخصات پیاز را گرفتیم. اما «پیام زن» به درد و رنجهای مردم ما كه با دراكولاهایی از جنس جهادی و طالبی دست و پنجه نرم میكنند و با مقدرات شان خاینانه معامله صورت میگیرد، میپردازد. فواید پیاز و دیگر سبزیجات، درمان كننده و افشاگر قصاص، سنگسار، اعدام، درهزنی، دزدی، بیناموسی، اختطاف و هزار یك جنایت دیگر جهادی و طالبی نمیباشد. امید نامهها و نوشتههای خوبی علیه فاجعه جاری در كشور ماتمزدهی ما از شما داشته باشیم.
* * *
بیبیسی، پښتو خپرونه ـ پیښور
د نوی كال دمباركی كارت او د بیبیسی دپروگرامونو په هكله بروشور څخه دیره مننه.
* * *
ادعای آزادیخواهی و جانبدار بودن در سگ جنگی جهادی
اسد كورگانی ـ امریكا،
«محترم سهیلا دانش سلام،
امیدوارم حال شما خوب باشد. شماره ۴۶ پیام زن برایم رسید، متشكرم. بهای این یك شماره را ضمیمه میفرستم و تقاضا میكنم اسم مرا از لیست متقاضییان نشریه حذف فرمایید.
خانم محترم،
اعتراف میكنم كه پس از ۲۵ سال دوری از وطن و ادبیات چپی وطنی، صدای شما آشناتر و لهذا خوشایندتر بگوش میخورد. ولی خواندن این یك شماره باعث شد دلیل دوری گزینیام از سیاست چپی افغانستانی را بیاد آورم و فاصلهام را با دست اندركاران آن حفظ نمایم. همین یك شماره مرا به سالهای پیش از كودتای داود و دوران دموكراسی تاجدار ظاهرشاهی برد و مزه تلخ سیاست بازی پرعقده را در كامم زنده ساخت. یاد دورانی افتادم كه در آن استفاده از دشنام پراگنی و اعمال زور عوض مشاجره و منطق كالای روز و معمول بود. دانش سیاسی و فلسفی فقط به نشخوار گفته های پیشكسوتان ماركسیست، از بر داشتن این گفته ها (قول ها) و نقل آنی شان منوط و محدود میشد. تظاهر به دانش و تعصب در درستی اندك اندوخته های دگمی مد زمان بود و حریف برابر نیمچه ملاهای روضه خوان.
خانم دانش،
من نه ادعای همه چیزدانی دارم و نه هم عقده خود بزرگ بینی، لذا نه منتظر نصیحت پدرانه باشید و نه هم در صدد چنگ و دندان تیزكنی برای قصابی من. مطمئنم اكثریت خوانندگان شما همانی را میخواهند كه شما عرضه میدارید، متأسفم كه من توان هضم آنرا در خودم نمیابم. من نه ادعای انحصار حقیقت را دارم تا با فریاد دعوا آنرا به كرسی بنشانم و نه هم تحمل فریادهای كركننده همه دانان صاحب بلا معارض حقیقت را. منهم طرفدار مبارزه بر ضد بنیادگرایی ام. بنیادگرایی چه از جانب مذاهب یهودی و چه از طرف ادیان جدید اروپایی چون ماركسیزم و شعبات گوناگونش. من در حالیكه فرقی بین ملا محمد عمر آخوند امیرالمومنین طالبان و طالبانش از یكسو و نورمحمد ترهكی رهبر داهی خلقیها و حزب خلقش از سوی دیگر قایل نیستم، مقامی بهتر از اینها برای شعله جاوید و سازمانهای كثیرالعده پیروش یا ببرك كارمل و دنباله روانش قایل نمیتوانم شد. من در حالیكه ویرانی وطنم را عزا میگیرم، نجنگیدن مردمانرا برای حفظ هویت و حصول جای پایی در حلقه های تصمیم گیری ملی نیز حرام میدانم. من نمیتوانم همه را با دنده بنیادگرایی بزنم و بكوبم و فرقی میان جنگ دفاعی و تعرض قایل نشوم. من در شرایط حاضر با آنكه جنگ و آدمكشی را در افغانستان محكوم مینمایم، نمیتوانم از پشتیبانی مدافعین تركمن دره، دره شیخعلی، كتل شبر، قره باغ، جلریز و ... چشم بپوشم.
با عرض حرمت
-
آقای كورگانی
با عرض سلام متقابل، اسم شما به مجرد دریافت نامه از لیست حذف شد. اگر نامه شما كمی و توأم با توضیح برداشتها و ادعاهای تان میبود شاید با بحثی كه میداشتیم برای خوانندگان مفید میبود. كاش روشن میساختید كه شماره ۴۶ «پیام زن» چگونه «مزه تلخ سیاستبازی پرعقده را دركام» تان «زنده ساخت.» و چگونه شما را به یاد دورانی انداخت كه «در آن استفاده از دشنام پراگنی و اعمال زور عوض مشاجره و منطق كالای روز و معمول بود»؟ كدام «دشنام پراگنی» ما در آن شماره دل شما را آزرده؟ این كه «رفیع اله موذن ما را با چنگ و دندان نشان دادنهای كوچگیت نمیتوانی بترسانی»؟ این كه نوشتهی یكی از «فرهنگیان» درجه یك نجیب خاین را زیر عنوان «چسناله های داكتر اكرم عثمان برای صلح» افشا ساخته ایم؟ این كه به معصومه عصمتی گفتهایم پشت شفاعت سگان روسها و جنایتكاران بنیادگرا نگردد؟ این كه باز هم درباره روشنفكران تسلیم طلب و خاین نوشته ایم؟ آیا عنوان «"سیا" از مزدوران سیلی میخورد » یا «واقعیت جورج ارول وطنی ما» شما را آزرد؟
آیا از ما متوقعید كه آن خاینانی را كه حتی شما را هم به عزا نشانده اند، با جان و قربان و صاحب و جناب مخاطب قرار دهیم؟ آیا اكرم عثمان را كه بعد از سالها سرسپردگی به روسها و پوشالیان، برای متحد ساختن جنایتكاران بنیادگرا نغمه سر میدهد، نباید افشا سازیم؟ آیا بالغ بر ۱۲۰ گزارش خیانتها و تبهكاری های بنیادگرایان در شماره ۴۶ خوشتان نیامده؟
ممكن است ما دچار اشتباهاتی باشیم. لیكن صیحح نیست كه شما با حركت از این اشتباهات، دورهای از تاریخ مبارزات مهم سیاسی كشور را «سیاست بازی پرعقده» نام نهید. چگونه میتوان مبارزه پیگیر و بیامان برضد میهنفرشان پرچمی و خلقی و اخوانی را كم بها داد و آن را به سادگی «سیاست بازی پرعقده» خواند؟ تاریخ بر درستی و صداقت كدام طرف صحه گذارد؟ لازم نیست شما «ادعای انحصار حقیقت» را داشته باشید و بعد در پی دفاع از آن برآیید. هر فرد بنابر منافع و سطح دركش به دفاع از چیزی میپردازد كه طبعاً آن را نه توهم بلكه حقیقت میشمارد و شاید هم مدعی «انحصار»ش باشد یا نباشد و تنها در عمل است كه ثابت خواهد ساخت آنچه را گروههایی از مردم حقیقت میپندارند درست بوده یا به خطا رفته اند. این جریانی است كه از پیدایش بشر تا حال سیر تكامل بشر را تشكیل داده است.
