یك یادآوری و یا انتقاد بر «پیام زن» این بوده است كه ما ضمن افشاگریهای خود، به دریدن ماسك كسانی میپردازیم كه در واقع از لحاظ سیاسی و اجتماعی مرده اند و یا آخرین نفس هایشان را میكشند و این شایسته نشریهای به رزمندگی «پیام زن» نیست كه به اسب های مرده لگد بزند.
آیا واقعا چنین است؟ آیا واقعا هنرمندان و سیاستمدارانی كه داغ لعنت همدستی یا نوكری برای پوشالیان و خاینان بنیادگرا را در جبین دارند، به اسب های مرده میمانند؟
به نظر ما نه. بسیاری از عناصر مذكور كه در دوران جنگ ضد روسی و حكومت های پوشالی منحیث سگهای زنجیری دشمن عمل میكردند و پس از سقوط نجیب، بیصاحب شدند، حتی آنقدر هم شراف نداشتند كه دیگر چتلی خواری را بس كرده و اگر با بنیادگرایان به مخالفت بر نمیخیزند لااقل به پستی همكاری با آنان تن نسپارند. لیكن چنانچه میبینیم شمار قابل توجهی از شاعران، نویسندگان و سیاستمداران و... پس از كم شدن سایه رژیم دست نشانده از سر شان، بی درنگ و مستان به سوی خاینان بنیادگرا رو آوردند یا لب فروبستند یعنی به اصطلاح بیطرفی اختیار نمودند كه به عقیده ما از بار خیانت شان سرمویی نمیكاهد زیرا «بی طرف» ماندن یك روشنفكر در مقابل باندهای بنیادگرا اگر از سر اختلال مغزی و بی شعوری نباشد، نامی جز خیانت نخواهد داشت.
بنابرین زنده بودن روشنفكران مزبور در فعالیت های شان به نفع بنیادگرایان تجسم مییابد. البته خوانندگان ما توجه دارند كه بحث برسر پرچمیها و خلقیهایی كه معمولا وظایف جاسوسی و شكنجهگری در خاد را نیز به عهده داشتند نظیر سلیمانلایق، بارقشفیعی، دستگیرپنجشیری، ظاهرطنین، لطیفپدرام، عبدالهنایبی، عنایتپژوهان و.. نیست. بحث بیشتر بر سر آنانی است كه به رغم بسر آوردن با پوشالیان از اول تا زوال شان، فریاد میكشند كه با روسها و پوشالیان نبودند و حتی با آنان «مخالفت» میورزیدند!
میهنفروشان شناخته شده به علت خیانتها و جنایتهای شان نه در عرصه سیاست و نه هنر و ادبیات دیگر قادر نخواهند بود به آسانی مردم را فریب دهند، اما گروه دوم كه نمایندگانی از آنان در «پیام زن» افشا گردیده اند، با چرب زبانی و قیافه گیریهایی محیلانه هنوز استعداد آن را دارند كه به چشم مردم خاك پاشیده و آنان را بفریبند. اجمالا ببینیم «پیام زن» ماهیت كدام «فرهنگیان» را بر ملا نموده است: ما از فاروق فارانی و واصفباختری گپ میزنیم كه در بحبوحه جنگ و جنایت جهادی های خاین و در اوج ضجهها و دود مردم كابل، با جمعی از شاعران دیگر همتراز وجدان و شخصیت خود شان مجلس پرگوییهای مبتذل راجع به شعر و شاعری برپا میكنند؛ (۱)
ما به داكتر جاوید نوشتهایم كه اگر فرضا گذشته همكاری و همدلیش را با میهنفروشان گاو خورده قبول كنیم، حالا دیگر نباید به سقوط پستتر از گذشته تن داده و در برابر بنیادگرایان همچون سگان دیوانهای به جان مردم ما افتاده اند، بی اعتنا بماند؛ (۲)