شما به عنوان یك روشنفكری كه خود را «عزادار» حال و احوال وطن میبینید، نباید فقط با فرق نگذاشتن بین ملاعمر و ترهكی و كارمل و شعله جاوید گریبان تان را خلاص كنید و در «غنده خیر» نشسته و از قله كوهها با نوعی «یأس روشنفكرانه» به داوری بپردازید. البته آن ظاهراً «یأس» تان فوری جایش را به جبههگیریای آشكار بین خاینان بنیادگرا میدهد وقتی سگ جنگی بین آنان را به «دفاعی و تعرضی» تقسیم میكنید كه اگر فرضاً چنین هم باشد بسیار متغیر است مزدوران متعرض امروزی، فردا مدافعین میشوند و برعكس. تصور میكنیم همین نكته كه ما تمام باندهای بنیادگرا از پشتون و غیرپشتون و از سنی و شیعه را بدون استثنا خاین و جنایتكار میشماریم، علت اصلی مشكل شما با ماست. و این مسئلهایست كه متأسفانه هرگز نمیتوانیم برسر آن به توافقی برسیم. ما عمیقاً معتقدیم كه مردم هیچ قوم و مذهبی در افغانستان با «رهبری» این و آن باند سفاك و مذهبی به هیچ رستگاریای نایل نخواهند شد و برعكس ضمن گوشت دم توپ بودن آن فاشیست، مقامپرست و جاسوس، سمت بزرگتر شدن شكاف میان ملیتهای مختلف ما را خواهند پیمود.
ما به سهم خود همواره ندا سرداده ایم كه اگر مخصوصاً روشنفكران آزادیخواه هر نوع چاكری به جلادان بنیادگرا را ننگ بدانند، جلادان مذكور درتنگنای شدیدی گیر خواهند كرد. به همین جهت، «پیام زن» یكی از اركان اصلی كارش را افشای آن روشنفكرانی قرار داده كه به جای پیكاری قاطع علیه دژخیمان جهادی و طالبی با دیده درایی زایدالوصفی و به بهانههای گوناگون به پشتیبانی از آنان برمیخیزند.
خلاصه دوست محترم، هر وقت مایل بودید در مقابل رد «ادیان جدید اروپایی»، بنیادگرایی و «سیاست چپی افغانستانی»، سیاست خود را بدون «دشنام پراگنی و اعمال زور» اندكی شرح بدهید تا ببینیم چه چیز جالبیست كه شما را به حمایت از «مدافعین» آن درهها میكشاند. بدینترتیب احتمالاً «مدافعین» دیگری هم برای آن درههای بو گرفته از وجود بنیادگرایان، به میدان خواهند آمد و یا اینكه شما در مورد دفاع معصومانهی تان از میهنفروشان جهادی تجدید نظر خواهید كرد.
بااحترام
* * *
بهائیت، گرگ دیگری در كمین جوانان افغان
توفیق ـ اسلام آباد،
با تشكر از گزارش ارسالی تان قسمتهایی از آنرا در همینجا میآوریم. به امید ادامه همكاری تان.
«... مسئولان مذهبی بهائیت با شعار صلح و آرامش هجوم بیرحمانهای بر مردم مهاجر و نیازمند افغانستان را تدارك دیده اند. آنان با نشانه گرفتن جوانان و نوجوانان به این معنا كه بهائی شوید تا پذیرش و مهاجرت بگیرید، آغاز كردهاند. آنان با این شبیخون انگشت براساسیترین نیازهای اجتماعی مهاجران افغانی گذاشته اند و حركت مسیونرهای مذهبی غرب به آسیا را تكرار میكنند.
هدف آنان جوانان و نوجوانان افغانیست: بهائی شوید تا درِ دنیا به روی شما باز شود. مسئولان مذهبی این فرقه مصمم هستند تا حداكثر سؤاستفاده را از تألمات روحی مهاجران افغانی ببرند و تا حدودی موفق شده اند كه عدهای را به دنبال خود بكشند. ولی هرگز نه فرد افغانی را مهاجرت خواهند داد و نه امتیاز. و هیچكس ندید و یا نشنید كه گرهی از مشكلات این مردم ستمدیده را باز كنند. آنان با صرف هزینههای گزاف اقدام به چاپ كتابهایی كرده اند كه مملو از عقبماندگی فكریست. این فرقه براوج نیاز مهاجرین جنگ زده و آواره خیمهای از دروغ و حقارت برپا كرده است. پدرخوانده این فرقه مترصد فرصتیست كه تخم نوع دیگری از ارتجاع را در سرزمین افغانستان بكارد. بر نیروهای انقلابی و آزادیخواه افغانیست كه پرده از این توطئه شوم بردارند. بر سر راه این مردم طالب زده كشیشهای حرفهای تار عنكبوتی خود را پهن كرده اند. افشای دامچالههایی این چنین بر هر وجدان بیداری وظیفه است.
* * *
حبیب ـ كابل،
یكی از اشعار ارسالی تان را در همینجا گنجانیدنیم از شعر دیگر تان در شمارههای بعدی استفاده خواهیم كرد. به امید همكاریهای تان.
هدیه به شما خواهران و برادران دست اندركار این نشریه واقعاً مردمی
پیام زن
ای مایه امید زنان اسیر ظلم * * *
سهیل شرر ـ پیښور
د لیك څخه مو مننه. زمونر نیكی هیلی او سلامونه ومنی. ستاسو استول شوی شعر «مینا نه ماتیږی» څخه به په راتلونكی گنو كی استفاده وشی. ستاسو د نورو شعرونو په هیله.