وقتی داكتر عسكرموسوی، پویافاریابی، ارغوان، سرورسخا و همایون سرخابی با وقاحت كم مانندی احساسات كثیف قومپرستانهی شان را به نمایش گذارده و از باندهای جنایتكار مزاری و دوستم به دفاع برخاستند، ما به آنان نوشتیم كه آلت دست بیمقدار مزدوران خاینی شده اند كه علاوه بر آن از سراپای شان خون مردم میچكد، به غدارانهترین وجه ممكن آتش جنگهای قومی را دامن میزنند؛ (۳)
ما ماسك داوودفارانی را دریدهایم كه درستایش عقآور "نابغهشرق" گلوپاره میكرد و به عنوان "بچه فیلم" مطبوعات و رادیو كابل،اراجیفی ماورای ارتجاعی در شان شخصیت معلومالحال خودش را، در عرصه فرهنگ به خورد مردم ما داده است و اكنون هم با لالایش (محمودفارانی) برای جنایتكاران بنیادگرا ترانه و سرودمیسازد؛ (۴)
ما داكتر غفور روان فرهای، عبدالرحیم غفوری وامثال شان را افشا نمودهایم كه بمثابه روشنفكران شرفباختهای در ازای مشتی دالرحاضر بوده اند با لیسیدن خون دژخیمان جهادی برای شان سگدوی كنند؛ (۵)
"پیام زن" نبیمصداق و همفكران پست او را فواحش واقعی خواند كه پس از پابوسی طالبان خاینانه اظهار داشته بود: "ممكن یك تعداد زنان كه فاحشه هستند یا درخاد كار میكردند متاثر باشند لیكن دیگر تمام زنان افغانستان خوشحال اند". (پیام زن، شماره ۴۶) ما داكتراسداله حبیب، ظاهرطنین، لطیفپدرام و سایر "ادبا" ی خادی را كه با مالیدن سرخی و سفیدهی جهادی به چهره میخواهند فعالیتهای خاینانه شان را ادامه دهند افشا نمودهایم؛ (۶)
ما به زنانی برخورد كردهایم كه مستقیم یا غیر مستقیم به جای محكوم ساختن خاینان جهادی و طالبی، زبونی را تا سطحی میرسانند كه چادر خود را در برابر آن دشمنان پلید آزادی و زن پهن میكنند یا به شكلی سعی میكنند با جنایتكاران كنار بیایند؛ (۷)
ما از ا. نگارگر (مضطربباختری) سخن گفتهایم كه اول با شعر و خطابهاش، خاك پای قصابان جهادی میشود و پس از "شیرنر" شدن و غریدن علیه "جمعیت انقلابی زنان افغانستان" ، علنا سربه درگاه طالبان میساید لیكن با وقاحت روسپیواری هیچ بروی خود نمیآرد، گویی آب از آب تكان نخورده؛ (۸)
پردهدر عناصر و محافلی بودهایم كه با اشاره اربابان امپریالیست شان و تقلید بوزینهوار از سازمانها و نشریات معین ایرانی، از "جامعه مدنی" و "مدرنیته" و... حرف میزنند بدون موضعگیری و قصد مبارزه آشتی ناپذیر برضد بنیادگرایان و پرداختن به مسایل حاد افغانستان؛ (۹)
مچ نویسندگانی را گرفته ایم كه با وجودسالها خدمتگذاری صمیمانه به رژیمهای دست نشانده ودریافت مدال و نشان ازروس ها و سگان شان، جهت رد نوكری خود به میهنفروشان، به طرزی باور نكردنی مسخره مدعی میشوند كه "كارت حزبی" نداشته اند! و از آن زنندهتر مانند كلیه همكاران شان، دعای سر بنیادگرایان را میكنند؛ (.۱)
"پیام زن" مجبور شده به شاعر مفلوكی چون بیرنگ كوهدامنی بپردازد كه از بس میدان راخالی و شغالی و جهادی دیده، چشم پارگی را در حدی میرساند كه باافتخار و زبان دراز ارتباطش را با خاینان پوشالی و جهادی در نشریهای ایرانی اعلان مینماید.
"پیام زن" به پوزهای آن جیره خواران فرومایهایلگد میزند كه برای بنیادگرایان نشریات به زبان های خارجی انتشار میدهند وحتی صفحاتی در اینترنت تنظیم میكنند تا به آن خردجالان آخر قرن بیست سیمایی "متمدن" و "امروزی" و حتی "طرفدار دموكراسی" بتراشند؛
و...
پس میبینیم كه تسلیم طلبان ومماشاتگرانی كه "پیام زن" به آنان پرداخته چندان هم اسب های مرده به شمار نمیروند. از آنجایی كه اینان نه بخاطر چاكری شان برای روسها و سگان و نه جنایتكاران بنیادگرا، هیچگاه مورد افشا و طرد شایستهای قرار نگرفته اند، با اتكا به دست نوازش پوشالیان و بنیادگرایان بر سر خود، با نوشتن در این وآن نشریه وطنی یا ایرانی، اظهار حیات میكنند. اینان میخواهند ثابت نمایند كه روسپیانی پیر نشدنی اند وحالا كه خدا نعمت خفتن در آغوش مهربان پرچمیها وخلقیها را از رویآنان گرفته، نزدتبهكارانی بنیادگرا نیز خریدار دارند و در میدان و بی سرنوشت نخواهند ماند. یعنی میفهمانند كه نحوه دمساز شدن باهرنوع رژیم جنایتكار و خوشخدمتی به آنها را به خوبی بلد اند، یعنی نشان میدهند كه اگر دیروز با قبول زنجیر پوشالیان برگردن به مردم خنجر میزدند، امروز ذلیلانهتر از آن با تایید آشكار یا حرامزادهوار بنیادگرایان، مرتكب نابخشودنیترینخیانت دیگر به مردم ووطن میشوند، یعنی این غدارزادگان اظهار میدارند هنوز زنده اند ومستعد ومصمم به ادامه شغل .۲ سالهی شان.
یكی دیگر از نحوه های زنده بودن این روشنفكران مزدور چنانچه گفتیم عبارتست از تقلیدی تهوعآور از نشریات معین ایرانی، نشریاتی كه گویی نه رشتهای با آب و خاكی بنام ایران دارند و نه حس و وجدانی كه از آنچه فاشیزم دینی برآن كشور آورده است، تكانی بخورند. در شرایطی كه رژیم ایران خون گروه گروه از مبارزان در بند را به زمین میریزد و دختران قبل از اجرای حكم اعدام مورد تجاوز قرار میگیرند، نشریات مذكور در عین حالیكه با بیشرمی عجیبی در باب اهمیت شعر "ناب" آسیا و قارههای دیگر مینویسند، شاعران و شعر انقلابی را به سخره میگیرند.
و "فرهنگیان" تسلیمطلب ما كه قبلا به "پرچم" و "خلق" سلامی میزدند و اكنون به خاینان بنیادگرا، به پیروی ا ز نشریات فوقالذكر طوری مینویسند مثل اینكه از افغانستان نبوده بلكه از مادر و پدر میلیونر امریكایی پیدا شده و مسئله و خطاب شان به مردم سوگوار ما نه بلكه به مردمان دلشاد و سرزنده دیگر است كه یكی از مشغولیت ها و سرگرمی های مفرح شان را هم ادبیات و هنر تشكیل میدهد! این "فرهنگیان" بزدل، فرصتطلب و بیوجدان میتوانند دهها صفحه درباره ادبیات و هنر سیاه كنندبدون آنكه كوچكترین اشارهای جدی به گذشته وبخصوص فاجعه جاری ناشی از وجود باندهای بنیادگرا بنمایند. گاهی از این هم پیشتر رفته و خاینان بنیادگرا را به "وحدت" فرا میخوانند تا مردم مارا بسوی "صلح ورستگاری" راهبر باشند! كه چنانچه كرارا گفتهایم اوج مرحلهی نوین خیانت اینان نیز در همین نقطه است.