* * *
سهیلا ابراهیمی ـ دنمارك،
از نامه پر محبت و ۱۵ دالر ارسالی تان متشكریم. قیمت و هزینه پستی هر شماره را میتوانید در جوف پاكت (ولی حتماً با پست راجستر) برای ما ارسال دارید. در مورد اعضای رهبری «راوا» به جواب نامهای از آلمان در شماره ۴۷ «پیام زن» رجوع كنید.
* * *
«لب های مرده»ی قیوم بیسید مرده
ش. سهراب ـ مزار شریف،
شعر «لبهای مرده» از قیوم بیسید برای ما رسید متشكریم. اما از آنجایی كه قیوم بیسید اول با میهنفروشان ساخت و حالا هم آنچنان در انحطاط و بی همتی غرق است كه افتخار میكند ریاست به اصطلاح «هنرمندان» دوستمبای و جنایتكاران متحدش را به عهده دارد و علاوتاً در فلم «خانه عقاب» او را میبینیم كه چگونه به مثابه هنرمندی بیوجدان، زمانی كه بنیادگرایان در دریای خون مردم شناور اند، با خادی ـ جهادیهای كثیفی مثل لطیف پدرام و ظهور رزمجو و ... برای سیدكیان چاپلوسی كنان رجز میخواند، لذا نمیتوانیم شعرش را به چاپ برسانیم. او اگر به مردم وفادار و صادق میبود نخست باید به خاطر سالیان دراز خدمت به پوشالیان از مردم عذر میخواست و مهمتر اینكه به هیچ قیمتی نباید با قبول باند خاین و رهزن دوستم و متحدان جهادی آنان، به مرحله دوم آلوده ساختن شخصیت و هنرش قدم مینهاد. بیسید به جای «لبهای مرده» مناسبتر بود برای انسانهایی چون خودش میسرود كه با سرجنباندن با جنایتكاران گلمجمعی و جهادی چگونه به استقبال فجیعترین و ننگینترین مرگ ممكن میروند.
* * *
دطالبانو پلان شوی نقشه
انور ـ كابل،
په خپل رااستولی لیك كی داسی لیكی:
«طالبان د خپلو بادارانو د خوشحاله ساتلو په خاطر زمونږ ملی فرهنگ سره دښمنی او مخالفت كوی دوی چی یوه یی هم د خپل پلار په دسترخوان دودی نده خورلی، د هلكتوب او چریتوب ټول دوران د گاوندی هیوادو په مدرسو او جوماتو كی تیر كری، د پلار، مور، ورور او دوستانو له معاشرت او پاملرنی څخه لری په یوارخیزه توگه روزل شوی. همدا سبب دی چی دوی د نورو مثبته او عصری علومو سربیره د خپل هیواد له ویارلی تاریخ، فرهنگ او نورو گتورو دودونو او عنعناتو څخه هم بالكل بیگانه او بیخبره دی. دوی له یو پلوه د خپلی كورنی له محبت، صمیمیت او معاشرت څخه محروم وو او له بل لور یی یوی مری دودی پسی یی سل دروازی تكولی او د هری دروازی په مخ كی د كلی د ماشومانو له ملندو او دول دول غبرگون سره مخ شوی دی. څرگنده ده چی دا دول كرهوره، چاپیریال او شرایط هرومرو د دوی د ژوند په ټولو ارخونو او تربیت كی دیری اغیزی پریښودی دی نو ځكه د هغوی بشپر اكثریت له یو جهان عقدو، حقارتونو او یو غچاخیستونكی ناسالم تربیت څخه دك پك دی. اوس چی دوی د پردیو د مالی او نظامی مرستو په "بركت" یو كاواكه قدرت ته رسیدلی نو له همدی فرصت نه په گتی اخیستو سره د خپل خاص "شریعت" ترپردی لاندی هره ورځ د زره غوتی په لارو او كوڅو كی د بیوزلو او بیدفاع خلكو په وینو تویولو، په كیبلو او درو وهلو، د لاس او پښو په غوڅولو پرانیزی. دوی همدا اوس خلكو سره په تولو اجتماعی، سیاسی، حقوقی او فرهنگی برخو كی له یو نهپخلاكیدونكی تضاد سره مخامخ شویدی، د دوی ټولی رادیویی او مطبوعاتی موعظی خلكو ته بالكل ناآشنا دی او ترینه كركه كوی. دوی غواری د خپل شریعت سره سم د افغانستان ټولی تاریخی او فرهنگی ویارنی په لمری گام كی خپلی منحنی پیـریو سطحی ته راتیـتی او بیـایی له منځه یوسی لكه د نوی كال په مناسبت د نوروز عنعنوی میله؛ په اجتماعی، اقتصادی او فرهنگی چارو كی د ښځو د فعالیت او برخی اخیستلو سره دښمنی او مخالفت؛ د ښځو له تعلیم او پوهنی سره مخالفت؛ له هنری آثارو، رسامی، نقاشی او انځورگری(۱)؛ چی زمونږ په هیواد كی د زرگونو كلونو قدامت لری، سره دښمنی او مخالفت؛ له موسیقی سره دښمنی؛ په واده كی د ناوی او زوم درناوی نه كول (د ناوی او زوم سپكاوی څو څو ځله د كابل په ښار كی زوم د ویښتانو، ږیری او یا د موتر په سیت كی د محلی سندری د اوریدلو په "جرم" د خلكو په مخ كی له موتر څخه راكښته او په كیبلونو وهل شوی او سپكاوی یی شویدی).
همدا رنگه دوی د یو پلان شوی نقشی له مخی د خپلی نوی سعودی كالیزی په رامنځ ته كولو سره غواری زمونږ د هیواد تاریخی ورځی او واقعیتونه لكه د غوایی ۷ او ۸، د چنگاښ ۲۶ د زمری ۱۴ او ۲۸، د وری ۹، د لرم۳ د مرغومی ۶، د سلواغی ۲۶، د كب ۳، او داسی نوری ورځی چی د ولس د وینو په بیه تمامی شویدی د ځوان نسل له سترگو پتی وساتی او د وخت په تیریدو كی له یاده وباسی. ځكه كه دا ورځی او نیتی په هجری قمری میاشتو كی یادی هم شی د مثال په توگه د مرغومی۶ او د كب۳ چی د ژمی په سور او واورین موسم كی كوم واقعیت او كیفیت تمثیلوی د قمری هغه میاشت چی كله د پسرلی او اوری په موسم كی او كله د منی او ژمی په موسم كی گرځی راگرځی هیڅكله نشی بیانولای.»
(۱) دكورنیو چارو په وزارت كی د زمریانو هغه دوه مجسمی چی د افغان ولس زرهورتوب او شهامت تمثیلوی طالبانو د خپل ذهن او تعبیر له مخی توته توته كریدی چی په دی توگهیی له هنری او تاریخی میراث سره یو ځل بیا خپله دښمنی په داگه كړه.
* * *
پ. رتبیل ـ كانادا،
در پاسخ به ۵ نامه تان، نامهای فرستادیم. انعكاس آخرین نامه تان درباره نالهها و پیخزدنهای شرمنده و دزدكی شاعری تسلیمطلب از شعرهای شما میماند به شماره آینده.
* * *
خطابی به شیرنر نگارگر از خواننده ایرانی ما
مجید ـ فنلند،
«با درود به جمعیت انقلابی زنان افعانستان، پیشتازان آزادی،
"پیام زن" شماره ۴۶ اگر چه دیر، اما به دستم رسید، سپاسگزارم. فكر كردم در جواب سخن ا.نگارگر فقط بر پایه حرفهای خودش كه شكی در آنها ندارد و بر همان روش چند بیت بنویسم تا آیینهای گردد مقابل رویش.»
هـر چه بودی تو خطاكار شدی * * *
مختار ـ كویته،
با تشكر گزارش ارسالی تان را همینجا میخوانید.
«بتاریخ ۲۲ حوت ۱۳۷۶ سومین سالروز مرگ مزاری در موسی كالج (مری آباد كویته) برگزار شد. در قسمتی از محفل مولوی دوست محمد كه خود را نماینده هزارههای سنی قلمداد میكرد ضمن قصه طولانی دیدوادیدهایش با طالبان گفت: "با آنان (طالبان) در قندهار رفتیم همان بحثهایی را كه نمایندههای سایر احزاب میكردند یعنی بیحق كشیدن هزارهها طالبان هم میكردند. خلاصه بحثها زیاد شد وقتی نان آمد من با یك طالب در یك كاسه بودم. طالبك برایم گفت مولوی صاحب بیا كه تقسیم كنیم برنج از تو باشد قورمه و گوشت از من باشد برایش گفتم حالا آن دوره نمانده كه مرا بازی بدهی، هم گوشت و قورمه را هم برنج را دو تقسیم میكنیم وگر نه از كامت پس میآورم" حرفهای مولوی و جریان جنگ قورمهاش باعث خنده بسیار مردم میشد.
به گفته انانسر سخنران اصلی محفل عارفی مدیرمسئول مجله حزب وحدت در پشاور بود او در آخر محفل به هذیان گویی زبان گشوده و مثل سایرین به تحریك ملیت هزاره علیه دیگر ملیتها پرداخت. گاهی هم بخاطری كه خود را در انظار یك تعداد روشنفكران دیگر كه در محفل حضور داشتند "روشنتر" نشان دهد گفت: "ما نمیگوییم كه فقط پشتونها بالای هزارهها ظلم كرده بلكه یك اقلیت (منظورش محمدزاییها بود) بالای دیگر ملیتها ظلم كرده اند." او كوشش میكرد كه حزب وحدت را غیر وابسته به ایران قلمداد كند. و میگفت: "احزاب دیگر به كشورهای خارجی وابسته اند اما حزب وحدت وابسته نیست. حزب وحدت بخاطری وابسته نیست كه در بامیان تشكیل شده. وقتیكه حزب وحدت تشكیل شد، همان كشوری كه ما را وابسته به آن میگویند علم مخالفت را با تشكیل آن بالا كرد." در جریان سخنرانی سخنران اصلی مردم دسته دسته محفل را ترك میكردند، سخنران فریاد میكشید برادران شما مردم زحمتكشی هستید چه سختیها را كشیده اید. چه ظلمها را از طرف پشتونها تحمل كردهاید، حالی خیر است چند دقیقه زحمت كشیده بنشینید، سخنرانی من به پایان نزدیك شده. با ختم نطق شخص مذكور مردم همگی حركت كردند انانسر فریاد برآورد كه برادران بنشینید، یك پارچه شعر را كه بخاطر بابا مزاری سروده شده یك طفل خرد سال میخواند. یكتعداد مردم به رفتن خود ادامه دادند تعدادی هم ایستاده شدند. طفلك بسیار خرد طوطیوار چند كلمه مزاری، مزاری را كه پدرش آهسته آهسته میگفت به صدای بلند تكرار كرد. بعد مردم حركت كردند باز انانسر فریاد زد برادران بنشینید مولوی صاحب دعا میكند. تعداد كمی از مردم به دعا انتظار كشیدند و بقیه محفل را ترك گفتند.»
* * *
پاسخی به زریر قدوس
جبار زمانی،
بدینوسیله از دونامه و چك ۵۰ دالری تان اطمینان میدهیم. مطلب تان در پاسخ به نامه زریرقدوس را در همین جا میآوریم:
«درودهای گرم خود را خدمت خواهران گرامی تقدیم داشته و آرزوی موفقیت بیشترتان را در پیشبرد این وظیفه مهم دارم.
در شماره ۴۶ "پیام زن" نامه انتقادی آقای زریر قدوس را مطالعه كردم. اگر این آقا خودش از ردههای بالای پرچم نبوده باشد، پس واقعاً كه نامهاش متأثر كننده است.
بنظر من جوابی كه شما به ارتباط انتقاد آقای قدوس از «راوا» در رابطه ظاهر شاه داده اید برای وی كافی نیست. بدین لحاظ خواستم نكات ذیل را خدمتاش تقدیم بدارم.
آقای قدوس در قسمت از نامه تان نوشته اید: "چطور شخصی كه در زمان سلطنتاش فساد، اختناق سیاسی، عیاشی دربار و حاكمان گماشته شدهاش در محلات، ركود مطلق اقتصادی و... فضای كشور را آلوده ساخته بود میتواند سمبول اتحاد ملت باشد؟ چنین بر میآید كه رهبری "راوا" جوان است و "لذت" دوران سلطنت را نچشیده است اما من چشیدهام.... اگر با ناول گیر میآمدیم در صورت انسانیت جای ما محبس دهمزنگ میبود در غیر آن قتل مخفیانه ..."