خلاصه "فرهنگیان" تسلیمشدهی مذكور غیر از ابتذال نامههای وطنی، پارهای از نشریات ارتجاعی ایرانی را هم جولانگه قلم فروخته شده و ناپاك خود میسازند و بدینصورت از تصاعد بوی نادم نبودن از گذشته و لولیدن فعلی درپای جنایتكاران بنیادگرا بر مبنای نصبالعین خود كه "هركس صاحب قدرت باشد ما غلام حلقه بگوشش هستیم" ، مردم مارا آزارمیدهند. تا زمانی كه به حیات سیاسی میهنفروشان پرچمی وخلقی پایان داده نشده و دژخیمان بنیادگرا هم به استخدام روشنفكران نیاز دارند، این خود فروختگان نیز چون در ییشرمی و بیشخصیتی بیهمتا اند، زیر نام "غیر سیاسی" از فعالیت باز نخواهند ماند. پس اینان اگر احیانا اسبهای مرده هم تصور شوند لازم است یكبارو برای همیشه دفن گردند و درغیر آن اگر جراثیمی فعال و خطرناك انگاشته شوند - كه به نظر ما باید شوند - پس خطاست كه به این یا آن بهانه در مورد آنان سكوت كرد، برعكس با باید با آنان به عنوان چشم و گوش و زبان خاینان بنیادگرا و مالكان بینالمللی شان، به مبارزهای همه جانبه و بیگذشت پرداخت، باید آنان پیبرند كه دیگردوران عشق و مستی با ادبیات و هنر پوشالی تحت سلطه رژیم پوشالی در "اتحادیه نویسندگان" و در دیار "همسایه بزرگشمالی" و نیز دوران خردوانی با ملغمهای از ادبیات و هنر پوشالی و فاشیزم دینی بسر آمده و دیگر مردم آنگونه هنرو ادبیات را با متولیان و منادیانش پاره پاره كرده دور خواهند انداخت. حتی زنان پرچمی وفاحشهها نیز برنبی مصداقها شرفدارند خواهران والاقدر ومبارزم، من پدریهستم كه به علت بهشهادت رسیدن پسرو دختر جوانم ایندو شاخهعشق و امید بزرگزندگیم در جریاننبردهای حرامزادگانپلیدی معروف بهجهادی، دیگر به هیچ چیزدنیا خودرا دلبستهاحساسنمیكنم. قبل از شهادت آندو مایه زندگی وخوشیم، آتش آرزوی نابودشدن تمامی دارو دستههای جهادیو همكاران پرچمیو خلقی آنان دردلم زبانه میكشیداما حالا، حتی اگر زندهبمانم و محاكمه و بداركشیده شدن یك یك بهاصطلاح رهبران جهادی وطالبی را هم به چشمببینم، دیگربه حال نخواهم آمد.
_________________________
۱- رجوع شود به «پیام زن»، شماره مسلسل ۳۹
۲- رجوع شود به «پیام زن»، شماره مسلسل ۴۴
۳- رجوع شود به «پیام زن»، شماره مسلسل ۴۰
۴- اشاره به مراسم «برافراشتن بیرق» که داوود فارانی بعنوان گوینده خاص دربار برای «نابغه شرق» ترهکی و حفیظاله امین خاین، از صبح تا شام کف بر دهان میآورد.
۵- رجوع شود به «پیام زن»، شماره مسلسل ۴۷
۶- رجوع شود به ترتیب: به «پیام زن»، شماره های مسلسل ۴۰ و ۴۲
۷- رجوع شود به ترتیب: به «پیام زن»، شماره های مسلسل ۳۹، ۴۴ و ۴۶
۸- رجوع شود به ترتیب: به «پیام زن»، شماره های مسلسل ۴۴، ۴۶ و ۴۷
۹- رجوع شود به نشریه «فریاد»
۱۰- رجوع شود به «پیام زن»، شماره مسلسل ۴۷