من اینجا قصد دفاع از ظاهر شاه را ندارم اما میخواستم حقایقی را برایتان بازگو كنم. مگر فراموش كردید كه همه جریانات ملی دموكراتیك و حتی باندهای خلق و پرچم كه از همان ابتدا چهرههای وطنفروش شان هویدا بود در زمان ظاهر شاه بوجود آمدند؟ مگر فراموش كردید كه امین، ترهكی، ببرك و نجیب هیچ كدام شان در آن زمان مخفیانه به قتل نرسیدند بلكه در زمان حكومت "دموكراتیك" خود شان یكی از بعد دیگر به علت مریضی و یا توسط بالشت اعدام مخفیانه شدند؟ مگر این كارمل خاین نبود كه ظاهرخان را مترقی ترین شاه شرق معرفی میكرد؟ شاید قتل میراكبرخیبر را هم بدوش مقامات وقت باندازی. مگر تا جایی كه به همگان معلوم است خیبر در اثر تضادهای داخلی باند" دموكراتیك خلق" توسط ببرك و همدستانش "اعدام مخفیانه" شد تا توانسته باشد در مقام اول پابوس كی جی بی باشد.
آقای قدوس مگر مسئولیت همه ترور، اختناق و زنده به گور كردن هایی را كه با كودتای ننگین ۷ ثور شروع شد و الی سقوط حكومت نجیب گاو ادامه داشت، میتوان صرفاًبدوش رهبران پرچم و خلق انداخت؟ آیا میتوان گفت آنانی كه به ناموس مردم تجاوز میكردند، افراد سازمان های چپ و گروپهای اسلامی و دیگر افراد بیگناه در همه ولایات كشور را وحشیانه اعدام میكردند، كار صرف یك تعداد محدود "رهبران" بود و مزدوران پلید خادی در گوشه و كنار كشور بخاطر اعمار "جامعه سوسیالستی" و رسیدن به مقام بلند حزبی شریك جرم رهبران خود نبودند؟
آیا از این مطلع هستید كه حدود دو ملیون افغان بیگناه بخاطر اعمار "جامعه سوسیالستی" كه گروپ های خلق و پرچم در افغانستان در نظر داشتند، بشكل وحشیانه بقتل رسیدند؟ مگر از اعدام و زنده بگور كردن دهها هزار انسان شریف در زندانهای حكومت خلق و پرچم معلومات ندارید؟ من خودم در زمانیكه نجیب گاو رئیس دستگاه آدمكش خاد بود دستگیر و زندانی شدم. درتلاشی منزل ما غیر از بعضی نوتهای درسی مضمون "جامعه شناسی" كه در مكتب تدریس میشد و یك كتاب به اسم "از میمون تا انسان" چیز دیگری بدست نیامد لیكن خادی های كثیف این مدارك را منحیث اسناد ضد روسی قلمداد نموده و باخود به صدارت بردند كه همیشه در جریان تحقیق از آنها یاد میكردند. اما در روزیكه محكمه قلابی دایر شد از این اسناد كدام خبری نبود صرف از پیدا شدن اسناد ضد روسی در خانه ما صحبت میشد. قاضی و رئیس دیوان بدون آنكه اسناد را به چشم خود ببینند مرا به یك و نیم سال حبس محكوم كردند. در زندان با یك پسر كه محصل پوهنحی انجنیری كابل بود آشنا شدم از وی دلیل زندانی شدنش را پرسیدم در جواب گفت كه نظر به راپور كسی خانه شان تلاشی شد و در جریان تلاشی از خانه شان یك كتاب به اسم "مانیفست حزب كمونیست" بدست آمد كه خادی ها وی را با این كتابش به زندان بردند. به او گفتم مگر "مانیفست حزب كمونیست" كه كتاب غیر قانونی و ضد دولتی نیست؟ در جواب گفت كه كتاب غیر قانونی نبوده بلكه مترجمی كه كتاب را از روسی به فارسی ترجمه كرده بود یك نفر ایرانی بوده كه به "حزب توده" (حزب غلام روس در ایران) تعلق نداشت و این بود تقصیر آن بیچاره كه بعداً بنام شعلهای به شش سال زندان محكوم شد. از همه وحشیانهتر این كه صاحبمنصبان و آمران سیاسی زندان لواطت خانه هم برای خود در زندان تشكیل داده بودند و آن از این قرار بود كه زندانیان خورد سال یعنی از ۱۰ الی ۱۷ ساله را در یك اتاق دور از دیگر زندانیان زندانی ساخته بودند كه شبها به بهانه تحقیق از آن اطفال استفاده جنسی میكردند. بیشرمی آمران زندان به آن حد بوده كه بالای دروازه اتاق نوشته بودند "اتاق خورد سالان". این آمران زندان، رهبران حزب نبودند پس باید بنظر شما از جمله افراد شریفی باشند كه قلب شان هنوز هم بخاطر وطن شان میتپد و باید با آنها جبهه وسیع تشكیل داد! در قسمت اینكه "راوا چشم امید به ظاهر شاه بسته" باید متذكر شوم كه علت آن جوان بودن رهبری "راوا" نه بلكه قسمی كه من كاملاً مطمئن هستم كه خواهر محترمه صایمه كریم این موضوع را بر اساس تحلیل مشخص از اوضاع مشخص جامعه خود اظهار داشته. این تنها "راوا" نیست كه در شرایط كنونی "چشم امید به ظاهر شاه بسته" بلكه همه مردم افغانستان راه نجات خود را در آمدن ظاهر شاه میبینند كه علتاش هم جنایات، ترور، اختناق سیاسی و بی ناموسیای است كه از كودتای ۷ ثور تا امروز جریان دارد.»
* * *
رفیع ـ ننگرهار،
از نامه صمیمانه و انتقاد تان ممنونیم. متأسفانه ما هم به كمبود مطالب پشتو در «پیام زن» آگاهیم. اكثر خوانندگان پشتو زبان ما هم مطالب شان را به فارسی برای ما ارسال میدارند. امید شما با ارسال مطالب و گزارش ما را در این زمینه كمك كنید. قبلاً از همكاری تان متشكریم.
* * *
ریش برای مادر طالبان
سمیع الدین ـ كابل،
با سپاس فراوان گزارش و چند بیت یكی از اشعار تان برای مینا را در همین شماره آوردیم. به امید همكاری های بیشتر تان.
« بتاریخ ۲۷ رمضان ۷۶ از جلال آباد بطرف پشاور سفر داشتم كه متوجه شدم پلیس پاكستان با خشم از یكی از هموطنان میپرسد:" داخل پلاستیك چه بود؟" وی جواب داد: "ریش بنده بود كه تراشیده برای طالبان انداختم و دیگر ریش نمیگزارم." بعد از اینكه با او همصحبت شدم گفت: "ریش خود را كمی قیچی زده بودم سه بار در عرض راه كابل تورخم لت خوردم حالا از دروازه كه گذشتم ریش خود را بكلی تراشیده در یك پلاستیك انداخته برای طالبان كه در آنطرف دروازه نشسته بودند انداختم و هم برایشان گفتم به مادر تان ببرید كه ریش ندارد." این هموطن باشنده كابل بوده و دكان داشت. (اسم و ولد و محل دكان محفوظ)
طالبان در كابل سرای تبادله اسعار را بند نمودند كه اگر كسی میخواهد دكان تبادله اسعار داشته باشد در بدل ۵۰۰۰۰۰ كلدار میتواند جواز بگیرد. اگر ضرورت اسعار پیش میآید از طریق بانك مشكل حل میشود. اینكه در بانك جهت تبادله چه شرایط وجود دارد اطلاع ندارم.»
تو ای شاهین صفت ای قهرمان مینای ما * * *
حذف «ملا» از نصرالدین،
ناشی از وحشتطالبان یا بزدلی برخی روشنفكران؟
جاوید ـ پشاور،
«خواهران آگاه و مبارز،
در شماره ۴۷ "پیام زن" مطلبی بود راجع به اینكه طالبان كلمه "ملا" را از كتابهای ملانصرالدین حذف كرده اند. برای من جالب بود تا یكی از آن كتابها را یافته و بمثابه یك سند خوب افشاگر حقارت و مسخرهگی و جهالت طالبان به دوستان پاكستانی وغیره نشان دهم. اما اخیراً در كتابفروشای در پشـاور كتـابی دو زبـانه (انگلـیسی و فارسی) دیـدم با نام Nasruddin's Stories از انتشارت Kabul English Language Publication Centre حاوی همان لطیفههایی ملانصرالدین اما همه بدون كلمه "ملا". فكر كردم كه در داخل كشور اگر خود سانسوریای چنین مضحك مشاهده شود تعجبی ندارد چون ملابچههای پرعقده در آنجا حاكم اند و از آنان هر نوع دم بریدگی فاشیستی و غیرانسانی علیه كتابفروشیها انتظار میرود. اما نمیدانم برخی هموطنان چرا در این جا در پشاور، از طالبان دجال به اندازه هموطنان محكوم ما در داخل كشور، وحشت میكنند. آیا این را باید به حساب بربریت بیش از حد چلیها گذاشت یا جبن و بزدلی آن عدهای كه بخاطر منافع مادی، حاضر اند به هر ساز دشمنان پلید مردم ما برقصند؟»
دوست عزیز، هر چند در پاكستان هم سایه شوم خاینان جهادی و طالبی از سر هموطنان ما كم نیست، اما بهرحال با وضع در داخل كشور قابل مقایسه نیست. مخصوصاً آنانی كه دست اندر كار چاپ و نشر اند وظیفه دارند كه به هر نحو و اندازهای ممكن، بیرق مقاومت را برضد بنیادگرایان كثیف بلند نگهدارند. به نظر ما، حذف پیشوند ملا از كتابی كه نام برده اید برعلاوه آنكه بیانگرفرصتطلبی وترسیكودكانه میباشدموجب جریتر شدن دشمن و رواج هرچه بیشتر محافظهكاری و فلسفه «شولهات را بخور پردهات را بكن» میشود شعاری كه هم اكنون نصبالعین تعداد قابل توجهیاز روشنفكران ما گردیدهاست و باید آن را قاطعانه افشا و طرد كرد.
* * *
افشین ـ كابل،
از گزارش و شعر ارسالی شما ممنونیم. بندهایی از شعر تان را همینجا میآوریم.
رهبر كاذب
ای خاین، یكبار نظر سوی گدا كن * * *
منهاج پادو برهان الدین ربانی و خورد و بردهایش
پلوشه ـ پشاور،
از گزارش ارسالی تان سپاسگزاریم. آنرا مختصراً در همینجا میآوریم:
«دوستان محترم، ممنون از اینكه یگانه مرجع برای انتشار فریادهای در گلو خفه شدهی زنان مظلوم "پیام زن" است.
در سالهای قبل مكتب و پوهنتون امهات المومنین كه از جانب برهان الدین ربانی پایه گذاری شده بود، از طرف كمیتههای خارجی تمویل میشد. زمانیكه استاد ربانی داخل افغانستان شد چون آقای منهاج عضو جمعیت بوده برای موصوف سمت ریاست آن واگذار شد. او بعد از كسب ریاست بنابر خصلت ارتجاعی خود پـلانهایی طرح و راههای استفاده جویی و زراندوزی را جستجو كرد. در نخستین گامها اقارب و خویشاوندان خود را در چوكات پوهنتون جابجا و سپس تفرقه بین اعضای اداری و تدریسی ایجاد و رویه اكادمیك را از بین برده. پراكندگی اداری و تدریسی را به اوج رسانید. در عین حال پروتوكولهایی با كمیتههایی مثلاً ناروی عقد نمود و طی این پروتوكولها تمام مصارف پوهنتون، مـدرسه، كلنیك و تجهیزات و وسایل ترانسپورت محصلان و شاگردان، كرایه تعمیرات، معاش استادان، پرسونل اداری و كلنیك و اكمال ادویهجات وغیره بدوش كمیته ناروی بود. در طول دو سـال گذشـته معـاش عـدهای از استـادان كه تعداد شان بالغ بر هجده نفر میشود، تادیه نـگردیده ولی جداول معاش مطابق معیار تعیین شده پروتوكول بالای استادان امضا گردیده است.
استفاده جویی از ادویهجات كلـنیك، منبع دیگر عایداتی آقای منهاج است. یك ماه قبل از اینـكه قرارداد وسایل نقلیه به پایان برسد قرارداد فسخ و یكماه كرایه وسـایل نقلـیه را كه بـیش از یكـصد هزار كلدار میشود به حساب شخصی خود انتـقال داده و از هر شاگر تقـاضا گـردید تـا بـرای كرایـه مبـلغ پنـجاه كلـدار جمع آوری گـردد.
همچـنین در اواخـر جنـوری سـال جـاری بـه تـعداد ۸ و یـا ۹ نـفر از استـادان پوهنـتون و مكـتب را به علـت نداشـتن دیپـلوم از وظیـفه سبـكدوش نـمود در حالـیكه استـادان مـذكور تـا پـانزده جـنـوری حاضـری را امضـأ نموده و مستحق معاش بودند اما از تادیه معـاش انـكار گـردیده و بـه آنـان گفته شد كـه حاضری پـانزده روز موقتی بـود.»
* * *
گدیه نژاد ـ كویته،
با تشكر نامه و شعر ارسالی تان را گرفتیم. بخشی از نامهی تان را نشر میكنیم اما شعر تان از چاپ باز ماند چرا كه معتقدیم نباید در سطح خود «شیرنر» و «مایه» ادبی وی شعر نوشت.
«خواهران عزیز، بنده یكی از خوانندگان دایمی "پیام زن" میباشم و "پیام زن" را یگانه نشریه واقعی میدانم كه چهرههای كثیف عمال بیگانه را آن طوری كه است عیان میدارد به همین سبب است یك تعداد افرادی در مقابل "پیام زن" حساسیت نشان میدهند. و باید چنین باشد زیرا "پیام زن" همچون خنجری در جگر شان میخورد ولی با تأسف بعضیها لحن "پیام زن" را "غیراخلاقی" میخوانند. نمیدانم آنان هنوز گلبدین را "عظیم رهبر" میدانند از یا كثیفترین میهنفروشان.
در یكی دو شماره "پیام زن" به شعر آقای نگارگر برخوردم نمیدانم این وطن فروش خاین چگونه بخود اجازه میدهد در مورد "پیام زن" قلم نمایی كند كه آدم را بیاد شعر دوران مكتب میاندازد كه میگوید سگ را به دریای هفتگانه بشوی چونكه تر شد پلیدتر باشد. اینها گذشته از هر چیز چتلی اخوان را میخورند و وقتی شكم شان پر شد قلم بدست میگیرند كه ما هم نمیتوانیم در مقابل چنین مزدوران بیحیا، احساس مسئولیت نكنیم. بناءً در مقابل شعر او شعری بنام "سوزش" نوشته برای تان فرستادم كه امید است در "پیام زن" بیآید.»
* * *
انجینر ح. ر. حبیب از «دافغانستان مترقی دموكرات گوند» (مساوات) ـ آسترالیا،
با تشكر، از دریافت نامه و اعلامیه مطبوعاتی تان اطمینان میدهیم. «پیام زن» و سایر نشریات «راوا» مرتباً به آدرس تان ارسال میگردد. امیدواریم نامه جداگانهی ما را گرفته باشید.
* * *
درباره مسئله عراق و امریكا
نوریه ـ اسلام آباد،
از نامه صمیمانه تان سپاسگزاریم. بخاطر روشن شدن موضع ما در قبال كشاكش امریكا با عراق به اشاره مختصری به نكات ذیل اكتفا مینماییم:
جنگ خلیج، ادامه انكشافات بعدی آن در منطقه تا سر و صدای اخیر امریكا مبنی بر حمله مجدد بر عراق، همه و همه بخوبی نشانگر دورویی و زورگویی ایالات متحده امریكا و متحدانش میباشد.
امریكا به بهانه دست داشتن عراق به سلاحهای كشتار جمعی هیاهو براه انداخته ولی اولتر از همه این امریكا و انگلستان بودند كه عراق را در دست یافتن به سلاحهای بیولوژیكی و كیمیاوی یاری دادند. خبرگزاری فرانسه در ۱۳ فبروری سال جاری به نقل از چنل ۴ انگلستان خبر داد: «دولت امریكا طی سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ چهارده محموله مواد بیولوژیكی بشمول باكتریای سیاه زخم و ماده تحریك كننده مسمومیت غذایی را به عراق فرستاد كه مقدار زیاد آن به تعقیب حمله كیمیاوی عراق به مناطق كردنشین ارسال گردید.» خبر میافزاید: «بعد از جنگ خلیج وقتی امریكا ارسال این مواد را به عراق قدغن نمود دولت انگلستان در مارچ ۱۹۹۲ گاز زهری ضد اعصاب را به آن كشور عرضه نمود.» تیم بازرسان ملل متحد هم چیزی متهم به كار برای سیآیای و مختل ساختن بیشتر مناسبات عراق با ملل متحد میباشد. «فرنتیرپست» در ۷ مارچ به نقل از واشنگتنپست مینویسد كه امریكا بعد از ناكامی عملیات مخفی ۲۰۰ میلیون دالری سیآیای بخاطر بیثبات ساختن عراق به این شیوه متوسل شد. سیآیای در كار بازرسان ملل متحد از سلاحهای كشتار جمعی عراق تخریب میكند. در طی چند سال گذشته هر باری كه تیم به ختم ماموریتش نزدیك میشد جاسوسان سیآیای كه در بین تیم جا گرفته اند نظر جدیدی بخاطر طولانی ساختن ماموریت آن و محاصره تحمیلی ملل متحد ارائه میكردند. روزنامه میافزاید كه سازمانهای جاسوسی عراق بازرسان امریكایی را مورد شك قرار داده و طی تحقیقاتی برملا شد كه تمامی آنان یا اعضای فعال سیآیای اند و یا هم با آن در ارتباط اند كه بدینوسیله معلومات حیاتی در مورد بعضی از مناطق حساس نظامی عراق در اختیار سیآیای قرار میدهند. همچنان عراق متیقن است كه این اطلاعات در اختیار «موساد» نیز قرار میگیرد.
به كمك تیم امنیت شوروی دریافت كه تمامی اعضای انگلیسی تیم ملل متحد در همكاری با سیآیای قرار دارند كه در واقع جاسوسان آن به شمار میروند اند و تحت لوای ملل متحد از مصونیت كامل برخوردار اند. به نوشته نیویارك تایمز (۲۶ فبروری) به دنبال حل كشمكش عراق و سازمان ملل سیآیای پلان دیگری را بخاطر پروگرام وسیعتر خرابكاری و انهدام مراكز اقتصادی و نظامی عراق طرح نموده است.
نكات بالا حاكی از دورویی و تزویر قدرتهای بزرگ در قبال مسئله عراق میباشد. اگر در جریان جنگ خلیج، امریكا امكانات و پشتیبانی كشورهای زیادی را كمایی كرد اما بار دوم از پشتیبانی كافی كشورهای مذكور برخوردار نیست.
امر مسلم اینست كه قربانیان اصلی تمامی این زد و بندها تودههای محروم عراق اند كه باید با شرایط دشواری دست و پنجه نرم كنند. رژیم صدام حسین كه جنایات بیشماری را مرتكب شده ابداً با سیاستهای ارتجاعیاش نمیتواند مردم عراق را از این بحران نجات دهد. بر نیروهای انقلابی و ضد ارتجاعی آن كشور است كه با نابودی صدام و رژیم فاشیستیاش زمام كشور شانرا بدست گرفته و بدینترتیب دست دولتهایی را نیز كه با سرنوشت كشور شان بازی میكنند كوتاه سازند.
* * *
ن. ی ـ كابل،
از شعر تان كه همینجا میخوانید ممنونیم. به امید همكاریهای بیشتر شما.
شهر سیاه!
ابر ها تیره تر شدند * * *
غ . م ـ مزار،
از ارسال شعری كه گفته اید توسط شخص نامعلومی پخش گردیده، متشكریم. با آنكه شعر مذكور پر از كینه مقدس ضد خاینان جهادی و طالبی میباشد، اما طوری سروده شده كه نمیتوانیم آنرا در «پیام زن» بچاپ برسانیم.
* * *
م. ع ـ كویته،
زمونر نیكی هیلی ومنی. د «تجلیل روز جهانی زن از سوی "راوا"» خپرونه او د «پیامزن» ۴۸ گنه بیه دواره ۴۰روپی كیری. تاسی كولای شی چی دا رقم زمونر په پتـه د راجستر پست سره راواستوی.
* * *
آرزو ـ پشاور،
با ابراز سپاس از دریافت نامه و مطلب تان با عنوان «پشك های سیاه در نقاب دوستان حقیقی مردم افغانستان» اطمینان میدهیم.
قسمتی از مطلب تان:
«باندهای وحشی خلق و پرچم، اربابان و حامیان كرملینی آنان مسئول تمامی فاجعههای تاریخی در كشورما اند كه نظیر آن در حافظه تاریخ هیچ كشور جهان وجود ندارد. مبارزان انقلابی، روشنفكران اصیل ما به مثابه یك دژ مردمی در طرد و افشای دسایس باندهای خلق و پرچم كه با ماسكهای فریبنده به اغفال و گمراهی مردم ما با ایجاد سازمانهای منحط و طرح شعارهای عوامفریبانه شان هنوز هم دست از حلقوم زخمی و پیكر خونآلود مردم میهن ما برنمیگیرند، كوشا باشند.
مردم زجر دیده افغانستان ذایقه تلخ و زهرآگین شعارهای كاذب و رذیلانه "نان، لباس، خانه" و "مصویت، قانونیت و عدالت" و تیربارانها و زنده بگور نمودن دستجمعی هزاران هموطن و روشنفكر خویش را هرگز از یاد نخواهند برد.»
* * *
م. ل ـ ننگرهار،
زمونر سلامونه ومنی دادی ستاسو د شعر ځینی برخی:
دلته د پوهی د رنا ته دی ځان تیار كر * * *
م.ف. بیخود لغمانی ـ كانادا،
شعر تانرا دریافت نمودیم ولی «پیام زن» معمولاً فقط اشعاری را نشر میكند كه قبلاً در جای دیگری بچاپ نرسیده باشند. چون شعر تانرا به نشریات دیگری هم ارسال نمودهاید بناءً از چاپ آن معذوریم.
* * *
محمدیونس فقیری ـ پاكستان،
با سپاس فراوان نامه پر محبت تان را گرفتیم. نامهای با شماره ۴۸ «پیام زن» برایتان فرستادیم.
سامع ـ كابل،
«قطعه شعری از حضرت ابوالمعانی كه بی ارتباط به زندگی تحت حاكمیت طالبان نیست، خدمت تان تقدیم میدارم اگر پسندید به نشر بسپارید. به نظرم مشتی است بر پوزه طالبهای مزدور.»
از شعر ارسالی تان سپاسگزاریم. اما چون آن شعر قبلاً در نشریات دیگری بچاپ رسیده از انتشار آن معذوریم. به امید ادامه همكاری تان.
* * *
عبدالرشید «آریا» ـ چترال،
از نامه و ابراز علاقمندی تان به «راوا» سپاسگزاریم. «پیام زن» را مرتباً به آدرس تان میفرستیم.
* * *
غوث الدین میر ـ اتریش،
از چهار نامه و تلاش تان برای جمعآوری كمك به «راوا» ممنونیم. به جواب نامهای انتقادی تان در شماره آینده خواهیم پرداخت.
* * *
در ارتباط با حمله بزدلانهی فاشیستهای طالبی بر تظاهرات ۸ ثور، «راوا» پیامهای همبستگی فراوانی دریافت كرد كه اكثر آنها در بولتن خبری مخصوص انتشار یافتند. اینك متن دو پیامی كه اخیراً بدست ما رسیده اند:
كانون زندانیان سیاسی ایران در تبعید ـ واحد پاكستان،
دوستان عزیز،
ما خود شاهد حمله وحشیانه جنایت پیشگان طالب به راهپیمایی شما بودیم. ما و هر وجدان بیداری كه با این روسیاهان تاریخ آشنائی دارند به شما درود میفرستیم. ما شجاعت شما را مورد تحسین قرار میدهیم.
كانون زندانیان سیاسی در تبعید ـ واحد پاكستان این عمل بیشرمانه طالبان را محكوم كرده و از دولت پاكستان خواهان مجازات چماقداران طالب است.
حضور فعال و پرشور «راوا» در بین مهاجران افغانی و ایرانی در پاكستان نشاندهنده اعتماد مردم به شما میباشد. مردم افغان خواهان حضور قاطع و سازش ناپذیر شما در این برهه از تاریخ در مقابل ارتجاع سیاه مذهبی و دخالت عریان خارجیان در افغانستان میباشند.
راهپیمائی «راوا» در ۲۸ اپریل را ما پیروزی بر سفیران سیاهی و فاشیزم مذهبی میدانیم.
زنده باد آزادی!
* * *
بنیاد انكشاف سنگی ـ ایبت آباد،
محترم سردار مهتاب احمد خان عباسی،
ممكن مطلع باشید كه بتاریخ ۲۸ اپریل ۹۸ تظاهرات مسالمت آمیز زنان افغانستان بوسیله چند افغان در پشاور مورد حمله واقع شد. من میخواهم از حكومت صوبه سرحد خواهش كنم كه این مسئله را مورد توجه قرار داده و تضمین كند كه در آینده عناصر طالبی مجاز نخواهند بود قانون را بدست گیرند. چنین اعمالی برای صلح و دموكراسی مضر اند و باید به شدیدترین صورت ممكن محكوم شوند. من مطمئن هستم كه حكومت شما از هیچ اقدام ضروری بخاطر حفظ «راوا» از عناصر عقبگرا، دریغ نخواهند كرد.
بااحترام مخلصشما
* * *
با تشكر از كلیه دوستان كمك كننده
در حالیكه اكثریت مردم بینوای ما از دسترسی به حتی سه وقت نان محروم اند، كمكهای خوانندگان ما از داخل كشور بینهایت ارزشمند است و امیدواریم به همین وسیله درود و تشكر قلبی ما را بپذیردند.
|